چندی پیش شی جینپینگ دبیرکل حزب کمونیست و رهبر جمهوری خلق چین برای دیدار و گفتگو با ولادیمیر پوتین رهبر روسیه به مسکو سفر کرد. کیهان لندن با توجه به روابط جمهوری اسلامی با این دو دولت و سیاست «نگاه به شرق» علی خامنهای که ایران را به غارتگاه روسیه و چین تبدیل کرده است، با عباس فیض کارشناس مسائل چین گفتگو کرده است.
عباس فیض کارشناس بینالمللی حقوق بشر در رابطه با آسیای جنوب شرقی است. وی سه دهه سابق فعالیت در سازمان عفو بینالملل و چهار سال تدریس در دانشکده حقوق دانشگاه اسکس در بریتانیا را در کارنامه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود دارد. وی از جمله پژوهشگرانی است که به بررسی تاثیر طرح چین موسوم به «ابتکار جاده و کمربند» در وخیمتر شدن وضعیت حقوق بشر در کشورهایی که این طرح در آنها پیاده شده، پرداخته است.
-آقای فیض، نزدیکی چین و روسیه بر اساس چه انگیزههایی است؟ آیا این نزدیکی را میتوان در سطح یک پیمان استراتژیک دید یا اینکه مقطعی و تاکتیکی است؟
– اول از همه مصرف سیاسی دارد و مهمتر از همه از سوی دولتهای چین و روسیه برای فریب و رد گم کردن مردم کشورهای خودشان است. مثلا اگر چین را در نظر بگیریم، اقتصاد این کشور آن شکوفایی چندی پیش را ندارد و چند عامل این وضعیت را ایجاد کرده است. مهمترین عامل رکودی است که در پیامد طرح شی جینپینگ موسوم به «ابتکار جاده و کمربند» پیش آمده. بر اساس این طرح چین وامهای درازمدت با بهره کم برای امور عمرانی در اختیار کشورهای مختلف قرار داده با این شرط که پروژههای عمرانی را شرکتهای چینی انجام دهند؛ یعنی درواقع به خرج کشورهای دیگر بازار کار برای نیروی کار چین ایجاد بشود. این پروژه در ابتدا مورد استقبال کشورهای مختلف قرار گرفت اما به تدریج این حس به آن کشورها دست داد که اقتصادشان زیر کنترل چین درآمده است. همین امر باعث شد که طرح «جاده و کمربند» کمتر مورد استقبال قرار گیرد. علاوه بر این، با کاهش زاد و ولد در چین امتیاز این کشور در تولید و ارائه خدمات با نیروی انسانی ارزان دارد خنثی میشود. این تحولات باعث شدهاند که اقتصاد چین با بحرانها و چالشهایی روبرو شود که شی جینپینگ به سادگی قادر به حل آنها نیست. به همین دلیل رهبری چین طرح جدیدی را دنبال میکند تا به مردم چین نشان دهد که در صحنه بینالمللی این کشور نقش مهمی بازی میکند و این تحرکات بیشتر برای منحرف کردن اذهان مردم چین از مشکلات داخلی است.
از طرف دیگر، چین شدیدا به دنبال این است که آمریکا از حمایت تایوان دست بر دارد تا این کشور بتواند به راحتی تایوان را که جزیرهای خودگردان است و دمکراسی در آنجا بر قرار است، به خود ملحق کند و نظام دیکتاتوری خودش را بر آنجا مسلط سازد. نزدیکی شی جینپینگ به پوتین میتواند اهرمی برای اعمال فشار بر آمریکا باشد.
برای پوتین هم قضیه به این صورت است که به مردم روسیه بگوید کشور مقتدری مانند چین در کنار وی و کشور روسیه ایستاده است. اما تا آنجا که میبینیم به نظر نمیرسد پوتین به چیزی جز حمایت کلامی از شی جینپینگ رسیده باشد.
خلاصه اینکه، این همکاری بعید است به مرحله استراتژیک برسد آنهم به این دلایل:
اول آنکه از آنجا که هدف اساسی شی جینپینگ کسب امتیاز از آمریکا در رابطه با تایوان است، او حاضر نخواهد شد خودش را وارد پیمانی با روسیه کند که بعدا نتواند از آن بیرون بیاید. بیشتر تحلیلگران بر این عقیده هستند که شی جینپینگ همیشه از فشارهای غیرنظامی برای مقابله با غرب استفاده میکند و خواهد کرد، از جمله دیپلماسی به اصطلاح صلحجویانه چین در سطح بینالملل نمونهای از این سیاست است.
دلیل دیگر این است که هنوز آن اعتمادی را که پوتین به دنبالش است، شی جینپینگ از خود نشان نداده؛ مثلا در همان زمانی که شی جینپینگ هنوز در روسیه بود و حرف از صلح میزد، پوتین بریتانیا را تهدید به حمله اتمی کرد. به عبارت دیگر، پوتین هم به شی چندان اعتماد ندارد.
– رابطه جمهوری اسلامی ایران و جمهوری خلق چین را چگونه توضیخ میدهید؟ این رابطه چه تفاوتهایی با رابطه رژیم ایران و روسیهی پوتین دارد؟
– همانطور که گفتم، شی جینپینگ همیشه به دنبال فشارهای غیرنظامی برای دست یافتن به منابع خام و بازارهای دنیا برای کالایهای تولید چین و ایجاد اشتغال برای نیروی کار چین است. گسترش طرح «جاده و کمربند» هم به همین منظور بوده. اما فقط در کشورهایی موفق شده که حکومتهایشان ستیزهجو نبوده و با چالشهای سخت درونی هم روبرو نبودهاند. مثلا شیوه ارتباط چین با طالبان درافغانستان و با جمهوری اسلامی در ایران با شیوه ارتباط این کشور با پاکستان و یا حتی با عربستان متفاوت است؛ یعنی چشمش به ایران و افغانستان فقط برای بردن مواد خام معدنی از جمله گاز است. یعنی تا کنون فقط چنین بوده و دیده نشده که چین برای حفظ یک حکومت متزلزل به حمایت سختافزاری متوسل شود. اما باید هشیار هم بود و رفتار چین را به دقت زیر نظر داشت و رصد کرد.
روسیه اما در حکومت پوتین تا کنون برای جمهوری اسلامی جز سرشکستگی چیزی در بر نداشته است. در نمونههای اخیر، هرچه ابراهیم رئیسی بیشتر به پوتین التماس کرده، پوتین کمتر علاقه نشان داده است. پوتین زمانی حاضر به حمایت کامل از جمهوری اسلامی خواهد شد که تهران مثلا یک جبهه جدید جنگ در خاورمیانه باز کند و شکافی در حمایت نیروهای غربی از اوکراین ایجاد کند. البته از جمهوری اسلامی بعید نیست که امنیت کشور را به خاطر ارباب خود به خطر بیندازد اما در این زمینه به نظر میآید ابتکار از دست پوتین و جمهوری اسلامی خارج شده و یا دستکم در حال حاضر چنین به نظر میرسد.
-آیا در این میان، جمهوری اسلامی ایران در مناسبات بین دو کشور، چه تاکتیکی و چه استراتژیک، اساسا وزنهای به شمار میرود؟
-جمهوری اسلامی برای جمهوری خلق چین در حال حاضر چیزی جز یک منبع موقت برای بردن مواد اولیه و مواد معدنی نیست و بیش از اینهم نخواهد بود. سران جمهوری اسلامی در جنگطلبی بیشتر به پوتین نزدیک هستند تا به شی جینپینگ، اما این چین است که قدرت خرید منابع زیرزمینی ایران را دارد و نه روسیه! در نتیجه جمهوری اسلامی سعی خواهد کرد خودش را وابسته به چین نگه دارد. چین اگر هم به ایران فراتر از منبع کسب منابع زیرزمینی نگاه کند بیشتر به عنوان اهرمی برای فشار بر غرب خواهد بود، نه چیز دیگر. یعنی جمهوری اسلامی ابزاری است برای پیاده کردن استراتژی چین در رابطه با آمریکا و به این ترتیب ابتکار در دست چین است و نه جمهوری اسلامی.
-روابط جمهوری اسلامی با چین کمونیست و روسیهی پوتین در هر حال به زیان ایران است. آیا نزدیکی استراتژیک احتمالی چین و روسیه به صورت بلندمدت بیشتر به زیان ایران نخواهد بود؟
-بطور کلی اگرچه جنگ اوکراین مشت چین را باز کرده به این معنی که برخلاف اینکه چین میگوید به تمامیت ارضی کشورها احترام میگذارد، ولی تهاجم نظامی پوتین به اوکراین و زیر پا گذاشتن تمامیت ارضی آن کشور را محکوم نکرده که هیچ، در ظاهر از او حمایت هم میکند. واقعیت این است که این جنگ منافع سرشاری برای چین داشته. چین برای اولین بار از کشوری که همیشه واردکننده نفت و گاز بوده به صادرکننده این دو منبع مهم انرژی تبدیل شده است چون این محصولات را با قیمت ارزان از روسیه و کشورهای زیر تحریم میخرد و در بازار به عنوان صادرات چین میفروشد. بازار کالاهای چینی بهخصوص در روسیه و کشورهای حامی پوتین از لوازم خانگی گرفته تا اتومبیل که قبلا رونق خاصی نداشت، الان رونق پیدا کرده است. اینها منافعی است که دولت چین حاضر نیست از دست بدهد. پس چین تلاش خاصی برای کمک به پایان دادن جنگ روسیه در اوکراین نخواهد کرد، جز حرف زدن خالی. یعنی آن اتحادی که قرار است چین و روسیه به آن برسند الان در عمل نیز وجود دارد ولی بعید است از این فراتر برود. ضررش برای ایران نیز همان است که تا حالا بوده، یعنی دادن پروانه غارت تمامعیار منابع کشور به قیمت کم به یک قدرت بیگانه. حضور چین در ایران به این معنی است که مردم ایران روز به روز فقیرتر خواهند شد، و جمهوری اسلامی از رشوهای که به خاطر غارت اموال ایران میگیرد، سرسپردگان خودش را تغذیه مالی کرده و آنها فربهتر خواهند شد.
البته در حال حاضر بعید به نظر میرسد که روسیه و چین به یک پیمان استراتژیک برسند. غیر از فشارهای مالی باید تهدید و فشارهای نظامی هم وجود داشته باشد تا نزدیکی این کشورها به سطح پیمانهای استراتژیک برسد. اگر روسیه و چین پیمان دفاعی استراتژیک ببندند در آنصورت صد درصد به ضرر ایران خواهد بود. زیرا چین و روسیه اهرمی خواهند داشت که بر اساس آن سعی خواهند کرد با غرب وارد جنگ بشوند. در آنصورت هم اول از همه یک جنگ نیابتی راه خواهند انداخت و آن جنگ نیابتی یا در کشوری مانند ایران یا در کره شمالی خواهد بود. وقتی هم از جنگ نیابتی صحبت میکنیم باید در نظر داشته باشیم که چین و روسیه دارای سلاحهای اتمی نیز هستند. اگر جنگی صورت بگیرد گرچه سطح استفاده از تسلیحات اتمی در حد هیروشیما و ناکازاکی نخواهد بود، ولی احتمال اینکه از سلاحهای سبکتر اتمی استفاده کنند اصلا منتفی نیست! بر اساس تهدیدات صریح پوتین، بعید نیست که وی از تسلیحات اتمیاستفاده کند و این خطرناکترین سناریو برای ایران و دنیاست.