الاهه بقراط – بازنشر این مطلب که ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ در آغاز جنبش موسوم به «سبز» منتشر شد، جنبشی که توانست جمعیتی از منتقدان و معترضان را به ویژه در پایتخت به خیابان بیاورد و فضای رکود و سکوت سیاسی و اجتماعی سه دهه و «دو بال نظام» را بشکند، از این نظر اهمیت دارد که جمهوری اسلامی در این هشت هفته که از خیزش سراسری مردم و انقلاب ملی ایران برای براندازی و ساقط کردن آن میگذرد، بار دیگر ثابت کرده نیامده است تا برود!
عنوان اصلی این مطلب «اینها نیامده بودند که بروند؛ به سال ۱۹۳۹ خوش آمدید!» بود و هدف از اشاره به سال «۱۹۳۹» که در سپتامبرش آلمان نازی به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم را به راه انداخت، گستاخی و تشدید سرکوب در داخل و گسترش شرارت جمهوری اسلامی در منطقه بود. البته رژیم اسلامی مانند رژیم هیتلری به کشور همسایه حمله نکرد! اما اتفاقا از سال ۱۳۸۸ به بعد با تقویت «سپاه قدس» بازوی برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تشکیل گروههای شبهنظامی و نیابتی به نفوذ و تأثیرگذاری در کشورهای منطقه به ویژه عراق و لبنان پرداخت و آتش جنگ در سوریه را که دو سال بعد به راه افتاد در حمایت از حکومت بشار اسد شعلهور نگه داشت. اگر هیتلر هم نازیسم را نه منحصر به آلمان و فقط «نژاد برتر» بلکه مانند ایدئولوژی حکومت اسلامی امری جهانی و بدون مرز میدانست، چه بسا بجای حمله به لهستان و سپس لشکرکشی به همسایگان غربی خود، به تشکیل گروههای شبهنظامی و نیابتی میپرداخت تا نه «خاک» بلکه «سیاست» و دولتها را به کشور خود ضمیمه کند!
فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران اما با ادعا و ایمان به رسالت اینجهانی و آنجهانی آمده است که تا زمان «ظهور» و «قیامت» بماند! از همین رو اگر مردم ایران میخواهند از شرّ آن خلاص شوند، میبایست آن را با تکیه بر همبستگی ملی و سراسری و جلب پشتیبانی جامعه جهانی و افکار عمومی دنیا به هر شکلی که ممکن است، ساقط کنند! اینها بارها با فجیعترین جنایات ثابت کردهاند نیامدهاند که بروند و به همین دلیل از هیچ تبهکاری از جمله کودککشی و جنگافروزی پروایی ندارند.
و اما تحریم و بایکوت انتخابات فرمایشی که همواره زمین بازی جمهوری اسلامی بوده و مردم و رأیدهندگان فقط سیاهیلشکر بودند، سرانجام چند سال بعد، در خرداد ۱۴۰۰، یکسال پیش از رفتن ایران به سوی انقلاب کنونی، سرانجام عملی شد بطوریکه شمار آرای باطله در مقام «دوم» پس از رئیسی قرار گرفت! آرای «قاضی مرگ» هم که بر اساس اعتراضات ۹۶ و ۹۷ و ۹۸ و ۱۴۰۰ و خیزش کنونی کاملا معلوم است چگونه به دست آمد! پیروز «انتخابات ۱۴۰۰»، مخالفان جمهوری اسلامی بودند. همانها که اکنون انقلاب آزادیخواهی را علیه جمهوری اسلامی پیش میبرند.
نکته مهمی که در این مطلب ۱۳ سال پیش نیز بر آن تأکید شد اینست که پیروز «انتخابات ۸۸» نیز طرفداران تغییر بودند: «کسانی که جمهوری اسلامی را در کلیت آن به مثابه یک حکومت دینی و خودکامه که در آن آزادی احزاب و رسانهها، آزادی بیان و عقیده، آزادی تشکلهای صنفی و اجتماعی و آزادیهای فردی سرکوب میشوند، رد میکنند. تغییری که آنها میخواهند، نه سبز است و نه سیاه. نه سفید است و نه سرخ، بلکه آبیست. رنگ عقل مدرن و عشق به میهن و به همنوع. رنگ آرامش و تعادل و همدردی. رنگ دمکراسی و لیبرالیسم. رنگ امید. رنگ مورد علاقه اکثر آدمها و رنگ غالب در جهان انتزاعی اینترنت. جای این رنگ در این «انتخابات» خالی نبود. پرچمش در دست تحریمکنندگان و خواستاران تغییری بود که شعارش سرانجام به صورت نمایشی هم که شده به نامزدهای حکومتی تحمیل شد.» بله؛ ممکن است کسانی فراموش کرده باشند. شعار نامزدهای جمهوری اسلامی در آن سال «تغییر» بود! اما نه این تغییری که آزادیخواهان سالها برایش تلاش کردهاند و مردم بر اساس تجربه به ضرورت آن رسیدهاند و چیزی جز سپردن جمهوری اسلامی به زبالهدان تاریخ و جایگزینی آن با حاکمیت ملی در یک نظام مدرن و مترقی متکی بر دمکراسی و حقوق بشر نیست.
*****
۲۳ خرداد ۱۳۸۸ – از دو سال پیش به اینسو که برخی را تب رأیگیری مجلس شورای اسلامی فرا گرفته بود، هر بار و در هر فرصتی که پیش آمد، نوشتم اینها نیامدهاند که با یک رأیگیری دیگر بروند و کسانی که ادعای دمکراسی و حقوق بشر دارند، بهتر است وارد بازیای نشوند که برای شرکت در آن هیچ ابزاری در اختیارشان نیست جز آنکه به سیاهی لشکر رقبای خودی در حکومت اسلامی تبدیل شوند. آنها باید میدانِ خود را در برابر حکومت بگشایند. سه هفته پیش نیز نوشتم لازم نیست ریاضیدان بود تا از همین حالا بتوان نتیجه آرایی را که با هر سطح از مشارکت، باید به نسبت سه در برابر یک تقسیم شود، پیشبینی کرد. امکان تقلب و دستکاری بجای خود.
توهم سبز
حالا شما ای کسانی که در فضای انتزاعی اینترنت چنان ذوقزده شدید که حتی در لحظات آخر نیز دوان دوان و نفسزنان مشارکت خود را اعلام نمودید تا از قافله پیروزمندان عقب نمانید، شما ای کسانی که بار دیگر همزبان با سردمداران جمهوری اسلامی، مردم را به «مشارکت گسترده» و «هرچه گستردهتر» فرا خواندید تا شاید توهم سبز شما به واقعیت تبدیل شود، شما ای کسانی که ندانستید، شور و شوق چند هزار جوان در برخی از خیابانهای تهران نمیتواند جای «مردم» سازمانیافته را بگیرد و تازه این را هم نمیدانستید آیا همان جوانان اصلا در رأیگیری شرکت خواهند کرد یا نه و اگر آری، حتی وقتی سراپا «سبز» هم باشند، به چه کسی رأی خواهند داد! آری، شما یکبار دیگر آرای خود را به حساب نظام واریز کردید و شکست را به حساب خود نوشتید.
حال میتوانید آن کمربند «سبز» را که روزی قدرت های جهانی به دور «خطر سرخ» می کشیدند تا به خیال خود مناطق زیر نفوذ خویش را حفظ کنند، آری، همان کمربند «سبز» را یا با نگهداری دلسوزانه از جمهوری اسلامی، به دور دمکراسی و حقوق بشر چنان سفت کنید تا ایران به زور هم که شده در الگوی «جهان اسلام» بگنجد (جهانی که ایران در آن تنهاترین است) و یا آن را پاره کرده و در راهی گام بگذارید که امروز دیگر روشن است، ولی کمتر کسی سی سال پیش آن را تشخیص داد.
و امروز آیا بهتر نبود بجای اینکه نیرویتان را برای پشتیبانی از فرد یا افرادی بگذارید که نشانی از پیروزی نداشتند (به دلیل همان محاسبهای که جهت درکاش نباید ریاضیدان بود) برای نزدیک شدن به افراد و احزابی تلاش میکردید که در ادعا و اهداف قاعدتا باید به مراتب از امثال موسوی و کروبی و خاتمی به شما نزدیکتر باشند؟! ولی چشم و ذهنتان چنان از توهم سبز کور شده بود که در سنجش نیروی خود و دیگران دچار اشتباهی نه مهلک، بلکه بیشتر مضحک شدید.
واقعیت سیاه
چهار سال پیش کیهان تهران که تازه انتشار خود را بجای عصر به صبح انتقال داده بود، نیمه شبِ ۴ تیرماه ۸۴ و پیش از آنکه نتیجه رسمی رأیگیری اعلام شود تیتر زد: «ملت کار را تمام کرد». اهمیت این تیتر آن زمان بر خیلیها پوشیده ماند. آنها ترجیح دادند درست مانند امروز خود را با «کودتا» و «تقلب» مشغول سازند و آنهایی که میبایست شاکی میبودند، به دلیل آنکه دستشان درست مانند امروز در یک کاسه مشترک بود، با پناه بردن به خدا از آن چشم پوشیدند. اگر آن زمان روی حرف خود میایستادند، چه بسا امروز در همان چاهی که عمیقتر هم شده است، نمیافتادند.
روز سهشنبه، ۱۹ خرداد [۱۳۸۸]، درست سه روز پیش از رأیگیری، کیهان تهران تیتر زد: «ملت کار را تمام میکند». باز هم همه بیش از آن به واقعیتهای خودساخته مشغول بودند که به آنچه واقعا در حال روی دادن است، توجه کنند. در تمام هفتههای اخیر کیهان تهران پر بود از گزارش ها و تحلیلهایی که بر پیروزی بیچون و چرای احمدی نژاد آنهم بر اساس آمار و ارقام دلالت داشت. رقبا نیز با آمار و ارقام نوید پیروزی خویش را میدادند. تا اینکه کیهان تهران امروز ۲۳ خرداد با این تیتر منتشر شد: «ملت حرف آخر را زد!» چه کسی در این میان واقعیت را نسنجید و به توهم دچار آمد؟ واقعیت سیاه بر توهم سبز پیروز شد. سیاه و سبز اما هر دو رنگ های محبوب حکومت اسلامی هستند.
رنگ شکست
بسیاری از مشارکتکنندگان هرگز و هنوز درک نمیکنند انسانی که حذف شده، انسانی که حقوقش زیر پا نهاده میشود، انسانی که بارها در سی سال گذشته به قتل رسیده است، نمیتواند به حذفکنندگان خود، به کسانی که حقوق وی را زیر پا مینهند و به قاتلان خود و نظامی که آنها از آن حمایت و تغذیه میکنند، رأی بدهد.
اینک شکست موسوی یکبار دیگر شکست «اصلاحات» آنها را به نمایش گذاشت. اگرچه پیروزی وی نیز بیتردید یک بار دیگر و به شکلی دیگر این شکست را منتها در یک روند چهار ساله به نمایش مینهاد. روندی که در آن، پرچم سبز موسوی و پرچم عنکبوت نشان احمدی نژاد به وحدت میرسیدند تا بار دیگر چهره زننده ناسیونال اسلامیسم را به ایران و جهان عرضه کنند.
درواقع «سبز» رنگ مشترک تمامی کاندیداهای رژیم است. رنگ موسوی و احمدی نژاد، و رنگ انقلاب اسلامی و نظاماش است. موسوی میخواست با این رنگ، رأی طرفداران «اصلاحطلبان» و «اصولگرایان» هر دو را درو کند. فضای انتزاعی اینترنت، رادیو و تلویزیونهای فارسیزبان با پشتیبانی دولتهای خارجی و رسانههای غربی چیزی جز این نمیگفتند. برخی خیابانهای تهران نیز «سبز» شده بودند. ولی ایران، تهران نیست. ایران چند خیابان شهرهای بزرگ نیست. قطعا تهران و شهرهای بزرگ در رویدادهای تاریخی نقش تعیینکننده دارند. لیکن هنگامی که پای رأی به میان میآید، آنگاه چند میلیون در برابر چندین میلیون قرار میگیرد. توهم سبز این را هم ندید. همانگونه که شکستن آرا را ندید.
توهم سرخ و سیاه
دیگر بهانهای برای شکستن کاسه و کوزهها بر سر کسانی که از حق خود برای تحریم و بایکوت رأیگیری استفاده کردند، وجود ندارد. گذشته از آرای باطله که معلوم نیست وزارت کشور با آنها چه کرده است، و گذشته از تقلب و دستکاریهایی که حتی به گفته خود مدافعان دو کاندیدای «اصلاحطلب» از حد معینی نمیتوانست فراتر برود، میتوان گفت سطح مشارکت به چهار دلیل زیر به شدت بالا رفت:
یکی اینکه «اصلاحطلبان» و پشتیبانان آنها در داخل و خارج کشور توانستند از ترس «بدتر» مخاطبان خود را به حرکت در بیاورند. بخشی از تقلبی که از آن سخن میرود، اگر در این سطح گسترده صحت داشته باشد، با استفاده از همین آرا صورت گرفته است.
دیگر اینکه اتفاقا به همین دلیل، «اصولگرایان» و طرفداران احمدی نژاد نیز با امکانات گسترده دولتی و با تکیه بر تطمیعی که در طول چهار سال گذشته به ویژه در میان لایههای تنگدست جامعه صورت گرفت، توانستند از ترس آن یکی «بدتر»، هواداران خود را به حرکت در آورند.
دلیل سوم، آرای سفیدی است که برای رفتن احمدی نژاد به صندوقها ریخته شد، بدون آنکه دارندگانشان بخواهند رأی خود را خرج نامزد دیگری بکنند. بخشی از آن تقلب میتواند این آرا را مورد استفاده قرار داده باشد.
دلیل چهارم که بیشتر گمان من است، اینکه بسیاری از کسانی که اساسا خواهان تغییر رژیم جمهوری اسلامی هستند، از آنجا که احمدی نژاد را نماد نهایی و چهره واقعی جمهوری اسلامی میدانند، برای اینکه کار با موسوی درست مانند خاتمی به چهار سال و هشت سال نکشد، ترجیح دادند بجای اینکه رقم تحریم را بالا ببرند، آن را با ادامه ریاست جمهوری احمدی نژاد که به نظر آنها تکلیف همه را معلوم خواهد کرد، تاخت بزنند. مشارکت آنها اگرچه به حساب نظام ریخته شد، ولی بازنده واقعی در این میان همانا «اصلاحطلبان» و مدافعان آنها هستند چرا که اگر این گمان واقعیت داشته باشد، حتی گروه سوم نیز به نتایج دلخواه رسید: احمدی نژاد ماند و آنها طی این «انتخابات» به مثابه یک نظرسنجی نامستقیم که توسط خود رژیم هزینه و سازماندهی شد، به میزان نیروی خود پی بردند و از سوی دیگر دریافتند که قدرت جابجایی آرا را دارند! آنها در عین حال، رژیم و نامزدهایی را که مدعی دفاع از حقوق مردم هستند در برابر چالشی قرار دادند که نشانههای آن چند ساعت پس از اعلام نتایج، در خیابانهای تهران دیده میشود. ولی این تنها یک گمان است که هیچ دلیل و مدرکی برای آن وجود ندارد ولی با اینهمه باید به عنوان یک تاکتیک به آن اشاره شود، حتی اگر به صورت فردی به کار برده شده باشد. در غیر اینصورت، یعنی اگر آنطور که از جانب موسوی و کروبی ادعا میشود، اکثریت به آنها رأی داده باشند (به قول یکی از وبسایتهای «اصلاحطلبان» سی میلیون فقط به موسوی رأی دادهاند که بیشتر شوخی به نظر میرسد) پس باید به زودی شاهد اعتراضاتی با وسعتی به مراتب بیش از آنچه اکنون در جریان است و آنهم در سراسر ایران در حمایت از موسوی باشیم. مگر آنکه دوباره آن «گمان» وارد میدان شود تا جریان را به مسیر مورد علاقه خود هدایت کند.
از سوی دیگر، به گفته خود «اصلاحطلبان» دولت احمدی نژاد تا حدی میتوانست تقلب کند ولی نه با این اختلاف چشمگیر! آرای کروبی و رضایی که اساسا مضحک هستند. ولی اگر چنین تقلب وسیعی هم صورت گرفته باشد، در این صورت از کسانی که فراخوان به «مشارکت گسترده» دادند باید پرسید چرا باید در انتخاباتی شرکت کرد که در آن تقلب ده پانزده میلیونی صورت میگیرد؟! یک احتمال هم البته این است که واقعا احمدی نژاد محبوب است! این احتمال اما درست مانند توهم سبز، توهم اصولگرایان است. توهم سرخ و سیاه است.
رنگ مشارکت
احمدی نژاد فعلا ماند. رهبر جمهوری اسلامی «صدای تغییر» را تا این لحظه نشنیده است. ولی کدام تغییر؟ با توجه به شعارها و فضایی که در دو هفته گذشته بر بخشی از تهران و چند شهر بزرگ تسلط داشت، این تغییر را میتوان عمدتا چنین بیان کرد: رابطه با آمریکا، حجاب اختیاری، آزادیهای فردی، و آبرو و سربلندی ایران. اینهمه اما یعنی تازه بازگشت به سی سال پیش! یعنی به پیش از انقلاب اسلامی، که تحقق آنها برای این نسل یک دستاورد بزرگ به شمار میرود! آنگاه باید خواسته نسل ما یعنی آزادی کامل احزاب و رسانهها و خواسته مدرن ما یعنی دمکراسی و حقوق بشر را بر آنها افزود تا از جایی که سی سال پیش در آن قرار داشتیم، گامی به جلو برداشته باشیم.
حالا آنها که خواهان «مشارکت گسترده» در این رأیگیری شدند وظایف مهمی بر عهده دارند. آنها که میخواستند «بر سرنوشت خود تأثیر بگذارند» و «به وظیفه ملی»شان عمل کنند باید خود را بطور «گسترده» علیه «کودتا» و «تقلب» سازماندهی کنند! باید از نامزدهای خود بخواهند در برابر «کودتا» و «تقلب» بایستند! آن نامزدی که قرار بود «تغییر» را برآورده کند، آن نامزدی که قرار بود «فصل نوینی» بگشاید، حالا باید این توانایی و شهامت را داشته باشد که دست کم از حق خود دفاع کند تا بعد نوبت به دفاع از حق رأیدهندگانش برسد. باید رأیدهندگانش را درباره اینکه تصمیم درستی گرفتند که به او رأی دادند، قانع سازد. آدم حتما نباید رییس جمهور شود تا از حقوق رأیدهندگانش و مطالبات آنها دفاع کند. موسوی و کروبی اگر راست میگویند، میتوانند و باید در همان نقش «اپوزیسیون قانونی» برای تحقق خواستههای کسانی که به آنها رأی دادند تلاش کنند [هیچکدام از اینها توسط این افراد انجام نشد/ ۳۰ آبان ۱۴۰۱]
رنگ «تحلیل مشخص»
در این روزها رسانههای غربی برای میرحسین موسوی و زهراخانم رهنورد سنگ تمام گذاشتند. تنها یک کارشناس روسی بود که پیروزی احمدی نژاد را قاطعانه پیشبینی کرد آنهم به دلیلی که در برابر چشم همه عیان بود و تنها توهم و خودفریبی سبب میشد که آن را نبینند. روز چهارشنبه ۲۰ خرداد «یوگنی ساتانوفسکی» رییس انستیتو خاور نزدیک گفت: «انتخابات شاید به دور دوم برسد ولی رییس جمهوری کنونی قطعا پیروز خواهد شد چرا که چهار سال قبل زمانی که هیچ منبع دولتی در اختیار نداشت، به ریاست قوه مجریه رسید. حالا که مقامات استانها همه از نزدیکان وی هستند، رؤسای مؤسسات بزرگ و همچنین مسئولان بلندپایه نیز به او وفادارند!» این درواقع همان حرف است: اینها نیامدند که با رأیگیری دیگری بروند. ولی حتی چپهای روسوفیل هم که به سنت طرفداری از شوروی پیشین، هنوز و همچنان برای روسیه غش میکنند، گفته این کارشناس روسی را نادیده گرفتند.
مشارکتکنندگان حالا دیگر نمیتوانند تقصیر را به گردن تحریمکنندگان بیندازند. آنها با ادعای «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» همه را به «مشارکت گسترده» فرا خواندند. اکثریت واجدان شرایط رأی دادن هم در این رأیگیری شرکت کردند. ولی یا ظاهرا به حرف آنها گوش نکرده و به کاندیدای مورد نظر آنها رأی ندادند، یا آرایشان به حساب احمدی نژاد ریخته شد. پس کجا ماند نتیجه آن تحلیل مشخص؟! چرا تشخیص آنچه پیش آمد جایی در «تحلیل مشخص» شما نداشت؟!
آیا بهتر نبود شما مشارکتکنندگان، نیروی خود را روی هم میگذاشتید و بجای اینکه از یک نامزد پیشاپیش شکست خورده حمایت کنید، به مثابه بخش حذف شده از سیاست کشور، از حق موجودیت و فعالیت خود دفاع میکردید؟ برخی به کنار که شور «حسینی» آنها را نگرفت و بدون آنکه «موجی» شوند نکته شکست را درک کردند ولی کارشناس روس هم این را تشخیص داد. آخر برخی به ما ایراد میگیرند که شما در خارج از کشور هستید و از ایران خبر ندارید! کارشناس روس که اصلا ممکن است ایران را هرگز ندیده باشد! آیا شما مشارکت کنندگان که در بعضی موارد بیانیههای مشترک هم دادید، میترسیدید اگر به عنوان یک نیروی مستقل وارد عمل شوید، مردم به شما «اقتدا» نکنند؟ مگر حالا کردند؟! و یا مگر حالا آرایشان به حساب شما ریخته شد؟
رنگ تغییر
مدعیانی که مردم را به «مشارکت گسترده» فرا خواندند چنان تا گلو در «انتخابات» فرو رفته بودند که بار دیگر برآمدن «معجزه هزاره سوم» را ندیدند. حال شما مشارکت کنندگان که نامزد مورد علاقهتان پیروز نشد، پارچههای سبز خود را به دولت احمدی نژاد دخیل ببندید و از او بخواهید خواستههای شما را برآورده سازد. این عمل کاملا پذیرفتنی و مشروع است. آنهم به یک دلیل کاملا ساده و منطقی: اگر برآوردن این خواستهها در جمهوری اسلامی ممکن باشد، احمدی نژاد هم میتواند آنها را برآورده کند! اگر ممکن نباشد، پس میرحسین موسوی هم اگر پیروز میشد، نمیتوانست! درست همانگونه که خاتمی نتوانست!
فراموش نکنید شعار جمهوری اسلامی و رهبرش «درود بر موسوی، رأی ما احمدی» بوده و هست. در این میان، نقش نامزدهای ریاست جمهوری درباره روشنگری درباره مسائل پشت پرده نظام به مراتب بیشتر و مؤثرتر از کسانی بود که به پشتیبانی از آنها به میدان «مشارکت گسترده» آمدند. اینان تا کنون جز خاک در چشم مردم نپاشیدهاند. آنهم در شرایطی که مخالفان و تحریمکنندگان و مدافعان دمکراسی و آزادی در یک شرایط کاملا نابرابر و با کمترین امکانات در برابر همه نگهداران جمهوری اسلامی قرار دارند که با استفاده از بودجههای دولتی در رادیو و تلویزیونهای خارجی در بوق و کرنای رژیم میدمند تا مردم را به اینکه جمهوری اسلامی سرنوشت محتوم آنهاست عادت دهند.
پیروز این «انتخابات» اما طرفداران تغییر هستند. کسانی که جمهوری اسلامی را در کلیت آن به مثابه یک حکومت دینی و خودکامه که در آن آزادی احزاب و رسانهها، آزادی بیان و عقیده، آزادی تشکلهای صنفی و اجتماعی و آزادیهای فردی سرکوب میشوند، رد میکنند. تغییری که آنها میخواهند، نه سبز است و نه سیاه. نه سفید است و نه سرخ، بلکه آبیست. رنگ عقل مدرن و عشق به میهن و به همنوع. رنگ آرامش و تعادل و همدردی. رنگ دمکراسی و لیبرالیسم. رنگ امید. رنگ مورد علاقه اکثر آدمها و رنگ غالب در جهان انتزاعی اینترنت. جای این رنگ در این «انتخابات» خالی نبود. پرچمش در دست تحریمکنندگان و خواستاران تغییری بود که شعارش سرانجام به صورت نمایشی هم که شده به نامزدهای حکومتی تحمیل شد.
اهمیت این انتخابات از یکسو در طرح این شعار و از سوی دیگر در این واقعیت بود که دولت کنونی نیامده بود که با یک رأیگیری دیگر برود. همانگونه که نظامشان نیامد تا در یک رأیگیری، خود را به دست اصلاح و تغییر بسپارد. تحریم کنندگان و مخالفان جمهوری اسلامی همواره آماده اعتراض و نافرمانی مدنی بودهاند. شما مشارکتکنندگان که تحلیلهای مشخصتان از اوضاع مشخص تا کنون هر بار به شکست انجامیده است، اگر اینبار تصمیم گرفتید دست به اعتراض بزنید، نه برای موسوی و رفسنجانی و کروبی، بلکه برای کسب حقوقی که سی سال است توسط همینها از مردم ایران دریغ شده است، اعتراض کنید. نگذارید شما را وسیله جنگ قدرت درون قبیله حاکم کنند و بعد روی یکدیگر را برادرانه ببوسند و بار دیگر بر گُرده مردم سوار شوند.
امروز این بزنگاه، تنگنای جمهوری اسلامی و اپوزیسیونش هر دو است. این آخرین فرصت جمهوری اسلامی و اپوزیسیونش هر دو است. آخرین فرصت جمهوری اسلامی، تا رهبرانش «صدای تغییر» را بشنوند. آخرین فرصت اپوزیسیون، تا بتواند یک همبستگی ملی را با فراگیرترین خواستهای همگانی به مردم ارائه کند.
شما مشارکتکنندگان، در تحلیلهای ناکام خود بازنگری کنید. از خود و منافع گروهی خویش فراتر روید. سادهاندیش نباشید. دست خود را به سوی آنهایی دراز کنید که برای فشردن دستهای شما همواره آماده بودهاند و نه به سوی کسانی که دستهای شما را همواره قطع کردهاند و از این پس نیز جز این نخواهند کرد. نکته اساسی تنگنا در اینجاست: رفتن احمدی نژاد به همان اندازه بد میبود که ماندنش! تنها حضور سازمانیافته و هدایت شده مردم میتواند معادلات حکومت را بر هم زند. وگرنه به سال ۱۹۳۹ خوش آمدید!
*این مطلب نخستین بار ۲۳خرداد۱۳۸۸/ ۱۳ژوئن ۲۰۰۹ در کیهان لندن منتشر شد.