در همسایگی ما در ترکیه، کشوری با اکثریت مسلمان، در دو دهه اخیر پیشرفتهایِ چشمگیری در زمینه سریالسازی و صدور این محصولات فرهنگی به خارج و از جمله کشورهای اروپایی، صورت گرفته است. مجموعههای تلویزیونی امروزه از صادرات اقتصادی و فرهنگی ترکیه شمرده میشوند که نقش مهمی در افزایش محبوبیت این کشور در آسیا، اروپا، آمریکای لاتین و شمال آفریقا و جذب توریست داشته است. برآورد میشود که ترکیه از طریق صدور مجموعههای تلویزیونی به منابع ارزی حدود ۲۰ میلیارد دلار در سال دست مییابد.
اما چگونه ترکیه تحت سلطه یک اتوکرات مسلمان مانند اردوغان توانسته است در هماهنگی با فرهنگ غربی محصولات فرهنگیاش را به دنیا صادر کند. به نظر میرسد که رشد جامعه مدنی و استقرار نهادهای سکولار در ترکیه به درجهای بوده که در برابر دستدرازیهای حاکمان کنونی مقاومت کرده و نگذاشته است که طرح مسائل انسانی، آزادی پوشش زنان و نمایش رابطه عاطفی و فیزیکی بین زن و مرد و نوشیدن مشروبات الکلی در سریالهای تلویزیونی دچار سانسور شود. به اینها باید درآمد زیاد ترکیه از توریسم را نیز افزود که دولت را مجبور میکند تا چهره قابل قبولی برای غربیها از خود ارائه دهد.
شبکه «جم تی وی» فارسی که مرکزش در ترکیه است با توجه به محبوبیتِ سریالهای ترکی در میان ایرانیان، از جمله به واسطه وجوه فرهنگی مشترک بین ایران و ترکیه، سالهاست که دست به دوبلهی فارسی و نمایش سریالهای ترکی زده است. تو گویی در این سریالهای ترکی، اقشار مدرن ایرانی زندگی واقعی خود را که اکنون خیلی بیشتر در اندرون خانهها پنهان است میبینند تا در سریالهایِ دوران جمهوری اسلامی.
سریال «روزی روزگاری» به رویدادهای سیاسی ترکیه تقریباً همزمان با انقلاب ۱۳۵۷ در ایران و تأثیرات تضادهایِ سیاسی، اجتماعی واقتصادی بر روابطِ بین انسانها میپردازد. این سریال در ۱۲۰ قسمت نود دقیقهای ساخته شده و در ترکیه و خارج از آن موفقیت زیادی داشته است. اخیرا اسپانیا نوزدهمین کشوری بوده که این سریال را خریداری کرده است. دوبله به فارسی این سریال چنان حرفهای، روان و طبیعی است که تماشاگر فارسیزبان از یاد میبرد که مشغول تماشای فیلمی است که به زبانی دیگر تولید شده است.
البته ضعفها و ناپختگیهایی در بافت داستانی و شخصیت پردازی بخصوص در اپیزودهای پایانی دیده میشود و کیفیت فدای کمیّت شده است. برخی ماجراجوییهایی که روی میدهند ساختگی به نظر میرسند. میتوان به برخی اشکالات نظیر التیام بسیار سریع زخمهای فیزیکی ناشی از گلولههای تپانچه و شکنجه، و گریم نه چندان خوب شماری از بازیگران هم اشاره کرد. اما با وجود تمام اینها «روزی روزگاری» از نظر سرگرم کردن تماشاگران موفق است.
اطلاعاتی در مورد «روزی روزگاری»
این سریال در ژانر درام، عاشقانه و ماجراجویانه است. کارگردانش زنی به نام زینب گونایتان است. شخصیت محوری سریال در تمام قسمتها زنی است به نام جمیله که بازیگر توانایی به نام عایشه بینگل ایفاگر نقش اوست. با وجود اهمیت شخصیتهایِ مرد اغلب آنها در بخشی از قسمتها حضور دارند. سریال بر مبنای طرحی از جوشکون ایرماک ساخته شده که در قالب فرزند کوچک خانواده اصلی سریال، به نام عثمان، راوی داستان است. به یک معنا این سریال را میتوان یک «فلش بک» طولانی دانست که بعضاً با «کلام افزوده» همراه است.
سریال در فاصله سالهایِ ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ در سه فصل تولید و پخش شده است.
داستان سریال که شامل شخصیتهایِ متعدد و خردهداستانهایِ پیوسته است از اواخر دهه شصت میلادی شروع میشود. کاپیتان علی آکارسو با همسرش جمیله و ۴ فرزندش مِتِه، عثمان، پِلین و آیلین زندگی خوب و خوشی دارند.
با ورود زنی هلندی به نام کارولین به داستان و رابطهاش با علی، زندگی خوش خانواده آکارسو بهم میریزد و علی جمیله و فرزندانش را در شرایط ناامنی گذاشته و ترک میکند و دوران سخت زندگی آنها شروع میشود. همین باعث کینه عمیق و طولانی فرزندان از پدرشان میشود. اما جمیله که زن مقاومی است با پشتکار و ازخودگذشتگی و بعدها با کمک مردی ثروتمند به زندگی خود و فرزندانش سرو سامان میبخشد. اما در شب عروسی با مرد ثروتمند، علی که نمیتواند جمیله را فراموش کند، مرد ثروتمند را میکشد و به حبس طولانی محکوم میشود.
فصل دوم سالها بعد با آزادی علی از زندان شروع میشود. جمیله وارث صنایع نساجی مرد ثروتمند شده و مدیریت آنها را به عهده داشته و زندگی خوبی دارد. علی همچنان پشیمان از اشتباهات گذشته به هر قیمتی شده قصد آشتی با جمیله را دارد ولی جمیله همچنان او را نمیبخشد. در نهایت علی بیزار از کارولین و در اوج نومیدی با قایقی به دریا میرود و خودکشی میکند. همزمان آیلین، دختر دوم جمیله نیز که بالاخره با عشق زندگیاش سونر- که مرد ثروتمندی است- ازدواج کرده بود حین زایمان میمیرد.
فصل سوم با گذشت چندین سال شروع میشود. جمیله ثروت سابق را از دست داده ولی با اداره کارگاه نساجی مانده از مرد ثروتمند زندگی آرامی دارد. اما کشور ترکیه دوران بیثبات و نابسامان تاریخ خود را میگذراند. چپگراها و راستگراهای افراطی به جان هم افتادهاند. درگیریهایِ خیابانی، راهپیماییها، ترور و کشتار خیابانی اوج گرفته است و جان هزاران نفر از دو طرف را گرفته است. در این میان عثمانِ نوجوان به دلیل خلق و خوی خود با دو دلی جذب ایدههای چپ افراطی میشود. مردی به نام عارف که شاعر و روشنفکر است در محله قدیمی خانواده کارسو، مغازه کتاب و نوشتافزار باز میکند و به زودی مستاجر خانه قبلی آنها میشود. آشکار میشود که او هم در جوانی به افکار چپ افراطی گرایش داشته و پسر عموی خود را برای انتقامجویی کشته و سالیان درازی را در حبس گذرانده است. او در میانسالی به بیهودگی مبارزه خشونتآمیز پی برده هرچند به آرمانهای عدالتخواهانه وفادار است. رابطه عمیقی بین او و جمیله شکل میگیرد که به ازدواج آنها منجر میشود. عثمان و دوست صمیمیاش، آیدین، که شور و جسارت انقلابی دارد، به مروز جذب افکار انساندوستانه و عدالتخواهانه عارف میشوند. ولی آیدین قربانی جسارتش میشود و توسط یک جوان راست افراطی ترور شده و باعث غم عمیق و طولانی در عثمان میشود که تا زمان نوشتن داستان همچنان با او مانده است.
این رویدادها همزمان است با کودتای نظامی در ترکیه تحت فرماندهی ژنرال کنعان اورن با حمایت آمریکا و بخشهایی از سرمایهداران که نخستوزیر وقت، سلیمان دمیرل، را برکنار میسازد. برای بازگرداندن ثبات به کشور ارتش اعلام حکومت نظامی در سراسر کشور میکند و دستگیریهایِ زیادی از فعالین چپ صورت میگیرد. احمد، دامادِ دیگر جمیله، که از دبیران کنفدراسیون سندیکاهای کارگری و طرفدار مبارزه خشونتپرهیز است و پیگیرانه در تلاش بهبود وضعیت کارگران است، به دست عوامل کارفرمایانِ طرفدار کودتا ترور میشود.
در اواخر سریال سر و کله طغرل نامی که پسرعموی عارف که مامور امنیتی و برادر کسی است که عارف کشته است پیدا میشود. او با اطلاع از آزادی عارف، آمده تا انتقام بردارش را بگیرد و مصمم است موجب عذاب شدیدی برای عارف و همسرش شود. در قسمتهای پایانی او به اسارت پسر ارشد جمیله که خود قربانیِ شکنجههایِ طغرل بوده در میآید. فیلم نشان میدهد که طغرل زمانی که در قدرت بود و از زجر دادن زندانیان لذت میبرد، به محض اسارت و از کف دادن قدرتش، به موجودی زبون و ترسو تبدیل میشود.
در نهایت طغرل به دست یکی دیگر از زندانیان شکنجهدیده کشته میشود. به این ترتیب زندگی جمیله و خانوادهاش به روال آرام قبل باز میگردد و سریال پایان میپذیرد.
خصوصیات ساختاری سریالهای تلویزیونی
در بدو ورود به سریال داستان تماشاگر شاهد تعادل در اوضاع و روابط بین شخصیتهاست: نمونه خانواده خوشبخت کارسو است. اما به زودی با رویدادی این تعادل بهم میخورد. کارولین هلندیِ مکار و پولپرست پدر خانواده، علی را به طرف خود میکشاند. تمام مسیر پیشرفت داستان را هم میتوان در تلاش قهرمانان برای برقراری مجدد تعادل و رساندن داستان به پایان، چه پایان خوش و چه پایانی غمانگیز، خلاصه کرد: تلاشهای علی برای به دست آوردن جمیله و عدم موفقیت و خودکشیاش از این زمره است و یا کشته شدن طغرل در پایان سریال که تعادل نهایی و پایان سریال را میآورد.
باید توجه داشت در مورد سریالهای بسیار طولانی (به خصوص در ترکیه که رقایت شدیدی برای جذب تماشاگر درجریان است) تنها میتوان با تسلسل فشردهای از ماجراها و رویدادهایِ دراماتیک- در موارد زیادی نیز همپوشانی رویدادها- و با ایجاد تعلیق تماشاگر را پای تلویزیون نگه داشت. تهیهکنندگان سریال روی خیال و تصورات و آرزوهای تماشاگران حساب میکنند و سریال را پیشمیبرند.
اگر بین زندگی واقعی و دنیای سریالها در تسلسل بی پایان رویدادهایِ بهم زننده تعادل شباهتی هست، اما در فشردگی و تسلسل رویدادها این شباهت از بین میرود. وجه غالب بر زندگی واقعی انسانها ملال و تکراری بودن و کمتر دراماتیک بودن آنست. حال بگذریم از اینکه انسان در واقعیت نمیتواند در برابر فشردگی و تسلسل بالای ماجراها تاب بیاورد و دچار ضربه روحی و عدم تعادل روانی نشود. نمونه بارز سربازان در جبهه جنگ هستند. ولی همین ملال و تکراری بودن زندگی اکثر انسانها دلیل تمایل برخی از آدمها به فاصله گرفتن از واقعیت زندگی و تمایل به تماشای سریالهایی است که پر از هیجان و حوادث و رویدادهای غیرعادی هستند. برخی تماشاگران دوست دارند حتی برای مدت کوتاهی هم که شده، غرق دنیایی پُرماجرا و عشقهای آتشین و افسانهای شوند.
سازندگان سریال برای جذب و نگه داشتن تماشاگر علاوه بر خلق زنجیرهای از رویدادهای دراماتیک، بُعدی قهرمانانه و ماجراجویانه به شخصیتهایِ محوری میدهند. در این سریال هم که دارای ساختاری متعارف است این را میبینیم. بدینسان تماشاگر از سویی شاهد زندگی «معمولی» شخصیتهای اصلی داستان است و با آنها احساس نزدیکی و با آنها «زندگی» میکند. از سوی دیگر، شیفته ماجراجوییهایِ و شجاعت آنان میشود، چیزهایی که دور از زندگی واقعیاش است.
عشقهای ملودراماتیک عنصر دیگری است که در سریالها به فراوانی استفاده میشود. عشقی آتشین که دو طرف در تمنای رسیدن به یکدیگر در آن میسوزند. اما سدهایی، از جمله مرزهایِ طبقاتی و یا تصادفات و رویدادهایِ پی در پی خارج از کنترل شخصیتها، و یا بدخواهان و رقبایی مانع رسیدن آنان به یکدیگر میشود. همین به عقب افتادن لحظه بهم رسیدن عشاق، تماشاگر را دچار تعلیق میکند و بیصبرانه در انتظار لحظه رسیدن آنها به همدیگر میماند و با رسیدن آنها بهم راحت میشود. چندین رابطه عاشقانه در «روزی روزگاری» هست که همگی آنها نهایتاً بهم میرسند. البته در مواردی مانند سریالهای دیگر شیوه خارج نمودن یکی از رقبای عشقی از مسیر داستان، از جمله با مرگ و یا پذیرش واقعیت برتری رقیب، در آن به کار رفته است.
دیگر عنصر دنیای سریالها منطق تصادف است. شخصیتهای سریال در اماکن مختلف پیوسته تصادفاً به همدیگر بر میخورند. یا اینکه شخصیتهای ناآشنا به همدیگر نزدیک میشوند ولی بعدها آشکار میشود که از قبل به نوعی پیوندی بینشان هست. چنین تصادفهایی در زندگی واقعی بسیار کم دیده میشوند . ولی برای نگه داشتن تماشاگر این شیوه نوعی هیجان، کنجکاوی و تعلیق در او به وجود میآورند. جالب است که یکی از شخصیتهای محوری سریال به تمسخر از فیلمهای هندی- تجسم منطق تصادف- یاد میکند هرچند این در مورد خود «روزی روزگاری» هم صادق است.
شیوهای دیگری که بسیار در این سریال به کار رفته، تناوب مداوم سکانسهای جدی، خشن و حتی تراژیک با سکانسهایِ کمیک و صرفاً تفریحی و شیرین است. شاید این تمهیدی باشد برای سبک کردن بار تماشاگرانی که صحنههای متعدد جدی را بر نمیتابند. اما این شیوه در عمل تماشاگر را دچار پارادوکس و احساسی مبهم و متضاد میکند و تکلیف خود را در برابر داستان نمیداند.
دیگر عنصر مهم در برخی سریالها مانند «روزی روزگاری» فضای به شدت احساساتی آنهاست. وقایعی اتفاق میافتند و احساساتی پاک و عمیق بروز مییابند که اشک تماشاگران را در میآورند. این سریال از این نظر هم موفق است.
پیامهای مهم و متمایز این سریال
با وجود کاربست عوامل متعارف سریالهایی از این دست که عمدتا دراماتیک هستند، در مواردی بنا بر ضرورتهای تجاری، از جمله هزینههای تولید و نیاز فروش، «روزی روزگاری» هم در فراسوی سرگرمی صرف، در فراز و نشیب داستان و روابط شخصیتهایش، به مسائلِ عمیق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و طرح دیدگاههای پیشرو میپردازد.
سریال نگاهی عمیق و موشکافانه به سرکوب سیاسی و بهخصوص پدیده شکنجه دارد. از منظری انساندوستانه نشان میدهد که شکنجه چگونه روح و روان قربانی را خُرد میکند. زمان طولانی نیز لازم است که فرد شکنجه شده به زندگی عادی برگردد که اینهم لزوماً تضمینی ندارد.
سریال مرزبندی روشن با اعمال خشونت، نفرتپراکنی و مبارزات مسلحانه جریانهایِ چپ و راست دارد. راه حل رسیدن به جامعه انسانی و مدنی را نه در انتقام و کشتار بلکه در مبارزاتِ مدنی، سیاسی، خشونتپرهیز، پیشرو و انساندوستانه میبیند. امکان ثمر دادن این شیوه مبارزاتی را هم بیشتر در درازمدت میبیند و دعوت به صبری واقعبینانه میکند. ناگفته نماند سریال زمانی ساخته شده که دولت اردوغان به اندازه کنونی از اعمال محدودیت و دیکتاتوری نرسیده بود و شاید در اپوزیسیون باور به امکان تغییرِ تدریجی بیشتر بود.
سریال فعالیتهایِ سوداگران مالی از جمله بانکداری به خصوص با نرخ بهره بالا (که ظاهراً بعد از کودتا در ترکیه رشد قابل ملاحظهای داشته است) و خرید و فروش املاک در میان تازه به دوران رسیدهها را نکوهش میکند. شخصیتهای سطحی و منفی را بیشتر وابسته به چنین فعالیتهایی نشان میدهد. ارزش مثبت را در کار و تولید و خلاقیت و حق شایسته کارگران را دادن میبیند. شخصیت منفی از جمله کارولین است که فکر و ذکرش تنها پول و مصرف و لذت محض است. در حالی که جمیله زنی است سختکوش که مظهر کار و تلاش و همدلی اصیل با دیگران و امید به زندگی است. او در برابر ناملایمتها و رنجهایِ زندگی مقاومت میکند و از شکستها نمیشکند. ناگفته نگذاریم که نوعی نگاه منفی به غرب نیز در سریال وجود دارد. کارولین شخصیت خارجی/ غربی است و هیچ شخصیت مثبت غربی در سریال حضور ندارد. نظر منفی هم در مورد دولت آمریکا در حمایتاش از ژنرال اورن دیده میشود.
اما در سریال شخصیت پردازی تک بُعدی نشده است. به این معنا که ثروتمندان را لزوما شخصیتهای منفی ارائه نمیدهد بلکه آن درجه از پیچیدگی را دارد که از دریچه روانشناسی فردی به احساسات و عواطف حتی آنهایی بنگرد که برای حفظ منافع خود دست به قتل میزنند.
جمیله و اعضای خانوادهاش مظهر پیوندهایِ باارزش انسانی و همدلی بین انسانها هستند. همدلی نه فقط با اعضایِ خانواده و دوستان و هممحلهها، بلکه تمام انسانها. نویسنده به سرشت مهربان و ذات همدلانه انسانها و به امکان تغییر مثبت در آنها باور دارد. بستگی و نوستالژی انسان برای خانه و مکانهایی که در آن بزرگ شده نیز موضوعی است که در سریال دیده میشود.
سریال در ضمن انسانهایی را که زندگیشان بیشتر پشت سر دیگران حرف زدن و فضولی کردن است، تمسخر میکند. نیز نگاهی منفی به مردمی دارد که بجای حمایت از انسانهایی که برای بهروزی جامعه با به خطر انداختن خود مبارزه و تلاش میکنند، نکوهششان میکنند که چرا از مخالفت با دیکتاتوری دست نمیکشند و دردسرمیسازند.