داریوش افشار – آنچه با قتل حکومتی مهسا امینی در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ رخ داد، جرقهای بود تا آتش یک انقلاب اجتماعی در ایران را شعلهور کند. دین و مذهب در طول تاریخ بشر هیچگاه بستر آرام و با ثباتی نداشته و همواره با پیشرفت و دستیابیِ اجتنابناپذیر بشر به علوم تازه در تمامی زمینههای دنیوی، مجبور به پس زدن و عقبنشینی در قبال خرافهافکنیهای خود در مورد جهان ماورای طبیعت شده است. ملایان و دینسالاران به قدرت رسیده پس از تحولات شوم سال ۱۳۵۷ نیز از این قاعده مستثنا نبودهاند.

گواه این انقلاب اجتماعی در ایران، نسلی است که پرچمدار آن است. به روایتی دیگر، «نسل Z» یا «زومرها» (Zoomers که اشاره به کاربران ابزار ارتباطی تصویری زوم است) یا به عبارتی دیگر «دههی هشتادیها». این نسل که حدود ۶ میلیون تن از جمعیت ۸۰ میلیونی ایران را تشکیل میدهد (بر اساس آمار و اسناد منتشر شده در نشریه اقتصاد نیوز)، پیشتازان این انقلاب بوده و خود رهبری آن را به تا به پایان رساندن حاکمیت دینسالاران در ایران در دست خواهد داشت. «نسل Z» ایرانی، مانند دیگر هموندان جوامع در کشورهای دیگر، اصولاً به سیاست، دین، سنّت و یا آنچه پدران و مادران محافظهکارشان به آن میاندیشیدهاند پایبند نیست. این نسل اهمیتی هم به داوری نسل و یا نسلهای پیشین- حتا در دایره خانوادگی- در قبال آنچه برای آینده خود در نظر داشته و برای تحقق بخشیدن به آن میکوشد نمیدهد. به گفته مانوک خدابخشیان، این یک «نسل شیک پاسارگادی» است که کلیددار آینده زیبا و پرشکوه ایران بوده و «سیندرلاهای» ایران، که مهسا امینی نیز یکی از آنها بود، پرچمدار آن هستند. این نسل عزم را جزم کرده تا از تمامی خطوط قرمز حاکمان جمهوری اسلامی عبور کند و به پیروزی دست پیدا کند.
جوانان ایران در عصر دیجیتال، برخلاف پدران و مادرشان، یا پدربزرگان و مادربزرگان خود، که عادت به ادامه زندگی در دایره محدودیات خود داشته و سنّتگرایی و محافظهکاری شاخصهای آن هستند، با تماسهای مداوم با جهان آزاد از طریق اینترنت، خواستار دریدن هرگونه حصار و پیوستن به جامعه آزاد جهانی است. آنها محدودیت و سانسور را که حاکمان دینسالار در ایران برقرار ساخته نمیخواهند و نمیپذیرند و خواستار رها شدن توانمندیهای خود در تمامی عرصههای زندگی برای دستیابی به یک زندگی بهتر و آیندهای روشن و موفق هستند. این «نسل شیک پاسارگادی» پا به میدان گذاشته تا اجازه ندهد فساد و فقری که رژیم جمهوری اسلامی نزدیک به ۴۴ سال بر ملت ایران تحمیل کرده جلودار آرمان و آرزوهای آنها باشد. اولین نماد حاکمیت دینسالار شیعه در سطح اجتماعی، تحمیل حجاب به زنان است. نسل جوان در این انقلاب اجتماعی حجاب از سر برکشیده و آن را در آتش میافکند. آنها در خیابانها دست به «عمامهپرانی» از سر آخوندها میزنند. شعار محوری این نسل، «زن، زندگی، آزادی– مرد، میهن، آبادی» و «مرگ بر دیکتاتور» است. شعار «هیز تویی، هرزه تویی، زن آزاده منم» طنینافکن تمامی فضای ایران شده تا به حاکمان دینسالار بفهمانند که اگر هم فساد جنسیتی در جامعه وجود داشته باشد، این تقصیر زنان نیست بلکه این در بافت فکری دینسالاران نهفته و آنان هستند که فساد فکری را رواج میدهند؛ پس پوشش موی زن و چادر، ارزانی خودشان! دانشآموزان در یکی از مدارس ایران در پاسخ به شعار «مرگ بر آمریکا» از سوی معلم در کلاس درس، هیچ ترسی به خود راه نمیدهند و با «مرگ بر دیکتاتور» پاسخ او را میدهند.
بسیاری از پدران و مادران این نسل در حال پیوستن به آنها هستند. آنها نیز چارهای جز حمایت از فرزندان دلیر خود در برابر محافظهکاریهای خودشان نمیبینند. آنها نیز دریافتهاند که آینده ازآن فرزندانشان است و شهامت این نسل دیجیتال، ترس در مقابل رژیم را از آنها نیز گرفته است. این انقلاب اجتماعی میرود تا هر چه بیشتر بطور میلیونی تمامی ایران را درنوردد.
میبینیم که بسیاری از «علمای دینی» به حاکمان هشدار میدهند تا عقبنشینیهایی را در قبال خواستههای این انقلاب اجتماعی انجام دهند مبادا تمامی تار و پود باورهای مذهبی در ایران از میان برداشته شود. با وجود این، حاکمان جمهوری اسلامی چشم و مغز خود را بر این واقعیت بسته و هنوز هم باور دارند که با سرکوب عنانگسیخته و جنایات بیرحمانه میتوانند این دوران را به سود ادامه حاکمیت ننگین خود از سر بگذرانند. پاسخ «نسل Z» به آنان اما «هر یک نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه” بوده! حاکمان دینسالار به خوبی درک میکنند که با هرگونه عقبنشینی، سنگرهای بیشتری را از دست داده و تا پایان تلخ، عزم را جزم کرده که به خیال پوسیده و عقبافتاده خود وضع موجود را به نفع خود پایان دهند.
آنچه برخی فعالان سیاسی ایرانی یا رهبران (درونمرزی یا برونمرزی) جنبش آزادیخواهانه ایران باید درک کنند آنست که جدا از اهداف یا آرمانهای سیاسی آنها پس از واژگونی حتمی جمهوری اسلامی، پاسخگویی به این نسل و شرکتکنندگان در این انقلاب اجتماعی اولین شرط پیشبرد سیاستهایشان است. سیاست پس از پایین کشیده شدن جمهوری اسلامی و در ایران آینده میبایستی پاسخگوی نیازهای جامعه که منافع ملی را در بر بگیرد باشد. آزادیهای فردی در چارچوب قوانین مدرن و پیشرفته میبایست رکن اساسی سیاستگذاری داخلی در ایران فردا باشد.
آنهایی که با عدم درک وقوع این انقلاب اجتماعی مشغول یارگیری و چانهزنی برای نوع سامانه حکومتی، و هنوز گرفتار مواضع کوتهبینانه سیاسی خود هستند، میبایستی بدانند که ایران، چه پادشاهی چه جمهوری، دیگر آن ایران گذشته نیست و نخواهد بود.