وفا آذربهاری (امروزنما) – بهروز صوراسرافیل در غربت درگذشت. این روزنامهنگار خودتبعیدی در بیمارستانی در نزدیکی واشنگتن دی سی، پایتخت آمریکا، به سفری ابدی رفت. او که در هنگام مرگ ۷۲ سال داشت، به علت وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بیش از نیمی از عمر خود را دور از وطناش سپری کرد.
حکایت «آن زلزلهای که خانه را لرزاند» بر بهروز صوراسرافیل
بهروز صوراسرافیل فارغالتحصیل در رشته هنر از دانشگاه پهلوی شیراز بود، که پیش از انقلاب تا دبیر سرویس هنری روزنامه معتبر آیندگان پیش رفت و در حوزه هنر با بنیاد شهبانو فرح پهلوی هم همکاری داشت. چنین پیشینهای کافی بود که نه تنها حکومت برآمده از انقلاب با او مشکل داشته باشد، حتی به گفته خود بهروز، ترانهسرایی که امروز در میان ماست و ترجیح میدهم نامش را الان ذکر نکنم، پس از انقلاب در خیابان، با «ساواکی» خطاب کردن او، عرصه را بر او تنگتر کند.
هزینه میداد، چرا که «دانههای دلش پیدا بود»
صوراسرافیل تا تابستان ۱۳۹۷/ ۲٠۱۸ که بازنشسته شد، کم و بیش نیم قرن آنچه را که باور داشت نوشت، بر زبان راند و انجام داد. در توصیف او، باید از یکی از اساتید سخن زبان فارسی، نادر نادرپور بهره جست، آنجا که میگوید:
ما، نان به نرخ خون جگر خوردیم
زیرا که نرخ روز ندانستیم
عصر طلاییاش در پاریس: همکاری با آزاده شفیق تا مهشید امیرشاهی
از آنجا که هرگز «نرخ روز» را نمیدانست، نمیخواست هم که بداند، هر چقدر بر عمر غربتنشینی او افزوده شد، عرصه هم برایش تنگتر شد. بیشک دهه نخست حضورش در تبعید خودخواسته که در پاریس گذشت، عصر طلاییاش در خارج از کشور بود و به خودش نزدیکتر بود.
او در پاریس سوای انتشار نشریه «ایران آزاد» و همکاری با آزاده شفیق، دختر شاهدخت اشرف پهلوی، و قلم زدن در مجله «ایران و جهان» که متعلق به شاهین فاطمی بود، دورهای عضو تحریریه کیهان لندن هم بود و در انتهای دوران اقامتاش در پاریس، مجله «صوراسرافیل» را با همکاری مهشید امیرشاهی منتشر میکرد.
او از پایهگذاران «سازمان مشروطهخواهان ایران» در پاریس هم بود. سازمانی که نامش به «حزب مشروطه ایران» تغییر یافت. صوراسرافیل همچنین سابقه همکاری با «رادیو سازمان درفش کاویانی» را نیز در کارنامه خود دارد.
آنچه لسآنجلس با او کرد
تقرییا در اواسط دهه ۷٠ خورشیدی/۹٠ میلادی، از بد روزگار به آمریکا، آنهم لسآنجلس نقل مکان کرد. آشنایی نزدیک و دوستی صاحب این قلم با آن سفرکرده هم، از همان دوران کلید خورد.
صوراسرافیل پس از سردبیری مجله «تهران»که عمر کوتاهی داشت، مدتی با تلویزیونی محلی که تنها بر روی کابلهای منطقه جنوب کالیفرنیا قابل رؤیت بود،همکاری کرد تا آنکه قرار شد روزنامهای هفتگی را به نام «ایرانشهر» برای «شرکت کتاب»در لسآنجلس منتشر کنیم. سوای صوراسرافیل و صاحب این قلم، زاون و جمشید چالنگی هم بودند. چند شمارهای از نشریه و البته چند صباحی از اقامت صوراسرافیل در آن جنگل آسفالته که لسآنجلساش مینامند نگذشته بود که بهروز عمل جراحی قلب باز را تجربه کرد؛ به ناشر که خبر دادیم، از آنجا که چندرغازی به او پرداخته بود، با لحنی نگران پرسید، مطلباش را فرستاده یا نه؟بگذریم!
بهروز صوراسرافیل مدتی عطای رسانههای لسآنجلس را به لقایشان بخشید و در کافهای در حومه لسآنجلس به کار پرداخت و سکوت اختیار کرد.
در آن دوران، کلیه اخبار شهری و رسانهای را حضوری و تلفنی، خیلی اوقات هم تیتروار به او میدادم. برخی اوقات واکنش تاریخی نشان میداد، از جمله زمانی که گفتم «روزنامه صبح ایران امروز» نوشته آنلاین هم در دسترس است،گفت «آقا! این اینترنت هم شده است زبالهدانی!»
صاحب این قلم در نشریات «همسایگان» و «ورق پاره» در احترام به اقدام او، این انتخاب صوراسرافیل را «سکوت پرمعنا» توصیف کرد و تنها کسی بود که در ستایش از سکوت او قلم زد. نوشتیم «ما سکوت صوراسرافیل را به فعالیتهای رسانههای لسآنجلس ترجیح میدهیم!» گفتگوی مفصل هم با او در اینباره کردیم که در شماره دوم نشریه «ورق پاره» منتشر شد. او در گفتگو با صاحب این قلم گفت: «در دهکدهای پناهنده شدم تا از شرّ لسآنجلس در امان بمانم».
کمی بعد از این مصاحبه به دعوت کامبیز محمودی به تلویزیون پارس رفت. آنجا بود که بهروز دیگری را دیدم؛ لحناش روزنامهنگارانه نبود، هرچند خودش در برنامههایش، کارش را در چارچوب «مبارزه با رژیم» توصیف میکرد و نه الزاما کار رسانهای.
بعد از فعالیت در تلویزیون«پارس» و زمانی که زمزمه تلویزیونی جدید با نام «آزادی» مطرح شد، در ترافیک وحشتناک لسآنجلس، در بزرگراه ۱٠ در آستانه خروجی رابرسون واقع در منطقه غربی آن کلانشهر، بهروز زنگ زد و پیشنهاد اجرای برنامه مشترک در تلویزیون «آزادی» را که قرار بود در هفتههای پیش رو کلید بخورد دارد؛ راستش دقیقا نمیدانم به آن عزیز چه گفتم، اما با در نظر گرفتن به آنچه در تلویزیون «پارس» از او دیده بودم، و اصولا ماهیت آن رسانهها، انصراف دادم و او هم از سر لطف چانهای نزد و هرگز پی آن را هم نگرفت.
در انتها، قبل از آنکه «آزادی» درش تخته شود، بهروز با آنان نه تنها به انتها رسید، بلکه کارش به شکایت هم رسید. بگذریم!
از آنجا چند روزی به «کانال یک»، امیرحمید (شهرام) همایون رفت، و ظرف همان چند روز متوجه شد، که کانال همایون اصلا با گروه خونیاش سازگاری ندارد.
ایستگاه آخر: صدای آمریکا
او که یک سالی بود که به همت و معرفت کامبیز محمودی، از مدیران وقت صدای آمریکا، به صورت قراردادی، آنهم چراغ خاموش، با آن رسانه همکاری میکرد و ترجمه گزارشهای شماری از رسانههای بینالمللی را برای برنامه «تفسیر خبر» جمشید چالنگی میفرستاد، رسما از تابستان۱۳۸۶ / ۲۰۰۷ به عنوان کارمند رسمی کار خود را با صدای آمریکا آغاز کرد.
بهروز صوراسرافیل بیش از ۱۱ سال در استخدام صدای آمریکا بود، هرچند حتی ۱۱ ساعت در مجموع صدا و تصویر او از این رسانه پخش نشد. ورود صوراسرافیل به صدای آمریکا با حاشیههایی همراه بود. ۱۵ سال پیش، طیف اصلاحطلب واشنگتننشین (استمرارطلبان حکومتی) از جمله علی افشاری که صدای آمریکا را ارث پدری خود میدانستند، تهدید کردند که اگر صوراسرافیل باشد آنها دیگر به عنوان «کارشناس» در صدای آمریکا شرکت نخواهند کردند! در عمل ثابت شد تا چه اندازه تهدید این جماعت بر پیکر صدای آمریکا اثر دارد. حضور ۱۱ ساله بهروز صوراسرافیل در صدای آمریکا نه حاصلی برای او داشت و نه برای آن رسانه؛ نشان واضحی از سوء مدیریت در صدای آمریکا.
هیچگاه از کار در صدای آمریکا لذت نبرد و ارضاء نشد. زمانی که همچنان در آن رسانه شاغل بود، و من مدتی بود که از صدای آمریکا زده بودم بیرون، در یکی از شبهایی که برای صرف شام در گوشهای نشسته بودیم، ضمن تاکید بر افزایش شدید مشکلات مالی، که پس از ترک صدای آمریکا نصیب صاحب این قلم شده است، از تصمیم بنده برای ترک آن رسانه، مجددا پشتیانی و ستایش کرد و گفت اگر چارهای میداشت، او نیز چنین میکرد. صوراسرافیل برای نخستین بار آن شب، از اینکه در صدای آمریکا به بازی گرفته نمیشود، بغض و گله داشت.
صوراسرافیل، در ۱۳ تیر ۱۳۹۷ /۴ جولای ۲٠۱۸، در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، که عدهای انتظار تغییرات اساسی در این رسانه را داشتند، از صدای آمریکا کنارهگیری کرد و بازنشسته شد.
تصاویری که سخن میگویند
تصویر ضمیمه شده با این متن، بهروز صوراسرافیل را قبل از ورود به صدای آمریکا و همچنین روزهای آخر حضور او در آن رسانه را نشان میدهد.
سرنوشت تلخ دبیر هنری روزنامه معتبر «آیندگان» و رفیق سهراب سپهری
واقعیت این است اگر شرایط در پاریس ناامن نمیشد، صوراسرافیل به لسآنجلس نمیآمد؛ اگر لسآنجلس حداقلها را برای صوراسرافیل مهیا میکرد، نه عاشق واشنگتن بود و نه صدای آمریکا. او آمد که در کنار کار، از حداقلهای زندگی از جمله بیمه درمان بهرهمند شود و صدالبته اگر انقلاب نشده بود، دبیر هنری روزنامه معتبر «آیندگان» و رفیق سهراب سپهری خیلی ناملایماتی را که در این چهار دهه دید تجربه نمیکرد. از جمله اینکه کارفرمایش از امثال داریوش همایون و شهبانو فرح پهلوی در دوران جوانی، به امثال ستاره درخششها و محمد منظرپورها در دوران پیری نزول فاحش کند… دریغا!
انرژی مضاعفی که به ما میداد
بهروز صوراسرافیل در نشست خبری «امروز نما» که در ۳ اسفند ۱۳۹۲ /۲۲ فوریه ۲٠۱۴ برای رونمایی از این رسانه در منطقه واشنگتن برگزار شد، شرکت کرد و سخنانی از سر لطف در مورد اطمینانش در مورد چشمانداز «امروزنما» زد که به ما انرژی مضاعف داد و همچنان پشتوانه ماست. امید که بالاخره روزی منتشرش کنیم!
بخشی از قلبمان را خاک کردیم
«امروز نما» درگذشت بهروز صوراسرافیل را صمیمانه به مادر و خواهر آن عزیز، کلیه همکاران رسانهای و دوستدارانش تسلیت میگوید و خودش را در این غم بزرگ شریک میداند. با رفتن او، بخشی از قلبمان را خاک کردیم… یادش همیشه با ماست… یادش گرامی باد.
بیشتر در اینباره ببینید و بخوانید: بهروز صوراسرافیل از صدای آمریکا کنارهگیری کرد