امسال ۱۱۶ سال از ۱۴ امرداد ۱۲۸۵ که پیروزی انقلاب مشروطه با امضای فرمان توسط مظفرالدین شاه قاجار به تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی مشروطه پیروزی حقوقی خود را به ثبت رساند، میگذرد.
شاعر گرامی محمد جلالی چیمه (م. سحر) کتاب خود با عنوان «درباره شعر مشروطیت ایران» را برای انتشار در اختیار کیهان لندن قرار داده است تا همزمان با سالگردی دیگر از انقلابی مترقی و آزادیخواهانه که راه زندگی ایرانیان را به سوی جهان مدرن و «ایران نوین» در دوران پهلویها گشود، منتشر شود. کیهان لندن این مجموعه را در بخشهای مختلف در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
*****
بخش دوم
در سخنان پیشین گفتیم که: شاعران دوران زندیه و اوایل دوران قاجاریه به فکر بازگشت ادبی و رجوع به سرچشمه زلال شعر و زبان روشن و رسای فارسی افتادند و بازگشت به سبکهای خراسانی ونیز سبک عراقی را که یادآور دورههای طلایی شعر فارسی بود، سرلوحه کوششها و زبانورزیهای شاعرانه و زیباشناسانه ادبی خود قرار دادند.
پس شعر دورهی بازگشت، همانا بازگشت به شعر دوران گذشته و رجوع به دو سبک پیشین خراسانی و عراقی بود. من این موضوع را در ابیات زیر بیان کردهام:
شعر دری چون ملول گشت و تن آسان
آمد، از هند زی عراق و خراسان
روی سرایش ز سبک هندی برتافت
روح خراسانی و عراقی دریافت
ذوق و هنر را به روشنی و رسایی
کرد بدین «بازگشت»، راهگشایی
ذهن و زبان را ز نهر گمشدهای خُرد
جانب رود بزرگ شعر دری برد
گرچه به مضمون و نکته از پی تقلید
رخ ننمود آستان شعر اساتید،
لیک زبان زنده گشت و ناطقه آزاد
شاعر آینده را مجال سخن داد
مضمون شاعران سبک بازگشت، همان مضامین قدیمی و تکراری بود و آثار این شاعران در بهترین و موفقترین سرودهها هم با شعر دوران غزنوی یعنی با مدلهای اصیل خود برابری نمیکردند. شاعران حرفهای و زبانآور این عصر همه از موقعیت رسمی دولتی و درباری برخوردار بودند. از این رو به مضامین اجتماعی و سیاسی نمیپرداختند .از تحولات اجتماعی و انقلابات دوران خود هیچ اطلاعی نداشتند و شعرشان گویای محیط و روزگارشان نبود.
اما در میان اینان دو استثناء هست که این دو استثناء را میتوان به نوعی طلایهدار یا منادی ظهور شاعران مشروطیت به حساب آورد. این دوتن عبارت بودند از: فتحالله خان شیبانی و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که در بخش نخست به آنها پرداخته شد.
چرخ بازیگر ازین بازیچهها بسیار دارد؛ درباره شعر مشروطیت ایران (۱)
در کنار فتحالله خان شیبانی و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی میتوان از یغما جندقی هم نام برد که به خاطر هجویهها و انتقادهایش، به شیوهی خویش بر شاعران دورهی بعدی خود بیتأثیر نبوده است زیرا هجو نیز یکی از شعبات شعر بود که در آثار برخی از شاعران دوران مشروطیت البته با هدف و در خدمت بیان نظریات و مجادلاتِ سیاسی برخی شاعران مورد استفاده قرار گرفت که در میان آنان به ویژه از عشقی میتوان نام برد.
پس از این مقدمهی کوتاه اما ضروری به موضوع اصلی این سخن باز میگردیم.
گفتیم که همراه با انتشار و طرح نظریات متفکران و منتقدانی همچون میرزا آقاخان و آخوندزاده و رواج بیانیهها و بحثهای ادبی و نیز وجود بعضی از شعرهای فتحالله خان شیبانی و قائم مقام فراهانی زمینهی ظهور شاعرانی چون ادیب الممالک فراهانی، علی اکبر دهخدا، محمد تقی بهار، ایرج میرزا، سید اشرف گیلانی، عارف قزوینی، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی، میرزادهی عشقی و سرانجام علی اسفندیاری یعنی نیما یوشیج فراهم آمد.
اما اینهمه تأکید ما بر عنصر زبان در شعر مشروطه و ارتباط آن با زبان شعر دورهی بازگشت برای چیست؟
برای روشنتر شدن این مطلب باید بگویم که در نخستین تجربهها، در شعر دوران مشروطه که از آن به عنوان دوران تجدد نیزیاد میشود شاعران فارسیگو آرمانخواه و آزادیطلب بودند که قصدِ تغییر جهان پیرامون خود را داشتند و شعر خویش را به عنوان مهمترین رسانهی فرهنگی عصر در خدمت آرمانها و هدفهای اجتماعی و سیاسی خود قرار داده بودند یعنی شعر آنها شعر روشنگرانه و به اعتباری مفهومی بود که بعدها به عنوان «شعر متعهد» شناخته میشد.
در چنین وضعی آنان چندان به فکر تغییر در فرم و شکل شعر خود نیفتادند.
گویی ضرورت و فوریت اقتضا میکرد که شاعران، فرمها و شیوههای موجود شعر فارسی را در خدمت بیان مضامین و تِمهای (thème) جدید قرار دهند. و این مضامین جدید به ناگزیر میبایست لحن انتقاد اجتماعی داشته و راوی و بیانگر برخی افکار و اندیشههای تجددخواه و منادی درخواستها و مطالبات آزادیجویانه و قانونخواه باشند و تحدید و کاهش قدرت مطلقهی استبدادی ریشهدار را آرزو کنند و خرافات و تحجر دیرینهی ناشی از سنت را که از سوی اهل مذهب بر ذهنها مستولی بود نیشخند زده و به ضربت طعن بکوبند و به باد انتقاد گیرند.
از این رو وجود یک زبان روشن و صریح و روان و سلیس شعری بدل به ضرورت زمانه شده بود . پیداست که شعر پر تعقید و معماگونه و پیچیده و فرمالیسم یا شکلگرایی مضمونپرداز سبک هندی مناسب بیان افکار و اندیشههای جدید نبود و آن صراحت وروشنی و رسایی را که شعر دوران مشروطه یعنی صدای شاعران آزادیخواه و منتقد اجتماعی میطلبید، نمیشد از سنت سبک هندی و از زبان و شیوهی بیان شاعران این مکتب انتظار داشت.
اتفاق خجستهی گسست ادبی در دوران زندیه و قاجار و بازگشت به سبک خراسانی (سبک بازگشت) اسباب و ابزار زیباشناسانهی کار شاعران و صراحت زبان و قدرت و استحکام بیان شعری را به شاعران بازگردانده و زمین ناهموار سخن و ادب را کوبیده و راه را پیش پای شاعران «متعهد» دوران مشروطیت هموار ساخته بود.
آوردنِ مضامین اجتماعی و سیاسی را- چنانکه گفتیم- اندکی پیشتر از دیگران، مصلح مقتول و ایرانمدار بزرگ، شاعر و نویسندهی استاد دوران محمد شاه قاجار، میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و شاعر توانای دیگری به نام فتحالله خان شیبانی تا اندازهای آغاز کرده بودند.
شاعران بعدی همچون ایرج میرزا، بهار، فرخی و عارف هم همان شکل و فرم شعر کلاسیک را در خدمت بیان مضامین جدید خود قرار دادند. درواقع شاعران دوران جدید در اواخر عصر قاجاریه از نظر فرم و زبان شعری و سبک سخن، میراثداران بلافصل شاعران پیش از خود بودند و دست در دست شاعرانی داشتند که طی یک دوران صدساله، سنت شعر کلاسیک فارسی را در دو مکتب خراسانی و عراقی احیا کرده و نام« مکتب بازگشت» بر آن نهاده بودند و همین سنت زبانی و ادبی بود که شاعران مشروطیت از آن برخوردار و بهرهمند شدند.
در این میان علی اکبر دهخدا روزنامهنویس و طنزپرداز مبارز پایهگذار بزرگترین فرهنگنامه فارسی که برای خود و در زمان خود دائرهالمعارف بینظیری نیز در زبان فارسی محسوب میشد، کوششهای تازهای در دو جهت ارائه داد:
نخست، شعرهای هجایی که مضمون آنها نمونهی کامل رئالیسم اجتماعی بود، اما فُرمی کاملاً تازه داشت که یادآور شعرها و متلهای عامیانه بود و غالبا با چاشنی طنزی تلخ همراه بود.
دوم، شعرهای سیاسی و اجتماعی که نخستین رگههای شعر به ویژه در شعر معروف او به نام «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» جلوهای روشن و نویدبخش داشت.
همینجا باید گفت که دهخدا معاصر و دوست و همفکر و همکار شاعر بزرگ ایرانی دیگریست که در قفقاز به زبان ترکی آذری مینوشت و شعر و روزنامهنگاری را در خدمت مبارزه با تحجرّ مذهبی و استبداد سیاسی قرار داده بود. این شاعر و نویسنده میرزا علی اکبر خان طاهرزاده صابر است که به نام «هوپ هوپ» میسرود و دیوان او به «هوپ هوپ نامه» مشهور است.
علی اکبرخان صابر به موازات و در ارتباط با دهخدا که با میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل نشریه «صور اسرافیل» را منتشر میکرد، اشعار خود را در نشریهی انتقادی و طنزآمیزی به نام «ملا نصرالدین» به چاپ میرسانید که جلیل محمد قلی زاده مدیر آن بود و به زبان ترکی آذری در قفقاز منتشر میشد.
شعرهای صابر سرشار از انتقادهای تند اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است و لبهی تیز حملهی او متوجه تحجّر و قشریت مذهبی و سلطهی مخرب و ویرانکننده سنتهای اسارتگر دینی و زعامت جهالتپرور ملاهاست.
البته استبداد سیاه خاندانهای حکومتگر و فساد و زورگویی ایادی دربار سلطنت مطلقهی قرون وسطایی و ستمگران نظام ارباب و رعیتی هم از نیشتر طعن و ملامت او بینصیب نماندند.
اشعار صابر به زبانی ساده و قابل درک و دریافت برای عامهی مردم سروده شده و بنیاد مهمترین مضامین شعر او مبتنی بر رئالیسم اجتماعی است.
از نظر فرم، شعر میرزا علی اکبرخان صابر به ترجیعبندها و مستزادها و ترکیببندهای شعر کلاسیک فارسی شبیه است و در بسیاری موارد یادآور شعرهای هجایی و متلهای عامیانه و شعرهای فولکلوریک فارسی است.
علی اکبر دهخدا در شعرهایی که به اوزان هجایی سروده و نیز در ترکیببندهایی که در کنار مقالاتِ طنزآمیز خود در نشریه «صور اسرافیل» منتشر کرده، نظری به این شعرهای «هوپ هوپ» دارد و متقابلاً میرزا علی اکبر صابر (ترکینویس قفقاز)، خود از علی اکبر دهخدا (فارسینویس) متأثر است. بهخصوص به لحاظ فکری، دهخدا تأثیر فراوانی بر همروزگاران خود و از آن جمله میرزا علی اکبر صابر گذاشته است.
بد نیست چند بیتی از یک شعر دهخدا به نام «رؤسا و ملت» را بخوانیم:
خاک به سرم بچه به هوش آمده
بخواب ننه یکسر و دو گوش آمده
گریه نکن لُولُو میاد میخوره
گُرگه میاد بزبزی رُ میبره
اِه اِه ننه، آخر چته؟ گشنمه!
بترکی، اینهمه خوردی کمه؟
از گشنگی ننه دارم جون میدم
گریه نکن فردا بهت نون میدم
***
خ ِ خ ِ ، خ ِ خ ِ ، ـ جونم چت شد؟ هاقهاق…
وای خاله چشماش چرا افتاد به طاق
***
وای بچهم رفت ز کف، رود ! رود!
ماند به من آه و اَسف، رود! رود!
در کنار این کوششهای نوجویانه، دهخدا در شعرهای دیگر خود برخوردار از زبان کلاسیک بسیار فصیح و متکی بر سبک خراسانی است. بهخصوص در مثنویهای خود به سنایی غزنوی و مثنویهای وی در «حدیقه الحقیقه» و «کارنامهی بلخ » نظر دارد و زبان شعری او با زبان مثنویهای سنایی پهلو میزند.
بارها گفتهام به شیخ، ابو
یک کـَرَت کجنشین و راست بگو
کانچه را نام کردهای وجدان
چیست جز بادِ کرده در انبان؟
چون کشی ریشِ احمق است دراز
ور رها شد درازیاش به دو قاز
و نیز در مثنوی بلندی به نام «انشالله گربه است!»:
گردن و سینه در شکم مُدغم
پای تا سر چو خُم تمام شکم
هیچ نه جز عمامه و شکمی
کلَمی ضخم بر فراز خُمی
ریشِ انبوه پُر ز اِشپش و کـَک
زیر او اوفتاده تحت ِ حَنـَک
در بخش سوم در باره علی اکبر دهخدا بیشتر سخن خواهیم گفت.
[ادامه دارد]
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نه] [بخش ده] [بخش یازده] [بخش دوازده و پایانی]