سیمرغ – پس از مصاحبه شاهزاده رضا پهلوی با شبکه تلویزیونی «منوتو» در میان مخالفان جمهوری اسلامی دو هشتگ من_وکالت_میدهم و من_وکالت_نمیدهم میچرخد. برخی بر این باور هستند که این وکالت منجر به دیکتاتوری خواهد شد و برخی برای گذر از جمهوری اسلامی آن را ضروری میدانند.
مخالفین وکالت به شاهزاده رضا پهلوی، شبهات و مطالب گوناگونی بیان میکنند که لازم است برای پرهیز از چنددستگی و تفرقه، توضیحی ساده و قابل درک برای هریک از این شبهات بیان کنیم تا این وکالت منجر به اتحادی فراگیر و گسترده شود.
بخشی از پرسشهای رایج در ادامه میآید و توضیح متناسب به آنها نیز مطرح میشود.
۱- آیا رهبری تکنفره منجر به دیکتاتوری نمیشود؟ و هنگامیکه ما گروهها و احزاب گوناگونی داریم چه نیازی به رهبری تکنفره است در حالی که میشود به صورت شورایی و گروهی این رهبری را پیش برد.
در هر گروه، انجمن، حزب سیاسی و هر حرکت جمعی، وجود یک رئیس و یا رهبر الزامی است. بطور مثال کنگره آمریکا که تمامی اعضای آن به صورت آزادانه و در یک انتخابات دموکراتیک انتخاب شدهاند، یک رئیس دارد که اولویتها را مشخص کرده و مسئولیت هماهنگی میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را بر عهده دارد، همین مثال را در تمامی پارلمانهای سراسر دنیا میتوان آورد. مثال کوچکتر و قابل درکتر شرکتها هستند. در یک شرکت ممکن است چندین نفر جزو هیئتمدیره باشند و از لحاظ سرمایه و جایگاه با مدیرعامل برابری کنند، اما برای پیشبرد اهداف یک شرکت نیاز است فردی را از میان هیئت مدیره به عنوان مدیرعامل برگزید و وی را به عنوان رهبر سازمان معرفی کنند. این باعث میشود شرکت در عقد قراردادها و مذاکرات موفقتر عمل کرده و سازمان نظاممندتر باشد. تصور کنید که هر یک از اعضای هیئتمدیره خودسر تصمیم بگیرند و بدون هماهنگی با یکدیگر قراردادی را منعقد و یا فسخ کنند!
پس در هر گروه و هر حرکت دستجمعی وجود و حضور یک رهبر، رئیس، مدیر، مدیرمسئول از الزامات است و نه تنها نشانه دیکتاتوری نیست بلکه عین دموکراسی است.
۲- چرا شاهزاده رضا پهلوی را به عنوان رئیس و یا رهبر انتخاب کنیم؟ میشود از نسرین ستوده و یا نوریزاد و غیره نام برد که برای این جنبش هزینه پرداخت کرده و در حال حاضر در زندان هستند.
برای گذار از جمهوری اسلامی نیاز است که مذاکرات گستردهای با رهبران کشورهای خارجی و یا اپوزیسیون خارج از کشور صورت پذیرد. اگرچه این افراد برای آزادی ایران از خودگذشتگی کردهاند، اما طبیعتاً نمیتوانند در زندان این مهم را هدایت و یا رهبری کنند. قطعاً در آینده ایران آزاد این افراد میتوانند با جایگاه اجتماعی که از آن برخوردارند و در یک انتخابات آزاد چنانچه توانستند نظر مساعد آحاد ملت را جلب کنند، در هدایت کشور و یا جریان سیاسی خاصی مشارکت داشته و در جایگاه رهبری و مدیریت نیز قرار بگیرند.
۳- ما اپوزیسیون و یا احزاب گوناگونی در خارج کشور داریم که هر یک میتوانند نقش رهبری این جنبش را بر عهده بگیرند. چرا بجای شاهزاده، آنها نباشند؟
همانطور که در مثال بالا آورده شد، هر یک از این احزاب مانند اعضای هیئت مدیره یک شرکت هستند که از لحاظ جایگاه و موقعیت حقوقی با یکدیگر برابر بوده و در یک سطح قانونی قرار دارند. اما در میان آنان چهره شاخصی که شناخته شدهتر و دارای پیشینه مشخصتری است، همانا شاهزاده رضا پهلوی است. بنابراین ایشان به عنوان رهبر این جنبش (و یا در مثال شرکت، به عنوان مدیرعامل) مورد استقبال قرار گرفته و چنانچه چهره شاخصتری پیدا شود قطعاً آن فرد مورد اقبال خواهد بود. پس صحبت بر سر فردمحوری نیست، بلکه در بین شخصیتهای سیاسی موجود (هیئتمدیره شرکت) شاهزاده رضا پهلوی از سایرین شناخته شدهتر و با پیشینه بهتری است.
۴- وقتی شاهزاده رضا پهلوی تا امروز برای سرنگونی جمهوری اسلامی حرکت قابل توجهی انجام نداده (فراخوانی نداده و یا بهایی پرداخت نکرده) چرا باید وی را به عنوان رهبر انتخاب کرد؟
همانطور که توضیح داده شد، هرگونه حرکت جمعی نیاز به یک رهبر و یا رئیس دارد که در مثال شرکت از آن به عنوان مدیرعامل یاد کردیم. مدیرعامل و یا رئیس پارلمان و یا رهبر، میبایست فردی انتخاب شود که بین تمامی اعضا شناخته شدهتر بوده و توانایی هماهنگی و اولویتبندی داشته باشد. با توجه به اینکه هیچیک از چهرههای اپوزیسیون در حال حاضر از چنین خصوصیت و مقبولیتی برخوردار نیستند و در میان آنان شایستهترین همان شاهزاده رضا پهلوی است، پس از وکالت دادن به وی استقبال شد. چنانچه فردی که از شایستگی بیشتری برخوردار است یافت شد میتواند به عنوان رهبر این جنبش معرفی گردد که حتما فرد شایستهتر از شاهزاده مورد استقبال آزادیخواهان و وطنپرستان قرار خواهد گرفت.
۵- از کجا مشخص است که انتخاب این فرد منجر به دیکتاتوری تکنفره نشود و جمهوری اسلامی بهگونهای جدید تکرار نشود؟
انتخاب شاهزاده به عنوان رهبر اپوزیسیون و دوران گذار، به منزله انتخاب او به عنوان حاکم آینده ایران نیست بلکه برای عبور از جمهوری اسلامی نیاز است میان سایر مخالفین، هماهنگی و اتحاد صورت پذیرد و فردی به عنوان نماینده مردم و تمامی جریانات سیاسی بتواند با دولتهای خارجی وارد گفتگو شود. بنابراین دادن این وکالت به معنی حذف صندوق رأی پس از فروپاشی نظام دیکتاتوری اسلامی نیست.
۶- لقب شاهزاده انسان را به یاد آقازادههای جمهوری اسلامی میاندازد. اگر این فرد طرفدار دموکراسی است پس چرا اجازه میدهد شاهزاده خطابش کنند؟!
آقازاده لقبی است که برخی از وطنفروشان و بیکفایتان جمهوری اسلامی برای فرزندان خود انتخاب کردهاند. آنان خود را آقا و سرور میدانند و فرزندان خود را آقازاده خطاب میکنند، در حالی که هیچیک حتی استحقاق مدیریت و آقایی و سروری را ندارند. اما لقب شاهزاده به معنی فرد تولد یافته از یک شاه و ملکه است. این نه تنها اشتباه و غیرواقعی نیست بلکه کاملاً درست و صحیح است. در انگلیس شاهزاده ویلیام یک شاهزاده است و طبیعتاً خود را شاهزاده مینامد، اما هنگامی که فردی خود را بالاتر از سایرین دید و خود را آقا و سرور خطاب کرد، آن فرد دچار مشکل بوده و خطا است. بنابراین عنوان شاهزاده برای فرزند شاه کاملا درست است و نامیدن ایشان با این عنوان اصلا اشتباه نیست! گذشته از اینکه خود وی بارها اعلام کرده برایش اهمیتی ندارد که وی را با کدام عنوان و چگونه بنامند.
۷- از کجا مشخص است که شاهزاده رضا پهلوی سیاستهای پدر و پدربزرگش را (که از دید برخی دیکتاتوری محسوب میشد) پیش نگیرد؟
نکته اول آنکه همانطور که توضیح داده شد، وکالت دادن به شاهزاده به معنی انتخاب ایشان به عنوان پادشاه و یا رئیس جمهور و یا رهبر ایران نیست. بلکه مسئولیتی است برای گذار از جمهوری اسلامی و رسیدن به شرایطی که مردم حق انتخاب و جریانات سیاسی امکان فعالیت آزادانه داشته باشند. بنابراین نگرانی از این موضوع میتواند در فردای براندازی مطرح شود نه اکنون.
نکته دوم آنکه هیچ فردی مانند پدر و یا پدربزرگش نیست، که اگر چنین بود امروزه ما در غار زندگی میکردیم و مانند پدران و اجدادمان به خود برگ میبستیم (رضاشاه مناسک مذهبی را بهشدت محدود کرده بود اما فرزندش آزادی گسترده به مذهبیون داد). پس قطعاً شاهزاده مانند پدر و پدربزرگش نخواهد بود و سیاستهای خاص خود را پیش خواهد گرفت، اما در این برهه زمانی نگرانی از این مسئله بیمورد است و میتواند پس از فروپاشی جمهوری اسلامی و پیش از انتخابات آزاد مطرح گردد.
۸- چه تضمینی وجود دارد که شاهزاده مانند خمینی که گفت در سیاست دخالت نمیکند و به قم میرود، او نیز خلف وعده نکند و به انتخابات آزاد وفادار باشد؟
در عالم سیاست هیچ تضمینی برای هیچ وعدهای وجود ندارد، همانطور که اغلب کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا، پس از ورود به کاخ سفید به بسیاری از وعدههای خود پایبند نبوده و خلف وعده میکنند. اما نکته مهم این است که چنانچه بخواهیم با عینک بدبینی به همگان و تمامی وعدهها بنگریم، خود را سالها تحت کنترل حکومت کودککش جمهوری اسلامی خواهیم دید و چشماندازی برای آینده وجود نخواهد داشت. زیرا هیچگاه نمیتوان به کسی اعتماد کرد!
اما با توجه به پیشینه خاندان پهلوی که وطنپرستی و ایراندوستی این خاندان مورد توافق موافقین و مخالفین این خاندان است، میتوان بر این نکته تأکید داشت که ایشان نیز که تربیتیافته همان خاندان است، مانند پدر، پدربزرگ و مادرش وطنپرست بوده و هر آنچه انجام میدهد در راستای اعتلای ایران و ایرانی است، پس باید عینک بدبینی را کنار نهیم و اعتماد کنیم.
۹- چرا در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک، ما رهبر جنبش را انتخاب نمیکنیم؟ (در مصاحبهای که رئیس حزب کومله در بیبیسی داشت، بر این نکته پافشاری نمود)
همانطور که همه به درستی میدانیم، در حالی که جمهوری اسلامی در ایران حکومت را بر عهده دارد طبیعتاً نمیتوان انتخابات آزاد برگزار کرد، زیرا بسیاری از مردم از ترس شناخته شدن و در خطر قرار گرفتن در این انتخابات حضوری و یا اینترنتی شرکت نخواهند کرد. بنابراین برگزاری چنین انتخاباتی در حال حاضر قطعاً امکانپذیر نیست و طرح پرسش درباره انتخاب رهبر جنبش بیشتر سنگاندازی و تخطئه است.
۱۰- چرا شاهزاده مواضع خود را به روشنی بیان نمیکند و بهصورت دوپهلو درباره آینده سیاسی ایران (پادشاهی و یا جمهوری) صحبت میکند؟
همانطور که در تمامی موارد بالا ذکر شد، هدف از دادن وکالت به شاهزاده و انتخاب ایشان به عنوان رهبر گذار از جمهوری اسلامی، انتخاب مدل سیاسی آینده ایران نیست. او با اینکه ولیعهد قانونی ایران محسوب میشود، اما بارها خود اعلام کرده است که سبک و مدل سیاسی آینده ایران را صندوق رأی مشخص خواهد کرد و او به خواست ملت (چه جمهوری و چه پادشاهی مشروطه) احترام خواهد گذاشت. بنابراین موضع ایشان روشن است: خواست ملت!
۱۱- انتخاب شاهزاده رضا پهلوی آیا به معنی تأیید نظام پادشاهی نیست؟ و آیا جنبش دموکراسیخواهی با حمایت از یک چهره مصادره نمیشود؟
خیر! شاهزاده سه اصل را مطرح نمود: ۱- تمامیت ارضی ایران ۲- دموکراسی سکولار مبتنی بر حقوق بشر ۳- حق مردم برای تعیین شکل نظام سیاسی از طریق یک انتخابات آزاد.
همانطور که در بند سوم این اصول مطرح شده، پیششرط هرگونه اتحاد، موافقت با برگزاری یک انتخابات آزاد است که بر اساس آن شکل نظام سیاسی آینده ایران مشخص گردد.
پس هرگونه پیشداوری مبنی بر اینکه قرار است دموکراسیخواهی مصادره شود و یا سلطنتطلبان قصد تحمیل باورهای خود را دارند و غیره یک پیشداوری بغایت اشتباه و غلط بوده و اتفاقاً مصادره نکردن آینده سیاسی ایران توسط عدهای محدود، پیششرط شاهزاده است.
۱۲- چرا شاهزاده پیش از آنکه پیششرط سایر احزاب از جمله حزبهای قومی را بشنود، پیششرط گذاشته است؟
سه اصلی که شاهزاده بیان نموده، پیششرط حزبی و یا صرفاً مورد تأیید طرفداران پادشاهی نیست، بلکه اصولی است همهشمول، و میتواند همه احزاب و گروههای سیاسی را زیر چتر خود قرار دهد. طبیعتاً هر آن حزب و یا گروهی که با تمامیت ارضی ایران مخالف است و یا خود را مالک بیچونوچرای آینده سیاسی ایران و بدون انتخابات میپندارد و یا تصمیم دارد مجدد دین و سیاست را با شکل و شمایل جدید به مردم عرضه دارد، نمیتواند در آینده سیاسی ایران جایی داشته و دیکتاتوری جدیدی بر مردم تحمیل کند.
۱۳- انسان زنده و آگاه نیاز به وکیل ندارد!
مطلبی عجیب و غیرقابلباور توسط برخی از مخالفین دادن وکالت به شاهزاده، منتشر شده، مبنی بر اینکه «انسان زنده نیازی به وکیل ندارد!» نگارنده پاسخ این مطلب را بر عهده دانشجویان رشته حقوق و وکالت مینهد تا آنان به صورت تخصصی ضرورت داشتن وکیل برای انسان زنده و آگاه را بیان کنند.
مخالفین دادن وکالت به شاهزاده رضا پهلوی چه کسانی هستند و چه باید کرد؟
این مخالفین را میتوان به چند دسته زیر تقسیم کرد:
ایراندوستان و دموکراسیخواهان نگران
اکثریت این گروه را جمهوریخواهانی تشکیل میدهند که نگران ظهور دیکتاتوری جدید (از عمامه به کت و شلوار و کراوات) هستند. اینان با شخص شاهزاده هیچ مشکلی ندارند بلکه تنها دغدغه و نگرانی آنها ظهور دیکتاتوری است و لاغیر. پس بر عهده طرفداران دادن وکالت است که با بیان صریح مواضع و متقاعد ساختن مخاطبان، نگرانی آنان را کاسته و آنها را مجاب سازند که شاهزاده را برای گذار از جمهوری اسلامی وکیل خود معرفی کنند (که صدالبته با تلاش و استدلال آنان نیز مجاب خواهند شد).
دنبالهروهای سلبریتیهای مخالف
برخی از مردم که از سیاست به دور هستند، نگاهشان به سلبریتیها و چهرههای شناخته شده است و هنگامی که یک سلبریتی بنا بر نظر شخصی خود با دادن وکالت مخالفت میکند، شماری از مردم را به دنبال خویش میکشد. بنابراین متقاعد کردن و همراه کردن سلبریتیها حائز اهمیت است.
تودهایهای سابق که از حکومت پهلوی همچنان کینه به دل دارند
تودهایها، کمونیستها و چپها روی دیگر اصلاحطلبان حاضر هستند، اما با ظاهری متفاوت! اینان هیچ باوری به دموکراسی و آزادی و برابری ندارند، بلکه آنچه برای آنان اهمیت دارد، قدرت و ثروت است.
نگرانی عمده این گروه از افراد این است که با بهم خوردن ساختار موجود، موجودیت سیاسی آنان نیز به خطر بیافتد، اما با ظاهری فریبکار چنین وانمود میکنند که برای دموکراسی مبارزه میکنند و چنانچه با جریان سیاسی خاصی مخالفت میکنند تنها به سبب این است که مبادا جامعه مجدد به دیکتاتوری گرفتار شود!
بطور مثال اصلاحطلبان به تودههای مردم، با حفظ ساختار سیاسی موجود وعده آزادی میدهند و بطور نمادین تلاش میکنند که زنان به استادیوم راه یابند و یا با غرب روابط حسنه برقرار سازند و یا پوشش زنان را آزادتر سازند. حال چنانچه به آنان گفته شود که تمامی این وعدههایی که قرار است شما به تدریج به مردم عطا کنید در حکومت پهلوی یکجا و بدون قید و شرط به مردم عطا خواهد شد، فریاد وامصیبتا سر میدهند که حکومت شاهنشاهی همان دیکتاتوری است و ما به هیچ عنوان به آن گردن نمینهیم، در حالی که در مقابل خامنهای تا کمر گردن خم میکنند و مجیز میگویند.
اینان مشکلشان حکومت تکنفره و یا دیکتاتوری و استبداد نیست، بلکه اینان نگران آینده سیاسی خود هستند و برای حفظ آن همه را فدا خواهند کرد. بنابراین این افراد بسیار سخت متقاعد خواهند شد زیرا خود نمیخواهند متقاعد شوند.
طرفداران مصدق که شاه و خاندان پهلوی را مانع اصلی رسیدن به آزادی میدانند
طرفداران مصدق معمولاً وطنپرستانی هستند که همچنان در تاریخ گذشته باقی ماندهاند. اینان با بتسازی و شخصمحوری به شدت مخالفاند اما هنوز عکس مصدق را در ماه میجویند. اینان با شخص شاهزاده مخالف نیستند بلکه با نام خانوادگی او یعنی پهلوی مشکل ریشهای دارند. پس بعید است از کسی که قریب به گذشت ۶۰ سال از یک ماجرا، پهلوی را نبخشیده، انتظار اتحاد داشت.
جداییطلبان
یکی از شروط اصلی شاهزاده برای اتحاد، پذیرش اصل تمامیت ارضی ایران است، به این ترتیب برخی جداییطلبان (که تعداد آنان انگشتشمار است) قطعاً دست دوستی بسوی او دراز نخواهند کرد زیرا ناچار خواهند شد این اصل را در پیشگاه مردم ایران بپذیرند.
مجاهدین خلق
مجاهدین را که میتوان آنان را از بانیان و سرخوردگان انقلاب ۵۷ دانست، از قدرتراندگانی هستند که در سر انقلاب ۵۷ دیگری را میپرورانند، اما اینبار با حاکمیت آنها! آنان با دو اصل جدایی دین و دولت و تعیین شکل حکومت آینده توسط صندوق رأی مخالفاند زیرا مسعود و مریم رجوی را مالک و صاحب ایران میپندارند و لاغیر. به همین سبب است که شاهزاده را مانعی برای رسیدن به قدرت میبینند و هیچگاه به او وکالت نخواهند داد.
طرفداران جمهوری اسلامی
تکلیف این گروه کاملاً مشخص است. این افراد که ثروت و موجودیت خود را در گرو وجود جمهوری اسلامی میبینند، برای بقای جمهوری اسلامی از قتل و دشنام و دروغ و… هیچ ابایی ندارند، تا جایی که برخی با چهرهای مخالف جمهوری اسلامی و اپوزیسیون در بین مخالفین تفرقه میاندازند و مقاصد خود را پیش میبرند.
نتیجهگیری
انتخاب یک فرد برای گذار از جمهوری اسلامی، صرفاً جهت سرعت بخشیدن به سرنگونی جمهوری اسلامی است و قطعاً شکل نظام سیاسی آینده ایران توسط یک انتخابات آزاد تعیین میگردد (بنا به نظر خود شاهزاده). در این انتخابات شاهزاده رضا پهلوی نیز مانند سایرین میتواند به رقابت پرداخته و چنانچه اقبال عمومی به دست آورد، میتواند در سیاست آینده ایران در هر شکلی نقش ایفا کند.
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.