علی زارمرودی – در آغاز دوران «اصلاحات»، پس از یک دهه «انقلاب و جنگ» و یک دهه «سازندگی» که سرانجام با فساد، تورم، گرانی، نارضایتی عمومی و بحران ناتوانی در بازپرداخت اعتبارات خارجی با ناکامی روبرو گردید، نظام اسلامی ایران با دو چالش دیرپا دست به گریبان بود. ناتوانی در رقابت سیاسی با وجود داشتن قدرت انحصاری و فقدان ابزار تضمین بقا و استحکام نظام مستقل از تحولات داخلی و بینالمللی؛ امری که متکی بر حمایت هیجانی تودههای مردم، متزلزل و شکننده مینمود.
پروژه «قتلهای زنجیرهای» در پاییز ۱۳۷۷، برگزاری انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا با شعار سپردن امور مردم به دست مردم در زمستان همان سال، پایهگذاری احزاب و تشکلهای سیاسی متنوع توسط نیروهای خودی و فراخوان گلهای سلبریتیها به عرصه سیاست، ابزار پاسخگویی به چالش اول و «برنامه هستهای» به منظور ایجاد بستر مناسب جهت پاسخگویی به چالش دوم قابل ارزیابی است.
از افشای برنامه هستهای در اوت ۲۰۰۲، قریب به ۱۳ سال به کشمکش و مذاکره گذشت که رهآورد آن صدور پنج قطعنامه شورای امنیت ذیل مواد ۴۰ و ۴۱ فصل هفتم منشور ملل متحد علیه جمهوری اسلامی ایران بود، تا اینکه با امضاء برجام در ژوئیه ۲۰۱۵ مناقشه وارد مرحله تازهای گردید.
موافقان برجام از همان آغاز به افسانهپردازی پیرامون آن روی آوردند.
نخست اینکه قدرت دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران بر P5+1 فائق آمد و این مایه عزت و افتخار تلقی گردید. در حالی که به شهادت متن برجام درE3/EU+3، اتحادیه اروپایی با ۲۶ عضو (غیر از آلمان و فرانسه)که اتفاقاً ۲۰ کشور آن عضو NATO نیز هستند، از جمله طرفین برجاماند و درواقع برجام حاصل هماهنگی و کسب نظرات همپیمانان جهانی و منطقهای طرفین مذاکره و ابتکار مشترک بخش بزرگی از جامعه بینالمللی است و سهم جمهوری اسلامی فقط تایید و تعهد به عدم تخطی از آن در ازای دریافت مشوقهاست.
دوم، گویا در برجام کلیه قطعنامههای فصل هفتم منشورسازمان ملل لغو شدهاند، در حالی که مهمترین سند پشتیبانی برجام یعنی قطعنامه ۲۲۳۱ خود ذیل ماده ۴۱ فصل هفتم صادر گردیده است. علاوه بر آن در اقدامی بیسابقه بازگشت قطعنامهها فقط به اراده یک عضو دائم شورا منوط گردید که نشانه درجه حساسیت و همنظری همه اعضای دائمی شورای امنیت است و نشان از اینکه اگر مساعی جامعه بینالمللی به نتایج مطلوب منجر نگردد، جای تعجب نخواهد بود که کلیه اعضای دائمی شورای امنیت متحداً به قطعنامه دیگری رای مثبت دهند و آب پاکی را روی دست مقامات نظام بریزند.
سوم، لاپوشانی این واقعیت که برجام یک توافق بین ایران و ۶ کشور دیگر نیست، بلکه به شهادت بخش بزرگی از مقدمه قطعنامه ۲۲۳۱، یک سند کنترل تسلیحات اتمی است و تاکید بر «تغییر بنیادی»پیرامون مسئله هستهای و «ایجاد یک رابطه جدید با ایران» در متن قطعنامه مبین آن است که برجام اولین قدم برای حل و فصل مسائل جمهوری اسلامی ایران است نه پایان آن.
با آغاز دور جدید مذاکرات پرسش این است که مقامات جمهوری اسلامی ایران از برجام چه انتظاری دارند که سالها بلاتکلیف نگه داشتن کشور در برابر آن بیاهمیت است؟!
برجام یک سند میانمدت و آزمونی برای امکان حل و فصل مسائل جمهوری اسلامی است. تا کنون بخش قابل ملاحظهای از این فرصت از دست رفته است. موقعیت مذاکرهکنندگان نظام با توجه به تغییر جغرافیای سیاسی منطقه بسیار وخیمتر از سال ۲۰۱۵ است. کشمکش و چانهزنی در مورد توافقی که خود مسکّنی کوتاهمدت است چه اهمیتی دارد؟! آنها چه اهرمی برای امتیاز گرفتن دارند؟ شاید گفته شود نصب سانتریفیوژهای بیشتر، پیشرفتهتر و درصد غنیسازی بالاتر.
فاصله زمانی و تکنولوژیک در اختیار داشتن اورانیوم حتی با درصد بالا و به اندازه کافی، تا مرحله ساخت بمب و یا آزمایش اتمی بسیار است و هیچگونه شواهدی که حاکی از پیمودن این راه توسط جمهوری اسلامی ایران باشد، در دست نیست. ضمن اینکه بعید است جامعه بینالمللی از توان فنی و امکانات در اختیار تکنسینهای هستهای ایران بیخبر باشد. پس به نظر میرسد که نگرانی اصلی جامعه بینالمللی انباشت اورانیوم خصوصاً با غلظت بالا در ایران است و این همان چیزی است که مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی روی آن مانور میدهند، امتیاز میخواهند و در عین حال آمادگی خود را به بازگشت به برجام که قطعاً توافق در مورد مدیریت اورانیوم مازاد بخشی از آن خواهد بود، اعلام میکنند. این مذاکره از موضع قدرت نیست، بلکه باجخواهی از جامعه بین المللی به بهای تشدید بیاعتمادی است. ژاپن ۴۷ تن پلوتونیوم در اختیار دارد که برای زرادخانهای به ظرفیت ۶۰۰۰ بمب کافی است، ولی کسی نگران آن نمیشود. چرا چندده کیلوگرم اورانیوم در دست جمهوری اسلامی عامل نگرانی است؟!
درخواست خروج بازوی نظامی و منطقهای نظام ازFTO (فهرست سازمانهای تروریستی) و تبدیل آن به یک مانع عمده در مذاکرات و سپس صرف نظر نمودن از آن در ازای یک مشت دلار بیشتر اشتباه فاحش سیاسی بود و پیوند دادن اختلافات پادمانی با IAEA (آژانس بینالمللی انرژی اتمی) به مذاکرات، مورد دیگری است. گویا زمامداران جمهوری اسلامی به پذیرش توجیهات خود توسط جامعه بینالمللی در مورد «فتوای حرام بودن» سلاح هستهای باوردارند که از شورای امنیت «حکم حکومتی» طلب میکنند! همچنین عدم مذاکره مستقیم با آمریکاییها که معلوم نیست ابتکار عمل کدام نابغهای است، جز گیر افتادن مذاکرهکنندگان نظام در گوشه رینگ حاصلی ندارد.
مذاکرهکنندگان جمهوری اسلامی، روسها را به «کارشکنی» در مذاکرات متهم میکنند و مدعیاند که نمایندگان اتحادیه اروپا «فقط هماهنگکنندهاند نه طرف مذاکره، لذا صلاحیت تعیین تکلیف در این خصوص را ندارند». گویی درک نمیکنند که اروپاییها نامهرسان آنها نیستند و در غیاب آمریکا اتفاقاً انگشت اروپاییهاست که بر ماشه برجام قرار دارد. بر اساس آمارهای بانک جهانی تولید ناخالص ایران درسال ۲۰۱۹ حدود ۰/۵ درصد تولید جهانی بود و در سال ۲۰۲۱ به حدود ۰/۲۵ درصد تولید جهانی کاهش یافت. این فقط حاصل معجزه «فشار حداکثری» آمریکا نبود، بلکه همراهی و چه بسا همکاری داوطلبانه سایر اعضای جامعه بینالمللی است که چنین شرایطی را به کشور تحمیل کرده است. آنها که اسیر نگرش کاسبکارانه خود هستند و با وجود شعارهای پر طمطراق تمام مناسبات بینالمللی را در چارچوب تنگنظرانه zero-sum game خود میبینند، بهتر است کمی بیندیشند. شاید آنچه صاحبان دلار و یورو را به یکدیگر پیوند میدهد، فقط اسکناسهای کاغذی نباشد.
سخنگویان نظام اسلامی در حالی شاد و خندان از رسیدن به آستانه ساخت بمب با هدف «بازدارندگی» خبر میدهند که حتی یک پاراگراف در مورد «استراتژی هستهای» خود به دست ندادهاند. از بین گزینه های مختلفی که قابل درک است، شاید بازدارندگی را برای آن میخواهند که جامعه بینالمللی را در برابر اقدامات خود برای آنچه «اوجب واجبات» میخوانند، وادار به سکوت نموده و در موضع تدافعی قرار دهند. اگر این راهی است که میپیمایند، شاید سرانجامش به فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد ختم شود.
برجام یک تمثیل از عنوان ظریف و زیبای مجموعه مقالاتی است که آندره فونتن سردبیر سیاسی لوموند در دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۸۰ پیرامون تنشزدایی بین بلوکهای شرق و غرب در دوران «جنگ سرد» به رشته تحریر درآورده بود: «یک بستر و دو رویا».
رؤیای مقامات اسلامی (ظاهرا) این است که با برجام رکورد پیشرفت اقتصادی جهان را بشکنند. بازار نفت و گاز جهان را در دست گیرند. چند صد دستگاه هواپیمای نو بخرند. در زمینهایی که از بشار اسد گرفتهاند گاوداریهای بزرگ تاسیس کنند، گوشت به سراسر جهان صادر نمایند و تهران را به قطب اقتصاد و مرکز فرماندهی «جهان اسلام» بدل کنند. در مقابل رؤیای آمریکاییها این است که به قول باراک اوباما تا آخرین پیچ و مهره این برنامه را جمع کنند و در زیرزمینی در نطنز و یا در دل کوهی در روستایی در اطراف قم به یادگار بگذارند. اینکه تاریخ به کدام رؤیا جامه عمل خواهد پوشید، نیازمند زمان است.
آیتالله خمینی در سال ۱۳۵۹ نظامیان و مردم عراق را به شورش علیه حکومت بغداد فرا خواند و وعده همراهی به آنان داد. در نظر او عراق همچون میوه رسیدهای، آماده افتادن به دامن انقلاب اسلامی بود. کمی بعد با حمله گسترده عراق به ایران، آتش جنگی بین دو کشور شعلهور گردید که از دو طرف بیش از یک میلیون نفر کشته، معلول و مجروح برجای گذاشت و پایان آن ویرانی شهرها، آوارگی مردم، نابودی بخش بزرگی از زیرساختهای هر دو کشور و سرانجام نوشیدن جام زهر آتشبس توسط رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. با اینحال گویی آیتالله از شاگردانش باهوشتر بود، زیرا با وجود وعدههایی که به خود داده بود، پیام نهفته در سیر تحولات آخرین ماههای جنگ را دریافته و درک کرده بود که قطعنامه ۵۹۸ پیشنهادی است که نمیتواند نپذیرد. صد دام هستهای فقط بازی با آتش و بسیار خطرناکتر از دشمنی با صدّام تکریتی است.
و اما سوی دیگر این ماجرا مردم ایران هستند، آنانکه در جشنهای برجام اسکناس یک دلاری و هزارتومانی شاباش میدادند و عکسهای یادگاری با هواپیمای رؤیایی زینتبخش صفحات اول روزنامههایشان بود و نیز آنانکه حضور میلیونی و پر نشاط خود در جشنهای ده کیلومتری را به رخ میکشیدند باید بدانند که: «این فصل دیگری است…».