مکن به روز گذشته قیاس آینده

پنج شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ برابر با ۰۲ فوریه ۲۰۲۳


صادق هاتفی – سال ۱۸۶۴ میلادی کارل مارکس و فریدریش انگلس مانیفست احزاب کمونیست را به زبان آلمانی منتشر کردند. این مانیفست طی مدت ۵۰ سال به زبان‌های مختلف و از جمله فارسی ترجمه شد و جایگاهی چون کتاب مقدس برای کمونیست‌های جهان یافت.

در کشورهایی که آزادی مذهب، بیان و عقیده بطور جدی برقرار بود و امکان بیان عقاید و نظرات گوناگون و نقد و بررسی آنها وجود داشت، این بیانیه جایگاه ویژه‌ای نیافت اما درکشورهایی که نشر علنی آن ممکن نبود به صورت جزوه‌های مخفی، پنهان از چشم‌ پلیس۷ در محفل‌های کوچک و چند نفره خوانده و تحلیل و تفسیر می‌شد.

جمله شروع این مانیفست می‌گوید: «تمام تاریخ اجتماع بشری تا امروز مبارزه طبقات بوده است، انسان آزاد و بنده، پاتریسین و پلبین، بارون و سرف، استاد پیشه‌ور و شاگرد…» و خلاصه تمامی‌ ستمگران و ستمکشان برای یک جنگ بی‌امان طبقاتی در برابر یکدیگر صف کشیده‌اند.

این برخورد با تاریخ طرفداران بسیاری پیدا کرد و به وسیله کمونیست‌های معتقد پخش و تکثیر و تبلیغ شد. ورود این افکار به کشور ما از ناحیه همسایه شمالی صورت گرفت و بعدها موثرترین مروج آن حزب توده ایران بود.

چندین نسل از بهترین و شریف‌ترین جوانان ما پیرو این مکتب شدند و برای اثبات حقانیت اعتقادشان حتی از بذل جان دریغ  نکردند. در یکی از محفل‌های مخفی که من در نوجوانی در آن شرکت داشتم، تفسیر و تحلیل همین جمله آغازین مانیفست (با یاری گرفتن از اصول ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی) ده‌ها ساعت و طی چند ماه با جدیت دنبال می‌شد.

در این محفل‌ها تاریخ به شیوه‌ای خاص تصویر می‌گشت: کمون‌های اولیه یا جوامع اشتراکی نخستین، رشد تدریجی ابزار تولید و امکان تولید مازاد بر مصرف، سپس پیدایش طبقات برده و برده‌دار که به صورت تز و آنتی‌تز در برابر یکدیگر صف‌آرایی می‌کردند و سنتز این مبارزه پیدایش جامعه فئودالی بود که تز و آنتی‌تز جدید خود را داشت که از برخورد آنها سنتز جدید که جامعه سرمایه‌داری است پدید آمد و با تز و آنتی‌تز جدید که بورژوازی و پرولتاریا هستند و از برخورد آنها ناگزیر سنتز جدید که سوسیالیسم است متولد خواهد شد.

این نگاه ساده‌انگارانه به تاریخ و جامعه و بشر و عدم توجه به پیچیدگی‌های هر یک از آنها، موجب پیدایش احزاب چپ، گروه‌های چریکی و مبارزه مسلحانه در بسیاری از کشورها از جمله وطن خودمان گردید و هیچگاه به این فکر نشد و هنوز هم فکر نمی‌شود که حکم اولیه مانیفست احزاب کمونیست که خاستگاه حرکت تمام احزاب چپ است، از آغاز حکمی‌ واقع‌بینانه  درباره تاریخ نبوده و نیست.

من معتقدم تاریخ اجتماع بشری و آنچه در رشد و تعالی جوامع تا امروز بطور محسوس موثر بوده است، نه مبارزه طبقاتی بلکه مبارزه بین دانش و جهل، بین نوآوری و ارتجاع، بین کاشفان ایده‌های نو و پاسداران ایده‌های عقب‌مانده و ارتجاعی است. و این مبارزه هیچ ارتباطی با تفکر مبارزه طبقاتی ندارد و هنوز در بسیاری از جوامع مثل خودمان ادامه دارد.

اشتباه بزرگ اکثریت روشنفکران چپ و میانه در ایران که خود من هم زمانی در کسوت آنان بودم، ایستادن در سمت نادرست به خیال و تصور تعالی جامعه بود.

از زمانی که گروه ترقیخواه و میهن‌دوست رضاشاه پهلوی و اطرافیان او مبارزه علیه ارتجاع قاجاری و مشروعه‌خواهان را به شیوه خاص خود آغاز کردند، این روشنفکران (با همه انگیزه‌های نیکی که داشتند اما) در سمت نادرست تاریخ ایستادند و بی‌آنکه تحلیلی مشخص از اوضاع مشخص زمان و زمانه و جهان و سیاست و مذهب داشته باشند، ناخودآگاه به صف ارتجاع پیوستند و نهضت جنگل، گروه ۵۳ نفر و سپس حزب توده و سازمان‌های گوناگون چریکی و چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق و نهضت آزادی و بخش‌های عمده‌ای از جبهه ملی در چنین جایگاهی قرار می‌گیرند.

در تحلیل هر پدیده و رویدادی جوانب مختلف آن در شرایط ویژه‌ای که قرار دارد و نسبت تاثیرپذیری و تاثیرگذاری در پدیده‌های دیگر باید مورد توجه قرار گیرد. ما نمی‌توانیم و نباید پدیده‌ای را بدون توجه به ظرف زمان و مکان بررسی کنیم. واقعیت اینست که دوران پهلوی و به ویژه محمدرضاشاه فقید در قیاس با همه حکومت‌های قبل و بعد از آن جایگاهی ویژه، برتر و استثنایی می‌یابد. عبور از ویرانسرای عهد قاجار٬ تاسیس دانشگاه‌ها، ساختن بنادر، راه آهن، فرودگاه‌ها، اتوبان‌ها  و برنامه‌های عمرانی، اقتصادی، صنعتی و آموزشی و نرخ شگفت‌آور و رو به تزاید رشد اقتصادی هرساله، تحصیلات رایگان، تغذیه رایگان، آزادی زنان و قائل شدن به حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و تصاحب پست‌های مدیریت و وزارت توسط آنان، نمونه‌های بارز و روشن  این دوران نسبت به دوران قبل از خود و بعد از خود است و جز این معیار واقعی، ملموس، قابل سنجش و تحقیق نسبت به حکومت‌های دیگر منطقه و رژیم‌های گذشته و آینده آن، چه معیار سنجشی جز ذهن محصورشده در تعاریف تحریف‌شده از تاریخ، انسان، ارتجاع و پیشرفت می‌تواند وجود داشته باشد. ذهن‌هایی که هنوز بیدار نشده‌اند و در همان قالب‌های نادرست قرون اولیه میلادی تا امروز دست و پا می‌زنند و تبدیل به دگم‌هایی در برابر هر تغییری ورای الگوهای ذهنی‌شان شده‌اند.

تصور می‌کنم گروه‌ها، سازمان‌ها، احزاب و مردمی‌ که بر اثر ناآگاهی و عدم تحلیل درست از واقعیت به اتحاد میان ارتجاع مذهبی و دولت‌های آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه علیه رژیم مشروطه پادشاهی ایران در سال ۵۷ پیوستند و مهم‌ترین نقش را در متوقف کردن مسیر رشد ملی و آغاز دوباره تسلط ارتجاع سیاه بر وطن داشتند، می‌باید به خود آیند و در آینه رویدادها بنگرند و صادقانه به انتقاد از راهی که رفته‌اند برخیزند. مردم ما به این اشتباه خود پی برده‌اند و به ویژه نسل جوان برای شستن خطای پدران خود بپا خاسته‌اند و در برابر سرکوبی خونین قرار گرفته‌اندو آیا خون این جوانان که گل‌های باغ بشریت هستند نتوانسته است هنوز بر گروه‌ها، احزاب و سازمان‌های موثر در آفرینش واقعه شوم ۵۷ و پیدایش این رژیم خون‌آشام تاثیر بگذارد؟ اینان برای عدم اتحاد خود با سخنگوی برگزیده جنبش داخل کشور (شاهزاده رضا پهلوی) بهانه بازگشت استبداد را پیش می‌کشند! سوال می‌کنم: کدام استبداد؟‌ شما خوب می‌دانید که عدم اتحادتان با رضا پهلوی و ایجاد تفرقه در صفوف مبارزه یعنی ادامه دهشتناک‌ترین و خونین‌ترین نوع استبداد همه تاریخ. شما علیه محمدرضاشاه فقید که به درستی از اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه یاد کرد برخاستید. شما علیه شاپور بختیار  نخست وزیر وطن‌پرست و ملی و دموکرات ایران که به درستی دیکتاتوری نعلین را تصویر و تشریح کرد برخاستید و اینک علیه تنها پرچمدار دوران رونق و پیشرفت وطن که به تکرار گفته است جز عشق به ایران و سقوط رژیم ضدانسانی اسلامی هدفی ندارد و به دنبال هیچ پست و مقامی‌ نیست برخاسته‌اید! چرا؟ بگویید این چه دشمنی آشتی‌ناپذیری است که با ایران و ایرانی و به تبع آن با مردم جهان دارید؟!

من معتقدم با اتحادی همه‌جانبه بر گرد و با حضور شاهزاده رضا پهلوی می‌توانیم به سلطه فاشیسم مذهبی پایان دهیم و به حکومتی سکولار و دموکراتیک دست یابیم و به فرض محال گیرم به قول شما به دوران پهلوی بازگشتیم آیا این گامی‌به جلو، گامی‌ در جهت جبران اشتباهات گذشته، گامی‌در جهت ادای دین به وطن نخواهد بود؟!

و پرانتزی باز می‌کنم (من به خوبی می‌دانم که دوران پهلوی خالی از برخی مشکلات و خطاها نبود، می‌دانم که در ساواک آن دوران عواملی خودفروخته هم وجود داشتند که باعث بدنامی‌حکومت شدند؛ می‌دانم که اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و کشتار ناجوانمردانه مخالفینی چون بیژن جزنی در تپه‌های اوین توسط همین عوامل با انگیزه‌های مشکوک صورت گرفت و می‌دانم در میان کسانی که امروزه- برخلاف شاهزاده- داعیه سلطنت‌طلبی دارند برخوردهایی ناهنجار و اتحادشکن با دیگر گروه‌ها و افراد صورت می‌گیرد، اما تحلیل و تفسیر می‌باید با معیارهای واقع‌بینانه انجام گیرد و بدانیم که گناه آهنگر بلخ را به پای مسگر شوشتر ننویسیم) ما باید آموخته باشیم که تحلیل مشخص از اوضاع مشخص کنونی ما را به سوی حمایت از شاهزاده رضا پهلوی هدایت می‌کند، پس آگاهانه و با گام‌های استوار به سوی اتحادی دشمن‌شکن حرکت کنیم.

امروزه غارت وطن به وسیله ایادی خونخوار رژیم اسلامی سرعت گرفته است؛ تعداد اعدام‌های فرزندان رشید ما رو به تزاید است. وضع قوانین غیردموکراتیک و ارتجاعی علیه زنان وطن و دختران ما رو به فزونی است و شما همچنان به قالب‌های منسوخ ذهنی خود چسبیده‌اید و درک نمی‌کنید که با این روش علیه وطن و مردمان شریف آن بار دیگر در جبهه ارتجاع قرار گرفته‌اید.

و یادمان باشد تمام تاریخ اجتماع بشری تا امروز مبارزه طبقات نیست بلکه مبارزه دانش، اندیشه و نوگرایی در برابر جهل و ارتجاع و واپسگرایی است.

*عنوان مقاله از ادیب نیشابوری


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=311627