ا.ل.ج. – در نسخه قزوینی– غنی بیت پنجم از غزل به مطلع «صوفی بیا که آینه صافیست جام را/ تا بنگری صفای میلعل فام را» به این صورت آمده است:
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانهسر مکن هنری ننگ و نام را
به باور نویسنده هیچیک از شرحهایی که تا کنون برای این بیت داده شده خالی از اشکال نیست. برزگر خالقی، برای مثال، در شرح این بیت میگوید: «ای دل، جوانی را که بهار عمر و فصل عشرت است، سپری کردی بیآنکه گلی از عیش بچینی؛ حال در این پیری مرا به خوشگذرانی فرا میخوانی؟! آبرو را پاس دار و از این هنرنمایی در گذر و مرا رسوا مساز.» بر این شرح دو ایراد مهم وارد است. ایراد اول این است که حافظ در چهار بیت مختلف نشان داده است که برای آبرو پشیزی ارزش قائل نیست و در نتیجه ادعای شارح مبنی بر اعتقاد شاعر به پاس داشتن آن بیاساس است:
گرچه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هرچه باد باد
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر میطلب که مخموری
حافظ در اشعار خود نیز نشان داده است که آنچه دیگران حفظ آبرو مینامند برای او اهمیتی ندارد. برای مثال، او از بیان این موضوع که گاه برای دست یافتن به «عشق» شاهدان و سروقامتان مبالغی پرداخت میکرده ابائی ندارد:
منِ گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کیسهام
بارِ عشق و مُفلسی صَعب است، میباید کشید
ایراد دوم این است که حافظ در بیتی که درست بعد از بیت مورد بحث آمده است میگوید:
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را
معنی این بیت، که در آن حافظ خواننده را به کوشش در عیش نقد تشویق میکند، در تناقض با تفسیر ارائه شده از بیت قبلی مبنی بر پرهیز از عیش است. اما حافظ در بیت دیگری به خصوص گرفتن کام در پیری را توصیه میکند و اضافه میکند که انجام هر کار دیگری در آن ایام اتلاف وقت است:
کام خود آخر عمر از میو معشوق بگیر
حیف اوقات که یکسر به بطالت برود
اینگونه به نظر میرسد که حافظ از طرفی در بیت پنجم خواننده را از عیش در پیری منع و از طرف دیگر در بیت بعدی او را به خوشگذرانی در هر زمان که دست دهد تشویق میکند. تناقض ظاهری بین معانی بیت پنجم و ششم در نسخه قزوینی- غنی سبب شده است تا برخی از شارحان و حافظشناسان «پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را» را، که در اکثر نسخ خطی نیز آمده است، به عنوان ضبط صحیح انتخاب کنند. از آن جمله سودی در شرح خود، که به حدود چهار صد سال پیش از این بر میگردد، «بکن هنری» را میگزیند و میگوید: «ای دل جوانی گذشت در حالی که از عمر گلی نچیدی یعنی هیچ فایده و نتیجه از عمرت نبردی. حاصل سخن در جوانی به وصال جانان نرسیدی پس حالا در زمان پیری هنری از خود نشان بده تا بلکه یک نام و ننگ عاشقانه به دست آوری. یعنی در جوانی نتوانستی هیچ وسیلهای برای رسیدن به وصال جانان بهدست آری، باری سعی کن در پیری حالتی پیدا کنی.»
اما این مسعود فرزاد و خانلری هستند که «مکن هنری» را غلط اعلام میکنند. خانلری ترتیب ابیات را نیز تغییر داده و به این صورت میآورد:
(۴) در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند/ آدم بهشت روضه دارالسلام را
(۶) ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش/ پیرانه سر بکن هنری، ننگ و نام را
و در «چند نکته در تصحیح دیوان حافظ» میگوید: «غزل شماره ۸ از چاپ قزوینی، ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش/ پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را» مصراع دوم باین صورت غلط است و درست اینست که «پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را» یعنی برای حفظ آبرو هم باشد سر پیری هنری بکن و گلی از عیش بچین.»
مسعود فرزاد در شرح این بیت در «صحت کلمات و اصالت غزلها» میگوید: «حافظ به خود میگوید «از جوانی خود بهرهای نبردی. لااقل اکنون که پیر شدهای کاری بکن تا آبرویت نرود.» «مکن» درست مفهوم مخالف منظور را میرساند.» معلوم نیست که خانلری و فرزاد به چه علت عیش در پیری را حفاظت از آبرو تلقی میکنند؛ در جامعه کنونی ما که چنین نیست، و در زمان حافظ هم احتمالاً چنین نبوده است.
تغییر «مکن هنری» به «بکن هنری» اگرچه مسئله تناقض در معانی دو بیت را حل میکند، بار مثبت «ننگ و نام» را همچنان مثبت تلقی میکند: خانلری و فرزاد لزوم حفظ آبرو را متذکر میشوند و سودی به دست آوردن «یک نام و ننگ عاشقانه» را، که معنی آن برای من نا معلوم است، توصیه میکند. چنین تعبیرهایی در مغایرت کامل با نظر حافظ در باره ننگ و نام است.
یکی از اولین معترضین به تغییر «مکن هنری» به «بکن هنری» توسط خانلری، سیدمحمد فرزان بود. او در دفاع از نسخه قزوینی– غنی و «مکن هنری» میگوید: «اما بنده، معنای خیلی ساده و خالی از کناره و استعارهای را که ازین بیت میفهمیدم، و آن را همه کس فهم نیز میشمردم، این بود که حافظ در سن کهولت و سر پیری دل بوالهوس را مخاطب ساخته میگوید: “ای دل غافل! جوانی را که بهار عمر و فصل عیش و نوش بود گذراندیم، بیآنکه گلی– حتی یک گل– از عیش بچینیم، حالا، در این سر پیری، با این موی سپید و پشت خم، من و خود را دعوت به عیش و نوش میکنی، غافل از اینکه عیش در پیری عیش نیست، بلکه نوعی از خاک برسری و یا نمونهای از هنرنمایی است که با تکلف و جان کندن، صورت میگیرد. ای دل، ننگ و نامی را پاسدار و از این هنرنمایی بگذر و من بیچاره را رسوای خاص و عام مساز.» (مقالات فرزان ص ۱۹۸)
شرح پیشنهادی فرزان هیچ تفاوتی با شرح سایر شارحانی که از «مکن هنری» استفاده کردهاند ندارد. بر این شرح، و همچنین تمامی شرحهایی که از «مکن هنری» استفاده کردهاند، دو ایراد وارد است: یکی تناقض در معانی دو بیت و دیگری بارِ مثبت «ننگ و نام». خلاصه مطلب این است که شرحهای «مکن هنری» دو اشکال دارند و شرحهای «بکن هنری» تنها یک اشکال!
تنها حمیدیان، از میان همه شارحان، به موضوع بار مثبتِ «ننگ و نام» پرداخته است. او که ضبط خانلری با «بکن هنری» را ترجیح میدهد ابتدا به درستی توضیح میدهد که «ننگ و نام: در اشعار خواجه معمولاً منفی است و از این لحاظ در شمار صلاح، سلامت، عافیت و امثال اینهاست، اما به نظر میرسد در اینجا مفهوم منفی ندارد و میتوان گفت تنها مورد مثبت از آن است.» او اما در ادامه اضافه میکند: «باید توجه داشت که در این بیت پای توصیه به اغتنام فرصت در میان است. شاعر در دیگر موارد کاربرد آن، تلقی منفی از آن دارد. اینجا هم به نظر نمیرسد چیزی تغییر پیدا کرده باشد زیرا ننگ و نام راستین از نظر خواجه همان چیدن گل عیش از باغ زندگی است، و نه عکس آن یعنی روی آوردن به مجاهدات و ریاضات متکلفانه به شیوه گریزندگان از لذات و حظوظ حیات.» و نتیجه میگیرد که: «بنابراین ، تتاقضی در این مورد نسبت به سایر موارد مشهود نیست.» توضیحات دکتر حمیدیان در نشان دادن عدم تناقض در معنای «ننگ و نام» در این بیت نسبت به سایر موارد قانع کننده نیست و همانطور که خود در آغاز گفت «میتوان گفت تنها مورد مثبت از آن است.»
واقعیت این است که شارحان نمیدانند با «ننگ و نام را» چه کنند. در تعدادی از شرحها حتّا اشارهای هم به آن نمیشود. اما شارحانی که به تفسیر «ننگ و نام» پرداختهاند همواره بار مثبتی به آن دادهاند، چه آنهایی که از «مکن هنری» استفاده میکنند و چه دیگران. آیا نباید پرسید حافظ که در چهار بیت مختلف نظر منفی خود نسبت به «ننگ و نام » را ابراز میکند به چه علت باید در این مورد بهخصوص بارِ مثبت به آن بدهد؟ چاره شاید در بازنگری در منظور حافظ از «هنر» در مصراع دوم باشد.
شرح پیشنهادی: به باور نویسنده، ضبط قزوینی– غنی (مکن هنری) و ترتیب ابیات در این نسخه صحیح است:
(۵) ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش/ پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
(۶) در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند/ آدم بهشت روضه دارالسلام را
شارحان بدون استثناء، و از روی اشتباه، «هنر» را به چیدن گلی از عیش در مصراع اول ارجاع دادهاند. آنها با این کار «ننگ و نام را» در آخر مصراع دوم تنها گذاشتهاند و به درستی نمیدانند آن را چگونه تعبیر کنند. سودی آن را تبدیل به نام و ننگ عاشقانه میکند، خانلری و فرزاد و اکثر شارحان آن را به لزوم حفظ آبرو تعبیر میکنند، و جلالی میگوید: «در سر پیری برای این ننگ و نام هنری از خود نشان بده».*
به باور نویسنده حافظ در این بیت بار دیگر نظر منفی خود نسبت به «ننگ و نام» را ابراز میکند. او که در سایر ابیات گفته است «ما نمیخواهیم ننگ و نام را» و «مرا ننگ ز نام است» و «هرچه باد باد» و «بگذر از نام و ننگ خود»، اینبار در همان راستا میگوید: «مکن هنری ننگ و نام را» یعنی تصور نکن که «ننگ و نام» یک هنر است.
حافظ به خوبی میداند که انسان، حتّا کسانی که در جوانی خوشگذرانی میکنند، با نزدیک شدن به سنین پیری به تدریج از عیش و خوشی حذر میکند تا بلکه توشهای برای آخرت خود فراهم نماید. او در بیت پنجم بهخصوص افرادی را که در جوانی هم عیش نکردهاند مخاطب قرار میدهد و میگوید: تو که در جوانی عیشی نکردی، حالا در دوران پیری تصور نکن که میبایست آبرو نگه داری و «ننگ و نام » را یک هنر تصور کنی. برای چنین شخصی که شاید در جوانی هم به خاطر حفظ آبرو از عیش و عشرت اجتناب کرده است نصیحت حافظ چندان کارساز نیست. به همین خاطر است که حافظ در بیت بعد به او میگوید که بیخود به امید بهشت نباشد و همین الان عیش کند زیرا آدم اگر بهشت را ترک کرد به این خاطر بود که آنجا خبری از عیش و خوشی نبود. حافظ پیام خود را در این دو بیت، و به همان ترتیبی که در نسخه قزوینی- غنی آمده است، گنجانده است. تأکید بر کوشش در عیش نقد در بیت ششم مکمل معنی بیت مورد بحث است و در نتیجه این بیت میبایست درست پس از آن قرار بگیرد.
عدم رعایت ترتیب مورد نظر حافظ باعث شده است تا توصیه حافظ در شرح پیشنهادی خانلری از بیت مورد بحث (برای حفظ آبرو هم باشد سر پیری هنری بکن و گلی از عیش بچین) برای کسی که در جوانی هم عیشی نکرده باشد چندان مؤثر نیفتد. خواننده منتظر ارائه دلیل قانعکنندهای از طرف حافظ است، ولی خانلری آن را در یکی از ابیات قبلی آورده است. خانلری با تغییر ترتیب ابیات نظم مورد نظر حافظ را بهم زده است. به گفته خانلری «… با پس و پیش شدن بیتها بسا که معنی مقصود تغییر میپذیرد یا به کلی وارونه میشود…» (چند نکته در تصحیح دیوان حافظ).
* نمونههایی از شرح بیت «ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش/ پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را»:
ابهری: ای دل در ایام جوانی که زمان سرخوشی بود، از عیش بیرهای نگرفتی، آگاه باش که در ایام پیری، خوشگذرانیهای مخصوص ایام جوانی جز رسوایی و بدنامی چیز دیگری نصیبت نخواهد کرد.
جلالی: ای دل غافل روزگار جوانی به سر رسید و تو از عیش و نوش بهرهای نبردی بیا و در سر پیری برای این ننگ و نام هنری از خود نشان بده… و تا فرصت از دست نرفته است به عیش و شادی گرای…
خطیب رهبر: دلا جوانی گذشت و گلی از بوستان خوشدلی نچیدی، بهنگام پیری برای پاس آبرو هنر عشقبازی را پیشه مساز. در قابوسنامه آمده است: جهد کن تا به پیری عاشق نشوی که پیر را هیچ عذری نباشد.
قیصری: …حالا سر پیری عشق جوانی به سرت زده؟ از این جواننمایی درگذر که نه تنها فضیلتی و هنری نیست بلکه احترام و وقار پیری را نیز از دست خواهی داد.
هروی: «ای دل جوانی رفت و گلی از گلستان زندگی نچیدی؛ اکنون که پیر شدهای به خاطر حیثیت و آبروی خود فضیلتی نشان بده.»