سرکوب مردمی که با دست خالی زبان به اعتراض گشودهاند در چهل و چند سال اخیر اتفاقی هرروزه بوده است؛ اما آنچه در هفتهی گذشته بر کودکان و زندانیان رفت، از سیاهترین برگهای کارنامهی حاکمیت کنونی است.
هجوم نیروهای امنیتی به مدرسه و زندان و ضرب و جرح و قتل کودکان و زندانیان، فاجعهای فراتر از کشتار معترضان در خیابانهاست. حاکمیت در این مرحله از سرکوب همچون همیشه با انکار واقعیت، شایعهپراکنی و تحریف افکار عمومی در کار خنثی کردن کوشش تشکلها و گروههای مردمی برای بیان حقیقت است.
بیش از یک ماه از جنبش آزادیخواهی زنان و مردم ایران گذشته است و جنبشی که پس از قتل مهسا (ژینا) امینی با شعار «زن، زندگی، آزادی» آغاز شد، هر روز بر ابعادش افزوده شده و به رغم سرکوبها ادامه یافته است.
از همان آغاز، دانشآموزان نیز بخش پرخروشی از این جنبش بودهاند و همپای طیفهای گوناگون مردم، فریاد آزادیخواهی سر دادهاند اما پاسخ مأموران حکومت هجوم به مدارس برای «تنبیه» دانشآموزان با پروندهسازی و ضربوجرح بودهاست، که برخی از مسئولان مدارس نیز بازوی اجرایی آن شدهاند. این سرکوب از نوزدهم مهرماه با شدتی بیشتر با ربودن دانشآموزان و قتل یکی از آنان وارد مرحلهی دیگری شده است.
بنا بر گزارشهای تشکلهای صنفی معلمان، نیروهای سرکوب به مدرسهای در اردبیل هجوم بردهاند و دست به ضرب و جرح دانشآموزانی زدهاند که نمیخواستهاند در یک راهپیمایی حکومتی شرکت کنند. این یورش به قتل یکی از این کودکان، اسرا پناهی، و وخامت حال چند تن دیگر انجامیده است. بدین ترتیب کودکی دیگر به فهرست کودکان کشته شده در یک ماه اخیر افزوده شد و ماشین تکذیب و سناریوسازی دوباره به کار افتاد.
در میان خشم عمومی از خبر قتل اسرا پناهی، خبر آتشسوزی زندان اوین نیز منتشر شد. مطابق معمول، نیروها و ادوات سرکوب حکومت پیش از ماشینهای آتشنشانی به زندان رسیدند. معدود گزارشهای منتشر شده از داخل زندان از هولناکی فاجعه خبر میداد. زندانیان که از آتش و دود به سمت درهای خروجی گریخته بودند، هدف تیراندازی و پرتاب گاز اشکآور قرار گرفتند. ساعاتی پس از فروکش کردن آتش، زندانبانان بیش از چهل تن از زندانیان سیاسی بند ۸ را با ضرب و جرح از بند خارج و به مکانی نامعلوم منتقل کردند. فردای آن روز خبر رسید زندانیان با بدنهای تیر خورده و در هم شکسته در زندان رجاییشهر کرج محبوس شدهاند.
خبر آتشسوزی زندان اوین ابتدا نه از رسانههای رسمی که به همت مردم منتشر شد. جعل و پنهانکاری همیشگی حکومت که به بیخبری از زندانیان و انبوه بازداشتیهای یک ماه اخیر منجر شده بود، شبی کابوسوار را برای خانوادهی زندانیان و مردم ایران در پی داشت. اکنون تعداد کشتهشدگان و سرنوشت برخی زندانیان هنوز نامعلوم است و پیگیری خانوادهها راه به جایی نبرده است.
آتشسوزی زندان اوین، داغ آتشسوزی زندان لاکان و شلیک به زندانیان را که هفدهم مهر ماه رخ داده بود، زنده کرد؛ فاجعهای که تعداد کشتهشدگان، اسامی آنان، سرنوشت سایر زندانیان، دلیل آتشسوزی و ابعاد آن هنوز نامعلوم است.
در همهی جهان مسئولیت جان زندانیان با حکومت و ادارهی زندانهای آن است. اما در اینجا نیروهای امنیتی و زندانبانان به روی زندانیان بیپناه آتش گشودند و زندان را به قتلگاه بدل کردند؛ به همان سیاق که نظام آموزش و پرورش چشم بر مسئولیت خود در حفاظت و حمایت از دانشآموزان بست و همدست ماموران امنیتی شد.
کانون نویسندگان ایران سالها سرکوب آزادی بیان و نقض بدیهیترین حقوق زندانیان و گروههای تحت ستم از جمله زنان و کودکان را محکوم کرده است.
بیتردید آنچه حاکمیت در مدرسه و زندان رقم زد، نه فقط سرکوب حق آزادی بیان کودکان و زندانیان بلکه اقدامی جنایتکارانه بود. اما کیست که نداند سرکوب آزادی بیان نقطهی آغازین سرکوبهای دیگر است و اعتراضات مردمی و جنبشهای اجتماعی تنها زمانی به هدفهای آزادیخواهانهی خود دست مییابند که از آستانهی تحقق آزادی بیان عبور کرده باشند.
کانون نویسندگان ایران
۲۸ مهر ۱۴۰۱