امسال ۱۱۶ سال از ۱۴ امرداد ۱۲۸۵ که پیروزی انقلاب مشروطه با امضای فرمان توسط مظفرالدین شاه قاجار به تشکیل مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی مشروطه پیروزی حقوقی خود را به ثبت رساند، میگذرد.
شاعر گرامی محمد جلالی چیمه (م. سحر) کتاب خود با عنوان «درباره شعر مشروطیت ایران» را برای انتشار در اختیار کیهان لندن قرار داده است تا همزمان با سالگردی دیگر از انقلابی مترقی و آزادیخواهانه که راه زندگی ایرانیان را به سوی جهان مدرن و «ایران نوین» در دوران پهلویها گشود، منتشر شود. کیهان لندن این مجموعه را در بخشهای مختلف در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
*****
بخش چهارم
در بخش پیشین از شاعرانی همچون علی اکبر دهخدا و نیز از میرزاعلی اکبر صابر که با نام هوپ هوپ در قفقاز به ترکی آذری میسرود و از مدافعان مشروطیت در ایران بود یاد کردیم ونمونههایی از شعرهای این دو چهره ادبی را مرور کردیم. همچنین به شعر سید اشرف گیلانی اشاره کردیم و درباره تأثیری که وی از اشعار ترکی میرزا علی اکبر خان صابر پذیرفته بود سخن گفتیم و نمونهای ازوی آوردیم.
شاعران بزرگ دیگر دوران مشروطه یعنی بهار و ایرج و فرخی و عارف در تحول فرم چندان کوششی نداشتند و از همان شکلهای کلاسیک شعر فارسی بهره گرفتند و مضامین جدید را در همان فرمهای شناخته شدهی پیشین بیان کردند.
در این میان، شعر بهـار به قصاید کلاسیک فارسی سبک خراسانی و سبک بازگشت نظر داشت. اگرچه مثنوی و مستزاد هم میساخت و در چند مورد- شاید به تأثیر از نیما- چندین چهارپارهی جدید نیز سروده بود. بهار همچنین در وزن هجایی نیز ذوق ورزیده است:
اُستا بابا بزی داشت
یک بز خوش پزی داشت
هرکی میدیدش به صحرا
بهش میگفت ماشالاّ
پشتشه باش
زیرشه باش
پستانِ پرشیرشه باش!
نیز مستزادها و ترکیببندهای مشهوری نیز در حمایت از مبارزان مشروطیت و در انتقاد و ضد محمدعلی میرزا قاجار و همدست مرتجعاش شیخ فضلالله نوری سروده و در مجلهی «نوبهار» که شاعر در مشهد انتشار میداد به چاپ رسانده و مردم خراسان را به یاری سرداران دیگر ولایات ضد استبداد صغیر برمیانگیخت. این شعر یادآور برخی سرودههای سیداشرف گیلانی اما به مراتب از آنها محکمتر کوبندهتر و هنرمندانهتر است:
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهبها جداست کار ایران با خداست
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست مملکت رفته ز دست
هردم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست کار ایران با خداست
هردم از دریای استبداد آید بر فراز موجهای جانگداز
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست کار ایران با خداست
پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه خون جمعی بیگناه
ای مسلمانان در اسلام این ستمها کی رواست کار ایران با خداست
…
باش تا خود سوی ری تازد ز آذربایجان حضرت ستارخان
آنکه توپش قلعهکوب و خنجرش کشورگشاست کار ایران با خدست
باش تا بیرون ز رشت آید سپهدار سترگ فّرِ دادارِ بزرگ
آنکه گیلان ز اهتمامش رشک اقلیمِ بقاست کار ایران با خداست
باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پدید نام حق گردد پدید
تا ببینم آنکه سر زاحکامِ حق پیچد کجاست کار ایران با خداست
خاک ایران بوم و برزن از تمدن خورد آب جز خراسان ِ خراب
هرچه هست از قامت ِ ناساز ِ بیاندام ِ ماست کار ایران با خداست
علاوه بر اینها بهار به گویش مشهدی نیز چند غزل و یک قصیدهی بسیار عالی و زیبا سروده است:
امشو در بهشت خدا وایَه پـِندَری
ماهه ر عُرُس مِنن، شُوِ آرایـَه پِندَری
او زهره کَه مِگِی خَطِرِی ِ ماهِه ره مِخَه
و از موشتری به زُهره خَطِرخوایهَ پِندَری
این قصیده بسیار شیوا و پر است از نکات و شوخیهای رندانه با دم و دستگاه الهی و سرشار از نقدِ ظریف و طنز آمیزاعتقادات ِ خرافی ِ اهل زمانه.
به نمونههای دیگری از ابیات قصیدهی «مشهدی» نظر کنیم:
اینا همَش دوروغگِنیَ و پوچ ، ای رفیق
از پوچ و از دُرُغ چه تِمِنّایَه پِندَری
نزدیک اگِر بری تو مِبینی که هیچّه نیست
او که ز دور گنبد مینایَه پِندَری
از بس شنیده گوش ِ تو کِلپِترَه و جفنگ
بالای آسمون خَنِه ی ِ شایَه پِندَری
هستِک خدا مثال ِ یکی پادشای پیر
اَرگِش دمین ِ عالم ِ بالایَه پندری
…
لاپورتها را هِی موخونه ، هِی حُکُم مِدَه
حُکمش دِحقّ ِ ما و تو مجرایَه پندری
…
رزق خلایقا رَه دِ صُندُق قَیِم مِنه
بخشیدنش به خلق به دلخوایَه پندری
از عاقلا مِگیرَه مِبخشهَ به جاهلا
از بیخ عدوی مردمِ دانایَه پندری
دانا بِرِی دو پول درِ دکّون مُعطّلَه
احمق نشستهَ مین ِاُتُل ، شایَه پندری
…
خِر کُس بُرو که یَک به یَک ِ کار ِ خِر کُسا
امروزشا نمونه ی فردایه پندری
بهــــــــــار در ضمن همزمان و به موازات ِ احیاکننده و پایهگذار تصنیف اجتماعی و سیاسی در ایران، یعنی عارف قزوینی، چند ترانه و تصنیف بسیار زیبا به موسیقی ایران عرضه کرده بود که از آن میان، شاهکار تصنیفسرایی ایران و یکی از زیباترین ترانههای ما که بحق جایگاه یک سرود ملی و مردمی را به خود اختصاص داده، یعنی تصنیف «مرغ سحر» را سروده است:
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازهتر کن
زآهِ شرربار، این قفس را
درشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته ز کنج قفس درآ
نغمهی آزادی ِ نوع ِ بشر سرا
عمر حقیقت بسر شد
عهد و وفا پی سپَر شد
نالهی عاشق، ناز معشوق
هر دو دروغ و بیاثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد
ایرج میرزا، این شاعر روشنفکر و روشنگر رند و تسخرزن و طنزپرداز بزرگ که بحق از مشعلداران رشید خرافاتستیزی و تحجّر مذهبی و جهل فرهنگی و اجتماعی به شمار میرود، بیشتر از فرم مثنوی بهره گرفت و گاهی هم از قطعه و قصیده.
ترجمه و تلفیقهایی هم که ایرج از آثار اروپایی کرده، در قالب مثنوی بوده است. مثل چند داستان از لافونتن و نیز داستان «زهره و منوچهر» که ترجمهای آزاد از یک اثر شکسپیر است.
هرکسی واسهی خودش یکـه میاندار شده؛ درباره شعر مشروطیت ایران (۳)
عارف و فرخی فرم غزل را برگزیدند و بهخصوص فرخی مهمترین بخش از کوششهای شعری خود را در فرم غزل ارائه داد.
این دو شاعر کوشیدند تا فرم غزل را در خدمت بیان عقاید و ترویج افکار خود قرار دهند و میتوان گفت که در اثر کوشش این دو شاعر غزل از فضای سنتی خود خارج شد و کارکردی تازه یافت.
غزل در شعرهای فرخی و عارف، مضامین عرفانی خود را کنار گذاشت تا بیانگر مضمونهای انتقادی سیاسی و اجتماعی روشنگرانه و برانگیزاننده باشد.
در شعر عارف غزل بیشتر جنبهی وطنی و «ملی» یافت و در شعر فرخی ضمن تکیه بر آزادی، جنبههای سوسیالیستی و کارگری آن تقویت شد.
شاعر غزلسرای دیگری هم بود که فرم غزل را در خدمت انقلاب و افکار اجتماعی و سوسیالیستی خود نهاد که همان ابوالقاسم لاهوتی کردستانی ست. البته این شاعر از نظر فرم شعر، درمقایسه با دیگران تلاشهای چشمگیرتری انجام داد و حتی در زمینهی کوتاه و بلند کردن طول مصرعها، پیش از نیما کوشش آغاز کرد. نمونهی تلاشهای لاهوتی رادر جهت نوآوری در فرم، میتوان در ترجمهای یافت که وی در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در مسکو از یک شعر ویکتور هوگو کرده است به نام «سنگر خونین»:
رزمآوران سنگر خونین شدند اسیر
با کودکی دلیر
به سن دوازده
ـ آنجا بُدی تو هم؟
ـ بله!
با این دلاوران
ـ پس ما کنیم جسم ترا هم نشان به تیر
تا آنکه نوبت تو رسد منتظر بمان!
و نیز در شعر دیگری از وی به نام «وحدت و تشکیلات» همین کوشش در ارائهی فرُمهای نو دیده میشود:
سر و ریشی نتراشیده و رخساری زرد
زرد و باریک چو نی
سفرهای کرده حمایل، پتویی بر سر دوش
ژندهای بر تن ِ وی…
از این بابت لاهوتی یک موقعیت استثنایی دارد بهخصوص وی اینکه در دوران مهاجرت و تبعید خود کوششهای دیگری در بهره بردن از اوزان هجایی کرده و شعرهای بسیاری با مضامین رئالیسم اجتماعی در اینگونه وزنها سروده است. البته مضامین اینگونه شعرها بیشتر جنبهی تبلیغاتی دارند و در خدمت سیاست «سوسیالیزاسیون» است و تشویق و ترغیب کلخوزها (تعاونیهای دهقانی) و بطور کلی در دفاع از انقلاب بلشویکی به رهبری استالین و تنها صدای مهمی است که به فارسی از سیاستهای روز استالین در خاک شوروی حمایت میکرده است که البته اینجا محل بحث آن نیست.
چنانکه اشاره شد، از نظر کوشش در راه ایجاد فرمهای جدید، میتوان گفت که لاهوتی پیش از نیما و بیش از دیگران تلاش کرده است. همچنین لاهوتی در برخی شعرهایش مثل سید اشرف گیلانی به «هوپ هوپ نامه» میرزا علی اکبر صابر هم نظری داشته است:
آمد سحر و موسم کار است بالام لای
خواب ِ تو دگر باعث ِ عار است بالام لای
لای لای بالالای لای
لای لای بالا لای لای
ننگ است که مردم همه در کار و تو در خواب
اقبال وطن بسته به کار است بالام لای
برخیز و سوی مدرسه بشتاب
خاک تن ِ آبای تو با خون شهیدان
بر گِردِ تو زان خاک حصار است بالام لای
گردیده غمین، مادر ایران
تو کودک ِ ایرانی و ایران وطن ِتوست
جان را تن ِ بیعیب به کار است بالام لای
تو جانی و ایران چو تن ِ توست
برخیز ساحشور، تو در حفظ ِ وطن کوش
ای تازه گل، ایران ز چه خوار است بالام لای
پس جامهی عزت به بدن پوش.
جای تو نه گهواره بود، جای تو زین است
ای شیرپسر، وقت ِ شکار است بالام لای
برخیز که دشمن به کمین است.
نگذار وطن قسمت اغیار بگردد
با آنکه وطن را چو تو یار است، بالام لای
ناموس ِ وطن خوار بگردد!
مضمون در شعر شاعران مشروطیت
پس از اشارات مختصری که در بارهی تحول فرم و زبان شعری شاعران مهم دوران مشروطه طرح شد، اکنون میباید به کوتاهی در زمینهی مضمون و درونمایهی شعر این شاعران نیز سخنی بگوییم.
چنانکه گفتیم، شاعران دوران مشروطه از نظر مضمون متکی بر نظریات و اندیشههایی بودند که پیش از آنان از سوی گروهی از روشنفکران و متفکران که حامل و گزارشگر و مفسّر اندیشههای نو بودند، کمابیش در جامعهی ایران عرضه شده بود و افکار درسخواندگان و بسیاری از اهل ادب و دانش را تحت تأثیر قرار داده بود.
همهی این شاعران، البته با توجه به دیدگاه و موقع اجتماعی و نگاه فکری و سیاسی خودشان، کمابیش بر مضمونها و تِمهای زیر تأکید داشتند:
قانون، آزادی، حاکمیت ملی، وطن، فرهنگ و تعلیمات مدرن، نقد فرهنگ و اصول اخلاقی کهن و مبارزه با خرافات مذهبی و گاهی نیز مبارزه با مذهب.
البته چنانکه گفته شد، دیدگاه آنها و برداشتی که هریک از آنان از این مفاهیم جدید داشتند تا اندازهای متفاوت بود.
[ادامه دارد]
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نه] [بخش ده] [بخش یازده] [بخش دوازده و پایانی]