بهرام بیضایی ادیب، پژوهشگر، نویسنده و کارگردان با سرودن شعری درباره خیزش سراسری مردم ایران، همراهی کرده و نوشته که «مادرِ ایران زِ جا برخاسته، کشورش را از دَدان پس خواسته!»
این شعر با دستخط بهرام بیضایی روز یکشنبه دهم مهرماه در وبسایت «رادیو فردا» منتشر شده است. خیزش ملی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی از ۲۶ شهریورماه در پی قتل حکومتی مهسا امینی دختر ۲۲ ساله به دست گشت ارشاد اسلامی آغاز شده است.
این اعتراضات در حالی سومین هفته خود را پشت سر میگذارد که در سراسر ایران گسترده شده و جنبش دانشجویی کشور را در کنار خود دارد. ایرانیان خارج کشور نیز در اقدامی هماهنگ روز شنبه نهم مهرماه در بیش از ۱۵۰ شهر ایران تجمع و راهپیمایی کرده و با اعتراضات مردم در ایران برای آزادی اعلام همبستگی کردند. تظاهرات ایرانیان خارج کشور پیش از اول اکتبر جریان داشته و پس از آن نیز در کشورهای مختلف همچنان برگزار میشود.
در روزهای گذشته همچنین شمار زیادی از نویسندگان، هنرمندان، سینماگران و ورزشکاران با وجود تهدیدهای جمهوری اسلامی به خیزش ملی پیوستند و با مردم همراه شدند.
بهرام بیضایی یکی چهرههای مطرح ادبیات و سینمای کشور که از از ۱۱ سال پیش ناچار به کوچ اجباری از ایران شد، با سرودن شعری با مردم اعلام همبستگی کرده است.
متن کامل این شعر را در ادامه میخوانید:
مردمِ خوشباورِ پنجاه و هفت
غرقهى امیّد و گیج سهم نفت،
حقِّ نسلِ بعد رفت از یادشان
بشنوید این روزها فریادشان:
باطل است آن رأى برنشناخته
کز خدا و دین چه دکّان ساخته!
رأى بر نیّاتِ پنهان داشته
بیرق خُودمحورى افراشته!
آنچه از فرداى آن دانسته شد
خودپرستى تا برون از سایه شد!
تلخ آمد آهِ نادانستگان
پا به زنجیرى گرانتر بستگان!
خُدعه و تبعیض و غارت گشت دین
لال شد یکباره اَرحَمْ راحمین!
وین عبادت تا عبودیّت کشید
بَرده جز زنجیر خود چیزى ندید!
سهم ما شد داعش و القاعده
مُفتیان بردند صدها فایده!
بشنوید اکنون در این آتشفشان
اى نمانَد از ستمکاران نشان!
باطل است آن رأىِ نامیمونِ زشت
نسل ما رأى دگر خواهد نوشت!
هَموطن برخیز و فریادى برآر
خون به خون جوشیده در این کارزار!
مادرِ ایران زِ جا برخاسته
کشورش را از دَدان پس خواسته!
کشورِ اشغالىِ ایرانزمین
کِى شود آزاد از این آیاتِ کین!
خُدعه بس، غارت بس و سیلِ دروغ
بس حراجِ کشورت با بانگ و بوق!
بشکند دستى که دستى را شکست
بُگسلد بندى که خواهد دست بست!
هان پدر جنگ تو با فرزند توست
یادگیر از وى دُرُست از نادُرُست!
بَرکن از گردن نشان بندگى
درشکن تاریک با تابندگى!
پیشْبندِ کاوه روشن کرد راه
روسرىْسوزانِ مَه، شد این پگاه!
وین درختِ گیسوى جاندادگان
بیرق پیروزى آزادگان!
بردهى این بىوطنها نیستیم
روزِ فردا گفت خواهد کیستیم!
مُهر باطل بر نظام الظالمین
کَنده باد این ریشه از روى زمین!