یک دوره ۴۴ ساله در خاورمیانه بزرگ ممکن است به پایان برسد، زیرا منطقه آغاز به چرخش بر محور خود کرده است.
در اوایل سال ۱۹۷۹ یک رژیم اسلامی رادیکال تحت رهبری آیتالله روحالله خمینی، محمدرضا شاه پهلوی را در ایران سرنگون کرد و آشفتگی انقلابی را در سراسر منطقه گسترش داد و پادشاهیهای محافظهکار عرب خلیج فارس را نیز به چالش کشید. از آن زمان منطقه هرگز روی سکون و آرامش به خود ندید، زیرا شبهنظامیان مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران جنگهای داخلی موجود را تشدید کردند و جنگهای جدید به راه انداختند.
در داخل کشور، مردم ایران چند دهه گذشته را در شرایط یک جامعه تیره و تار، سرکوب شده و نسبتاً فقیر گذراندهاند. هنری کیسینجر به من اذعان داشته که اگر خاندان پهلوی در قدرت باقی میماند، ایران با توجه به دولت قوی و غنای تمدنیاش، به یک پادشاهی مشروطه با اقتصادی قابل مقایسه با کره جنوبی تبدیل میشد.
اکنون رژیم تحت تأثیر ماهها اعتراضات گسترده هم علیه حجاب و هم ناآرامیهایی که در همه سطوح اقتصادی، آموزشی و منطقهای ایجاد شده، متزلزل شده است. شکافهایی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی دیده میشود. از آنجا که ایران نقطه محوری ژئوپلیتیک خاورمیانه است، هیچ چیز به اندازه یک رژیم لیبرالتر در آن منطقه در ماهها یا سالهای آینده پتانسیل تغییر منطقه را ندارد. بسیاری از کشورهای عربی که در طول بهار عربی دچار هرج و مرج شدند، مرزهای مصنوعی دارند که توسط اروپاییها ترسیم شدهاند. آنها بجای اینکه کشورهای قوی تاریخی باشند، صرفاً بیانهای جغرافیایی مبهم هستند در حالیکه هیچ چیز مصنوعی در مورد ایران وجود ندارد. ایران با جمعیت تحصیلکرده ۸۵ میلیونی، بزرگتر از هر کشور عربی بجز مصر، با تکیه بر مساحت فلات ایران، یکی از ویژگیهای جغرافیایی حیاتی منطقه است. این فلات از غرب به بینالنهرین و از شمال شرق بر آسیای مرکزی مشرف است و بر آن تأثیر میگذارد.
ایران نه یک، بلکه با دو منطقه وسیع تولیدکننده انرژی احاطه شده؛ خلیج فارس که خطوط کشتیرانی از آن عبور میکند و دریای کاسپین با ذخایر عظیم انرژی که خطوط لوله نفت و گاز از آن میگذرند. این کشور بیش از هر کشور دیگری در خاورمیانه دارای ذخایر گازی است و از نظر ذخایر نفتی پس از عربستان سعودی در رتبه دوم قرار دارد. اما فراتر از جبرگرایی جغرافیا و ژئوپلیتیک، حقیقتی وجود دارد که مورخ بریتانیایی مایکل آکسورثی آن را «ایده ایران» مینامد. از این منظر، ایران، مانند یونان و چین باستان، یک جاذبه تمدنی است که مردمان و زبانهای مجاور را به قلمرو فرهنگی خود میکشاند و جذب میکند. دری، تاجیکی، اردو، هندی، بنگالی و عربی عراقی همه یا انواعی از فارسی هستند یا به میزان قابل توجهی تحت تأثیر آن قرار دارند. سفر از بغداد به سمت شرق به کلکته به معنای قرار گرفتن در یک مدار و حوزه فرهنگ ایرانی است.
ایران در میان جمهوریهای نسبتاً سکولار آسیای مرکزی شوروی سابق، بهویژه به دلیل اسلام شیعی، جذابیت اجتماعی و اقتصادی زیادی دارد. با این حال، توانایی ایران برای استفاده از فرهنگ خود برای نشان دادن قدرت سیاسی توسط آخوندها تضعیف شده است. این نفوذ میتواند توسط یک ایران دمکراتیک آزاد شود.
برای دیدن پیچیدگیهای سیاسی ایران، باید به جنبش سبز، تظاهرات ضد رژیم پس از انتخابات مورد مناقشه ۲۰۰۹ نگاهی انداخت. دو سال قبل از بهار عربی، جنبش سبز برای سازماندهی خود در شبکههای اجتماعی به ویژه فیسبوک و تا اندازهای توئیتر و پیامرسانهای موجود آن زمان تسلط و مهارت پیدا کرد. حکومت جمهوری اسلامی ایران از تمام توان و ابزارهایی که برای درهم شکستن آن نیاز داشت، استفاده نمود.
خیزش کنونی رسانههای اجتماعی را به سطح نوآورانهتری رسانده و حجم سازمانیابی را برای سرنگونی رژیم بدون بهرهمندی از یک رهبر کاریزماتیک یا حتی توانایی برگزاری جلسات استراتژیک حضوری فراهم کرده است. تصویری که در شبکههای اجتماعی از بوسیدن دو جوان در ملاء عام دست به دست شد، نبوغ نمادینی در خود داشت، زیرا همه چیزهایی را که انقلاب اسلامی جوانان ایران را از آن منع کرده، در خود جای داده است.
این آن روی تمدن مدرن و جهانی شده است که در ایران توسط مردم به نمایش درآمده در حالی که هواپیماهای بدون سرنشین، انواع موشک، جنگ سایبری و برنامه هستهای، همگی به عنوان نمونههای منفی، روی دیگری از پیچیدگیهای ایران را به نمایش میگذارند که در یک بستر سیاسی متفاوت میتواند این کشور را به یک قدرت اقتصادی، نظامی و فرهنگی در سطح متوسط/ متعادل تبدیل کند.
اکنون، پس از تقریبا نیم قرن تاریکی، میتوانیم در آغاز پایان باشیم. همانطور که انقلاب اسلامی شاهد انتقال قدرت نسبتاً یکپارچه از شاه به آخوندها بود، حالا نیز ایران میتواند شاهد انتقال قدرت دیگری به همان اندازه چشمگیر باشد.
این احتمال که ایران از نظر ژئوپلیتیک به اندازه کافی منسجم باشد که بتواند از هرج و مرج همراه با اشتیاق به دمکراسی در کشوری مصنوعی مانند عراقِ، همسایه غربی خود، در امان بماند بسیار زیاد است. در مورد چشمانداز دمکراسی در ایران نباید بدبین بود.
یک رژیم پس از انقلاب، یا به عبارت دیگر یک رژیم ضدانقلابی که مخالف آیتاللهها و انقلاب آنهاست، میتواند خاورمیانه را به همان اندازه تغییر دهد که فروپاشی دیوار برلین اروپا را تغییر داد.
برای دههها، واشنگتن از خودکامگیهای محافظهکارِ عربیِ خلیج فارس علیه جمهوری اسلامی ایرانِ شدیداً ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی حمایت کرده است. این پادشاهیها ممکن است دمکراتیک نباشند، اما امارات و پادشاهیهایی هستند که بطور مصنوعی ترسیم نشده و نسبتاً خوب اداره میشوند. عربستان سعودی ممکن است بطور قابل توجهی نظرات بشردوستان غربی را مورد تحقیر قرار دهد، اما از فناوری برای حکمرانی سودمند استفاده کرده و اخیراً به زنان این امکان را داده که در نوع پوشش کمتر دچار محدودیت باشند و زندگی عادیتری داشته باشند.
با وجود تنش بین دولت جو بایدن و شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، دوستی تاریخی بین واشنگتن و این رژیمهای عربی پایه محکمی دارد. با وجود این، شاید در آینده بتوان شاهد نزدیکتر شدن ایالات متحده به ایران تازه دمکراتیک شده بود. در عین حال ایالات متحده را میتوان در نقش کمک کننده و میانجی برای توافقنامههای صلح بین ایران و اسرائیل و همچنین ایران و اعراب خلیج فارس تصور کرد.
البته رقابت بین ایران و کشورهای عربی حتی در صورت سقوط ملاها به پایان نمیرسد، اما به خوبی میتواند با تهران جدیدی که از ماجراجویی منطقهای رویگردان شده و بر توسعه داخلی متمرکز است، کاهش یابد.
درواقع اگر تهران به اهداف خصمانه خود در یمن و جاهای دیگر پایان دهد و برنامههای تسلیحاتی خود، اعم از هستهای و غیره را محدود کند، پادشاهان خلیج فارس از ایران دمکراتیک استقبال میکنند- و با وجود رژیمهای خودکامهی خود، تناقضی در آن نمیبینند. با خلاص شدن از دست جناح رادیکال ملاها، خاورمیانه میتواند وارد یک دوره صلح نسبی شود. عراق، سوریه و لبنان همگی میتوانند به تدریج بدون حضور شبهنظامیان مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران به ثبات برسند.
در حالی که ایران عرب نیست، نمایش چشمگیر دمکراسی در آنجا میتواند تأثیر مثبتی بر سیاستهای نوین در شمال آفریقای عربی از جمله مصر داشته باشد، جایی که رژیمها نسبت به کشورهای خلیج فارس از روشنبینی کمتری برخوردارند.
البته جمهوری خلق چین به عنوان یک کارت اخلالگر جدید در این معادله وجود دارد و اینکه چگونه یک خاورمیانه جدید با افزایش نفوذ پکن واکنش زنجیرهای نشان خواهد داد. همانطور که سعودیها در اوایل سال جاری در سفری به عربستان داشتم با نگرانی میگفتند، چین با تجارت زیاد و با نیاز شدید به نفت خلیج فارس و بدون موعظههای اخلاقی درباره حقوق بشر یا دمکراسی پای میز مذاکره با ما مینشیند. نیاز حیاتی چین به سوخت تا حدودی روند جهانی به سمت انرژیهای تجدیدپذیر را در سالهای آینده برای کشورهای صادرکننده انرژیهای فسیلی جبران میکند.
یک ایران دمکراتیک به همه این معادلات پیچ و تاب بیشتری میبخشد. ایران پس از جمهوری اسلامی نه تنها تا حد زیادی از نظر اقتصادی پویاتر از حکومت فعلی خواهد بود، بلکه به دلیل جغرافیا و ژئوپلیتیک، یک نقطه اتصال حیاتی برای کمربند و جاده ابریشم تازه به سوی چین خواهد بود.
چینیها اهمیتی نمیدهند که ایران دمکراتیک باشد یا نه. در هر حال رژیم جدید ایران نیز خواهان توسعه بیشتر خطوط حمل و نقل زمینی- راه آهن، جاده و خطوط لوله انرژی- به چین است. یک ایران پر جنب و جوش، حتی با نیت خوب نیز اعراب خلیج فارس را به اندازه کافی چنان عصبی میکند که نیاز به حمایت ایالات متحده در چارچوبهای امنیتی جدید داشته باشند.
یک ایران پساآخوندی به دلیل تجربهای که با آخوندها داشته، در ابتدا بسیار طرفدار غرب خواهد بود. اما با گذشت زمان، از آنجا که این کشور در عمل به یک پازل بزرگ از یکپارچگی اوراسیا تبدیل میشود، ممکن است حتی روابط قویتری با چین مستبد نسبت به آلمان کنونی برقرار کند. به عبارت دیگر، خاورمیانه صلحآمیزتر و یکپارچهتر میتواند به دلیل رقابت با پکن، درواقع چالش جدیدی برای ایالات متحده به وجود آورد. حدود ۸۵ میلیون نفر از یک سرزمین بسیار استراتژیک بطور ناگهانی در اقتصاد جهانی ادغام خواهند شد. ایران به معدن طلا برای تجارت بینالملل و جداییناپذیر مرحله بعدی جهانی شدن تبدیل خواهد شد. یک ایران دمکراتیک، جهان پساآمریکا را [در ارتباط با قدرت چین] آنقدر که پیچیده و متفاوت میکند، تقویت نمیکند.
بدیهی است که سناریوهای سیاسی کمتر دلپذیر نیز برای ایران قابل تصور است، مانند رژیمی به رهبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که سیاست خارجی و دفاعی رادیکال کنونی را ادامه دهد، البته با نرمش اجتماعی در داخل. یا یک ایران تا حدودی آشفته، کمتر تحت کنترل دولت مرکزی و با حاکمیت متمرکز ضعیف و تا حدی دمکراتیک، که اقلیتهای قومی کرد، آذری، ترکمن و بلوچ که در استانهای مرزی کشور قرار گرفتهاند، خودمختاریهای نسبی از حکومت بگیرند. هیچکس نمیتوانست پایان رژیم شاه و پس از آن را تا زمانی که واقعاً اتفاق افتاد تصور کند. اکنون میتوانیم بطور واقعبینانه پایان رژیم آخوندی و پیامدهای منطقهای و جهانی آن را تصور کنیم.
*منبع: بلومبرگ
*نویسنده: رابرت دی. کاپلان دارای کرسی ژئوپلیتیک رابرت استراوس هوپه در موسسه تحقیقات سیاست خارجی است. او نویسنده کتاب «ذهن تراژیک: ترس، سرنوشت و بار قدرت» و کتاب معروف «انتقام جغرافیا» است.
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن