تحلیلی از دیدگاه جامعه‌شناسی درباره اهمیت پادشاهی مشروطه در شرایط کنونی ایران

- مباحثه در مورد شرکت شاهزاده  در جنبش کنونی به عنوان شاهزاده و وارث پادشاهی، نه بر مبنای تعریفی عام از معیارهای دموکراسی، بلکه باید بر مبنای نقش و تاثیری باشد که وی به عنوان «شاهزاده» در گذار از رژیم موجود و ایجاد و گسترش روند دموکراسی در ایران می‌تواند ایفا کند. بطور مشخص پرسش این است که آیا این نقش منطبق با نیازهای جنبش کنونی هست یانه؟
- برخلاف ادعای مخالفین و منتقدین، حضور شاهزاده در راس یک نیروی مشروطه‌خواه پرتوان نه تنها به  اتحاد نیروهای آزادیخواه  لطمه نمی‌زند بلکه تحقق آن را ممکن می‌کند. در این مورد قابل ملاحظه است که اظهارات شاهزاده مبنی بر طرفداری از جمهوریخواهی تا کنون کمکی شایانی به این اتحاد نکرده است. حضور شاهزاده در جبهه مشروطه‌خواه وجهه سیاسی و اجتماعی این جریان را افزوده و در عین حال می‌تواند از اعمال و اظهار نظرهای تفرقه‌افکنانه برخی از گروه‌های سلطنت‌طلب که مانعی جدی در راه اتحاد است بکاهد.

پنج شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱ برابر با ۲۳ فوریه ۲۰۲۳


ف. حقیقت‌جو – من جامعه‌شناس و شاهزاده* وارث نظام پادشاهی معمای مشترکی داریم: هر دو به عنوان شهروند مستقل طرفدار  جمهوری هستیم ولی همزمان به اهمیت  و ضرورت پادشاهی مشروطه‌خواهی در شرایط کنونی ایران واقفیم. گرچه این معما برای من صرفا مشکلی است درونی و با گروه‌ اندکی از دوستان ضد پادشاهی! برای وی اما که مسئولیت اجتماعی بالایی دارد دردسرهای زیادی به بار آورده است.  هر زمان سخنرانی او مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته و یا عده‌ای تصمیم گرفته‌اند به وی برای تماس با محافل خارجی وکالت بدهند، بلافاصله  با جنجال، تخطئه و انتقاد روبرو شده است. نگرانی مخالفین پادشاهی این است که حضور شاهزاده در صحنه سیاسی در عمل به تقویت جریان پادشاهی مشروطه بیانجامد. از این رو می‌خواهند که وی از ادعای پادشاهی و نظام پادشاهی کناره بگیرد و رسما و علنا این موضع را اعلام کند. حالا به نظر می‌آید که شاهزاده به تدریج موضع خود را به طرفداری از جمهوری «روشن» کرده‌ و حتی از  عنوان شاهزاده هم- که هست- اجتناب می‌کند.

شاهزاده رضا پهلوی در تظاهرات همبستگی با مردم ایران / لس‌آنجلس / یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱

شاهزاده رضا پهلوی اخیرا در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ در پاسخ به خبرنگار بی‌بی‌سی گفته‌ است که چون معتقد است در آینده ایران  باید «مبنای هر مقامی‌ و جایگاهی بر اساس شایستگی و انتخاب باشد»  و از آنجا که مقام پادشاهی موروثی است، اگر راه حلی برای این موضوع اندیشه نشود، جمهوری را ترجیح می‌دهد. همچنین چون بحث جمهوری یا پادشاهی را مانع همسوئی نیروهای آزادیخواه می‌داند، از آن اجتناب کرده تا آزادی و دموکراسی موضوع اصلی همگان شود. در عمل هم نشان داده‌ است که تمایل بیشتری دارد به صورت یک فعال مدنی و سیاسی در محافل عمومی‌ ظاهر شود.

در نشست خبری مونیخ، شاهزاده به چالش‌های خود با طرفداران نیز اشاره کرده‌ است. ظاهرا برای اقناع وی به ادامه پادشاهی مشروطه استدلال  آنان این بوده است  که «کار یک پادشاه موضعگیری فراعقیدتی نسبت به همه آحاد مردم است.» ولی به نظر می‌رسد که او این «کار» را می‌خواهد نه به عنوان شاهزاده وارث نظام پادشاهی بلکه به مثابه فعال سیاسی فراجناحی انجام دهد. به نظر من این کار در شرایط تاریخی کنونی نه عملی است و نه به صلاح جنبش آزادیخواهی ایرانیان.

از دیدگاه جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی پدیده‌های اجتماعی با توجه به نقش آنها در تداوم و تغییر نظم اجتماعی ارزیابی می‌شود. جامعه نیز به عنوان سامان و سیستمی‌ از نهاد‌های مختلف اجتماعی، نظیر نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی  در ارتباط با یکدیگر  تحلیل می‌گردد. میان این دیدگاه و داوری‌های غیرعلمی‌ انتزاعی و سیاسی که بر پایه پیش‌فرض‌های انتزاعی، نظیر ایده‌آل‌های دموکراسی صورت می‌گیرد تفاوت‌های اساسی وجود دارد.

برای روشن شدن این تفاوت به مثال‌های زیر از شیوه تحلیل جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان می‌توان اشاره  کرد.

مثال اول سنجش اسطوره‌ها و رسوم سنتی ا ست که  در همه جوامع رواج دارند. در برخی از قبایل شمال امریکا، به عنوان نمونه،  برای  بارش باران رقص دستجمعی انجام می‌دهند. مردم‌شناسان این رقص  را از دیدگاه نقش آن در همبستگی اجتماعی بر رسی می‌کنند. این دیدگاه  با محکوم کردن آن به خرافات و اوهام از نقطه نظر ارزش‌های مدرن واقع‌گرا تفاوت اساسی دارد. نقش عمده این رقص و اینگونه مراسم در ذهن هر عضوی از جامعه  درک یگانگی گروه اجتماعی و  احساس وابستگی به اجتماع است. نقش روانی آن بر رفتار افراد تاثیری است که از طریق بازتولید عقاید و احساسات جمع‌گرایانه می‌گذارد.

مثالی دیگر از دیدگاه  جامعه‌شناسی بررسی عدم تطابق و تضاد سیستم آموزشی انگلستان با شیوه زندگی و ارزش‌های طبقه کارگر است. این تضاد  انگیزه تحصیل دانش‌آموزان خانواده‌های کارگری  را تضعیف کرده و حتی به  ترک تحصیل و مقاومت منفی آنان منجر می‌شود . از سوئی این مقاومت را می‌توان به عنوان نمونه مثبتی از مبارزات طبقاتی مترقی دانست. از سوی دیگر کاهش علاقه به تحصیل جوانان طبقه کارگر  از نقطه نظر نقش ناخواسته مهم آن در  بازتولید سیستم طبقاتی در انگلستان نتیجه ارتجاعی و محافظه‌کارانه دارد.

مثال دیگری که به موضوع این نوشته ربط نزدیکی دارد داوری‌های متفاوت از نهاد خانواده است. از دیدگاه جامعه‌شناسی نهاد خانواده بر مبنای نقش آن در جامعه و در پرورش و آموزش نسل‌های آینده و نقش‌های مهم در اقتصاد و در ادامه حیات اجتماعی تعریف می‌شود. ضمنا تشکیل و تداوم خانواده مشروط به محدودیت انحصاری روابط جنسی است بطوری که با عقد ازدواج طرفین مقید به محدود کردن روابط جنسی به رابطه زناشوئی هستند. ابن محدودیت به سبب سلب آزادی انتخاب افراد و سرکوب امیال جنسی طبیعی از طرف برخی نیروهای رادیکال به نقض حقوق بشر متهم شده است.

همبستگی عاطفی و انتظارات متقابل در روابط خویشاوندی که بر پایه همخونی و یا به قولی «ژن مشترک» صورت می‌گیرد حاصل انتخاب آزاد و عقلانی افراد نیست.  کدام منطقی حکم می‌کند افراد بالغ به خاطر اینکه از یک پدر و مادر متولد شده‌اند به دلیل ژن مشترک احساس همبستگی  و عاطفی بیشتری نسبت به دوستانی  داشته باشند که همدیگر را به دلایل عقلانی همفکری و انگیزه‌های مشترک انتخاب می‌کنند؟ مطابق این منطق کلیه روابط و نهادهای اجتماعی که بر اساس عوامل ژنتیک شکل می‌گیرد  غیرعقلانی، غیرعلمی‌ و در تضاد با حقوق شهروندان است.

در جنبش ضد اتوریته سال‌های ۷۰ میلادی، خانواده به دلیل انحصار رابطه جنسی، ضد آزادی و ارتجاعی قلمداد می‌شد. با وجود این انتقاد کوشش‌هائی که برای جایگزینی خانواده با زندگی مشترک گروهی انجام شد، نظیر  زندگی در «کمون‌ها»، همگی ناموفق ماندند. این خود نشانه‌ای از نادرستی منطق بالاست و اینکه انسان‌ها بطور طبیعی و بر اساس خصوصیات فردی گرایش عاطفی و جنسی به افراد ویژه‌ای پیدا می‌کنند که عموما قابل توجیه و توضیح منطقی نیست. ساده‌گرایانه است که هزاران سال تجربه بشری را نادیده گرفته و تصور کنیم که  استنتاجات انتزاعی از یکسری اصول کلی، نظیر آزادی انتخاب روابط جنسی و عاطفی،  بدون ارتباط با تحولات تاریخی جامعه، به یکباره می‌تواند خط بطلان بر عمیق‌ترین تجربه بشری، یعنی نهاد خانواده بکشد.

دموکراسی به عنوان شکل سیاسی قدرت و اداره جامعه بدون وجود شرایط اجتماعی مناسب از جمله نظم اجتماعی، ثبات قانونی و اداری و اقتصاد پیشرفته وابسته به بازار آزاد و گسترش فرهنگ و اخلاق آزادمنشانه، خیالبافی و رویای روشنفکرانه‌ای بیش نیست. جوامع دموکراتیک حاصل پروسه تاریخی طولانی و فراز و نشیب‌های بی‌شماری هستند و تصور اینکه ایران نیز بتواند به صرف اراده و تمایل گروه‌های روشنفکری و بدون گذار تدریجی از دوران‌ها و شرایطی که  با ایده‌ال دموکراسی سازگاری ندارد، به دموکراسی برسد اشتباه محض است.

نقش پادشاهی مشروطه در دوران گذار به دموکراسی در ایران

مباحثه در مورد شرکت شاهزاده  در جنبش کنونی به عنوان شاهزاده و وارث پادشاهی، نه بر مبنای تعریفی عام از معیارهای دموکراسی، بلکه باید بر مبنای نقش و تاثیری باشد که وی به عنوان «شاهزاده» در گذار از رژیم موجود و ایجاد و گسترش روند دموکراسی در ایران می‌تواند ایفا کند. بطور مشخص پرسش این است که آیا این نقش منطبق با نیازهای جنبش کنونی هست یانه؟

وبسایت «اندیشکده واشنگتن» در مقاله‌ای تحلیلی کاستی جنبش را  در شکل‌گیری «نوعی فرماندهی مرکزی یعنی رهبری ملی، متشکل از گروه‌ها و افراد اپوزیسیون» دانسته است. مانع اصلی برای  تشکیل این رهبری «اختلاف نظرات در داخل گروه‌ها و احزاب و میان آنها است.» برای رفع این کاستی گروه‌های اپوزیسیون اکنون سعی دارند منشور یا مشی مشترکی که مورد توافق همه نیروها ی اپوزیسیون باشد تدوین کنند. به نظر من، ایجاد نیروی متحد و پرقدرت برای رهبری جنبش انقلابی مردم به ابزاری بیش از تدوین چنین  منشورهائی نیاز دارد.

روابط قدرت در جامعه که اساس حکومت و رژیم سیاسی هستند صرفا بر پایه استدلالات منطقی و انتزاعی شکل نمی‌گیرند. بسیاری از مخالفین جمهوری اسلامی و جمع کثیری ار مردم خواهان حکومتی در ایران هستند که بر پایه انتخاب آزاد شکل گیرد و در آن حقوق شهروندی مردم رعایت شود. جدایی مذهب از سیاست و یا حکومتی سکولار از جمله شرایط حکومت مطلوب آینده است. تجربه چند دهه گذشته نشان داده است که تجسم این دورنمای مطلوب و توضیح و تبلیغ عواقب شوم تداوم رژیم موجود الزاما موجب فراهم شدن شرایط کافی برای تغییر رژیم نبوده است.

برای فراهم کردن این شرایط انقلابی علاوه بر «نخواستن» وضعیت  موجود، دورنمای گزینه یا آلترناتیو عملی اجتناب‌ناپذیر است. این  آلترناتیو  باید بتواند اعتماد عمومی‌ را در تضمین نظم اجتماعی در دوران گذار و  دورنمای ثبات، امنیت و پیشرفت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه آینده تامین کند. در این مقطع زمانی پاسخگوئی  به  نیازهای عمده زیر اساسی است:

۱-رفع نگرانی‌های «قشر خاکستری» یا اکثریت خاموش
۲-ایجاد  شور و شوق کافی در میان نیروهای انقلابی به ویژه جوانان برای ادامه مبارزه فعال
۳-پیشگیری از تفرقه نیروهای مخالف
۴- فراهم آوردن شرایط لازم جهت ریزش عوامل ناراضی در حکومت و نیروهای سرکوب

علت عدم مشارکت فعال «قشر خاکستری» در جنبش انقلابی در درجه اول نگرانی از امنیت و آشوب (سوریه‌ای شدن و تجزیه ایران) در دوران گذار و فروپاشی جمهوری اسلامی است.  دلواپسی دیگر این قشر عدم اطمینان از برقراری حکومتی جدید است که با توجه به تجربه جمهوری اسلامی در مقایسه با دوران پهلوی «وضع را از اینهم بدتر کند.»

تجربه  تاریخی نشان داده است تحریک  انگیزه انقلابی از ضروریات مهم پیشبرد جنبش انقلابی است. در شرایطی که تلاش برای تغییر رژیم حاکم نیازمند فداکاری و حتی گذشت از جان و مال و آزادی افراد است، انگیزه و شوق و شور قوی برای مبارزه  و احساس اینکه  «تانک، توپ، مسلسل دیگر اثر ندارد» لازم  است.  پایداری این انگیزه و شور انقلابی را نمی‌توان در نبود آزادی‌های فردی و سختی‌های  معیشتی انتظار داشت. این محدودیت‌ها و سختی‌ها می‌تواند به جنبش‌های اعتراضی لحظه‌ای منجر شود و یا حتی جرقه‌ای برای شعله‌ور شدن انقلابی براندازانه باشد. انگیزه‌های عمیق احساسی و عاطفی که این فداکاری را توجیه کند نمی‌تواند صرفا بر پایه تمایل به تحقق رژیم سیاسی مطلوب بطور عقلانی برانگیخته شود. برانگیختن شور انقلابی پایدار نیازمند اسطوره‌ها، اهداف و انگیزه‌هائی است که بطور تخیلی،  با عطف به ظرفیت عاطفی ذهن، تاثیرگذار باشد.

عوامل رژیم که منتقد وضع موجودند، در  بریدن از حاکمیت و پیوستن به جنبش نگران امنیت جانی، مالی و شغلی آینده خود هستند که می‌تواند در شرایطی که فروپاشی کنترل شده نباشد و به خاطر بلبشوی ناشی از خلاء قدرت مورد تهدید و انتقامجویی قرار بگیرد و یا در صورت قدرت یافتن نیروهای رادیکال در حکومت آینده‌ به حذف حتی فیزیکی منجر شود.

بررسی رسانه‌های داخلی طرفدار رژیم نشان می‌دهد که نیروهای سرکوبگر از افرادی تشکیل شده که برای ادامه سرکوب و انگیزه اعمال خشونت نیازمند توجیه و پذیرش مشروعیت این سرکوب‌ها  هستند. آنان بطور محسوسی از اینکه سرکوبگر خطاب می‌شوند و یا به جنایت و کشتار متهم هستند نگرانند. مصاحبه با این افراد نشان می‌دهد که  استفاده از سلاح گرم  را انکار کرده و حتی استفاده از سلاح‌های کم‌خطر را به شرط احتیاط مجاز می‌دانند. آنان خود را از  اعمال وحشیانه و خشونت‌آمیز تبرئه کرده و به عوامل نفوذی نسبت می‌دهند. با وجود شواهد بسیاری که خلاف این ادعا‌ها را ثابت می‌کند اعتراف به قبح اعمال خشونت از طرف این نیروها نشانگر لزوم تبلیغات مداوم برای توجیه خشونت از طرف این افراد است. این تبلیغات بطور عمده با نسبت دادن «اغتشاشات» به دشمنان خارجی و  بزرگنمائی نقش برخی از چهره‌های ناآشنای خارج کشور انجام می‌گیرد.

برای ایجاد یک رهبری و آلترناتیوی که بتواند به همه این نیروها اطمینان خاطر بدهد، اتحاد میان گروه‌ها و احزاب اپوزسیون موجود  کفایت نمی‌کند. دلیل وجودی بیشتر این گروه‌ها اشتراک نظر و خط مشی است که آنها را همواره در خطر انشعاب و تجزیه به گروه‌های کوچکتر قرار داده و مانع  رشد آنها شده است.  فقط در صورت ارتباط ارگانیگ با حامعه و نمایندگی خواسته‌ها و منافع اقشار اجتماعی، پایداری و ثبات و همچنین توان تاثیر سیاسی و اجتماعی این گروه‌ها و احزاب ممکن است. احزاب اپوزیسیون ایرانی در خارج کشور به دلایل مختلف از جمله دوری جغرافیائی و اختناق سیاسی فاقد ارتباط ارگانیک و متقابل با اقشار اجتماعی داخل کشور هستند. متاسفانه به تشکل ایرانیان در تبعید نیز تا کنون توجه کمی‌ نشان داده‌ شده است. گروه‌های سیاسی داخل کشور نیز به دلیل عدم آزادی اجتماعات امکان ایجاد رابطه ارگانیک با اقشار اجتماعی را نداشته‌اند.

در میان جریان‌های آزادیخواه، طرفداران پادشاهی به دلیل نمایندگی  نهاد شاهنشاهی در فرهنگ جامعه ایرانی ریشه‌های تاریخی عمیق دارند.  همانطور که سعید قاسمی‌نژاد می‌نویسد «نهاد پادشاهی نهادی است ایرانی که با تاریخ و فرهنگ ما گره خورده است… مهر ملی به خاطره شاهان بزرگی همچون کورش و داریوش و اردشیر و شاپور و خسرو انوشیروان به سادگی از دل ملتی که چند هزار سال تاریخ مکتوب شاهان دارد بیرون رفتنی نیست.» نفوذ تاریخی و فرهنگی پادشاهی توان بسیاری را به ایجاد رابطه ارگانیگ با جامعه و بسیاری از اقشار اجتماعی برای  جریان پادشاهی‌خواهی فراهم می‌کند. ساماندهی به این جریان با شرکت فعال شاهزاده نقش مهمی‌ در ارتباط اپوزیسیون با داخل و خارج کشور می‌تواند داشته باشد.

برخلاف ادعای مخالفین و منتقدین، حضور شاهزاده در راس یک نیروی مشروطه‌خواه پرتوان نه تنها به  اتحاد نیروهای آزادیخواه  لطمه نمی‌زند بلکه تحقق آن را ممکن می‌کند. در این مورد قابل ملاحظه است که اظهارات شاهزاده مبنی بر طرفداری از جمهوریخواهی تا کنون کمکی شایانی به این اتحاد نکرده است. حضور شاهزاده در جبهه مشروطه‌خواه وجهه سیاسی و اجتماعی این جریان را افزوده و در عین حال می‌تواند از اعمال و اظهار نظرهای تفرقه‌افکنانه برخی از گروه‌های سلطنت‌طلب که مانعی جدی در راه اتحاد است بکاهد.

علاوه بر این به دلیل بالفعل شدن نیروهای بالقوه مشروطه‌خواهی و فعال شدن پایه‌های اجتماعی آن در ایران، گروه‌های سیاسی دیگر از جمله جمهوریخواهان بیشتر برای اتحاد و همبستگی فعال می شوند. بی‌شک گروه‌های سیاسی که دغدغه اصلی‌شان فروپاشی این رژیم و گذار به دموکراسی است و نه منافع کوته‌بینانه گروهی، با ملاحظه قدرت یافتن مخالفین رژیم و قویتر شدن امکان براندازی انگیزه بیشتری برای اتحاد و حضور فعال‌تر در صحنه مبارزات سیاسی آزادیخواهانه خواهند یافت.

تجربه اسپانیا در گذار از دیکتاتوری فرانکو به دموکراسی نمونه تاریخی آموزنده‌ای در این مورد است. به جرأت می‌توان گفت که کلیه تاریخ‌نگاران توافق دارند که گذار اسپانیا به دموکراسی مدیون خوان کارلوس پادشاه سابق است. حتی رهبران احزاب چپ در اسپانیا از جمله رهبران حزب کمونیست با وجود انتقاد‌ها و تردید‌های اولیه معترف به این نقش خوان کارلوس هستند. کاریلو رهبر حزب کمونیست اسپانیا که در مذاکرات برای گذار به دموکراسی شرکت داشت و به  رسمیت دادن پادشاهی پارلمانی در قانون اساسی اسپانیا رای مثبت داد بعدا در توضیح موضع خود گفت که «انتخاب بین جمهوری و پادشاهی نبود بلکه بین دیکتاتوری و دموکراسی بود». کلادیو سانچز البورنز تاریخ‌شناس و رهبر سابق دولت جمهوریخواه در تبعید اذعان کرد که «اگر کسی اسپانیایی وطن‌پرست است باید طرفدار پادشاهی باشد!»

خوان کارلوس رفرم‌های بعد از فرانکو را با انتصاب سوارز به نخست وزیری که موافق روندهای دموکراتیک بود تسریع بخشید.  پیام اصلی پادشاه و سوارز این بود که اجرای سازوکارهای دمکراسی به سود همه گروه‌های جامعه و بهترین روش اطمینان‌بخش برای تامین صلح و رفاه اجتماعی است.  در سال ۱۹۷۸ قانون اساسی دموکراتیک اسپانیا که از طرف مجلس تدوین شده بود در همه‌پرسی با نزدیک به ۹۰ درصد آراء تصویب شد. خوان کارلوس در سال ۱۹۸۱ موفق شد با قاطعیت موجب شکست کودتای نظامی‌ شود. وی  دردهه اول پادشاهی خود یک سیاست خارجی را در پیش گرفت که موقعیت اسپانیا را در صحنه جهانی بهبود شایانی بخشید و با تعمیم روابط با فرانسه و آلمان باعث ورود اسپانیا به جامعه اروپا و ناتو شد. ایجاد سنت اعتماد سیاسی در زمان گذار از یک دولت به دولت دیگر،   استحکام قانون اساسی، نمایندگی ملی و بین‌المللی اسپانیا و پادشاهی فراجناحی و مستقل از جمله اقداماتی بودند که  خوان کارلوس انجام داد. جالب توجه است که به دلیل اتهام به  اختلاس مالی در رسانه‌ها و انتقاد افکار عمومی‌ اسپانیا در سال ۲۰۱۴ خوان کارلوس از پادشاهی استعفا داد.

در مورد نگرانی شاهزاده رضا پهلوی از موروثی بودن مقام پادشاهی باید گفت که  در وهله اول در یک همه‌پرسی، انتخاب شکل سیاسی به رای مردم واگذار خواهد شد. در صورت انتخاب پادشاهی مشروطه از طرف مردم با آگاهی به نمایندگی پادشاهی، انتخاب وی به این مقام نیز با رای مردم خواهد بود. در وهله بعد و در زمانی که وجود پادشاه را برای امنیت، یکپارچگی کشور و تحکیم دموکراسی لازم نداند،  می‌تواند از این مقام استعفا دهد و در یک همه‌پرسی مجدد ادامه پادشاهی را به انتخاب مردم واگذار کند. او می‌تواند حتی پذیرش مقام پادشاهی را به همه‌پرسی مجدد، در صورت استعفا یا درگذشت خود، مشروط کنند. اینهمه اما نمی‌تواند فقط به تصمیم و اختیار وی باشد و می‌بایست راهکارهای حقوقی برای آنها در قانون اساسی در نظر گرفته شود تا از هرگونه سوء استفاده فردی و گروهی و حزبی نیز جلوگیری گردد.

برای  رفع نگرانی‌های قشر خاکستری و شرکت تعیین کننده آنها در جنبش براندازی،  یادآوری آزادی‌های اجتماعی و پیشرفت‌های اقتصادی و ایجاد امنیت  در دوران محمدرضا شاه می‌تواند موثر باشد. حافظه تاریخی پادشاهی پهلوی که نسل به نسل منتقل شده، امید به  آینده‌ای بهتر بعد از جمهوری اسلامی  را جلوه‌ای واقعی و ملموس می‌بخشد.  شاهزاده از بازشناسی دستاوردهای دو پادشاه پهلوی بهره می‌برد و  حضور موثر وی در انقلاب اعتماد عمومی‌ را به گذار با حفظ امنیت و منافع ملی کل جامعه، پرهیز از خشونت و تبعیت مقتدرانه از قانون افزایش می‌دهد.

بحران هویت  ملی عاملی قوی و موثر در برانگیختن انگیزه انقلابی در ایران است. عناد رژیم با هویت تاریخی و فرهنگی ایران پیش از اسلام موجب بحران هویت ملی ایرانیان است.  مردم هراس دارند که ادامه ین رژیم  تمدن و محیط زیست و فرهنگ ایران را به ورطه نابودی سوق دهد. بسیاری از ایرانیان از موقعیت  اسفناک و تحقیرآمیز ایران در منطقه و در جهان رنج برده و غرور ملی آنان به سختی آسیب دیده است. رژیم کنونی خود را پایبند به حفظ منافع ملی نمی‌داند  و به خاطر حفظ نظام موجود حاضر به عقد قرارداد‌ها و معاملاتی با کشورهای بیگانه است که از نظر بسیاری از ایرانیان لطمه جبران‌ناپذیری به تمامیت ارضی ایران وارد خواهد کرد. ولخرجی‌های رژیم در پیشبرد استراتژی ایدئولوژیک خود و در مقابل،  شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» نمایانگر اعتراض مردم به تضاد رژیم با منافع ملی ایران است.

بدون شک پادشاهی پهلوی بیشترین خدمات را در تاریخ معاصر به احیای تمدن ملی و باستانی و توسعه اقتصادی و فرهنگی ایران کرده است.  یکی از دلایل دشمنی اسلامگرایان با خاندان پهلوی همانا ارزش دادن  به تمدن ایران پیش از اسلام در دوران پادشاهی پهلوی‌هاست. شاهزاده در جایگاه وارث پادشاهی پهلوی می‌تواند در مقابله با این تحقیر هویت ملی ایرانیان در جمهوری اسلامی بیشترین نقش را در برانگیختن انگیزه انقلابی برای بازگرداندن غرور و افتخار ملی ایرانیان ایفا کند.

در مورد ریزش عوامل رژیم و  نیروهای سرکوب، نیاز به تشکیل اپوزیسیونی هست که چهره‌های شاخص و رسمی‌ آن پیوند آشکار با فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم دارند. نمایاندن  شاهزاده پهلوی به عنوان نماد اپوزیسیون از تاثیر تبلیغات رژیم کاسته و به ریزش طرفدارانش کمک می‌کند. با وجود تبلیغات گسترده علیه پادشاهی پهلوی‌ها و اتهام وابستگی به استعمارگران و امپریالیسم، جمهوری اسلامی  تا کنون  موفق نشده محبوبیت و اعتماد به پادشاهی را در ایران ریشه‌کن کند و اکنون صحبت از «جهاد تبیین» در مقابله با «تطهیر پهلوی» می‌کند.  واقعیت این است که مقامات رژیم با وجود فقر دانش سیاسی از شمّ غریزی قوی در تشخیص خطرات برای ادامه  حیات خود برخوردارند و خطر پهلوی را بیشتر از بسیاری از  مخالفین خود حس کرده‌اند.

در صورت درستی تحلیل بالا از نقش مهم پادشاهی و شاهزاده رضا پهلوی به عنوان نماینده آن در ایران، کم اهمیت دادن به این نقش صدمه مهمی‌ به جنبش آزادیخواهی ایرانیان خواهد زد. او به اهمیت شرکت در جنبش به عنوان یک شخصیت سیاسی نباید پربها دهد.  در دنیای امروز ایفای نقش رهبر سیاسی کاریزماتیک، نظیر گاندی و ماندلا، به دلایل مختلف از جمله دنیای مجازی و شبکه‌های گسترده اجتماعی ، وجود ندارد که رهبران سیاسی بتوانند با اتخاذ مواضع فراجناحی و فرا عقیدتی، آحاد مردم و نیروهای سیاسی را متحد کنند.  ولی به عنوان وارث پادشاهی  و معتقد به ارزش‌های دموکراتیک، نظیر خوان کارلوس اسپانیا،  سهمی‌ که وی در پیشبرد اهداف دموکراتیک در ایران دارد حیاتی و ناگزیر است. نباید فراموش شود که حتی وقتی به نام  رضا پهلوی و نه شاهزاده در فعالیت‌های سیاسی شرکت می‌کند، دلیل توجه به وی به علت شاهزاده بودن اوست. در صورت اجتناب از این عنوان و مقام  حتی ممکن است پایه‌های پادشاهی‌خواه خود را به تدریج  از دست بدهد و  به یکی دیگر از شخصیت‌های سیاسی منفرد  تبدیل شود. متاسفانه در صحنه سیاسی ایران ما با تورم شخصیت سیاسی و مدعیان بی‌شمار شخصیت سیاسی بودن روبرو هستیم و نیازی به شخصیت جدید نیست! در صورتی که او با سازماندهی نیروهای پادشاهی‌خواه و سر و سامان دادن  به اوضاع آشفته این جریان و تشکیل گروهی از افراد با تجربه و با نفوذ قادر است توان بالقوه مشروطه‌خواهان را در خدمت جنبش آزادیخواهی بالفعل سازد.

امیدوارم در این راه تحت تاثیر بحث‌ها و انتقادات افراد و گروه‌های خارج کشور که در شرایط کنونی فاقد پایه‌های اجتماعی قابل توجه در ایران هستند، قرار نگیرد. فعال کردن نیروی پادشاهی‌خواه در خارج و داخل کشور امری مهمتر از ایجاد اتحاد با گروه‌های اپوزسیون در خارج کشور است. توجه وی باید بیشتر متوجه جنبش در داخل و جمعیت میلیونی و پرتوان ایرانیان در خارج کشور  باشد. هدفی که او برای خود قائل است و در مصاحبه‌ها تکرار می‌کنند انجام انتخابی آزاد برای تعیین آینده سیاسی ایران، از جمله تعیین شکل سیاسی حکومت است. بهترین و موثرترین کمک وی برای تحقق این هدف، همانطور که در این نوشته گفته شد، قبول رهبری جریان مشروطه‌خواه و با اتکاء به پشتیبانی مردمی‌، عملی کردن اتحاد مخالفین جمهوری اسلامی است. بر این اساس اگر شرایط عینی جامعه لزوم ایفای این نقش را در براندازی رژیم موجود و گذار به دموکراسی نمایان کند مسئولیت ملی ایشان  ایجاب می‌کند که واقعیت تاریخی  را به ایده‌آل ذهنی اولویت خویش دهد.

زیرنویس:
*عنوان «شاهزاده» که در زبان‌های لاتین Prince یا واژه‌های مشابه خطاب می‌شود حتی به شاهزاده‌هایی که دیگر ادعای سلطنت ندارند  و صرفا از خانواده‌های سلطنتی هستند اروپا اطلاق می‌شود.  منتقدین توجه نمی‌کنند که عنوان شاهزاده صرفا می‌تواند جنبه توصیفی داشته و الزاما به معنی موضع‌گیری سیاسی تلقی نشود. ضمنا شرکت شاهزاده  با این عنوان در جنبش انقلابی به افزایش حیثیت و اعتبار جنبش در محافل بین‌المللی کمک می‌کند.


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۳ / معدل امتیاز: ۳٫۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=313397