محمدرضا حسینی – انقلاب مردم ایران علیه حکومت اسلامی با شعار «زن زندگی آزادی» دارای هویت مشخصی میشود که نگاه جهانیان را نیز به خود جلب کرده است. مسیر این انقلاب که از اولین روزهای تسلط حکومت اسلامی آغاز شد بسیار پر دستانداز بود و در دورههایی چنان سرشار از سکوت میشد که تصور میرفت هیچگاه صدای خود را بازنخواهد یافت. اما چنین نبود. هیچ انقلابی چنین نیست.
اولین دست انداز موجود در مسیر انقلاب را میتوان جنگ ایران و عراق دانست که بهترین بهانه را به دست سران جمهوری اسلامی داد تا به قلع و قمع کسانی بپردازد که میخواستند با اعتراضشان انقلاب متوقف شده را به مقصدی برسانند. از همان آغاز اما در شیوه حکومتداری و نوع حفظ جمهوری اسلامی دو نظرگاه عمده روبروی یکدیگر ایستادند: منتظری و خمینی. مشخص بود با بُتی که از خمینی ساخته بودند منتظری نمیتوانست راه به جایی ببرد اما پیروان مستقیم و غیرمستقیم او یعنی اصلاحطلبان ادامه داده و تبدیل شدند به یکی از بزرگترین دستاندازهای انقلاب.
برای دو دهه چشمها و گوشها به سران جریانی دوخته شد که یا سهم خود را میخواست و یا در قبال کند کردن مسیر سرنگونی، در جستجوی پاداشی میبود. آنها صندلی رهبری انقلاب را پر کردند تا کسی دیگر نتواند بر آنها بنشیند و تمام امکانات تبلیغاتی نیز آنها را رهبران واقعی اپوزیسیون نامیدند. این توهم در اوج اعتراضات ۱۳۸۸ تَرَک برداشت آنجا که میرحسین موسوی اعتراف کرد که نه تنها خواهان بازگشت به «دوران طلایی امام» است بلکه خواهان حکومت جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!
این تَرَک بعدها عمیقتر شد و تا آنجا پیش رفت که در اعتراضات بعدی، مردم معترض علنا اصلاحطلبان را پشت سر نهادند. کسی به حرفهای آنها اهمیتی نداد و دیگر نمیدهد.
این سرنوشت کسانی است که بر صندلیهای دروغین رهبری انقلاب مینشینند. مردم پس از سبک- سنگین کردن حرف و عمل آنها به تدریج اعتمادشان را از دست داده و به جستجوی مدیریتی کارآمد میگردند. آنکس که فقط شعار میدهد و منتظر است مردم برایش فرش قرمز پهن کنند تا او جلوس کند بداند که اینک زمانه عوض شده و نسلی پرچم مبارزه را به دست گرفته که در جستجوی نماد نیست. این نسل به مذهب و ایدئولوژی بدبین است و نسبت به ناخالصیهای افراد میکروفون به دست حساس. این نسل به پس از سرنگونی مینگرد و در جستجوی مجری مناسب برای پیشرفت، آزادی و عدالت میگردد و نه رهبری شستهرُفته و بالانشین. اگر مردم در بین کسانی که داعیه مخالفت با حکومت اسلامی را دارند اندکی شک کنند مطمئنا از درون اعتراضات خودشان مدیریتی ظهور خواهد کرد.
اینک قلب انقلاب در دانشگاههای داخل ایران میتپد و حساسیت بیش از حد حکومت به آنها نیز گواه بر نقش مدیریتی دانشگاهها در اعتراضات مردمی است.
این چند خط را نوشتم تا با نشان دادن خوشحالی خود از سرعت گرفتن ماشین انقلاب بگویم که بدانیم در مسیر بیبرگشت سرنگونی حکومت اسلامی قرار داریم. انقلاب در مسیر خود بالا و پایینهای زیادی دارد، اوج و سکونهای فراوانی دارد و مردم میدانند که نه در فرود ناامید شوند و نه در اوج کنترل خود را از دست بدهند.
کاهش سکونهای انقلاب و کم شدن فاصلهها بین اوجها نشان از آن دارد که به نقطه سرنگونی نزدیک و نزدیکتر میشویم. گام به گام و مطمئن به سوی سرنگونی.