خیزشی که با قتل مهسا (ژینا) امینی آغاز شد، در کمتر از سه روز از سقز به تمام ایران گسترش پیدا کرد. انقلاب مردم ایران که پس از ۶ هفته هنوز پویا است و با وجود سرکوب شدیدی که تا کنون دستکم ۲۷۷ نفر قربانی داشته که ۴۰ نفر از آنها زیر ۱۸ سال سن داشتند و با وجود بازداشتهای گسترده که شمار آنها به ده هزار نفر میرسد، لحظهای متوقف نشده است. مردم ایران اینبار به روشنی فریاد زده و میزنند، که دیگر این نظام را قبول ندارند، که عمر جمهوری اسلامی بسر رسیده و باید برود. پیام این اعتراضات بسیار روشن است: نه به جمهوری اسلامی!
در سیاست و افکار عمومی
این پیام به گوش بسیاری در جهان نیز رسیده است. ما شاهد هستیم که شورای امنیت سازمان ملل متحد نشستی غیررسمی تشکیل میدهد و از شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل و نازنین بنیادی هنرپیشه و فعال حقوق بشر میخواهد که از انقلاب مردم ایران بگویند. تلاشهای مذبوحانه جمهوری اسللامی برای جلوگیری از برگزاری چنین نشستی با شکست روبرو میشود و حتی متحدین رژیم حاکم بر ایران یعنی چین و روسیه هم در آن شرکت میکنند.
کمتر پارلمانی در دنیای غرب است که در این روزها نشستی، البته غیررسمی، با مخالفان جمهوری اسلامی برگزار نکرده باشد. غرب محافظهکار نیز فهمیده است که باید در سیاستهای مماشاگرانه خود با جمهوری اسلامی تجدید نظر کند. دولتهای کشورهای دمکراتیک که با رای آزاد شهروندان بروی کار آمدهاند نمیتوانند نظرات و احساسات آنها را نادیده بگیرند و مجبورند، اگر هم موافق نیستند، تظاهر کنند که صدای آنها را نه تنها شنیدهاند بلکه مد نظر دارند.
اعلام همبستگی با انقلاب «زن، زندگی، آزادی» تنها شخصیتهای سیاسی، هنری و فرهنگی کشورهای غربی، و البته برخی از کشورهای شرق و منطقه را درگیر نکرده است. تصور نمیرفت که از بنگلادش تا مکزیک، از افغانستان تا لبنان و عراق، زن و مرد، در همان روزهای اول این خیزش گسترده مردمی به خیابان بیایند و فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر دهند. امروز دیگر زنان سیاستمدار، هنرمند و شناخته شده نیستند که چند تار موی خود را در مقابل دوربینها در همبستگی با مهساهای ایران قیچی میکنند. هزاران هزار زن موهای قیچی شده خود را برای نمایندگیهای جمهوری اسلامی پست کردهاند.
در میان کودکان و جوانان
اگر در ایران دانشآموزان هم از همان روزهای اول به اعتراضها پیوستند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» سرداندند و برخی از آنان حتا کشته شدند، در روزهای گذشته دانشآموزان برخی از کشورهای دیگر نیز با آنها همصدا شدند. در یکی از مدارس در شهر کوچکی در ایتالیای مرکزی، دانشآموزان یک روز همگی، بدون استثنا، سیاهپوش به مدرسه آمدند، کلاسهای درس را تعطیل کردند و تمام روز بجای ریاضی و هندسه، تاریخ و جغرافیا، در کلاسهای در مورد آنچه در ایران میگذرد با آموزگاران خود صحبت کردند.
مهسا دیگر نام یک دختر ایرانی که در بازداشتگاه به قتل رسیده نیست. مهسا یک نماد جهانی است. کمتر کسی، حداقل در اروپا، نام مهسا را نشنیده است. کمتر کسی با جزئیات قتل وحشیانه این دختر ۲۲ ساله آشنا نیست. اگر مهسا نام رمز این انقلاب آزادیخواهانه و بینظیر است، ترانه «برای…» شروین حاجیپور نیز سرود آن است. دیدن ویدئوی پخش این ترانه از بلندگوی ماشین پلیس در ونکوورکانادا هنگام عبور گروهی از تظاهرکنندگان ایرانی، قابل تصور نبود. در جریان تظاهرات برلین در ۲۲ اکتبر نیز یک افسر پلیس آلمان میگفت «من تظاهراتهایی با جمعیت بیشتر در این محل را شاهد بودم، ولی تظاهراتی چنین با شکوه را در ۲۰ سالی که در پلیس هستم ندیده بودم».
اگرچه تصمیم گروه راک بریتانیائی Coldplay در دعوت از گلشیفته فراهانی روی سن جهت همخوانی «برای» که با صدای شروین حاجیپور پخش میشد، بسیار مهم است، ولی مهمتر از آن واکنش بیش از ۷۰ هزار جوان آرژانتینی بود که در ورزشگاه El Monumental برای شنیدن موسیقی راک آمده بودند. بیش از ۷۰ هزار نفر که در پایان این همخوانی با کف زدنهای چند دقیقهای به هم سن و سالهای خود در ایران گفتند ما با شما هستیم!
نوبت عمل دولتهاست!
دولتها در کشورهای آزاد و دمکراتیک نمیتوانند همبستگی مردم خود با مردمان ایران را نادیده بگیرند، اگرچه هنوز حساب خود را با این رژیم بچهکش و ضحاکمنش روشن نکردهاند. انقلاب ایران در گامهای اول برای تغییر سیاست دولتهای غربی در قبال جمهوری اسلامی قرار دارد. ولی برای این کار متحدین مهم و تعیین کننده به دست آورده اس: شهروندان این کشورها که دولتها و سیاستمداران نیازمند آرای آنها هستند! تلاش در تقویت این اتحاد میبایست بیش از مذاکره و گفتگو با دولتهای این کشورها باشد. باید این اتحاد را تا آنجا گسترش داد و تحکیم کرد که دیگر تنها ایرانیان نباشند که خواهان تغییر سیاست کشورهای غربی در قبال این رژیم آدمکش هستند. مردم این کشورها باید دولت های خود را مجبور به تغییر سیاست و پایان مماشات با جمهوری اسلامی کنند. کاری که تجربه نشان داده است امکانپذیر است. نمونههای رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، دیکتاتوری سرهنگها در یونان، دیکتاتوری فرانکو در اسپانیا و سالازار در پرتغال، و ژنرالها در آرژانتنین چند نمونه موفق چنین همبستگیهای گسترده میان شهروندان کشورهای غربی با مردمان آن کشورها هستند. همبستگیهایی که دولتهای بسیاری از کشورهای دمکراتیک و آزاد را مجبور به تغییر سیاستهای خود کرد.
احمد رأفت
[کیهان لندن شماره ۳۸۶]