نصرت واحدی – ایرانیان برای نجات از مصیبت کنونی غالبأ یا به متافیزیک پناه میبرند (ققنوس) و یا به آغاز شاهنشاهی ایران، کوروش که به هرحال چه از نظر فرهنگی و چه از نظر تمدن جای ویژهﻯ خود را در تاریخ دارد.
اما همین مورد نیز نه یک اندیشهﻯ ایرانی بلکه به تفکر ماکیاولی[۱] بازمیگردد. ماکیاولی عقیده داشت که برای فهم و حلّ هر مسئلهای باید به «ریشهﻯ آن مراجعه کرد».
از این رو اگر بخواهیم نظریه سیاسی و تشکیلات امروزی آن را درک کنیم میبایستی در ریشهﻯ آن که ارسطویی– افلاطونی است غور نماییم. به ویژه ایرانیان از دوران ابونصر محمّدبن محمّد فارابی با کارهای افلاطون و ارسطو در امور سیاسی آشنا شدهاند. عجب اینکه خردمندان این سرزمین هرگز در این نوشتهها تأملی نداشته و تحلیلی از خود بجای نگذاشتهاند.
ارسطو ضمن اینکه به دولت مرکزی افلاطون خرده میگرفت[۲] (نسبت به غیرمرکزی بودن امپراتوری ایران هخامنشی)، بر این باور بود که نظریه سیاسی میبایستی بر بنیاد کثرت نخستین[۳] طراحی شود. زیرا فهم و باور انسان نه محدود بلکه باز است. از این رو ارسطو کثرتگرایی را که در هر جامعهای وجود دارد کانون نظریه سیاسی خود قرار داده است.
البته کثرت نخستین که مبیّن تنوع علاقهها و عقاید مردم است خودش به درستی محور چرخش سیاست نیز هست. از جمله هزاران سال پیش در یونان پریکلس[۴] یکی از سیاستمداران دوران باستان آن سرزمین که به فرهنگ در برابر سیاست شک و تردید داشت (مستدل) میگوید: سیاست نه یک حالت بلکه عملی است که در زمینهﻯ عشق به خرد و عشق به زیبایی صورت میگیرد. به عبارتی دیگر آنچه یونانیان را از بربرها جدا میکند نه فرهنگ بلکه سیاست است که ملزم به زیبایی و خردمندی است. پس زشتی و دیوانگی نمیتواند جایی در سیاست داشته باشد.
از آنجا که دقّت «مانع زیادهروی» است، مردان سیاسی (بطورکلّی) میبایستی در کار سیاست به فضیلت دقّت پایبند باشند تا مرز اعمال خود را بشناسند.
این محدودیت میگوید سکان اداره مملکت را نمیتوان و نباید در اختیار هرکس و ناکسی گذاشت. بلکه هر کاری مهارت میخواهد. اما مهارتها همیشه بر خرد و بر زیبایی (به معنی موزون بودن) و نه بر اصل و نسب، ایل و تبار و یا ذاتی کاریسماتیک تکیه دارد.
در تاریخ پادشاهان ایران هیچگاه تاج افتاده روی زمین را به سر ندارند بلکه همگی آن را با سعی و کوشش بسیار به دست آوردهاند.
رضاخان میرپنج از مردم نخواست که او را برای کاری برگزینند بلکه این الیت جامعه بود که از وی تقاضا کرد به دلیل مهارتهایی که داشت ادارهﻯ مملکت را بر عهده بگیرد.
متأسفانه امروز هرکسی (بیخرد و زشتخوی) خود را سیاستمدار میداند و مردم ناآگاه نیز پیرو او میشوند. از این زشتی اجتماعی به ویژه استکبار جهانی سود میبرد. کافی است به رادیو صدای آمریکا بخش فارسی بنگرید و در نظرات افرادی که در آنجا به اصطلاح منزلتی دارند (مانند مسیح علینژاد یا معصومه علینژاد قمیکلا) تأمل بفرمایید تا صداقت این گفتار برایتان روشن بشود. آخربا هوچیگری یا پوپولیسم که نمیتوان استبدادی را که خودش ریشه در هوچیگری دارد برانداخت.
حقیقت این است که ایرانیان هنوز که هنوز است نه امر سیاست را فهمیدهاند و نه توجه دارند چرا پادشاه به عنوان اعلیحضرت (سوورن) کنار گذاشته شد و بجای آن سه قوّه (نهاد) قرار گرفت.
شاهد این ادعا «فضای باز سیاسی» است که در آنجا گروهها و نظرهایی عرض اندام میکنند که هیچ اطلاعی از سیاست و قدرت سیاسی ندرند.
اما دنیا ساکن نمیماند تا دانایی ایرانیان به سطح جهانی برسد. بلکه در طول این دههها که ایرانیان از وطن خودشان دور ماندهاند دمکراسی دگرگون شده است.
یکی از دلایل عمدهﻯ این دگرکونی مسئله تشکیلات سیاسی است. زیرا با توجه به کثرت بنیادی در جامعه آشکار شد که دمکراسی بدون تشکیلات لنگ میزند.
این تشکیلات که احزاب، انجمنها، محافل، سندیکاها، خانه اصناف، خیریهها… را شامل میشود، خودجوشند، کسی آنها را به وجود نمیآورد بلکه نیازهای عمومی ریشه و انگیزهﻯ ایجاد آنهاست. آنچه مبیّن تفاوت میان هستی و وجود است.
بزرگترین نیازها رفع عدم قطعیتی است که «کثرت بنیادی» به وجود میآورد (عقاید و علاقههای متنوع بیشمار که یک عرضه کالایی، یک جلوه یا یک اقتضاء است).
سیاست در برابر این تنوع عجز گزینش دارد. از این رو تشکیلاتی به نام حزب به وجود میآید که دارای مرامنامه (نفوذ در بیرون از خود: تکلیف) و اساسنامه (مولّد خود) است که قانونا به او اجازهﻯ تأسیس میدهد.
اکنون تکلیف هر حزبی با توجه به مرامنامهاش معلوم میشود.
«مرامنامه»ی احزاب، محور چرخش «فرجهای» از علاقهها و اعتقادات شبیه بهم مردم است. به این جهت کسانی که دارای عقیده و علاقه ویژهای هستند و بنا بر سنخیت دمکراسی میخواهند در کار مملکت سهیم باشند میتوانند به یکی از احزابی که با تفکرشان سازگاری دارد بپیوندند.
پیداست که این فرآیند فورا جامعه را پولاریزه (چندقطبی) میکند. یعنی علاقهها و عقاید مختلف بسیار زیاد تبدیل به طیفی میشوند که معرف آن احزاباند. به این شکل جامعه از عدم قطعیت بیرون میآید و قابل ملاحظه میگردد. پس احزاب سبب این میشوند که جامعه از دید سیاسی، راسیونال یا خرد گرا شود.
مردمسالاری کنونی پیکرهای سیاسی مرکب از ۶ شالوده (قوّه، عضو یا ارگان و نهاد) است:
۱.نهاد اجرایی
۲.نهاد مجلس شورا
۳.نهاد مجلس سنا
۴.نهاد دادگستری
۵.نهاد رسانههای گروهی
۶.نهاد احزاب
این ۶ نهاد میبایستی در قانون اساسی به صورت یک اصل با ذکر حق و تکلیفشان آورده شده باشند. بعلاوه در دموکراسی هیچ بدیلی برای احزاب وجود ندارد. لذا دموکراسی بدون احزاب حرف مفت است. ایرانیان تا حال احزاب باسمهای (حرفی) داشتهاند. اکنون وقت آن رسیده است که آنها با ایجاد مردمسالاری انگیزهﻯ تأسیس احزاب را نیز در خود تقویت کنند.
اما کار احزاب شگفتانگیز است. زیرا اینها نه تنها در ایجاد اراده جمعی سهم بسزایی دارند بلکه افزون بر این آنها با مرامنامهﻯ خود در جامعه نفوذ زیادی دارند. این نفوذ چنان زیاد است که به احزاب بزرگ اجازه میدهد مردم را به حرکت درآورند و یا حرکت آنها را مهار نمایند. بعلاوه احزاب پیشخوان سیاستاند. یعنی علاقهها و عقاید مردم را در سکوی اولویت قرار میدهند تا چنانچه به قدرت برسند به تحقق آنها اقدام نمایند.
درست از این زاویه نیز میان احزاب رقابت وجود دارد. رقابتی که از دولت و اپوزیسیون یک دوآلیسم به وجود میآورد. این دوآلیسم هر دو قطب را در برابر مردم مسئول میکند.
بعلاوه احزاب تنها مرجعی هستند که میتوانند نه تنها سیاستمدار در خود بپرورانند بلکه در افزایش فهم و شعور عامه نقشی غیرقابل انکار دارند. این بیسوادی کنونی عمومی نتیجهﻯ یک قرن کمبود احزاب در کشور است.
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.
[۱] Machiavelli, Niccolò (۱۹۷۷): Discorsi, übers. undhrsg. v. Rudolf Zorn, Stuttgart, S.276
[۲] Sternberger, Dolf (1982): Das Wort ‚Politik‘ und derBegriff des Politischen, in: Demokratische Politik –Analyse und Theorie, hrsg. v. Wolfgang Seibel,Opladen 1997, S. 97–۱۰۵
[۳] Original
[۴] Perikles Zitate, Hanna Arendt, , S.213, 1958
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.