مهسا امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی که همراه خانواده برای دیدار خویشان خود به تهران سفر کرده بود، شامگاه سهشنبه، ۲۲ شهریور از سوی هارهای «گشت ارشاد» بازداشت و ساعتی بعد کشته او را به بیمارستان منتقل کردند. همبستگی گسترده ملی و خشم مردم که در سراسر کشور نمود بیرونی نیز یافته، نتیجه مستقیم جنایتِ اسلامی خامنهای و دم و دستگاهِ زنستیز و انسانستیز اوست که میاندیشند ارعاب و ایجاد و گسترش ترس، مانع بزرگ حرکتهای مردمیست و به کار ترویج اسلام نیز، میآید.
خامنهای بر این باور است که پس از انتصخاب رئیسیِ نادان و جنایتکار، به عنوان «رئیس جمهور» و یکدست کردنِ دربست حاکمیت و نهادهای وابسته به آن، توانسته است در پس از وقوعِ «انقلاب اسلامی»، اینک کار اسلامی کردن «دولت و حاکمیت» را که چهل و اندی سالی به دراز کشیده، به فرجام خود برساند! او هماکنون میپندارد که وظیفه بزرگ حاکمیتِ مستقر اسلامی، ساختن «جامعه ای اسلامی» ست؛ چرا که چنین جامعهای، پس از چهل و چهار سال تلاش و کشتار و تبلیغات میلیاردی و سانسور و سرکوب، نه تنها تشکیل نشده، که نشانهای از آن نیز، در دیدرس نیست.
اجرای طرح ساخت یک «جامعه اسلامی» در کشورِ تکثرگرایی مانند ایران که با تکیه بر تجربه دهشتناک خود از حکومت اسلامی، سکولاریسم و لائیسیته و خداناباوری و ضدیت با اسلام از ویژگیهای برجسته آن است و نیز با توجه به بیماری درمانناپذیر خامنهای و ناروشن ماندن مسئله جانشینی مجتبی خامنهای به عنوان «ولی فقیه» جدید، جز با خشونت بیکرانه و از میان بردن نهادهای مردمی، امکانپذیر نیست. خامنهای مانند همیشه، همهجانبه در پی نابودی جامعه ایران است تا شاید بر خرابهها و گندابهای بجا مانده از آن، بتواند چنین جامعهای را برپا سازد.
شاید، عاملانِ خُردمغزِ کشتار، از دریافت طرح خامنهای که خود آنرا، به ویژه از دهه هشتاد به بعد، بارها اعلام کرده است، عاجز باشند، اما همین برگزیدگانِ جاهل و قاتل و جنونزده خامنهای و دستگاههای وابسته به او هستند که مجریان چنین «طرح» امکانناپذیر و هولناکیاند.
خامنهای باور دارد که جهانی شدن اسلام از چند مرحله میگذرد:
۱. پیروزی «انقلاب اسلامی» که به وقوع پیوسته است؛
۲. برپایی «دولت اسلامی» که پس از انتصاب رئیسی، دیگر به واقعیت پیوسته است؛
۳. تشکیل و برپایی «جامعه اسلامی» که روند ساخت آن با سرکوبِ به ویژه زنان، روشنفکران، روشنگران، و هر حرکت اعتراضی دیگر، در حال اجراست؛
۴. و در نهایت تشکیل «جامعه جهانی اسلام».
خامنهای برای برپایی این «جامعه اسلامیِ» خیالی و متوهمانه با مانعهایی روبروست که با شدت و حدت و پیگیری و پرداخت هزینههای میلیاردی و نیز با استفاده و سوء استفاده از دولت و نیروهای نظامی و انتظامی و بسیجی و سپاهی، در از میان بردن آنها میکوشد.
۱. بزرگترین مانع برای برپایی «جامعه اسلامی» دختران و زنان ایرانی هستند که از آغاز تأسیس جمهوری اسلامی در صف مقدم مبارزه با این حکومت نابهنگام قرار دارند و در تیررس مستقیمِ آسیبهای سهمگین حکومت اسلامی بودهاند. امروز، «گشت ارشاد» در کنار دیگر نهادهای سرکوبگر، مسئول خاموش کردن صدای زنان است و درست است اگر یقین کنیم که از سوی شخص خامنهای، مجاز به اعمال هرگونه خشونت و کشتاری است. مهسا امینی، نخستین مقتول و آخرین آنان نیز نخواهد بود. اما، خون سرخِ مهسا امینی، این بار، دامن آلوده حاکمیت و حاکمان تمامیتخواه اسلامی را گرفته است.
۲. روشنفکران ایران که در نهادهای مدنی، مانند کانون نویسندگان ایران برای آزادی اندیشه و بیان بیحد و حصر و استثنا میکوشند، در معرض خطر نابودکننده تهاجمهای جدیدِ جمهوری اسلامی هستند. عضویت در این نهاد، «جرم» محسوب میشود و برای هموندان کانون، پیامدهای «حقوقی» سنگین دارد. تمام دستگاه ضد فرهنگی حکومت اسلامی، به کار گرفته شده که ماجرای اتوبوس ارمنستان را به شیوهای رذیلانهتر و محکمهپسندتر تکرار کنند. قتل محمد مختاری، جعفر پوینده، میرعلایی، زالزاده و بکتاش آبتین و… و زندانی کردن هموندان کانون نویسندگان ایران، از جمله رضا خندان مهابادی و آرش گنجی و دیگران، سرآغاز دورِ جدید از میان برداشتن روشنفکران و روشنگران ایران است. همزمان، یاورانِ پیدا و پنهان نهادهای ضد «فرهنگی» جمهوری اسلامی نیز، با نیرنگ و فریب و جوّسازیهای رایج آخوندی، در از میان بردن و بیاعتبار کردن کانون نویسندگان ایران در داخل و خارج از کشور، در تلاشند و دارند هیزم کورهها را مهیا میکنند.
۳.سر به نیست کردن بهاییان از راههای مختلف. دور جدیدِ بهاییستیزی حاکمیت اسلامی، بخش دیگرِ اجرایی کردن طرحِ ساخت «جامعه اسلامی» مورد نظر خامنهای است. مسلمانان حاکم در ایران، که «امت»پرورند و با هرگونه هویت ملی سر ستیز داشته و از هیچگونه خشونتی نیز پروا ندارند، وجود یک دین و آیین ایرانی را– چه خوب و یا چه بد- تحمل نکرده و نخواهند کرد. پس از سال ۵۷ و استقرار حکومت اسلامی، بیشترینه بهاییان ایران که در معرض خشم و تبعیض و سرکوبِ و کشتار حکومت اسلامی قرار گرفته بودند، سرزمین آبا و اجدادی خود را ترک کرده و مانند میلیونها ایرانیِ دیگر، آواره جهان شدند.
۴. مهار و محدودیت استفاده شهروندان از اینترنت و اجرایی کردن «طرح صیانت از فضای مجازی» که در خدمت اختلال در ارتباطِ شهروندان با یکدیگر و پیگیری فعالیت آنان در فضای مجازی ست، از دیگر ویژگیهای «طرح جامعه اسلامی» است.
۵. سرکوب و خشونت عریان علیه معترضان، کارگران، آموزگاران و بازنشستگان و دیگر قشرهای اجتماعی که مطالبهگرند، اگرچه در خدمت ایجاد ترس، تشدید یأس اجتماعی است، اما پس از قتل مهسا امینی، این عاملها تبدیل به خشمی ملی شده که چنانچه از سوی نیروهای مردم و مردمی، به خوبی اداره و مدیریت شود، میتواند پرونده جمهوری اسلامی را برای همیشه به بایگانی تاریخ بسپارد.
در طی دو روزِ پس از قتل مهسا امینی، از سویی همبستگی ملی منسجمتر از هر زمان دیگر شده و از سوی دیگر، ترس و یأس مردم را به خشمی فرارویانده که تا کنون بیسابقه و بیمانند بوده است. هدفگیری بنیادین این خشم ملی، متوجه جمهوری اسلامی است و در صورت پیروزی، نامِ تمام کشتهشدگان ایرانیِ تاریخ اسلام و تاریخِ جمهوری اسلامی را برای همه آینده کشور، زنده خواهد کرد و برای مردم ایران و این کهنترین کشور جهان، جز خاطره ای تلخ از حاکمیتِ اسلام به یادگار نخواهد ماند.
کانون نویسندگان ایران «در تبعید»
۱۸ سپتامبر ۲۰۲۲