ولید فارِس (ایندیپندنت عربی) – در این مقاله میخواهم خلاصهای از تحلیلی را که در کتاب جدیدم با عنوان «جمهوری امپریالیستی ایران و سیاست آمریکا» درباره ماهیت موانعی که جو بایدن را از خروج از توافق هستهای با رژیم جمهوری اسلامی باز میدارند، مطرح کردهام بیان کنم.
با وجود عدم پایبندی رژیم ایران به شرایط کشورهای غربی برای بازگشت کامل به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، تغییرات خطرناک اوضاع در منطقه، نگرانی فزاینده شرکای منطقهای از تهدیدات امنیتی تهران و انفجاری که در نتیجه یک انقلاب ملی سراسری در داخل ایران به وقوع پیوسته، ما هنوز شاهد تعهد و پایبندی دولت بایدن برای «بازگشت به توافق» با رژیم تهران هستیم.
چرا دولت بایدن اصرار میورزد؟ این پرسشی است که بسیاری از اعضای کنگره آمریکا و مقامات کشورهای دوست آمریکا در منطقه می پرسند. راز این دلبستگی «واشنگتن» به این معامله چیست؟
سعی کردم در کتاب از چند جهت به این پرسش پاسخ دهم و تا آنجا که ممکن است دلایل قابل مشاهده را ارائه کنم که مهمترین آنها تغییر در گفتمان سیاست خارجی از زمان آغاز به کار دولت اوباما در سال ۲۰۰۹ و شاید چند سال قبل از آن است.
در این مقاله من دلایل غیرقابل مشاهدهای را که چند سال پیش برای من روشن شد و مانع خروج دولت بایدن از توافق هستهای شده بطور خلاصه مطرح میکنم.
« اختاپوس توافق هستهای»
زمانی که تیم باراک اوباما مذاکره با تهران را آغاز کرد، مذاکرات بر مبنای استراتژی، دیپلماسی و امنیتی آغاز شد، به این معنا که دولت او میخواست راهکاری برای معضل «نزدیک شدن ایران به بمب هستهای» پیدا کند، بنابراین یک توافق بر اساس معاملهای متقابل پیشنهاد شد که بر اساس آن: آمریکا و غرب مبالغی را به رژیم ایران «پرداخت» کنند و آن را در جامعه جهانی بپذیرند و رهبران رژیم ایران هم متعهد به توقف برنامه هستهای خود شوند.
در سال ۲۰۱۴ دولت اوباما یک سال قبل از امضای نهایی توافق هستهای ۱/۵ میلیارد دلار به عنوان پیشپرداخت برای «این معامله» به تهران منتقل کرد.
اما رژیم تهران با این مبلغ چه کرد؟ شواهد حاکی از آن است که تهران بخشی از این مبالغ نقد را برای ایجاد یک شبکه لابی گسترده در آمریکا استفاده کرد و موفق به تعمیق نفوذ رژیم در محافل سیاسی و رسانهای ایالات متحده شد.
بنابراین «ودیعه» یا پیشپرداخت معامله اوباما با رژیم تهران بجای آنکه به «بازوی» تاثیرگذار آمریکا بر جمهوری اسلامی تبدیل شود، به بازویی در داخل واشنگتن به نفع رژیم تهران مبدل گشت.
به این ترتیب حکومت ایران موفق شد شبکهای از لابیگران در داخل ایالات متحده برای خود ایجاد کند که بر اساس منافع خودشان در آمریکا بر تصمیمات سیاسی تأثیر گذاشته و آن را به نفع رژیم جمهوری اسلامی هدایت میکنند، بطوری که خروج واشنگتن از توافق اتمی را به دلیل منافعی که در اطراف آن ایجاد شده دشوارتر میکند.
در سال ۲۰۱۵ یعنی یک سال بعد، دولت اوباما و بایدن «توافق بزرگ» را امضا کرده و شروع به انتقال حدود ۱۵۰ میلیارد دلار به نظام کردند، بنابراین نفوذ مالی رژیم ایران در آمریکا صد برابر شد و از نفوذ ۱/۵ به ۱۵۰ میلیارد دلار رسید که توسط بسیاری در داخل خود آمریکا و نه خارج از آن گسترش یافته است، یعنی توافق هستهای و کسانی که از آن سود میبرند، سیاست واشنگتن را به دلیل منافع اختاپوسی همین شبکه که در مهمترین دوایر نهادهای مرکزی ایجاد کردهاند، تغییر دادهاند؛ از رسانهها گرفته تا بوروکراسی و صداهای تأثیرگذار به اصطلاح «اینفلوئنسرها».
با کشف تدریجی معادله جدید، یعنی معادله عظیمی که نقدینگی ناشی از معامله «توافق هستهای» به رگهای شبکه عظیم نفوذ لابیهای رژیم در ایالات متحده پمپاژ کرد، متوجه شدم که تاثیرگذاری بر تصمیم دولت اوباما نسبت به پایبندی آن به توافق هستهای با ایران بسیار دشوار است به همین دلیل تاثیر، نفوذ یا تغییر آن باید از طریق دولت دیگری که با این سیاست مخالفت کند، صورت بگیرد.
بزرگترین اختاپوس
با توافق بر سر معامله اتمی، چیزی تولید شد که میتوان آن را «بزرگترین اختاپوس» توصیف کرد. اختاپوسی که عبارتست از مجموعهی شرکتها و منافع مالی و اقتصادی گستردهای که لابی رژیم و تا حدی دولت آمریکا را به ایران مرتبط میکردند. در حالی که حجم نقدینگی حاصل از امضای قرارداد حدود ۱۵۲ میلیارد دلار بوده، حجم سرمایهگذاریهایی که با این منافع امضا شده یا وعده داده شده، تخیلی است و نه تنها در ایران، بلکه در چهار مستعمره عربی آن، عراق، سوریه، لبنان و یمن و با منافع بزرگ اروپایی که از برجام نشأت میگیرد، در هم تنیده شده است. این منافع وزن خود را بر وزن شبکه آمریکایی افزوده و آن را به یک پروژه مالی عظیم تبدیل کرده که ممکن است در کمتر از یک دهه از نیم تریلیون دلار فراتر رود.
چنین حجمی از ثروت اگر لابیهای رژیم از بخش کوچکی از آن استفاده کنند، نقدینگی همچنان نزدیک به ۱۵۰ میلیارد اول است، اما «وعدههای معاملات» عملاً به اندازه معاملات منعقد شده و کمی بیشتر بوده است؛ یعنی سود و کسب و کار بالقوه شرکتهای با نفوذ بر تصمیم دولت در آمریکا تأثیر میگذارند.
به این ترتیب از اینجا مشخص میشود که آنچه حول و حوش توافق ۲۰۱۵ ساخته شد، یک شبکه جهانی عظیم است که توسط کشورهای بزرگ غربی و شرقی تحت پوشش توافق هستهای محافظت میشود.
از این رو، آنچه دولت اوباما ساخته بود و فکر می کرد توانایی کنترل آن را خواهد داشت، به شبکهای از منافع برای متحدان غربی و به اهرمی برای کنترل سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل شده که فرار یا شانه خالی کردن از آن بسیار دشوار است.
بنابراین، سادهترین پاسخ به این پرسش که چرا امکان خروج از معاملهی «توافق هستهای» مشکل است، تعهدات و سودهایی است که قرار است ایالات متحده از این معامله بزرگ به دست آورد یا امیدوار است به دست بیاورد.
در اینجا مشخص میشود که راز نفوذ رژیم ایران در نحوه مهندسی لابیگران اوست که منافع بلوکهای بزرگ را به دفاع از توافق هستهای مرتبط کرده و برای هر دولتی به دلیل فشارهای مالی، دشوار است که آن را کنار بگذارد.
شورش ترامپ علیه اختاپوسها
در سال ۲۰۱۷ دونالد ترامپ رئیس جمهوری وقت به همراه وزرای ارشد و دستیاران خود به ریاض رفت تا از رهبران ائتلاف عربی بخواهد که صفوف خود را علیه توسعهطلبی جمهوری اسلامی ایران بسیج کنند. او همچنین به دولت اسرائیل برای خروج از توافق هستهای متعهد شد.
لابی رژیم ایران نیروهای خود را علیه ترامپ بسیج کرد و رسانهها و بوروکراسی طرفدار اوباما را تحت فشار قرار داد تا شدیدترین حملات و سیاهنمایی را در رقابتهای انتخاباتی علیه ترامپ راهاندازی کنند.
لابی رژیم ایران در صفوف مخالفان ترامپ رئیس جمهوری آمریکا جای گرفت و در صف اول حملات رسانهای به تبلیغات پرداخت. با این حال، دولت ترامپ به خط مشی خود در سیاست خارجی ادامه داد و در هشتم ماه مه سال ۲۰۱۸ از توافق هستهای خارج شد. بنابراین مخالفتهای شدید و خشونتآمیزی حول کاخ سفید فوران کرد و بزرگترین و توانمندترین لابی معامله توافق هستهای وارد خط مخالفت از درون علیه ترامپ شد.
ما شاهد بودیم که شرکتهای ذینفع در «معامله توافق هستهای» به مخالفان سیاسی ترامپ کمک مالی میکردند، گروههایی را برای قیام تابستان ۲۰۲۰ تأمین مالی میکردند، و مهمتر از همه در طول انتخابات ریاست جمهوری آن سال قاطعانه در برابر کمپین او ایستادند، چیزی که قبلاً در سیاست داخلی آمریکا اتفاق نیفتاده بود که یک لابی خارجی نقش مداخلهجویانه در این حجم بازی کند. نقشی که لابیهای رژیم جمهوری اسلامی در سیاهنمایی دولت ترامپ بازی کردند در سیاست تاریخ مدرن آمریکا بینظیر است.
به این ترتیب، نتیجهای که من در کتاب خود به آن رسیدم این است که حجم منافع و نفوذ لابیهای مدافع توافق هستهای در واشنگتن به سطحی رسیده است که ادامه توافق را به دولت آمریکا تحمیل میکند تا جایی که اگر دولتی یا رئیس جمهوری در واشنگتن توافق هستهای را تهدید کند، به پایان دوره ریاستجمهوری خودش کمک کرده است چنانکه در مورد ترامپ اتفاق افتاد!
جو بایدن گروگان معامله اتمی
در این کتابم که تحولات آمریکا را از زمان اوباما تا دسامبر ۲۰۲۲ پوشش میدهد، پرسشی را درباره اراده و توانایی دولت بایدن برای خروج از مذاکرات و لغو توافق با رژیم ایران مطرح کردهام.
تا اوت سال ۲۰۲۲، زمانی که آخرین صفحات کتاب قبل از نتیجهگیری را مینوشتم، دیدم که اولین اختاپوس، یعنی نفوذ لابی رژیم ایران در رسانهها و بوروکراسی میتواند دولت بایدن را در دایره حفظ توافق هستهای نگه دارد، زیرا کاخ سفید برای پیروزی در نبرد انتخابات میاندورهای در نوامبر ۲۰۲۲ برای تیم خود به شدت به رسانهها نیاز داشت.
به همین ترتیب، نیروی بوروکراسی او را متقاعد کرده بود که به ارتباط با تهران ادامه دهد، زیرا احتمال نزدیک امضای قرارداد وجود داشت، به ویژه اگر او اکثریت را در کنگره حفظ میکرد. اما بادها برخلاف خواست ناخدای کشتی وزیدن گرفت و آنچه دولت بایدن میخواست، اتفاق نیفتاد و اپوزیسیون جمهوریخواه در کنگره پیروز شد و قدرت تصمیم در واشنگتن تقسیم شد و دیگر بایدن به تنهایی نمیتواند در این مورد حرف بزند و تصمیم بگیرد.
از سوی دیگر، رژیم تهران هم پس از رسیدن ابراهیم رئیسی و تیم او به قدرت به سختگیری در مواضع خود ادامه داد و امیدهای کاخ سفید برای معامله سریع در سال ۲۰۲۲ برباد رفت.
اما ضربه نهایی و مهلکی که بر پیکر مشارکت رژیم ایران و دولت دمکراتهای آمریکا وارد شد، از سوی موج انقلابی مردم ایران یا خیزش موسوم به «مهسا امینی» است که همه معادلات را بهم زد.
خیزش سراسری ملی ایرانیان همچنان بیقرار است و فروکش نکرده به همین دلیل در اواخر نوامبر در صفحات آخر کتابم پیشبینی کردم که انقلاب مهسا امینی تا سال ۲۰۲۳ هم ادامه خواهد یافت و شاید طولانیتر نیز شود پس در سایه این جنبش بزرگ که بر کل جهان تاثیر گذاشته، امضای هر سند و توافقی با جمهوری اسلامی توسط بایدن برای او و حزباش یک فاجعه سیاسی خواهد بود.
از ابتدای سال جدید میلادی تا کنون همانچیزی اتفاق افتاد که در کتابم پیشبینی کردهام. انقلاب سراسری ایرانیان در داخل گسترش یافته و تظاهرات از لسآنجلس تا واشنگتن و از پاریس تا برلین در حال گسترش است و کاخ سفید خود را مجبور میداند که از خواستههای زنان ایران حمایت کند و به موازات آن اعدام جوانان را در ایران محکوم کند. اما «اختاپوس بزرگ» اکنون دوباره وارد صف شده و وزن خود را در ترازوی دولت قرار داده زیرا برای آنها رسیدن به «منافع نیم تریلیونی» توافق هستهای مهمتر از حقوق زنان، اعدام نوجوانان، ظلم و ستم علیه اقلیتهای مذهبی و قومی در ایران و تامین مالی شبهنظامیان در منطقه است.
شبکهی بزرگی که به توافق هستهای و منافع آن چشم دوخته جهانی و بسیار بزرگ است و دارای بازوهای طولانی و در هم تنیده و با تأثیرات سیاسی عمیق در آمریکا است.
شبکه اختاپوسهای معامله توافق هستهای نه اجازه پایان یافتن این توافق را میدهند و نه سقوط رژیم در تهران را میخواهند. اکنون ما به مادر جنگ رسیدهایم؛ جنگی بزرگ و سرنوشتساز بین ملت انقلابی ایران و قیام سراسری آنها با اختاپوس منافع در غرب و دولت جو بایدن که در میان چکش انقلاب بزرگ ایرانیان و سندان سرسخت لابیگران رژیم تهران قرار گرفته است. بایدن اکنون به گروگانی در میانهی انقلاب پر جنب و جوش ملت ایران و لابیهای سرسخت رژیم تهران تبدیل شده است. سرنوشت این معادله چه خواهد شد؟ هفته آینده به آن خواهم پرداخت.
*منبع: ایندیپندنت عربی
*نویسنده : ولید فارِس مشاور سابق ترامپ در امور خاورمیانه
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن