چنگیز امیری – آن روز، روزی بود که نیروهای متفقین در نرماندی پیاده شدند و «آن روز» آغاز پایان نازیسم و فاشیسم بود. روزی که به D-Day مشهور شد.
زمانی افتخار انگلیسیها به وسعت آن در این بود که خورشید در امپراتوری بریتانیای کبیر غروب نمیکند. استیلایی که با زور برپا شده بود در دو جنگ جهانی رو به پایان مینهاد و کشورهای مستعمره یکی پس از دیگری استقلال خود را باز یافته و امپراتوری بریتانیای کبیر که خورشید در آن غروب نمیکرد به شبهجزیره تبدیل میشد که واقعا هست.
برای ما «دی دی» روزیست که در سرتاسر جهان, ایرانیان بر صفحه خیابانها آغاز پایان توحش اسلامی را اعلام کردند.
پرتو خورشید جنبش آزادیخواهانهی مهساهایی که از سقز طلوع و پرتوش را بر تهران و دیگر شهرهای ایران و سپس به استانبول و لندن و پاریس و استکهلم و واشنگتن و تورنتو وسیدنی و صدها شهر اروپایی و آسیایی افکند و حمایت و همدردی حیرتانگیز جهانیان را برانگیخت. این روز برای ایرانیان نشان از آن دارد که امپراتوری فرهنگی آنان غروب نکرده و ایرانیان خارج کشور در همبستگی با جنبش مردم خود در کشور، جهانیان را به خیابانها کشیدند.
اگر این جنبش فصل مشترکی با ارزشهای جوامع مدرن و حقوق انسانی نمیداشت، اگر جامعه کوچک ایرانیان جامعهای خوشنام نمیبود، اگر فرزندان نوجوان پناهندگان در بالاترین سطوح مدیریتی کشورهای میزبان حضور نمیداشتند، هرگز قادر نمیشد این حجم باورنکردنی از شهروندان اروپایی را با خود همراه کند.
چنین همبستگی نادر و برانگیختگی جهانی را هیچ گروه مهاجر و تبعیدی از کشورهای مختلف نتوانسته تا حال انجام دهد. حمایت از اوکراینیها شاید تنها تظاهراتی باشد که با این فراخوان برابری میکند با این تفاوت که حمایت از اوکراین با حمایت بیدریغ دولتها و رسانههای قدرتمند اروپایی و آمریکایی همراه بوده و جنبش آزادیخواهی زنان و مردان ایران فقط پشتوانه جمعیت کوچک ایرانیان خارج کشور را در پس پشت دارد.
کارل مای نویسنده آلمانی زاده ۲۵ فوریه ۱۸۴۲ در سفری که به ایران داشته و در سفری به کربلا با یکی از ایرانیان همراه و همسفر بوده در یادداشتهایش مینویسد “ایران، فرانسهی شرق» است. در مقاله پیشین تحت عنوان «جنبش زنان ایران…» به نقش پر رنگ ایران و فرانسه بر حوزههای فرهنگی و نقشی که پس از انقلابهای آنها بر کشورهای پیرامون و جهان داشتهاند پرداختم.
جنبش آزادیخواهانه زنان، جنبش گذر از انقلاب۵۷؛ سرنگونی جمهوری اسلامی «خیر مطلق» است!
موج تباهی پیروزی انقلاب اسلامی بنا بر تاثیر بینظیر ایران در منطقه، به جغرافیای کشور محدود نماند و شرّ آن سرتاسر خاورمیانه و کشورهای اسلامی را درنوردید.
از زهدان نکبت انقلاب اسلامی صدها گروه تروریستی اسلامی زاده و جهان را در وحشت و ترور فرو بردند. زنان اولین گروه بزرگ اجتماعی بودند که یکباره از هستی اجتماعی ساقط شدند. رفتار اولیه و انفعالی مردان در دفاع نکردن از جنبش ضد حجاب به دلیل اینکه همه قوانین مدنی/ حقوقی/ اجتماعی یکسره به نفعشان تغییر کرده بود، امتیازی مثبت برای حکومتیها بود.
اما همین مردان در نهایت پدر و برادر و شوهرانی تربیت شده در دوران مدرن پهلویها بودند. مردانی که تحت هیچ شرایطی نمیخواستند دخترشان سطحی پایینتر از پسرشان داشته باشد و در این راه هرچه در توان داشتند کردند که نوباوگان دخترشان زندگی در خور و انسانی داشته باشند . روح دولت مدرن پنجاه ساله پهلویها در سایه شبح مخوف اسلام همچنان در خانوادهها در سیلان بود و مردان و زنان تربیت شده با مدرنیسم بیدریغ از دخترانشان در برابر تاخت و تاز اسلامیستها حمایت میکردند.
آنها دخترانشان را به دانشگاه فرستادند تا جایی که در بعضی برهههای زمانی نزدیک به ۶۵ درصد دانشجویان را دختران تشکیل میدادند؛ تا آنجا که پدری کلیهاش را برای ادامه تحصیل دخترش میفروخت. و چنین بود که مردان امتیازهای بیقدر اسلامی را رها و از پیادهنظام ناخواسته برای حکومت خارج شده و نسلی را پروراندند که هم اینک خیابانها، مدارس و دانشگاهها را به تسخیر خود در آورده است. این کرامت انسانی است که در حال پیروزی است.
همچنانکه انقلاب نحس ۵۷ زبان و مخاطب خود را داشت و انبوهی از ایدئولوژیهای رنگارنگ را که در همگرایی با اسلامگرایان، زبان مشترکی داشتند در پس خود بسیج کرد، این جنبش هم زبان خود را دارد؛ زبانی که نه ابلهان حکومتی آن را میفهمند و نه همه گروههای شریک در انقلاب اسلامی.
اینبار اما پس از افت و خیزهای بسیار جنبش رهایی مردم از منظر فکری میرود تا به بار بنشیند. بریدن بند مرجعیت از آسمان و کفالت آخوند بر جامعه و رهایی از همه ایدئولوژیهای چپ و دینی، اولین و مهمترین قدمی است که در حال پیموده شدن است.
جامعه ایران دریافته که تا زنان از قیمومیت مردان اسلامپناه رها نشوند، آزادی برای هیچکس به بار نخواهد آمد. برخلاف انقلاب منحوس ۵۷، این جنبش که از همه جنبههای قومی/ طبقاتی/ زبانی فراتر رفته و فقط فریاد رهایی سر داده، جنبشی ذاتا آزادیخواهانه است و از همین روست که توانسته در کوتاه مدتی به چنین موفقیت عظیمی در همراه کردن افکار عمومی جهانی با خود برسد.
ما ایرانیان یکی از صاحب نسقهای تمدن جهانی هستیم و به قول معروف «اگر از اسب افتادهایم، از اصل نیفتادهایم». این گفته نه اغراق است و نه توهم، شاهد مدعا، رفتار ما ایرانیان در خارج از مرزهای جغرافیامان است که نه تنها اسباب سرشکستگی نیست بلکه در مجموع و با احتساب رفتارهای غیرمدنی بعضی ایرانیان، مایه افتخار و مباهات است. پیام آزادیخواهانه و ضد بردگی زنان را همین جامعه مهاجر و تبعیدی، ایرانیان خارج کشور، به گوش جهانیان رسانده است. اقیانوسی از خلاقیت جوانان به کار افتاده تا دولتمردان مکار غربی را مجبور به شنیدن این پیام و پایان دان به «سکوت کرکننده»شان کند.
میلیونها ایرانی که پس از فوران توحش و تباهی انقلاب ۵۷ مجبور به ترک وطن شدند، هماینک سفیران خوشنام تمدن و فرهنگ «بنی آدم اعضای یک پیکرند» هستند که برگردان امروزیش در شعار «زن، زندگی، آزادی” پیکر گرفته است و همه مرزهای جغرافیای جهانی در را نوردیده است.
جامعه کوچک ایرانیان خارج کشور آیینه تمامنمای فرهنگی ماست. «سی مرغ» پر و بال شکستهی این ایرانیان پس از هجوم اهریمن برآمده از انقلاب ۵۷ که بر شاخهای دور افتاده از تنه درختان جوامع غربی نشست، هم اینک در آیینه جهانیان سیمرغ باشکوهی است که پیام آزاداندیشی ایرانیان و خصوصا زنان را با صدایی رسا به جهان میرساند.
امواج غولآسای مهبانگ جنبش آزادیخواهانه ایرانیان که زنان پرچمدارش هستند نه تنها در حال گسستن زنجیرهای بردگی الهی از دست و پای زن ایرانی است و پیام رهاییبخش آن به همه زنان آزادی باخته جهان رسیده و درد مشترک زن بودن را به آنان یادآوری و همدردی و همراهیشان را به دنبال آورده بلکه از این فراتر گویا این جنبش سر بازایستادن ندارد و ژنهای معیوب درون تشکلهای فرقهای راهم فعال کرده و در حال از هم پاشاندن ادعاهای دروغین آنهاست.
گروههای چند نفره که تحت نام احزاب چپ، اعلام همبستگی با جنبش زنان میکنند گویا دختران و پسران جوان در خیابانها منتظر اعلام همبستگی متکبرانه آنها بودهاند! این متفرعنان و فرتوتهای سنی و عقلی نمیدانند که حتی این جوانان حضور شان در بیبیسی را هم به تمسخر میگیرند.
این همراهان همیشگی و یواشکی جمهوری اسلامی خط و ربط این جنبش را نمیتوانند بخوانند و در حقیقت آنان بنا به همان گفتار دینی اصحاب کهفی هستند که سکههایشان دیگر در بازار پر رونق روشناندیشی پشیزی نمیارزد. ای کاش باور کنند که سیاست هم هرچند هرگز این کلمه را در معنای واقعی نفهمیدند بازنشستگی دارد. به قول آنکه گفت «حرف زدن که نمیدانی، حرف نزدن را هم نمیدانی!» هربار که جنبشی در ایران سر بر میآورد و حضرات ساز رهبریشان را کوک میکنند رسوایی ناساز و گوشخراش بودن را در سمفونی ملی میبینند و رسوایی تازهای به رسواییهای پیش میافزایند و به قول جاهلهای تهرانی به سبیل میکشند.
گروه علی شریعتیچی مجاهدین که جهاد در راه دین را بزرگترین فضیلت میداند و خود را برای پاداشی عظیم در آن جهان آماده میکند نیز خود را در برابر خیزشی میبیند که هیچ ارتباطی به دستگاه فکریش ندارد . جنبشی که بند نافش را از دین اسلام گسسته و مجاهدت را نه تنها مثبت نمیداند بلکه آنرا تروریسم دینی میداند و رهایی زنان را سرلوحه حرکت خود قرار داده اینان را نیز با بحران تحلیلی روبرو کرده و سر در گم به دنبال راهی هستند که از این مخمصه خود را نجات دهند. آخرین شاهکار این جریان اسلامی این است که در برابر شعار «زن زندگی آزادی»، شعار بیمحتوا و سرهمبندی شده «ایران قیام آزادی» را علم کند تا مثلا خود را از بحرانی که با آن مواجه شده و همه کاسه کوزه های آنان را بهم ریخته رها شود.
حال و روز رییس جمهور این گروه با لباس فرم از پیش تعیین شده برای زنان ایران باید دیدنی باشد. راستی ایشان چه جوابی برای دخترکانی دارد که همه مظاهر بردگی اسلامی از جمله روسری رئیس جمهور خودخوانده و مقلدانش را در آتش میافکنند؟
خلع گفتمان شدن همه گروههای پنجاه و هفتی پیام مبارکی برای رهایی وطن است.
از ایران و شرکای انقلاب فراتر و در ابعاد جهانی و فراتر از مرزهای جغرافیای هم ولولهای برپا شده است. احزاب چپ فرانسوی مخصوصا گروه ملانشون که اولین بار بعد از فتوای قتل سلمان رشدی با بحران درونی و نقد تند روشنفکران فرانسوی روبرو شد و اینک پایگاه سنتی رای آن از طبقه کارگر و پابرهنگان به جامعه «تحت ستم مسلمان» تنزل پیدا کرده و برای به دست آوردن رای آنان به هر دریوزگی و تقلیل مفاهیم شهروندی تن داده و تا آنجا پیش میروند که حجاب اجباری و ازدواج اجباری دختران و هر بربریتی را که از شیوخ و رهبران دینی این جامعه علیه زنان اعمال میشود به شیوه میشل فوکو ماستمالی و به آن نام «فرهنگ اسلامی» میدهند و حجاب در جوامع اسلامی را امری فرهنگی و خواستهای از سوی زنان تبلیغ و از این رهگذر هر توحشی از قبیل ترور/ جنایت/ دزدی/ به آتش کشیدن هزاران ماشین و مغازه که از مسلمانان افراطی برمیخیزد و فرانسه را دچار بحرانهای عمیق اجتماعی میکند با استدلال احمقانه تحت ستم بودن «جامعه مسلمان» توجیه میکنند حالا با بحران تحلیلی جدید یعنی خیزش زنان و دختران «شهر حاکمیت الله» در ایران روبروست که نه تنها حجاب اجباری را به آتش افکنده و آنرا نماد بردگی میدانند و نمیپذیرند بلکه آماده میشوند تا یکبار و برای همیشه به حاکمیت «الله» همانند سنت انقلاب فرانسه در پایان دادن به حاکمیت کلیسا در حکومتمداری پایان دهند.
جامعه روشنفکری فرانسه پس از خیزش جنبش زنان ایران دوباره این علامت سئوال را در مقابل چپ فرانسه گذاشته که در کدام سوی تاریخ ایستاده است؟ اگر حجاب، ازدواج اجباری و در خانه نشستن و فرزندآوری امری فرهنگی شده و زنان خودخواسته به آن تن میدهند پس چرا هم اینک هزاران زن مسلمان ایران زیر بار بردگی دینی نمیروند و خواهان آزادی از یوغ اسلام هستند؟ و از همه اینها گذشته، کجای تحلیلهای خوددرآوردی «جامعه تحت ستم مسلمان» که شما سالیان طولانی به جامعه فرانسه فروخته و هر توحش از سوی این جامعه را تحت نام «اسلامهراسی» توجیه کردهاید با سنت روشنفکری فرانسه که لائیسته را برای جهان به ارمغان آورده همخوانی دارد؟
توحش اسلامی که همچون روح ابلیس در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی در جولان است به احیاء تالی اهریمنیاش نازیسم یاری میرساند تا آنجا که میبینیم در مقابل موج اسلامگرایی و توحشی که هر از چندگاهی فرانسه را در وحشت و ناامنی فرو برده، برادر تنیاش نازیسم و فاشیسم در اروپا و خصوصا در فرانسه تحت نام دروغین «ملیگرایی» جان میگیرد . سابقه تاریخی نشان میدهد که نازیسم وقتی به صورت جدی جان میگیرد که یک ایدئولوژی توتالیتر در قدرت را در مقابل خود داشته باشد. بلشویسم در روسیه به برآمدن نازیسم در آلمان که از منظر فلسفی (هگلیستهای چپ و راست) به حساب میآیند و فاشیسم در ایتالیا یاری رساند. هم اینک اسلام افراطی سیاسی شده که مرکزش در ایران است و خواهان قدرت در همه کشورهاست به معضلی بنیانی تبدیل و به برآمدن موج عظیم افراطگرایی راست انجامیده است.
جنگ دوم جهانی تومار نازیسم و فاشیسم را درهم پیچید و آنان را در مقابل دادگاه نورنبرگ نشاند. استالینیسم اما از خفت محاکمه به جرم جنایت علیه بشریت جان بدر برد. هرچند استالینیسم هم به مرگ محتوم مرد و اتحاد شوروی فرو پاشید اما ژن نامیمون لنینیسم که انقلاب اسلامی ایران حامل آن بود به حکومت اسلامی که نوع اسلامی استالینیسم است منجر شد.
قضای روزگار گویا بر آن است که جمهوری اسلامی نه تنها به خاطر توحش ذاتی خودش بلکه به نیابت از استالینیسم هم باید پای میز محاکمه بنشیند.
حکومت ترکیه که پس از انقلاب اسلامی پا جای پای خمینی گذاشته و در رقابت با تشیع اینک به دولت اخوان المسلمینی مستقر با حمایت مالی قطر مبدل شده و تروریستهای حماس و طالبان را که آنان نیز دیدگاههای اخوانی دارند را پوشش میدهد از جنبش رهاییبخش زنان ایران در امان نمانده و زنان ترکیه که زمانی از بالاترین آزادی زنان در کل منطقه برخوردار بودند و اینک با حرکت گام به گام اردوغان به سوی دولت اسلامی پیش میروند و از بسیاری از حقوقشان محروم میشوند در سی شهر ترکیه به میدان آمدند و در حقیقت اردوغان را به چالش کشیدند.
اقلیم کردستان عراق نیز که از منظر مذهبی به ترکیه نزدیک است( گروه بارزانیها) و کردستان عراق را در تاریکی اسلام غرق کرده بطوری که در یک مقایسه ساده با دوران صدام که زنان کرد با لباسهای راحت و دامن در خیابانها دیده میشدند، اثری بجا نگذاشته و مهر سیاه اسلام را بر آنجا زده نیز هراسان از خیزش زنان ایران است. خودبخود طالبان هم که دومین دولت مستقر اخوان المسلمینی و تحت حمایت اردوغان و قطر است و غیرانسانیترین رفتار با زنان را دارد هراسان از جنبش زنان ایران است.
قهرمان روسی شطرنج جهان گاری کاسپارف میگوید «ای کاش مردان ما به اندازه زنان ایران شهامت میداشتند». اما او شاید نمیداند که اینبار سرنوشت روسیه را هم زنان باید رقم بزنند. زنان روس اینبار و با الهام از زنان ایران به بلای جان ابلیسی به نام پوتین تبدیل شدهاند.
استیونس نویسنده نیویورک تایمز مینویسد پوتین باید نگران باشد. آنچه به جنگ مصیبتبار دهه ۱۹۹۰ روسیه در چچن پایان داد، کمیته مادران سربازان روسیه تحت رهبری ماریا کیرباسووا بود. پیش از آن، همین کمیته مادران با افشاگری در باره آزار سربازان جوان وظیفه در ارتش، به جنگ اتحاد شوروی در افغانستان آسیب زد.
حالا، در ازای هر یک از آن ۳۰۰ هزار مردی که پوتین میخواهد در این جنگ ناحق و مصیبتبار، جلوی توپ بگذارد، تعداد بیشماری مادر، همسر، دختر، خواهر و دوستدختر هم عملا بسیج شدهاند. بخت آنها برای تسخیر مسکو از بخت ارتش روسیه برای تسخیر کییف یا خارکیف، بیشتر است.
استیونس مینویسد غرب هم جنبشهای زنانه و راهپیمائی زنان را پشت سر گذاشته و حالا نوبت انقلاب زنان ایران است و جنبش صلح زنان در روسیه، که فرصت برای هر دوی آنها مغتنم است.
پیام روشن و رهاییبخش جنبش آزادیخواهانه ایرانیان که در راسش زنان ایستادهاند از مرزهای جغرافیایی ما گذاشته و به پیامی جهانی مبدل شده است. این جنبش یا انقلاب در راستای ارزشهای متمدنانه جهانی و بنابراین خیر مطلق است و سر آن دارد که شرّ اسلام سیاسی و پوتین و اردوغان را از سر جهانیان کم کند.
* تیتر مقاله از یک هموطن خوشذوق در ایران است که متاسفانه نام وی را نمیدانم. از او سپاسگزارم.