الاهه بقراط (کیهان لایف) – وقتی انقلاب اسلامی و ضدپادشاهی فوریه ۱۹۷۹ اتفاق افتاد، شاهزادهای که ولیعهد و وارث تاج و تخت بود، تازه ۱۸ سال داشت و پس از پایان دبیرستان در ایران، مشغول آموزش نظامی با هواپیماهای جنگنده در آمریکا بود.
موج انقلابی در کشورش نه تنها سبب راندن خانوادهاش از کشور شد بلکه حکومت اسلامی تازه به قدرت رسیده به رهبری روحالله خمینی چنان فشاری بر آمریکا و دیگر کشورها از جمله با اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارمندان آمریکایی آن، وارد آورد که هیچ کشوری حاضر نبود خانواده سلطنتی را برای اقامت بپذیرد.
ولیعهد جوان در آمریکا ماندنی شد و پس از مدتی به خانواده خود و پادشاه بیمار در قاهره پیوست. انور سادات رئیس جمهوری وقت مصر با آغوش باز و دوستانه خانواده پهلوی را پس از اودیسهای که از سر گذرانده بودند، میزبان شد.
دومین پادشاه پهلوی در پی بیماری سرطان در پنجم امرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوییه ۱۹۸۰) در مصر چشم از جهان فرو بست و در مسجد الرفاعی قاهره به امانت به خاک سپرده شد. آرامگاهی که از آن پس هر سال نه تنها شهبانو فرح به دیدارش میرود بلکه شاهد گرامیداشت ایرانیانی است که از سراسر جهان برای قدردانی از خدمات پهلوی، لحظاتی در کنار مزار شاه فقید بسر میآورند.
فراز و نشیب پهلویها
بنیانگذار سلسله پهلوی، رضاشاه بزرگ، که ایران را پس از انقلاب مشروطه امرداد ۱۲۸۵خورشیدی (اوت ۱۹۰۶) به سوی اهداف اقتصادی و اجتماعی آن رهنمون شد و شعار اصلی آن، یعنی آزادی و تجدد، را با تأسیس نهادهای مدنی مدرن از جمله ارتش و دادگستری و آموزش و پرورش و بهداشت به سوی یک «ایران نوین» تحقق بخشید و دست ملایان و روحانیت مرتجع را از عقب نگه داشتن ملت و مملکت کوتاه کرد، چند دهه پیشتر در ۴ امرداد ۱۳۲۳ (۲۶ ژوئیه ۱۹۴۴) در ۶۶ سالگی در آفریقای جنوبی درگذشته و پیکر وی نیز به صورت مومیایی در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد.
شش سال بعد (۱۳۲۹) (۱۹۵۰)، پسرش شاه جوان، پیکر پدر را به تهران منتقل کرد تا در شاهعبدالعظیم دفن شود. جایی که ۲۸ سال بعد، اندکی پس از انقلاب اسلامی در اردیبهشت ۱۳۵۹ (۱۹۸۰) توسط شیخ صادق خلخالی حاکم شرع خمینی که در دوران مسئولیت خود هزاران تن از ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی را به قتل رساند، تخریب شد!
با اینهمه، رضاشاه که توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ (سپتامبر ۱۹۴۱) با دلی پر درد و آکنده از عشق میهن از ایران تبعید شده و با شماری از اعضای خانواده خود راهی جزیره دورافتاده موریس در آفریقای جنوبی شده بود، قصد نداشت برای همیشه ایران را ترک کند.
سالها بعد از تخریب آرامگاه وی، پس از آنکه چند ماهی از دور جدید اعتراضات مردم علیه جمهوری اسلامی میگذشت و مدتها بود که شعارهای آنان در ستایش پهلویها از جمله «رضاشاه روحت شاد» شنیده میشد، خبرگزاریهای داخلی ایران ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ (۲۲ آوریل ۲۰۱۸) اعلام کردند که یک پیکر مومیایی در آرامگاه تخریبشده حین خاکبرداری از محل به دست آمده که به احتمال زیاد متعلق به نخستین پادشاه پهلوی است و عکسهای موجود نیز این احتمال را تشدید کرد به ویژه آنکه پس از تخریب آرامگاه در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰) پیکر رضاشاه به دست نیامد و این شایعه بر سر زبانها افتاد که گویا محمدرضاشاه، دومین پادشاه پهلوی، آن را هنگام خروج از ایران در سال ۱۳۵۷ با خود برده است! این شایعه اما به صراحت از سوی شهبانو فرح پهلوی تکذیب شد. از سرنوشت این مومیایی اطلاعی در دست نیست و معلوم نیست جمهوری اسلامی به راستی با آن چه کرده است. اگرچه یکی از مقامات شورای اسلامی شهر تهران همان زمان اعلام کرد که این مومیایی مربوط به رضاشاه بوده و دوباره در همان محدوده دفن شده است.
دانستن این نکات که بسیار کوتاه به آنها اشاره شد درباره دو پادشاه پهلوی بسیار مهم است تا بتوان به نقش ولیعهدی رسید که میبایست سومین پادشاه این سلسله میشد.
پادشاهان ایرانساز
هر اندازه جمهوری اسلامی بیشتر ادامه یافت، نه تنها نسلهای پیشین که دوران پهلوی را تجربه کرده بودند بلکه نسلهای جدید ایران به برکت رسانههای خارج کشور، از کیهان لندن تا رادیوتلویزیونهای مخالف رژیم و سپس از طریق رسانههای اجتماعی به مقایسه آنچه ایران در دوران پنجاه سال پهلوی بود و آنچه انقلاب۵۷ بر سر آنها آوار کرد پرداختند. آنها به طنزی تلخ میگویند که آینده خود و کشورشان را در گذشتهی پیش از انقلاب اسلامی مییابند.
اینهمه در حالیست که نخستین پادشاه پهلوی که بنا بر مقتضای زمان و شرایط آندوران یک اقتدارگرای مصلح بود که تمام تلاش خود را برای حفظ تمامیت ارضی کشور و نوسازی ایران به کار گرفت و در پایهگذاری بنیانهای مدنی آن موفق نیز بود، در کشاکش یک دوران تاریخی که غرب «متمدن» در قلب اروپا با فاشیسم و نازیسم مبارزه میکرد و در جنگی مرگبار در دفاع از دمکراسی و جهان آزاد بسر میبرد، سلطنت را به ولیعهد بیست سالهاش سپرد تا راه وی را ادامه دهد.
دومین پادشاه پهلوی، محمدرضاشاه، در چنین شرایطی زمام امور ایران را به دست گرفت و اگرچه در تداوم مسیر پدر موفق بود اما به دلایل مختلف از جمله تصور «خطر سرخ» در همسایگی شمالی کشور، همزمان با کودتای انقلابی در افغانستان که راه اتحاد شوروی را به آن کشور در همسایگی شرقی ایران گشود، و همچنین مسائل مربوط به نفت و انرژی در کشور با چنان آشوبی روبرو شد که فرصت بهرهبرداری سیاسی از رشد اقتصادی و اجتماعی کشور را نیافت. در عوض، حرکت جهانی بنیادگرایی اسلامی، در ایران بهترین پناهگاه را برای رشد و گسترش خود یافت به ویژه آنکه با سرنگونی حکومت پهلوی، به قدرت بلامنازع دولتی دست یافت!
با همه اینها اما پهلویها و دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی آنها نه تنها از ایران رخت برنبستند بلکه با وجود بیشترین تبلیغات و تحریفات از سوی حکومت اسلامی علیه تاریخ باستانی و تاریخ معاصر و همچنین فرهنگ و هنر ایران که با انقلاب مشروطه رشد یافت، اقبال جامعه و نسلهای جوان نسبت به ملیگرایی مدنی و دمکراتیک بیشتر شد.
شعارهایی که از پاییز سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۷) به بعد در اعتراضات مردمی در ستایش پهلوی سر داده میشود، درواقع آرزوی داشتن یک زندگی آرام و عادی با امنیت و رفاه نسبی است همراه با آزادیهای اجتماعی و حقوقی که دو پادشاه پهلوی راه برای آنها باز کرده و از آن پشتیبانی میکردند. راهی که در ارتباط با حقوق زنان و فرهنگ و هنر، شهبانو فرح پهلوی در آن نقش بسیار مهمی داشت.
شاهزادهی دمکرات
در این میان، اگرچه انقلاب اسلامی مانع از به تخت نشستن سومین پادشاه پهلوی شد، اما وی مسیر پدر و پدربزرگ را از تبعید ادامه داد تا تداوم «ایران نوین» را که مسیر آن با انقلاب اسلامی با انسداد روبرو شد، با یک «پیمان نوین» به مردم نوید دهد. پیمانی که وی در هفتم مهرماه ۱۳۹۹ (۱۸ سپتامبر ۲۰۲۰) مانند یک نقشه راه برای عبور از شرایط نابسامان کشور و «نه به جمهوری اسلامی» مطرح ساخت و با استقبال جامعه و گروههای مختلف سیاسی روبرو شد.
بیتردید یک دلیل اقبال جامعه ایران به پهلویها، گذشته از خدمات عینی و دستاوردهای دو پادشاه فقید، مواضع و جایگاه سیاسی شاهزاده رضا پهلوی است. او بود که در آغاز سنین بیست سالگی با سوگند به قانون اساسی مشروطه، به گفته خودش، به مردم یادآوری کرد که اگر شما به نهاد پادشاهی پشت کردید، این نهاد شما را تنها نمیگذارد!
وی که اکنون ۶۲ سال دارد در تمامی سالهای گذشته از جمله در بسیاری از مصاحبهها و همچنین کتابهایی مانند «زمان انتخاب» و «نسیم دگرگونی؛ آینده دموکراسی در ایران»، بر آنچه تأکید میورزد که پدربزرگ و پدرش بطور منطقی در زمان زمامداری خود بر کشوری که حفظ یکپارچگی و نوسازی آن در اولویت بود، نمیتوانستند به آن بپردازند: دموکراسی! مفهومی که هنوز برای غربی که در همان دوران درگیر فاشیسم و نازیسم بود جا نیفتاده بود!
این سومین مرحله از خدمات پهلوی است که اگرچه تاریخ با انقلاب ۵۷ فرصت تحقق آن را به آن نداد اما در کنارش تجربهای بسیار مرگبار و خونین به مردمی تحمیل کرد که برای قاتلان و جلادان خود و عزیزانشان هورا میکشیدند و در توهمی بیمارگونه گمان میکردند آنهایی که در انقلاب مشروطه شکست خورده و با پهلوی به کنج حجرهها رانده شده بودند، میتوانند برای آنها جهانی امنتر و آزادتر و مرفهتر از پنجاه سال پهلوی به ارمغان بیاورند!
خطایی مهلک و تاریخی که تا زمانی که جمهوری اسلامی در ایران هست، ایرانیان تاوانش را میپردازند!
آنچه رضا پهلوی در تمام این سالها گفته و نوشته چیزی جز این نیست: چگونه از این دوران عبور کنیم و به آیندهای برسیم که در آن ایرانیان نه تنها آزادی و اختیار برای انتخاب داشته باشند بلکه مسئولیت این آزادی و اختیار و انتخاب را بپذیرند و از آنچه آزادانه و با اختیار، انتخاب کردهاند، پشتیبانی کرده و آن را متعلق به خود بدانند. این آینده در جهان امروز چیزی جز دمکراسی و حقوق بشر در ایرانی یکپارچه و متنوع و بردبار نمیتواند باشد.
این رسالت و مأموریتی است که سومین پهلوی برای خود قائل است صرف نظر از اینکه مردم وی و یا فرزند ارشد او را برای پادشاهی بخواهند و یا تصمیم بگیرند که یک جمهوری متکی بر دمکراسی و حقوق بشر داشته باشند. او منادی یک نظام حقوقی مدرن است که همواره حق آزادی و اختیار مردم را در تعیین آنچه به سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنها مربوط میشود، تأمین و تضمین کند.
چندین سال است که نه تنها شعارهای مردم در اعتراضات آنها علیه جمهوری اسلامی که البته با خشونت و خونین سرکوب میشود، بلکه نظرسنجیهای مختلف در داخل و خارج کشور از جمله از سوی نهادهای وابسته به حکومت نیز، محبوبیت پهلویها و تمایل مردم برای نظامی که دوران پهلوی را با امنیت و آزادی و رفاه تداوم بخشیده و ملت و مملکت را از این شرایط تخریبی و ویرانگر نجات دهد، در صدر قرار میگیرد.
در محبوبیت و نقش پهلویها، و شخص شاهزاده رضا پهلوی، موضوع بر سر فرد نیست بلکه بر سر ایده و خدمات پهلوی با تکیه بر ایرانگرایی و میهندوستی است. ایدهای که برای مردم ایران آزادی و امنیت و رفاه و مشارکت آنها در سرنوشت خود را میخواهد و به دنبال مناسبات عادی و دوستانه با همه کشورهای منطقه و جهان بر اساس منافع ملی و احترام متقابل است.
مردم ایران آرزوی زمامداران عادی و کشور عادی و زندگی عادی را دارند.
این را دو پادشاه پهلوی برای سه نسل تأمین کرده بودند و نسلهای جوان همان ثبات و چشمانداز به آینده را دوباره میخواهند و رضا پهلوی را حامل امید برای امروز و آینده خود میدانند.
رضا پهلوی به آنها وعدههای واهی و خیالی نمیدهد. بلکه از یکسو راهی را نشان میدهد که پدربزرگ و پدرش در پیش گرفته بودند و از سوی دیگر به آنها توصیه میکند برای در پیش گرفتن این راه باید خودتان مسئولیت بپذیرید!
تمام ایدههای روشن و شفاف شاهزاده رضا پهلوی در تمام سالهای گذشته هم در «پیمان نوین» و هم در «سخنان ۱۳ خرداد ۱۴۰۱» (۳ ژوئن ۲۰۲۲) جمعبندی شده است. نقشه راهی که از یکسو نور امید به دل مخاطبان وی میتاباند و از سوی دیگر افراد و گروههای سیاسی جدی را که فراتر از منافع شخصی و گروهی خود، نگران ملت و مملکت خود هستند به پشتیبانی از وی تشویق کرده است.
بیهوده نیست که تبلیغات جمهوری اسلامی در سالهای اخیر نه تنها شدت گرفته بلکه به تازگی به فرمان خامنهای یک «جهاد» دیگر، «جهاد تبیین» علیه پهلویها با صرف هزینههای میلیونی به راه افتاده است.
رژیم ایران خطر ظرفیت جامعه و پهلوی را در پشتیبانی متقابل از یکدیگر جدی گرفته است!
ظرفیتی که به نظر میرسد لازم است جامعه جهانی و کشورهای غربی نیز برای رها شدن از خرابکاریهای اتمی و موشکی و منطقهای جمهوری اسلامی، بطور جدی به آن بیندیشند و صدای «نه به جمهوری اسلامی» مردم ایران و توصیهها و راهکارهای عینی و عملی حامیان واقعی صلح و ثبات در منطقه از جمله شاهزاده رضا پهلوی را بشنوند. وگرنه مماشات و معامله با جمهوری اسلامی نه به سود مردم ایران و منطقه است و نه به سود دمکراسیها. این یک ادعا و بحث اقناعی نیست بلکه تجربه ۴۳ سال آن را ثابت کرده است.
*منبع: کیهان لایف
*نویسنده: الاهه بقراط