دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی – انقلاب ملی ایران مجدداً نقش دین و مسئله جدایی دین از سیاست را در جامعه ایران مطرح کرده است. با آشنایی ایران با عصر تجدد و آغاز جنبش مشروطیت، جدایی دین از سیاست یکی از مسائلی بود که مباحث و چالشهای جدی را در سطح جامعه مطرح کرد. استقرار حاکمیت دینی پس از انقلاب، واقعیت عینی را در رابطه با دخالت دین در سیاست و لزوم جدایی این دو را مجدداً در جامعه ایران نمایان ساخت.
دین بدون شک در طول تاریخ ایران، همواره عنصری مهم بوده و هست. در تاریخ ایرانزمین دین و سیاست دو ستونی بودند که به استقرار و ثبات جامعه کمک کردهاند. شواهد زیادی در این زمینه در تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایرانزمین دیده میشود ولی باید توجه داشت که این به منزله دخالت دین در سیاست و یا دخالت سیاست در دین نبوده است.
این همراهی نهاد دین و سیاست را در منابع ایران باستان نیز میبینیم. به عنوان مثال در کتیبه داریوش همین مضمون را مشاهده میکنیم:
«به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. اهورامزدا مرا این پادشاهی داد. اهورامزدا مرا یاری کرد تا این شاهی به دست آورم. به یاری اهورامزدا این شاهی را دارم. اهورامزدا به من یاری ارزانی فرمود.»
و یا در منشور کوروش می خوانیم:
«مردوک خدای بزرگ دلهای مردم بابل را به سوی من گردانید… زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم، و همچنین بر کَس و کار [و ایل و تبار] و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان «مردوک»، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشستهاند
فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند.
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را بسر گذاشتهام اعلام میکنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد دین و آئین و رسوم ملتهائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفتهام موفق گرداند».
شاهنامه فردوسی به عنوان آینهای از فرهنگ و منش ایرانی مکررا به همراهی دین و سیاست جهت ساخت و ثبات جامعه آرمانی تاکید کرده است.
در شاهنامه دین و سیاست دو ستون جامعه هستند در کنار یکدیگر به استواری جامعه کمک میکنند. اصل سیاست بر خرد، راستی و داد است. فره ایزدی با آن شهریاری است که پاسدار خرد، راستی و داد باشد. در شاهنامه سیاست ضامن دین است. دین نیز با کمک به نهاد سیاست ضامن پویایی جامعه میشود.
برادر شود پادشاهی و دین
چو بر دین کند شهریار آفرین
نه بیدین بوَد شهریاری به جای
نه بیتخت شاهی بود دین به پای
نه بیدین بود شاه را آفرین
نه از پادشاه بینیاز است دین
تو گویی که در زیر یک چادرند
چنین پاسبانان یکدیگرند
دو انباز دیدیمشان نیکساز
نه آن زین، نه این زان بود بینیاز
دو گیتی همه مرد دینی برَد
چو باشد خداوند رای و خرد
چو دین را بوَد پادشاه پاسبان
تو این هر دو را جز برادر مخوان
هر آن کس بر آن دادگر شهریار
گشاید زبان، مرد دینش مدار
چو دیندار کین دارد از پادشا
دگر تا مخوانی ورا پارسا
چه گفت آن سخنگوی با آفرین
که چون بنگری، مغز داد است و دین
چنین اندیشهای را کمابیش در آثار خواجه نظامالملک، فارابی، سهروردی و غزالی میتوان مشاهده کرد.
شواهد متعدد تاریخی در دسترس است که دخالت دین در سیاست با نتایج ناگواری همراه بوده است، بطوری که میتوان از دخالت دین در سیاست در عصر ساسانیان، و یا صفویان نام برد
نمونه معاصر آن، در دوران حاکمیت نظام جمهوری اسلامی قابل بررسی است. این نظام با تأکید بر اندیشه ولایت فقیه آیتالله خمینی، دین را وارد تمامی شئونات فردی و اجتماعی کرده است. حاصل آنکه با خروج دین از قلمرو خود، حاکمیت در صدد دینی کردن تمامی امور، حتی امور غیردینی نظیر دانشگاه، سیاست و اقتصاد برآمد. امروز ناکارآمدی این اندیشه بحرانهای متعددی را در ابعاد مختلف جامعه از جمله نهاد دین ایجاد کرده است.
این در حالیست که بسیاری از اندیشمندان دینی، بر اثرات سوء این اندیشه از سالیان پیش هشدار داده بودهاند. به عنوان مثال میتوان به کتاب «حکمت و حکومت» دکتر مهدی حائری یزدی در رد نظریه ولایت فقیه اشاره کرد. وی تاکید میکند: «حکومت به معنی کشورداری نوعی وکالت است که از سوی شهروندان، به شخص و یا گروهی از “اشخاص در فرم یک قرارداد آشکار یا ناآشکار انجام میپذیرد .شاید بتوان گفت که ولایت که مفهوما به سلب همه گونه حق تصرف از شخص مولی علیه و اختصاص آن به ولی امر تفسیر میشود، اصلاً در مسائل جنبی و امور مملکتی، تحققپذیر نیست زیرا ولایت یک رابطه قیمومیت میان شخص ولی و شخص مولی علیه است و این رابطه میان شخص و جمع امکانپذیر نیست. از نقطه نظر تاریخی نیز ولایت به معنای کشورداری به هیچ وجه در تاریخ اسلامی مطرح نبوده است و این مطلب نزد هیچکدام از فقهای شیعه و سنی مورد بررسی قرار نگرفته که فقیه علاوه بر حق فتوا و قضا، بدان جهت که فقیه هست حق حاکمیت و رهبری بر کشور و یا سایر کشورهای اسلامی ویا تمام جهان را نیز دارا باشد».
بدون شک دین امریست که اثرات فردی و اجتماعی بسیاری دارد. دین با ارائه اصول اخلاقی و نظام اعتقادی برای بسیاری از پرسشهای فرد و جامعه، پاسخ دارد. آنچه آفت دین است خرافات است. این خرافات میتواند منجر به خردستیزی، تقدیرگرایی ، جبرگرایی و در نهایت به عدم مسئولیتپذیری منجر شود. در بسیاری از کتابهای آسمانی از جمله قرآن، بر تعقل ،تلاش و مسئولیت انسان بر سرنوشت خود و جامعه تاکید شده است. به این ترتیب، لزوم اصلاحات دینی و خرافهزدایی از جمله اموری است که به ویژه متولیان نهاد دین باید به این امر اهتمام ورزند. توسعه خرافات از جمله اموری است که میتواند به تضعیف دین و جامعه منجر گردد. تضعیف دین و توسعه دینستیزی، به شکافی بزرگ در جامعه منجر خواهد شد. جدایی دین از سیاست به معنی دینستیزی نیست و این کژفهمی میتواند به تضعیف یکی از ستونهای مهم جامعه منجر گردد. واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان دینمدار هستند و عدم مشارکت آنان در نوع تغییری برای جامعه مفید نخواهد بود. دین از جمله اموری است که در بسیاری از بخشهای جهان، به علل مختلف مجدداً مورد توجه قرار گرفته و ایران ما هم نیز از این قاعده مستثنا نیست، بطوری که بسیاری از بخشهای جامعه در امور فردی و اجتماعی خود، به دین رجوع میکنند. امروز ملت ایران با انقلاب ملی خود، مجدداً در راه پیشرفت و پویایی جامعه گام نهاده است هرچند جدایی سیاست از دین از مطالبات ملی است، ولی باید تاکید کرد که این قضیه ریشه در تاریخ و فرهنگ ایرانی دارد و امر جدیدی نیست.
اما تله دینستیزی میتواند گامی رو به عقب در راستای این مطالبات باشد. امروز ملت ایران با لمس تجربه فاجعهبار استقرار حکومت دینی، و دخالت دین در سیاست، به درستی در راه جدایی این دو نهاد، گام نهاده است اما ، این به معنی دینستیزی نیست، هرچند اصلاحات دینی و خرافات زدایی از جمله اموری است که ایرانیان به ویژه نهاد دین باید به آن توجه ویژه مبذول دارند.
امروز انقلاب ملی ایران، جنبشی تکثرگرا و فارغ از تفاوتهای قومی، جنسیتی و دینی است. واقعیت این است که بسیاری دینداران هم مانند دیگر اقشار ملت ایران به دنبال مطالباتی نظیر آزادی، حاکمیت ملی، حاکمیت قانون، حاکمیت شهروندی، حقوق زنان و جدایی دین از سیاست هستند.
اصلاحات دینی، مبارزه با خرافات، کژفهمیهای دینی و جهل مقدس نیز از جمله اموریست که ملت ایران به ویژه متولیان نهاد دین، باید در راه اعتلای فرهنگ و تمدن ایران به آن اهتمام ورزند.
*دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی پزشک متخصص پیوند اعضا و عضو کنونی هیئت هماهنگی پروژه ققنوس ایران است.
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.