گفتگو با نویسنده‌ «مومو و دوستانش»؛ داستان‌هایی با کودکان ناتوانمند برای همه کودکان

- «وقتی دخترم به دنیا آمد تشخیص داده شد که نه فقط  دارای سندروم داون است بلکه مشکل شدید قلبی نیز دارد. یعنی دارای دو سوراخ در دو دهلیز قلب‌اش است. همین باعث شد که در حدود شش هفت ماهگی  یک عمل قلب باز و به دنبال آن دو عمل دیگر سنگین داشته باشد.»
- «من بسیار آگاه بودم که این داستان‌ها در مورد معلولیت نباشند. این چیزیست که در بازار وجود دارد که درواقع موعظه می‌کنند که ما چرا باید بچه‌های دارای معلولیت را بین خودمان راه دهیم و از این حرف‌‌ها. من از این دریچه برخورد نمی‌کنم و موعظه نمی‌کنم. بلکه نشان می‌دهم که «مومو»- یعنی کاراکتر دخترم- هرچند دارای معلولیت است ولی با کاراکترهای دیگر ارتباط دارد و با آنها بازی می‌کند و وارد ماجراهای داستان‌ می‌شود.»

شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱ برابر با ۱۸ مارس ۲۰۲۳


سارا ممتاز مادر یک فرزند معلول است که تولد وی او را به سوی نوشتن داستان‌هایی برای کودکان با کاراکترهایی که ناتوانمند هستند کشاند. کیهان لندن درباره این تجربه و داستان‌هایش با سارا ممتاز گفتگو کرده است.

سارا ممتاز و دخترش

 -خانم ممتاز، لطفا درباره انگیزه خود برای نوشتن داستان‌هایی با شخصیت‌های کودکان ناتوانمند توضیح دهید. 

-من قبل از به دنیا آمدن دخترم، امانی، هیچ تجربه‌ای در ارتباط با معلولیت نداشتم و از زندگی روزمره آنها و مشکلات‌شان باخبر نبودم.  ولی با تولد دخترم تجربه‌های من شروع شد. وقتی او به دنیا آمد تشخیص داده شد که نه فقط  دارای سندروم داون است بلکه مشکل شدید قلبی نیز دارد. یعنی دارای دو سوراخ در دو دهلیز قلب‌اش است. همین باعث شد که در حدود شش هفت ماهگی  یک عمل قلب باز و به دنبال آن دو عمل دیگر سنگین داشته باشد.

یادم است وقتی که دخترم حدود سه ماه‌اش بود، یعنی تقریباً دو سال پیش، ایده‌ای در مورد شخصیت‌پردازی برای داستان‌هایی ویژه کودکان به ذهنم خطور کرد. مسلماً درباره دخترم به عنوان شخصیت اول این داستان‌ها فکر کردم. تا جایی که من تحقیق کرده‌ام داستانی نیافتم که کودکی دارای معلولیت عمده جسمی‌ و ذهنی کاراکتر اول داستان‌ باشد. ولی به گمان من هیچ دلیلی وجود ندارد که اگر اینطور باشد داستان مورد توجه و علاقه خوانندگان قرار نگیرد. دور و برم را به دقت نگاه می‌کردم تا کاراکترهای کسانی را که دوستان دخترم و همچنین کاراکترهای دیگر داستان‌ها باشند پیدا کنم. در داستان‌ من، یک کاراکتر سگ چابک و فرز هست که اسمش را «هاروی» گذاشتم. این کاراکتر را بر اساس سگ یکی از دوستانم خلق کردم. با این سگ اُخت بودم چون وقتی آنها به سفر می‌رفتند من از او نگهداری می‌کردم. سگ تیزپایی بود که آرام و قرار نداشت و بسیار دوست داشت که با دیگران ارتباط برقرار کند. من تمام خصوصیات این سگ را در کاراکتر‌ «هاروی» گنجاندم. شخصیت ثابت دیگر گربه‌ای است به نام «انزو» که گربه خانواده برادرم است. این گربه اهل خانه و همواره در خودش است. زیاد هم دوست ندارد با دیگران ارتباط برقرار کند؛ پُر پشم است و کمی‌ هم دست‌وپا چلفتی  و در عین حال بسیار وسواس دارد. من خصوصیات او را با اغراق در کاراکتر «انزو» گذاشتم. افزون بر این،  از او یک شخصیت آکادمیک ساختم که به دانش و ریاضیات علاقه دارد و معماها و معادله‌ها را حل می‌کند.

بخشی از خوانندگان با خصوصیات او ارتباط برقرار می‌کنند و بخشی دیگر که اهل ورزش و فعالیت‌های فیزیکی هستند با‌ «هاروی». به هر حال در داستان‌های من برای هر بچه‌ای کاراکتری هست که با آن بیشتر ارتباط برقرار کنند.

در عین حال بسیار آگاه بودم که این داستان‌ها در مورد معلولیت نباشند. این چیزیست که در بازار وجود دارد که درواقع موعظه می‌کنند که ما چرا باید بچه‌های دارای معلولیت را بین خودمان راه دهیم و از این حرف‌‌ها. من از این دریچه برخورد نمی‌کنم و موعظه نمی‌کنم. بلکه نشان می‌دهم که «مومو»- یعنی کاراکتر دخترم- هرچند دارای معلولیت است ولی با کاراکترهای دیگر ارتباط دارد و با آنها بازی می‌کند و وارد ماجراهای داستان‌ می‌شود. سعی می‌کنم که به بچه‌های دارای معلولیت‌های مختلف، سکو و بلندگویی برای شنیدن صدایشان بدهم. زیرا بچه‌ها بیشتر از چیزهایی که در معرض تاثیرگذاری آنها هستند و از رفتار دیگران می‌آموزند تا از موعظه. تمام فلسفه کاری من هم آنست که بچه‌هایی که  نیازهای ویژه دارند برای این جنبه مورد توجه قرار نگیرند؛ فرضا اگر ما بچه‌ای را روی صندلی چرخدار می‌بینیم به او به عنوان یک پدیده معمولی در جامعه انسانی نگاه کنیم. البته مدت‌ها طول کشید تا مسیر پیشرفتم را یافتم.

-چگونه این پروژه را شکل دادید؟

-تصمیم گرفتم قبل از نوشتن داستان‌ها ابتدا کاراکترها را خلق کنم که در مجموعه داستان‌ها حضور داشته باشند.  یعنی مجموعه‌ای باشد که تداوم داشته و سریال باشد. داستان‌های سری «ماجراهای شگفت‌انگیز مومو  و دوستانش» بهم ارتباط دارند تا کودکان آنها را دنبال کنند.  در نظر دارم در آینده بر اساس این داستان‌ها کارتون‌هایی هم تولید شوند. ایده‌های دیگری هم دارم که بماند برای بعد.  شرکتی را ثبت کرده‌ام که در چارچوب آن این کتاب‌ها – و امیدوارم بعدها کارتون‌ها- تولید شوند که که مخفف آن WAB است یعنی همه ما بهم تعلق داریم (We All Belong).

برای پیشبرد کار با شرکتی وارد همکاری شدم که تجربه‌ی طولانی در تصویرپردازی کاراکترهای داستان‌های کودکان دارد. اینهم فرآیندی طولانی بود تا تصاویر آنها نهایی شوند. اگر به چهره «مومو» نگاه کنید دارای نوارهای زرد و آبی در موهایش و بند کفش‌هایش است که این نشانه و سمبل بیماری «داون» است. این تلویحی به معنای آنست که او هر چیزی که هست به آن افتخار می‌کند و خوانندگان هم با این مفاهیم آشنا می‌شوند.

سارا ممتاز و کتاب‌هایش برای کودکان

-به این ترتیب به نظر می‌رسد «مومو» با دوستانش،‌ هاروی و انزو، رابطه خوبی دارد و با هم ماجراهایی را از سر می‌گذرانند. آیا هر داستان پیامی دارد؟

-بله، کتاب اول من در مورد کاراکترها بود که گفتم  با الهام از شخصیت‌های واقعی ساخته و پرداخته شدند که البته برای جالب کردن آنها مبالغه کرده‌ام.

در کتاب دوم که عنوانش است «بیشتر از نژاد» یک کاراکتر دیگر هم داریم که  دختری است با نام «ایوا» که سرچشمه بیماری او نرسیدن اکسیژن کافی به نوزاد در حین زایمان است. این دختر روی صندلی چرخدار است. داستان هم از این قرار است که در روز مسابقه ورزشی در مدرسه هیچکس او را در تیم‌شان راه نمی‌دهد زیرا  ارزشی به تیم‌شان اضافه نمی‌کند. مربی  هم شخص رقابت‌طلب است و شهوت رسیدن به پیروزی دارد و از بالا به این دختر نگاه می‌کند.  از قضا بعدها مربی تصادف وحشتناکی می‌کند و خودش مجبور می‌شود که روی صندلی چرخدار بنشیند.  همین تجربه باعث می‌شود او بفهمد که با افراد دارای معلولیت باید مهربان بود. چکیده پیام داستان‌های «مومو» هم در همین است.

در کتاب سوم کاراکتر پسری داریم که دارای اوتیسم است و در سفر هوایی بیقراری می‌کند. این داستان را نوشتم زیرا می‌دانم کم نیستند خانواده‌هایی که فرزندان آنها معلولیت‌های پوشیده دارند و به نظر نمی‌رسد نیازهای خاصی داشته باشند. ولی فرضا محیط هواپیما در حین پرواز آنها را آزار می‌دهد و آرام و قرار را از آنها می‌گیرد و باعث ناراحتی مسافران دیگر می‌شود. در ظاهر آنها مشکلی ندارند ولی شرایط خاص مسافرت هوایی آنها را دچار تشویش و اضطراب می‌کند. در چنین شرایطی فرزندان با رفتارشان نشانه‌هایی از این بیماری را به والدین می‌دهند.

-اما به نظر می‌رسد عنوان کتاب «بیشتر از نژاد» پیامی فراتر از ناتوانمندی افراد دارد…

-بله، نکته مهم دیگر آن است که این داستان‌ها دارای نگاهی در برگیرنده و فراگیر هستند یعنی شامل شخصیت‌هایی از نژادها و ادیان، زبان‌ها و عقاید مختلف هستند.  من سعی می‌کنم که شخصیت‌هایی از این رنگین‌کمان تنوع را در داستان‌ها بیاورم تا هر بخشی از جامعه حضوری در آنها داشته باشد.

دیگر آنکه وارد جزئیات نوع معلولیتی که کاراکترها در داستان‌ها دارند نمی‌شوم. هدف آنست که کودکان با کنجکاوی خود این اطلاعات را از والدین‌شان بگیرند. تجربه‌ای داشتیم که والدین و بچه‌ها با هم همین داستان را خواندند. بازخورد و نظر مثبت و جالبی که در مورد این تجربه داشتم این بود که پس از پایان داستان‌خوانی، بچه‌ها در مورد نوع معلولیتی که در داستان به آن اشاره می‌شود پرسش‌های زیادی از والدین‌شان کردند. جالب اینکه بیشتر والدین اطلاعات لازم را نداشتند. خود همین باعث می‌شود که والدین به اتفاق فرزندانشان دنبال تحقیق و کسب اطلاعات در مورد بیماری باشند. این جنبه آموزنده داستان‌ها برای بزرگسالان و کودکان است که خواندن کتاب را برای همه دلپذیر می‌کند.

-ایده پروژه محل بازی برای کودکان ناتوانمند چگونه شکل گرفت؟

-گفتم که من به واسطه دخترم در تماس دائمی‌ با مسائل افراد دارای معلولیت قرار دارم و مشکلات آنها دغدغه من است. من دخترم را به پارک می‌برم تا سرگرم شود و از زندگی لذت برد ولی وسایل بازی طوریست که نمی‌تواند چندان از آنها استفاده کند. بسیار عجیب است که در این دوره و زمانه وسایل بازی در پارک‌های بریتانیا برای کودکان دارای معلولیت طراحی نشده‌اند. بنابراین «امانی» نمی‌تواند در کنار کودکان دیگر بازی کند و لذت ببرد. خوب یادم است یکبار دخترم را به پارک برده بودم؛ خانواده‌ای با سه فرزند که یکی از آنها پسری هفت هشت ساله روی صندلی چرخدار بود نیز در پارک بودند. دو فرزند سالم بازی می‌کردند و از حضورشان در پارک نهایت لذت را می‌بردند. من نهایت غم و دلشکستگی را در چهره پسر روی صندلی چرخدار می‌دیدم که در آرزوی پیوستن به برادر و خواهرش است. این تجربه باعث شد تا به فکر محل و وسایل بازی برای کودکان دارای معلولیت بیفتم.

من پژوهش‌های خودم را شروع کردم تا ببینم که در این زمینه در بریتانیا و در کشورهای دیگر چه اقداماتی شده است. کسب اطلاع کردم که در چند مکان خارج از لندن اماکن بازی برای کودکان دارای معلولیت هست که تفکیک و جداسازی شده‌اند. ولی ایده‌‌ی من این بود که محل بازی مجهز به وسایل بازی برای همه کودکان باشد و نه اینکه کودکان دارای معلولیت از بقیه کودکان جدا باشند!

سخنرانی در دانشگاه وست‌مینستر

به شورای شهر وست‌مینستر در مورد این ایده نامه‌ای نوشتم که زود مورد قبول و استقبال آنها قرار گرفت و آنها اعلام آمادگی برای تامین هزینه و اختصاص فضایی به این پروژه کردند. حدود یک سال پیش پروژه شکل منسجم‌تری یافت و به مرحله مطالعه امکان‌سنجی رسید. من در دانشگاه وست‌مینستر درباره‌ این پروژه برای دانشجویان فوق لیسانس به بالا به عنوان یک طرح کامیونیتی (باهمستانی) سخنرانی کردم که مورد توجه قرار گرفت. تلاش کردم که دانشجویان مهندسی را که فکری باز، خلاق و ابتکاری دارند جذب این پروژه کنم. شرکت‌های حرفه‌ای در این حوزه به واسطه شهرداری و نیز  تیمی‌ که روی وسایل بازی مناسب کودکان دارای معلولیت کار می‌کنند به این پروژه  پیوسته‌اند. مکانی هم که متعلق به کلیساست برای این منظور در نظر گرفته شده که مراحل قانونی خود را می‌گذراند. منتظریم که همه مسائل تدارکاتی و  اجرایی حل شوند تا گام عملی ساخت این مکان بازی شروع شود.

ایده‌ی دیگری که دارم این است که این اماکن بازی مناسب والدینی هم باشد که دارای معلولیت هستند و آنها بتوانند با وسایل یاری دهنده مواظب فرزندان خود حین بازی باشند.

خبر خوب دیگر هم اینکه تصمیم گرفته شده وقتی اماکن بازی موجود در این شهرداری به مرحله تعمیرات و بهسازی برسند وسایل بازی مناسب برای کودکان دارای معلولیت هم به آنها اضافه شود. بله،  پروژه پیش می‌رود.

-کتاب‌های شما را از کجا می‌توان تهیه کرد؟

-در وبسایت «مومو و دوستان» و همچنین از طریق وبسایت آمازون.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۷ / معدل امتیاز: ۳٫۹

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=315176