«این سه روزِ سرد»؛ روایت دردناک سه روز منتهی به «اعدام» محمد حسینی و محمدمهدی کرمی

- «این بی‌وجدان‌ها، این خانه‌خراب‌ها، محمدمهدی و سید را همان موقع کشیدند بیرون. بعد فهمیدیم باقی بچه‌ها را فرستاده‌اند قرنطینه و سید و محمدمهدی را برده‌اند سوله و حتی نگذاشتند به صبح بکشد! بعدهم خبرش آمد، گفتند که بچه‌ها ساعت یک، یک و نیم رفته‌اند آنجا، آن بالاها، بالای دار.»
- حکم ناعادلانه و غیرقانونی «اعدام» محمدمهدی کرمی و محمد حسینی دو شهروند معترضی که آبان امسال بازداشت شده بودند، سحرگاه روز شنبه ۱۷ دی ۱۴۰۱ در زندان کرج اجرا شد.
- یکی از نکات مهم درباره دو متهمی که توسط حکومت به قتل رسیدند، عدم دسترسی آنها به افراد و جریان‌های صاحب‌نفوذ بوده است. هر دو از اقشار ضعیف جامعه بودند.

شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ برابر با ۰۴ فوریه ۲۰۲۳


صفحه توئیتری «۱۵۰۰ تصویر» که خبرهای حقوق بشری بازداشت‌شدگان و جانباختگان را منتشر می‌کند در رشته‌ توئیتی از زبان چند تن از هم‌بندی‌های محمدمهدی کرمی و محمد (کیان) حسینی دو جوان معترضی که در روندی غیرقانونی و غیرانسانی اعدام شدند روایتی از سه روز منتهی به اجرای ناگهانی حکم اعدام این جوانان را منتشر کرده است.

محمد (کیان) حسینی، محمدمهدی کرمی

در این رشته توئیت جزئیات هفتاد و دو ساعت قبل از اعدام محمدمهدی کرمی و سیدمحمد حسینی از زبان چند هم‌بندی‌ آنها توضیح داده شده و نشان می‌دهد که «محمدمهدی» و «سید» در کمال ناباوری و طی سناریوی ضدانسانی نهادهای امنیتی و قضایی و با رد پای «آخوندهای کله‌گنده‌ی قم» به دار آویخته شدند. این دو جوان و شماری از هم‌بندی‌هایشان تا لحظه آخر بازیچه مأموران حکومتی بودند.

در این رشته توئیت که با عنوان «این سه روزِ سرد» منتشر شده آمده است: «یک روز چهارشنبه بود که خبر رسمی‌اش بیرون آمد. ظاهرا چند رأس از آخوند کله گنده‌های قم ورود کرده بودند به پرونده‌ی بچه‌ها و افاضه کرده بودند که «چه؟ تجدید نظر؟این چه صیغه‌ایست؟ اینها را باید تکه تکه کنید!». تصمیم گرفتیم نافرمانی مدنی کنیم، یعنی اعتصاب غذا و شعار و تحریم کارت تلفن و… فردایش (پنجشنبه)، «فتاحی» محمدمهدی و سید را صدا زد و بچه‌ها با بیم و امید رفتند سمت دفترش یک حالتی حاکم بود انگار که همه با خود می‌گفتیم یعنی می‌شود… مثلا بچه‌ها با خبر خوش بیآیند.

به سید گفته بودند حکم تو متوقف شده و شنبه یکشنبه خبر رسمی‌اش بیرون میاید، نگران نباش، فقط هم‌بندی‌ها را آرام کن، آزاد می‌شوی، برمی‌گردی سر کار و امان از امیدهای بی‌موقع، امان از آدم‌ها، آدم‌ها، آدم‌های رذل. اما محمدمهدی‌ که سنش کم‌تر بود بدون ترس بهشان گفته بود ما همه می‌خواهیم اعتصاب غذا کنیم تا آزادی‌ ما و برادرانمان تضمین شود! و «فتاحی» هم گفته بودش اگر نظم زندان را بهم بزنی همه را می‌نویسم پای تو بچّه!

به خاطر همین ما سرمان را انداختیم پایین، محمدمهدی را آرام کردیم که سکوت کند و خودمان دندان روی جگر گذاشتیم بلکه زورشان به او که از همه‌ی‌مان کوچکتر بود نرسد. گفتیم خب، فتاحی گفته آزاد می‌شوند و ما هم که در این چهاردیواری، دلمان را بلاخره باید به یک چیزی خوش می‌کردیم.

روز بعد رسید. صبحش سید آمد دم تک تک اتاق‌ها که بچه‌ها صبحانه بخورید، آرام باشید تا مبادا برای محمدمهدی بد بشود، مهدی کم سن است و پرشور، وظیفه ماست که مراقبش باشیم… خلاصه دلِ ساده‌ی سیّد را گیر آورده بودند و او هم که ذاتا بزرگ بود، مثل برادربزرگ‌ها دقیقا مدام نگران بود که ما کاری نکنیم، که چیزی نشود، که خدای ناکرده برای محمدمهدی بد شود.

عصر همان روز، اسم بعضی از ما که در لیست اعتصاب غذا بود به عنوان کسانی که نظم زندان را بهم زده‌اند را به نگهبانی دادند و نگهبانی آمد تهدید کرد که محمدمهدی اگر یک درصد بخت آزادی داشته باشد با این کار می‌فرستیمش سوله و دستش را کوتاه می‌کنیم از نامه و تلفن زدن. این مسائل و خواهش‌های برادرانه‌ی سید که انگار با اینکه خودش هیچوقت هیچ خانواده‌ای نداشت حالا خانواده‌ی ما شده بود، باعث شد اعتصاب غذا را بشکنیم.

شرایط به نوعی بود که همه آزادی سید را باور کرده بودیم، و حتی خیال می‌بافتیم که بعد آزادی تولد سید را فلانجا بگیریم و جمع شویم و با هم بخندیم به سیاهی پایان‌ناپذیر این روزها… خودش هم می‌گفت بچه‌ها من حکمم متوقف شده و بیایید فقط مراقب مهدی باشیم و برای توقف حکم او تلاش کنیم روز بعد، جمعه صبح «عباسی» یکی از مسؤلین زندان به بند ما آمد و تک به تک، با یکجور همدلی نمادین [کاذب] که آنموقع دلمان می‌خواست باورش کنیم، دم اتاق‌ها رفت و مشکلات بچه‌ها را پرسید و ما هم گفتیم… بعد چند ورقه کاغذ به‌مان داد و گفت «نام» و «مشکلاتتان» را بنویسید تا کمک کنیم حل شوند.

دیدیم که یکجور شور و شوق، یکجور امید سرسری و کودکانه در فضای خالیِ زندان جریان گرفته، انگار باورمان شده بود که نام داریم، نامی که می‌شد بدون متهم شدن بنویسی‌اش، که حتی حق داریم رنجی داشته باشیم، رنجی که نوشتن آن روی کاغذ «مصداق اتهامِ تازه» نباشد آنوقت «عباسی» رفت پشت بلندگو، شش یا هفت نفر را صدا زد که دنبالش بیایند، محمدمهدی و سید را هم صدا زد… و یکباره بچه‌ها را برد.

ما نمی‌دانستیم ماجرا از چه قرار است، مثل گرگی که در لباس میش به گله زده باشد و بعد بفهمیم که طرف گرگ بوده… ما را مشغول نوشتن کردند. و این بی‌وجدان‌ها، این خانه‌خراب‌ها، محمدمهدی و سید را همان موقع کشیدند بیرون. بعد فهمیدیم باقی بچه‌ها را فرستاده‌اند قرنطینه و سید و محمدمهدی را برده‌اند سوله و حتی نگذاشتند به صبح بکشد! بعدهم خبرش آمد، گفتند که بچه‌ها ساعت یک، یک و نیم رفته‌اند آنجا، آن بالاها، بالای دار.»

«به مامان چیزی نگو…» اما همه دنیا می‌داند! جمهوری اسلامی محمدمهدی کرمی و محمد حسینی را هم به قتل رساند

حکم ناعادلانه و غیرقانونی «اعدام» محمدمهدی کرمی و محمد (کیان) حسینی دو شهروند معترضی که آبان امسال بازداشت شده بودند، سحرگاه روز شنبه ۱۷ دی ۱۴۰۱ در زندان کرج اجرا شد.

محمدمهدی کرمی از روز چهارشنبه ۱۴ دی در اعتصاب غذای خشک بود و در حال اعتصاب غذا اعدام شد. محمد آقاسی وکیل پایه یک دادگستری که از ماه گذشته به عنوان وکیل تعیینی (اختیاری) محمدمهدی در حال تلاش برای پذیرش وکالتش بر این پرونده از سوی قوه قضاییه بود خبر داد که محمدمهدی از چهارشنبه گذشته و در اعتراض به اینکه قوه قضاییه از پذیرش وکیل او خودداری کرده، اعتصاب غذای خشک کرده بود.

جمهوری اسلامی حتی این دو جوان را از آخرین دیدار حضور با خانواده پیش از اعدام محروم کرد. پدر و مادر محمدمهدی و تعدادی دیگر از اعضای خانواده از شامگاه مقابل ورودی زندان بودند و برای دیدار او التماس می‌کردند اما نگذاشتند آنها فرزندشان را ببینند و حتی خبر اعدام را هم به آنها ندادند.

محمدمهدی کرمی و محمد حسینی از جمله ۱۶ متهم پرونده امنیتی و مبهم کشته شدن یک بسیجی به نام روح‌الله عجمیان بودند. پس از برگزاری مراسم چهلم حدیث نجفی در «بهشت سکینه» کرج، مأموران لباس‌شخصی، امنیتی و نظامی مسیر جاده را بستند و به مردم یورش بردند و درگیری شدیدی میان نیروهای حکومتی و مردمی که در حال دفاع مشروع از خود بودند درگرفت.

در جریان این درگیری روح‌الله عجمیان بسیجی مسلح و از نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد. نهادهای امنیتی اقدام به بازداشت شماری از شهروندان در رابطه با این پرونده کردند و در نهایت ۱۶ شهروند را با اتهام سنگین محاربه و قتل این بسیجی راهی دادگاه انقلاب اسلامی کردند.

دادگاه انقلاب کرج پنج متهم پرونده، حمید قره‌حسنلو، محمد مهدی کرمی، سیدمحمد حسینی، رضا آریا و حسین محمدی را به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم و برای ۱۱ متهم دیگر زندان‌های «طویل‌المدت» صادر کرد.

متهمان پرونده به وکیل انتخابی دسترسی نداشتند و امکان دفاع از خود در دادگاه را نیز نیافتند. همه متهمان مورد شکنجه‌های شدید جسمی برای اقرار به قتل یا مشارکت در قتل روح‌الله عجمیان قرار گرفتند.

یکی از نکات مهم درباره دو متهمی که توسط حکومت به قتل رسیدند، عدم دسترسی آنها به افراد و جریان‌های صاحب‌نفوذ بوده است. هر دو از اقشار ضعیف جامعه بودند. محمدمهدی کرمی ورزشکار و قهرمان کاراته، فرزند یک دستفروش بود. ماشالله کرمی، پدر محمدمهدی، در گفتگو با «اعتماد» گفته بود که در نظرآباد استان البرز دستفروش دستمال کاغذی است و دو فرزند دارد: محمدمهدی و فرزند دیگری که معلول و خانه‌نشین است.

محمدمهدی کرمی پیشتر در ملاقات با خانواده خود از آزار جسمی و روانی «شدید» خود توسط مأموران خبر داده بود. به گفته محمدمهدی هنگام بازداشت او را طوری کتک زده‌اند که بیهوش شده بود و نیروهای حکومتی فکر کردند که او مُرده و «جنازه‌اش» را اطراف دادگاه نظرآباد انداختند، اما موقع ترک آنجا متوجه شدند که هنوز زنده است.

شکنجه محمدمهدی فقط به ضرب‌ و جرح در هنگام بازداشت خلاصه نشده و پس از انتقال به بازداشتگاه هم ادامه یافته است. مأموران حکومتی هر روز اندام‌ جنسی‌اش را لمس و او را تهدید می‌کردند که به او تجاوز خواهند کرد.

درباره محمد حسینی شهروند ۳۹ ساله‌ای که همزمان با محمدمهدی به دار آویخته شد اطلاعات زیادی منتشر نشده است. پیشتر فعالان مدنی و روزنامه‌نگاران در ایران اطلاع داده بودند که پدر و مادر محمد حسینی پیشتر درگذشته‌اند و این جوان کسی را ندارد تا پیگیر پرونده‌اش باشد. او کارگر یک مرغداری در حاشیه کرج و ورزشکار و مربی ورزشهای رزمی بود.

سید محمد حسینی حتی کسی را نداشت که پیکر اعدام‌شده او را از زندان بگیرد و به خاک بسپارد. او در همان آرامستانی که پیکر محمدمهدی کرمی به خاک سپرده شد، توسط سازمان زندان‌ها خاکسپاری شد اما بعدها شهروندان زیادی از جمله خانواده محمدمهدی کرمی بر مزار او حاضر شدند و برایش مراسم یادبود گرفتند.

سنگ مزار سید محمد حسینی از سوی کاملیا سجادیان مادر محمدحسن ترکمان از کشته‌شدگان اعتراضات که فرزند دانشجویش در جریان اعتراضات مازندران با گلوله مأموران حکومتی جان باخت تقبل شد. اما سنگتراش و شاگردانش که برای اندازه‌گیری مزار به آرامستان رفته بودند توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدند!

«ساخت سنگ مزار جانباختگان» نیز در جمهوری اسلامی جرم است!

کاملیا سجادیان گفته که «چند روز پیش با دوست خوبم صحبت کردم برای سنگ مزار سید محمد حسینی، دیشب به من خبر داد سنگتراش و شاگردانش را به جرم اندازه‌گیری قبر بازداشت کرده‌اند، دوستانم را هم همینطور.»

این مادر دادخواه افزوده که «حکومتی خود را قدرت منطقه می‌داند که ‏از خاک و سنگ مزار متوفی می‌ترسد. ترس که نه، وحشت! قدرت منطقه‌ای که تمام این مدت کشورهای عقب مانده را هار کند تا مثل سگ هار زنجیر پاره کرده و به مردم کشورم حمله کنند. خاک بر سرتان که کمترین حرمتی به کسی که از دنیا رفته هم نمی‌گذارید.»

کاملیا سجادیان با بیان این که دوستانش گفته‌اند «بالاخره این کار را انجام خواهند داد» و بر مزار محمد حسینی سنگ خواهند گذاشت، گفت که «امروز من‌ مادر سیدمحمد حسینی و محمدحسن‌ها هستم. برای بچه‌ای یتیم که حتی مادری نداشت برایش گریه کند مادری می‌کنم. من مادر محمدحسن ترکمان و سیدمحمد حسینی و همه محمدها هستم. من مادر مظلومیت مردم کشورم هستم» و «تا پای جانم تا آخرین نفس ایستاده‌ام.»

مقامات جمهوری اسلامی حتی اسم و عکس محمد (کیان) حسینی را از روی مزار او برداشته‌اند. محمد (کیان) حسینی جوان پادشاهی‌خواه بود و در صفحه اینستاگرامش تصاویر زیادی از خاندان پهلوی و پرچم شیروخورشید منتشر کرده بود.

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۶ / معدل امتیاز: ۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=311841