نشست «رهبری و آینده انقلاب ایران» به میزبانی «اندیشکده کوروش بزرگ» در دانشگاه «جرج میسون» واقع در ایالت ویرجینای آمریکا هفتم آوریل برابر با ۱۸ فروردین برگزار شد. هفت شرکتکننده در این نشست عبارت بودند از رضا تقیزاده، سعید قاسمینژاد، عرفان قانعی فرد، امین سوفیامهر، بابک شکرابی، بهراد توکلی و حجت کلاشی. با اینکه نام امیر طاهری نیز به عنوان شرکتکننده در آگهی این نشست آمده بود اما وی در پیامی توییتری اعلام کرد که در آن شرکت ندارد. عرفان قانعی فرد یکی از برگزارکنندگان این نشست ابراز امیدواری کرد که این تحلیلگر و روزنامهنگار بینالمللی در نشستهای بعدی حضور پیدا کند.
از سوی دیگر، عدم حضور شرکتکننده زن در این نشست توجه برخی را جلب کرد که به انتقاد از این موضوع پرداختند. در این ارتباط نیز از سوی برگزار کنندگان از جمله بابک شکرابی مطرح شد که زنانی که دعوت شده بودند اعلام کردند امکان حضور در این نشست را ندارند و آنها در گفتگوهای آتی شرکت خواهند داشت.
گردانندهی این نشست انوشیروان کنگرلو چهرهی تلویزیونی شناختهشده و همکار سابق صدای آمریکا و تلویزیون ملی ایران پیش از انقلاب ۵۷ بود که خوشامد خود را به حاضران با عبارت «به نام ایران، مرز پرگهر» آغاز کرد و پس از پخش سرود «ای ایران» با صدای بنان به معرفی سخنرانان پرداخت:
دکتر رضا تقیزاده تحلیلگر و فعال سیاسی، رئیس دفتر سابق شهبانو که از اسکاتلند و به صورت آنلاین سخنان خود را بیان داشت.
سعید قاسمی نژاد فعال سیاسی و تحلیلگر مسائل سیاسی و اقتصادی از «بنیاد دفاع از دمکراسیها».
عرفان قانعی فرد پژوهشگر تاریخ معاصر ایران از «مرکز ضد تروریسم آمریکا».
امین سوفیامهر تحلیلگر سیاسی که به صورت آنلاین در این نشست شرکت کرد.
بابک شکرابی فعال سیاسی از کانادا
حجت کلاشی فعال سیاسی و تحلیلگر از آلمان به صورت آنلاین نظرات خود را مطرح کرد.
بهراد توکلی هنرمند و موزیسین از واشنگتن
رضا تقیزاده: ایران تنها یک راه دارد و آن ملیگرایی است
دکتر رضا تقیزاده سخنان خود را با ارتباط مسیر حرکت جامعه و رویدادهایی که به نقطه عطف تبدیل میشوند شروع کرد و در ویدئویی که در این نشست پخش شد گفت: «مسیر حرکت یک جامعه موکول به رویدادهای مهم تاریخی است. این رویدادهای مهم نقطه عطف هستند و بر زندگی مردم تاثیر میگذارند تا نقطه عطف دیگری پیدا شود. این نقاط معمولا در تاریخ زیاد نیستند چون تأثیرگذار و تعیینکنندهاند.» وی با اشاره به تاریخ معاصر ایران و انقلاب مشروطه و کودتای سوم اسفند و روی کار آمدن رضاشاه و همچنین رویدادهایی مانند جنگ جهانی دوم و تلاشهایی که برای جدا کردن بخشهایی از ایران شد افزود که در آن دوران «ما شاهد جمهوریهای دستنشانده مانند آذربایجان و مهاباد هستیم که نیتشان جدا کردن بخشی از ایران بود. کسانی همین اکنون از یکطرف سالگرد جمهوری مهاباد را جشن گرفتند و از طرف دیگر ادعای همبستگی میکنند.»
رضا تقیزاده دوران دکتر محمد مصدق و انقلاب سفید را نیز جزو نقاط عطف تاریخ معاصر ایران دانست و گفت که پس از آن «ایران در مسیر درستی قرار گرفته بود و ایرانی به ایرانی بودن خود افتخار میکرد و مملکت یکپارچه یکی از وزنههای سنگین ثبات منطقه بود. در حالی که جمهوری اسلامی عامل بیثباتی منطقه شناخته میشود. فتنه بزرگ مذهبی در سال ۵۷ شکل گرفت و مسیر تاریخ ایران را تغییر داد و حالا مردم ایران در حال باز یافتن ریشههای تاریخی و ارزشهای ایرانی هستند.» وی با اشاره به جنبش انقلابی اخیر افزود: «پس از قتل مهسا امینی در ۲۵ شهریور در ایران یک خیزش بینظیر شکل گرفت. این خیزش با وجود شباهت با اعتراضات قبلی اما به سرعت در سراسر کشور گسترش یافت و جوانان بدون ترس به خیابان آمدند و خودشان این جنبش را انقلاب خواندند. البته انقلاب وقتی که به نتیجه برسد، واقعا انقلاب خواهد بود. بخش مهمی از این جنبش به طرفداران مشروطه مربوط میشود. مردم امید دارند که انقلابشان به نتیجه برسند.»
وی سپس به احتمالات فروپاشی جمهوری اسلامی پرداخت و گفت: «اما فروپاشاندن ا ین حکومت چقدر به واقعیت نزدیک است؟ من فروپاشی را به یک پل تشبیه میکنم. پلی که با خواستها و اعتراضات مردم مرتب ترک میخورد و در جایی این شکافها بهم پیوند میخورد و سرانجام پل فرو میریزد. این یک قاعده کلی است و جمهوری اسلامی از آن مستثنا نیست. جنگ، کودتا و همچنین پیروزی خیزش مردم سبب میشود که این ترکها عمیق شوند و صدای پای مردمی که روی این پل میکوبند همراه با اعتراضات جمعی، زمینهی فروپاشی این پل را فراهم میکند. این واقعیت به دل حکومت ترس انداخته است. مردم در طول هفت ماه گذشته بیش از ۷۰۰ کشته از زن و مرد دادند و این اعتراضات ادامه خواهد یافت تا جایی که هدف انقلاب تامین بشود. البته در طول این حرکت و خیزش مردم، حکومت نیز مقاومتهایی میکند و حاضر نمیشود به راحتی صحنه را ترک کند. فروپاشی حکومت یک رویداد خلقالساعه نیست بلکه روند است و از جایی آغاز و به نقطهای دیگر ختم میشود و پس از به سرانجام رسیدن است که با نگاه به آن میتوان فهمید ترکها در کجا بهم پیوند خوردهاند.»
وی سپس به جرقههایی پرداخت که آتش انقلابها را شعلهور میکنند: «هر انقلابی به یک جرقه نیاز دارد. از جرقهای که بهار عربی را رقم زد و به تغییرات شمال آفریقا تا جنگ سوریه منجر شد. برای جمعبندی از اوضاع امروز ایران اما در حالی که مردم در حال فداکاری بودند در خارج کشور احساس شد که گویا آنها فاقد رهبری هستند و باید آن را سازماندهی کرد. در حالی که شروع خیزش هم نه رهبری داشت و نه سازماندهی از خارج! با این کار رهبرانی تراشیده شدند از جمله از طریق رسانهها و انتظار میرفت که با آمدن اینها جریان انقلاب متفاوت شود. طبیعی است که هشت میلیون ایرانی خارج کشور دلشان با مردم است. این رهبران تازه معرفی شده، خواستند تظاهراتی راه بیندازند. در حالی که یک بازار بکر برای همبستگی با مردمی که ملیگرا و طرفدار بازگشت به ریشههای خود هستند وجود داشت. مردم به دنبال این هستند که مشکلات اقتصادی و اجتماعی حل شود و همه آنچیزهایی را داشته باشند که پیش از انقلاب۵۷ داشتند و نمادشان هم پرچم شیروخورشیدشان است. در خارج اما در تظاهراتها این نمادها را نادیده گرفته و حتا نمایندگان ملیگرایان را راه نمیدادند و تصور میکردند شرکتکنندگان با این پرچمها به خاطر اینها میآیند! و حتا گفتند چرا نمیروید تظاهرات خودتان را بگذارید! مردم اما ثابت کردند که حضور آنها به خاطر این افراد نبود بلکه به خاطر ملت و مملکت ایران بود نه برای اهداف سوسیالیستی و خطکشی بین استانها و…»
دکتر رضا تقیزاده در ارتباط با تلاشهایی که در خارج کشور جریان دارد گفت: «این رهبران خودشان جمع اضداد هستند که البته برخی هم خودشان را در چنین ظرفیتی ندیدند و کنار رفتند. نماد حرکت ملی ایرانیان شاهزاده رضا پهلویست که در این جمع استثناء است و فاصله فوقالعاده زیادی با دیگران دارد و نماد کثیر پادشاهیخواهان و ملیگرایانی است که فردای ایران را در پادشاهی پارلمانی میبینند. اما رسانههایی که معلوم است از کجا تغذیه میشوند، با فکر معرفی رهبری متفاوت بدون در نظر گرفتن این فاصلهها نمایندگان مشروطهخواهان را نادیده گرفته و تجزیهطلبان و چپها و طرفداران حکومتهای سوسیالیستی را تبلیغ میکنند و به دنبال اتحادهای تصنعی هستند. تب اعتراضات در خارج و در داخل به عرق نشست. البته این را مستقیم به این تحرکات و رهبرتراشی مربوط نمیکنم ولی حتما در دلسردی مردم نقش داشته و حکومت هم سوء استفاده کرد و خودش را جمع و جور کرد و به برگشت به موضوع حجاب و محرومیت زنان از خدمات اجتماعی. حکومت درواقع فرصتی پیدا کرد تا علیه انقلاب مهسا عمل کند. من هم معقتدم این انقلاب رهبر میخواهد. اما این رهبر وجود دارد. رهبر رضا پهلوی است اگر که به پیروزی این انقلاب و به مردم فکر میکنیم. من تردید ندارم که این پل فرو میریزد؛ جمهوری اسلامی فرو میریزد و این انقلاب پیروز میشود و مردم خواهند توانست مجلس مؤسسانی را تشکیل دهند با اکثریت ملیگرایان که بتوانند ایران یکپارچه را برای نوسازی آماده کنند. در حالی که این رهبران معرفی شده کارنامه آنها تضعیف این انقلاب بوده من به شما اطمینان میدهم این رهبران اگر با هواپیما هم به ایران برده شوند و انتخاباتی برگزار کنند، فردایش در ایران جنگ داخلی خواهد شد و همان ماجرای جمهوری مهاباد خواهد بود و ویرانی بیشتر بر ویرانیهای چهل و چهار ساله… ایران تنها یک راه دارد و آن ملیگرایی است.»
سعید قاسمی نژاد: یک جبهه فراگیر ملی و ایرانگرا میتواند به مردم اطمینان دهد که آیندهشان روشن خواهد بود
سخنران بعدی سعید قاسمی نژاد بود که به تشریح ماهیت خیزش انقلابی «مهسا» و ضروریات و گامهایی برای پیشبرد آن پرداخت. وی گفت که برخلاف آنچه تلاش میشود «این جنبش نه قومی و نه چپگراست بلکه ملی است برای بازپس گرفتن و قرار دادن کشور در ریل ترقی و تمدن و نه برای پس گرفتن ایران از ارتجاع سیاه به عنوان ارتجاع غالب و تحویل دادن آن به ارتجاع مغلوب یعنی ارتجاع سرخ! خیزش انقلابی که با مرگ مهسا دخترایران در ایران و از حوالی بیمارستان کسری در تهران آغاز شد، خود ریشه در اعتراضات قبلی از جمله دیماه ۹۶ دارد.» وی تأکید کرد که «گفتمان ایرانگرایی انقلابی در برابر گفتمان اسلامی و اصلاحطلبی با شعارهایی مانند «رضاشاه روحت شاد» و «جاوید شاه» شاخص شده است. البته اکنون ما در یک نشیب بسر میبریم. نقد اینکه چرا چنین شد لازم است اما در این نشست نمیتوان به آن پرداخت.» قاسمینژاد سپس افزود «خیزش شهریور اگرچه پیروز نشد اما انقلاب زنده است. ما در جریان این انقلاب چه میتوانیم بکنیم که به نتیجه برسد. این «ما» چیست و کیست؟ من «ما» ایرانگرایانِ پهلویگرای پادشاهیخواهِ مشروطه و راستگرا را مطرح میکنم. نیرویی که در تقابل و برای شکست ۵۷ و علیه گفتار و پندار و کردار پنجاه و هفتی که بر تن و جان ایران نشسته است به میدان آمده. البته پادشاهیخواهان و پهلویخواهان تنها عناصر تشکیلدهنده ا ین انقلاب نیستند.»
سعید قاسمی نژاد در ادامه تأکید کرد «ایران یکپارچه و تجزیهناپذیر و یک ملت، آنهم ملت ایران و نه چند ملت است که با وجود زبانهای مختلف اما فارسی زبان ملی و میانجی مردم است؛ پرچم شیروخورشید نیز راهنمای فعالیت مشترک ما برای خیر و رفاه عموم ملت است. شکل نظام را نیز مردم در انتخابات آزاد پس از جمهوری اسلامی تعیین خواهند کرد. فاجعه ۵۷ خیانتی بزرگ به ملت ایران بود و محتوای نظام آینده جز دمکراسی و حقوق بشر نیست.» این تحلیلگر سیاسی سپس به این پرسش پرداخت که «چطور و با کدام ابزار میتوان پیروز شد؟» در همین ارتباط وی شش گام را برشمرد:
«۱-اعتراضات سراسری و میدانی که از محلهمحور میبایست به اعتراضات میدانی تبدیل شده و تجمعات و فراخوانها توسط یک نیروی شناخته شده و ملی اعلام گردد و شاهزاده رضا پهلوی این شخصیت ملی است.
۲-اعتصابات سراسری که میتواند کمر رژیم را بشکند و تحریم حداکثری از همین رو لازم است ولی همزمان میبایست صندوق اعتصابات را تأمین کرد.
۳- خرابکاری شرافتمندانه و فعالیتهای هر روزه برای شل کردن پیج و مهرههای ماشین سرکوب.
۴- پیوند بخشی از نیروهای نظامی و امنیتی با مخالفان و تنها کسی که میتواند اعتماد آنها را جلب کند شاهزاده رضا پهلوی و ملیگرایان هستند.
۵- مذاکره با جامعه جهانی و کشورهای جهان بر اساس منافع ملی و نه تبدیل شدن به آلت دست آنها؛ در اینجا نیز شاهزاده رضا پهلوی تنها شخصیتی است که نشان داده میتواند این مهم را پیش ببرد.
۶- ارائهی تصویر روشن از آینده. مردم باید مطمئن باشند که چه فردایی در انتظار آنهاست در حالی که میبینیم که چگونه برخی با اقدامات خود در این ماهها موضوع تجزیه را پر و بال داده و به تصویر آینده تیره و تار تبدیل کردهاند. وظیفه ملیگرایان اینست که آینده روشن را به مردم نشان دهند.»
قاسمی نژاد سپس تأکید کرد «هیچکدام از این گامها اما بدون رهبری ممکن نیست. مردم رهبر را صدا زدهاند و هرچه بیشتر گذشت، بیشتر روشن شد که این رهبر کیست؛ از «ایران شده آماده فرمان بده شاهزاده» تا دیوارنویسی و شعارهای اعتراضات و… این مردم اسم کس دیگری را صدا نمیزنند.»
وی افزود: «رهبری اما بدون سازماندهی مبارزه کاری از پیش نمیبرد. همه فعالیتهای رهبری با سازمان مبارزه است که میتواند به نتیجه عملی برسد. سازمان مبارزه است که میتواند آن شش گام را عینیت ببخشد. یک جبهه همگرا و ملی میتواند چنین سازمانی را شکل بدهد. انقلابی که شعارش ملی است، پرچماش ملی است، نمیتواند توسط چپگراها و تجزیهطلبها رهبری شود! جبهه فراگیر ملی و ایرانگرا به مردم اطمینان میدهد که آیندهشان روشن خواهد بود. رهبری ملی با شاهزاده رضا پهلوی فتنه ۵۷ و ارتجاع سرخ و سیاه را به تاریخ خواهد سپرد و نتیجهی آن بازسازی ایران و برگرداندن عظمت و سربلندی به کشور است.»
عرفان قانعی فرد: هیچ شانسی برای وحدت ملی وجود ندارد مگر بر اساس وطنپرستی!
عرفان قانعی فرد از «اندیشکده کوروش بزرگ» که خود در دانشگاه «جرج میسون» تحصیل کرده در ادامه این نشست با نگاهی کوتاه به تاریخ به وضعیت کنونی ایران پرداخت و نخست آرزو کرد که «سال ۲۵۸۲ سال آزادی ایرانیان باشد اگرچه ملت ایران سوگوار و ماتمزده است.» وی گفت: «از حمله اعراب تا ۲۰۰ سال ایرانیان در تاریکی بودند. اما هیچ حملهای مانند حمله ملا خطرناک نبود. ۵۷ مصیبتی بزرگ ملت ایران است که ۴۴ سال است ادامه دارد. حکومتی که نام ایرانی و ایران را بیاعتبار کرده و در شأن تاریخ ملت ایران نیست. مشتی تروریست بیوطن کشور را در مرگ تدریجی قرار دادهاند تا غرور و هویت و نام خود را از دست بدهند. هدف عمده ۵۷ یک چیز بود: نابودی ایران که به نحو احسن انجام دادند با حمله از درون.»
وی سپس افزود: «هیچ شانسی برای وحدت ملی وجود ندارد مگر بر اساس وطنپرستی. با افراد عروسک دست اجنبی و کوتوله سیاسی و سهمخواه توقع اتحاد نداشته باشید. با ایرانگرایان و ملیگرایان میتوان متحد شد و به یک رهبری نیاز هست که یک نفر شایستهی آن است و او جز شهریار ایران شاهزاده رضا پهلوی نیست که مسئولیت تاریخی دارد که این راه پر پیچ و خم را طی کند. این شهریار ۶۳ سال دارد و تاریخ هر روز به ما چنین فرصتی نخواهد داد و شاید این آخرین کار برای مردم باشد. وگرنه مردم با چه کسی میتوانند غرور ملی خود را باز یابند؟ جز با شاهزاده رضا پهلوی!»
قانعی فرد در ادامه گفت: «قشر خاکستری برای حفظ منافع خویش هنوز حاضر به حمایت از نسل جوان خود که خون داده و جان داده نیست! سه نیرو دارای تجربه هوچیگیری و تروریستی است: ملا و پنجاه و هفتی و چپ اسلامی؛ به عبارتی اصلاحطلبان. اما پنجاه وهفتیها در حال اضمحلال هستند. نسل جوان به دنبال باز یافتن هویت خود است و آن میهنپرستی است در مقابل توحش و استبداد ملا همانا تکیه بر وطنپرستی و ایراندوستی قرار دارد و حضرات اصلاحطلبان جز دروغ و فریب چیزی برای نسل جوان نداشته و ندارند. جلوی تفکر ایرانگرایی را گرفتن ره به جایی نمیبرد. چه سایبریهایی که شبکههای ایرانگرایان را مسدود میکنند، چه آن دبیرخبرهایی که لیست سیاه از ایرانگرایان دارند و چه آنهایی که شورای نگهبان و گشت ارشاد راه انداختهاند. یکسری هم با کلیدواژه فدرالیسم به دنبال از بین بردن نام ایران هستند. برای فاصله گرفتن از اختاپوس مذهبی به صدها کسروی نیاز داریم که نهادهای دمکراتیک را پرورش دهند تا مردم خرافهزدایی را تمرین کنند. در ایران فردا نیز این مراکز خرافهپروری میبایست تعطیل شده و ملایان به شغل شریفی بپردازند و مثل همه مردم مالیات بدهند. استبداد ولایت فقیه زمانی از بین میرود که مردم با وطنپرستی از مرزهای ایران حفاظت کنند. برای حفظ ایران باید حضور میلیونی داشت تا دستگاه سرکوب را فلج کنند و اگر مردم نجنبند این نسل نیز خواهد سوخت.»
وی سپس به تفرقهفکنان پرداخت و تأکید کرد: «کسانی که ملت ایران را کثیرالمله میدانند جنگ داخلی راه انداختند. ما هیچ ملت و اتینک و غیره نداریم جز یک ملت در یک کشور با یک پرچم. سازمانهای کهنهتروریست بعثی که دوره افتادهاند سازمانهای فرقهای هستند و زبان اختاپوس ولایت فقیه شدهاند برای تداوم استبداد مذهبی. اما شاهزادهی ما شاید نگران کودتایی باشد که ممکن است نظامیان در سر داشته باشند. اما من به شما میگویم هیچ کودتایی در نیروی نظامی که وابسته به ولایت فقیه است، رخ نخواهد داد. نباید بازیچه مشتی اضداد شد که شاهزاده تنها نقش «پدر» را بازی کند و از او ظاهرشاه دوم بسازند. شاهزاده مظهر وحدت ملی است و این فرصت را دارد تا مانند پدربزرگ و پدرش نقش ملی و تاریخی خود را بازی کند.»
قانعی فرد نیز بر ضرورت تشکیلات و سازماندهی تأکید کرد و گفت: «بدون حزب فراگیر کاری نمیشود کرد به شرطی که حزب بر اساس ملیگرایی و ایرانگرایی بنا شده باشد. و در آخر بگویم هر چه داریم از اشکانی و هخامنشی داریم تا پهلوی. نادر در دشت مغان و رضاشاه در پارلمان به شاهی رسیدند. نسل جوان با تاریخ شهریاری و آیین پادشاهی به راه دمکراسی برود و هرچه از صندوق آمد به همان گردن نهد. اما رقیبتراشی و کوتولهسازی و جیغ و داد در برابر دوربین جایی در ا ین مبارزه ندارد.»
بابک شکرابی: یک عده ناآگاه سیاسی میخواهند تجزیهطلبان را در مقابل جمهوری اسلامی علم کنند!
بابک شکرابی فعال سیاسی که از برگزارکنندگان این نشست بود در ادامه به پیچیدگیهای سیاست و سادهاندیشی و کماطلاعی مدعیان سیاست پرداخت و گفت: «دنیای پیشرفته و پیچیده شامل همه عرصهها میشود به ویژه در بخش سیاسی و بخش رهبری. از آنجا که در قدیم این پیچیدگیها وجود نداشت، انتخاب رهبران از سوی مردم هم سادهتر بود. اما امروز با شاخصهای جدید مانند غرور و خودشیفتگی و پرخاشگری و عدم درک محدودیتهای فردی و مسائل دیگر موضوع دشوار شده. ما در مسیری قرار داریم که متاسفانه خصوصیاتی توسط رسانهها تبلیغ میشود که مخاطبان یا افراد نالایق را انتخاب کنند و یا انتخاب به آنها تحمیل شود.» وی در همین ارتباط مثال زد: «در سال ۲۰۰۰ بین ایران و روسیه توافق و قراردادی در هند به تصویب رسید. هدف تامین انرژی بود برای زمانی که روسیه نتواند معاملات خود را انجام دهد. پیچیدگی این قرارداد سیاسی از زمان اشغال اوکراین معلوم شد. صادرات روسیه به هند چهار برابر افزایش پیدا کرده. هند تلاش میکند از طریق چابهار به دریای خزر راه پیدا کند و ا ز آنجا به آسیای مرکزی کالا صادر کند؛ در مجموع هند به یک تهدید اقتصادی برای چین تبدیل میشود و محافلی در سیاست آمریکا از این تحرکات تجاری حمایت میکنند چون فکر میکنند سبب تضعیف چین میشود. اما در ایران، بخشی از اپوزیسیون به دنبال تحریک نیروهای تجزیهطلب برای مقابله با جمهوری اسلامی هستند! در حالی که جمهوری آذربایجان از همین مبادلات اقتصادی سود میبرد و حاضر نیست به هیچ حرکت تجزیهطلبی در ایران کمک کند. این یک نمونه در ارتباط با پیچیدگی مسائل است که نشان میدهد برخی حرفها چقدر بیجا هستند و نشان میدهد که در کنار ناشایستگی، برخی افراد تا چه اندازه از نظر سیاسی ناآگاه هستند که میخواهند این انقلاب کنونی را صادر هم بکنند و…»
وی نیز به نقش شاهزاده رضا پهلوی پرداخت و تأکید کرد: «جامعه ایران از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یک آلترناتیو دارد که آنهم پهلوی است. صحبت بر سر نهاد پادشاهی است که در تاریخ ایران به عنوان یک حکومتداری نوین شناخته میشود. شاهزاده متواضع است؛ منافع ملی را بر منافع شخصی برتری میدهد؛ هرگز از مذاکره با مخالفان پروا نداشته؛ صداقت دارد. ما در چهل و اندی سال گذشته همه شعبدهبازیهای جمهوری اسلامی را دیدهایم و امروز انتخاب مشخصی داریم. اعتبار شاهزاده و پهلویها و دستاورد آنها قابل تفویض نیست. متعلق به اوست. این به معنی این نیست که افراد دیگر فایدهای ندارند و قابل استفاده نیستند بلکه باید در جایگاه خود قرار گرفته و در همانجا نقش بازی کنند. بخشهایی از جامعه هم همواره به دنبال یک رهبر هستند که بتوانند به وی تکیه کنند. اتفاقا پادشاهیخواهان بخشی از نیروهایی هستند که همواره نقش خود را پذیرفتهاند و برای ایفای آن تلاش کردهاند.»
بهراد توکلی: انقلاب زمانی شروع شد که رأی اصلاحطلبان از آرای باطله کمتر شد!
سپس بهراد توکلی هنرمند و موزیسین در سخنرانی خود گفت: «من برای ایران اینجا هستم و برای من یک دمکراسی پارلمانی مهم است چه جمهوری چه پادشاهی. برای من هیچ شکلی از نظام فراتر از ایران نیست. انقلاب وقتی اتفاق میافتد که شکاف بین حکومت و جامعه آنقدر زیاد میشود که امکان هرگونه اصلاح از پیش میرود. من شروع انقلاب را از زمانی میدانم که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ آرای اصلاحطلبان از آرای باطله کمتر شد. البته مردم قبلا گفته بودند که «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا». وقتی امید مردم به اصلاح از بین میرود نوبت انقلاب میرسد.»
وی افزود: «یک نکته اشتباه که تبلیغ شد این است که گفتند باید یک ائتلاف شکل بگیرد که همه اقوام و اقلیت و غیره را در بربگیرد تا بتواند رهبری بکند. به قول آقای قانعی فرد مگر کشتی نوح است؟! من به عنوان یک شهروند دنبال حقوقدان میگردم؛ به دنبال اقتصاددان میگردم به عنوان کسانی که بتوانند راهکار عملی بدهند و آن گروه باید بتواند حقوق همه سلایق را از طریق دمکراسی و برقراری صندوق رای تضمین میکند. این چیزیست که برای انقلاب نیاز داریم. فرض کنید پنج شش چهره جمع شدند ولی با جمهوری اسلامی میخواهند چه کنند؟ با مصاحبه مبارزه کنند؟ با رفتن در تلویزیون؟ با داد و جیغ زدن؟!»
بهراد توکلی نیز بر اهمیت تشکل و سازماندهی تأکید کرد و گفت: «در حالی که برای رفتن از نقطه آ به ب باید سازماندهی داشت و نیازها را بررسی و پیگیری کرد. نهاد اپوزیسیون باید بتواند وارد کف خیابان انقلاب شود. منظورم این نیست که برود به خیابان «انقلاب» بلکه باید رابطه تنگانگ اشته باشد با آنچه در خیابانهای ایران اتفاق میافتد. اعتصابات را سازماندهی کند؛ از اعتصابات سبک تا اعتصابات سنگین. سه روز پیش در «مسائل بینالمللی» باتمانقلیچ مقاله نوشته که چگونه تحریمها به جنبش مردم ضربه میزند! البته میگوید درست است برداشته شدن تحریم قدرت سرکوب رژیم را بیشتر میکند ولی مردم برای اعتصاب باید پول داشته باشند! اما اپوزیسیون کجاست؟ کجا مطلب مینویسد و گفتمان میسازد؟ نشستهاند یک کرد و یک بلوچ و یک زن و… را میآورند که چه بشود؟ افراد باید کارآمد و متخصص باشند و نه اینکه فقط نماینده همه سلایق باشند؛ کاش به همین هم عمل کنند! پادشاهیخواه در منشور کو؟! من جمهوریخواه اینجا هستم از حق پادشاهیخواهان دفاع کنم. شاهزاده توییت کردند که نامه و اسامی را به گروه دادند و از قرار معلوم یکعده مخالفت کردند! امیدوارم درست نباشد! ولی اگر درست باشد باید بیاید بگوید که مثلا من حامد اسماعیلیون مثلا با این آقای نجفی مخالفت کردم که نیاید! بعد اونموقع بشود به او گفت چه کسی خودت را تایید کرده؟! چه کسانی از درون ایران اینها را انتخاب کردند؟ این افراد چه کسانی را نمایندگی میکنند؟ در کدام تظاهرات نام اینها گفته میشود؟ من مشکلی با حضور اینها ندارم. ولی در جای خودشان باشند. مثلا بروند در روابط عمومی. ولی وقتی در جایگاه حذف مینشینند باید گردن بگیرند و توضیح بدهند و بعد جواب بدهند که چه گروهی را در داخل ایران نمایندگی میکنند؟!»
وی در ادامه به موضوع اعتماد پرداخت و افزود: «وقتی توفان ائتلاف ائتلاف ائتلاف توسط رسانهها به مخاطبان تحمیل شد، من گفتم تنها کسی که می توانم به او اعتماد کنم شاهزاده رضا پهلویست. چرا؟ ۴۴ سال است این آدم التزام عملی به دمکراسی دارد. جایی که میتوانست از روز اول تا امروز تمام کارهایی را که پدر و پدربزرگش کردهاند به مردم ایران بفروشد و دائم پشت پدر و پدربزرگش سنگر بگیرد و گفتماناش هم بحق طرفدار داشت ولی مرتب نگاهش رو به جلو است و از دمکراسی و سکولاریسم و حق دیگران حرف میزند. ولی طرف یک کمپین درست کرده خودش را صاحب انقلاب میداند! پدر و پدربزرگ شاهزاده اما ایران را ساختند! اما او هرگز از این واقعیت سوء استفاده نمیکند. برایش تمامیت ارضی مهم است. میگویند کسی علیه تمامیت ارضی حرف نزده که اینقدر تأکید میکنید! خب، کسی هم علیه دمکراسی حرفی نمیزند پس چرا اینقدر روی آن تاکید میکنیم؟! ملیگرایان از تمامیت ارضی با چماق دفاع نمیکنند بلکه با جان دفاع میکنند. رضا پهلوی کسی است که از دمکراسی در عمل دفاع میکند و امیدوارم از بازخورد به رویدادهای اخیر به این نتیجه رسیده باشد که بر کدام نیرو باید تکیه کرد.»
امین سوفیامهر: اگر گفتمانهای قومی و فرقهای بر گفتمان ملی غلبه پیدا کند، ایران با خطر روبرو میشود
امین سوفیامهر تحلیگر مسائل سیاسی و اجتماعی از طریق آنلاین در این نشست شرکت و سخنان خود را با موضوع «گفتمان» آغاز کرد: «میگویند مشروطهخواهان فاقد گفتمان هستند و گروههای دیگر گفتمان منسجم دارند. این گفته اصلا درست نیست. مشروطهخواهان نه تنها گفتمان دارند بلکه سنت گفتمانی دارند. ما یک سرمایه و میراث تاریخی از این گفتمان داریم و میتوانیم همیشه به آن ارجاع دهیم و خودمان را به ایدههای جدید تجهیز کنیم و با توجه به شرایط ملی آنها را به کار بگیریم. اما چرا مشروطه برای ما مهم است؛ در سیاست میتوانیم روی کاغذ طرح و سخن و آرمانهای زیبایی را به تصویر بکشیم اما چون آزموده نشده و به محک تجربه گذاشته نشده نمیدانیم وقتی عملی شوند آیا همچنان زیبا خواهند بود؟! مسئله آرمان سیاسی را در همان فتنه ۵۷ دیدیم که چه شعارهایی درباره جامعه بیطبقه و بی سود و سرمایه دادند که هیچ سلسله مراتبی نباشد و فقر از میان رفته باشد و… ولی میبینیم که در عمل چیزی جز کابوس و جهنم نبوده است. چرا چنین است؟»
وی به این پرسش چنین پاسخ میدهد: «وقتی ما جامعه را یک لوح سفید فرض کنیم که هر نقشی میتوانیم در آن بکشیم و فکر کنیم جامعه جدا از تاریخ و فرهنگ و پیشینه و سنتهایش مثل یک خمیر در مشت ماست و میتوانیم هرطور دلمان خواست شکل بدهیم، این کابوسهای خطرناک اتفاق میافتد. این تصور امروز نیز انقلاب را به خطر میاندازد. ما نباید فکر کنیم باید از صفر شروع کنیم و بعد هم همه چیز را به رفراندوم رجوع بدهیم حتا درباره پرچم! اگر ما این پرچم را قبول نمیکنیم چه گزینهای برای مثلا رنگ پرچم میتوانیم داشته باشیم؟ چرا سه رنگ؟ چرا پنج تا و دهتا نباشد؟! این مثل جعبه پاندورا است که وقتی باز کنید دیگر نمیتوانید ببندید. یعنی با حرکاتی به دور از واقعیت میتوان جامعهای را که آسیب دیده و ضربههای روحی دیده جذب این اتوپیا کرد. خطر اتوپیا این است که این جامعه مایوس چون دوباره شکست میخورد بیشتر دلسرد میشود.»
وی راه جلوگیری از خیالپروری را تکیه بر داشتههای تاریخی و فرهنگی مردم دانست و گفت: «برای جلوگیری از این دور تسلسل بیهوده است که باید بر مشروطیت تکیه کرد. ما میتوانیم آن را نشان دهیم و بگوییم این را میخواهیم. به عنوان رفرنس به آن مراجعه کنیم و نکات مثبتاش را بپذیریم و نکات منفی را اصلاح کنیم. ما مشروطهخواهان تاریخ داریم. پروژهای در حال تکمیل که با فتنه ۵۷ مختل شد. برای آینده ایران چه میخواهیم؟ اول باید بدانیم که در فتنه ۵۷ چه اتفاقی افتاد و چه از دست دادیم. اساسیترین و گرانبهاترین چیزی که از دست دادیم دولت- ملت ایران بود که در محراب اسلامگرایی و انترناسیونالیسم و جهانگرایی چپ قربانی شد. چه گفتمانهایی الان گفتمان دولت – ملت را به خطر میاندازند؟ اسلامگرایی را سنجیدیم و تجربه کردیم و بهایی سنگین پرداختیم. حالا میخواهند گفتمانهایی را به عنوان پروگرسیو و مدرن و سوپرمدرن میخواهند به ما بفروشند. هنوز خطرات اینها شکافته نشده و بحث نشده. بلافاصله هم به هر کسی برچسب میزنند ولی باید شجاعانه ایستاد و از دولت- ملت ایران دفاع کرد. اگر این دولت- ملت دوباره ترمیم نشود، ایران با خطر روبرو خواهد شد چه برسد به اینکه به دمکراسی برسد! کشورهایی میتوانند به دمکراسی برسند که این سامانهی دولت- ملت را داشته باشند. کسانی که این گفتمان را تضعیف میکنند، امنیت و اقتصاد کشور را به خطر میاندازند. از تحقق دمکراسی در آینده نیز جلوگیری میکنند. دمکراسی یک روند است و تضمینی نیست که بتوان آن را به آسانی تحقق بخشید. کشورهایی در میانه راه شکست خوردهاند. از جمهوری وایمار آلمان تا همین افغانستان که طالبان به آن برگشت. اگر گفتمانهای قومی و فرقهای بر گفتمان ملی غلبه پیدا کند، ایران با خطر روبرو میشود. قاسم سلیمانی ها و قومگرایان دو روی یک سکهاند. ما ایرانگرایان نه به قومگرایی و نه به امنیت نوع سلیمانی نیازی نداریم. اینها موانع دمکراسی هستند.»
سوفیامهر در پایان به نقش شاهزاده رضا پهلوی پرداخت و گفت: «آنچه الان میگویم نظر و برداشت من است. شاهزاده رضا پهلوی در این سالها تلاش کرده نه با اتکا بر پایگاه تاریخی و اجتماعی خودش بلکه با تکیه بر آنچه ممکن است برخی را از وی براند، پیش برود؛ بنابراین راهی را در پیش گرفت که گفتار و رفتارش شبیه کمپ رقیب بشود تا بتواند آنها را جذب کند. اما این رویکرد گرچه ممکن است سودی داشته باشد، ولی خطراتی هم دارد. خطرات این رویکرد این است که وقتی از پایگاه سنتی خود جدا میشوید، هم از پایگاهتان جدا میشوید و هم رقیب از شما امتیاز میگیرد بدون اینکه واقعا همراه شما شود. شاهزاده با اتکا بر پایگاه اجتماعی خود میتواند یک اقتدار سیاسی بسازد و گفتگو با دیگران را پیش ببرد و در اینصورت مهتدیها به سوی شما خواهند آمد. فضای سیاسی طوریست که کسی به کسی اعتماد ندارد. در این شرایط آدمها با هم همکاری نمیکنند. این شرایط زاییدهی حکومتهای دیکتاتوریست. مهم است که دانست این «سرمایه ملی» چگونه خرج میشود.»
حجت کلاشی: پیروزی نتیجه تصادف نیست بلکه حتی بخت به سراغ کسانی میرود که هنر پیروزی داشته باشند!
آخرین سخنران این نشست حجت کلاشی فعال سیاسی و تحلیلگر سیاسی بود که سخنانش را با ضرورت رهبری در جنبش اجتماعی و انقلابی آغاز کرد. وی گفت: «رهبری پاسخ به چه نیازی است و کوشش برای حل چه مسئلهای است؟ من درباره منشور و شورایش حرف نمیزنم چون پشت سر مُرده نباید حرف زد و دوستان میتوانند فاتحهاش را بخوانند. هیچ جنبش و نیز نیرویی اگر بخت یافتن و داشتن رهبری درست و توانمند را نداشته باشد پیروزی را با همه فداکاریهای ستایشبرانگیز به آغوش نخواهد کشید. پیروزی نتیجه تصادف نیست بلکه حتی بخت به سراغ کسانی میرود که هنر پیروزی داشته باشند و این هنر بیش از هر جا در رهبری نمود پیدا میکند. یعنی جایی که بیشتر از هر جا آگاهانه و اندیشیده شده به کار گرفته میشود.»
وی افزود: «در فقدان رهبری کارآمد افراد مسئلهدار و فرصتطلب و یا غوغاییان به سخنگویان حرکت تبدیل شده و فداکاری مردم را به تجارت و منافع شخصی خود تبدیل میکنند و با چیره شدن ادبیات و نگاه آنها، حرکت اعتبار اخلاقی و اهداف متعالی و نیز، ضرورت و فلسفه وجودی خود را از دست داده و به ورطه رذیلت غلطیده و غیر قابل دفاع میشود. پس مرزبندی با دوست و دشمن که امر سیاسی است از وظایف رهبری است.»
کلاشی نیز بر خطراتی که جنبش انقلابی را تهدید میکند و همچنین پیشینهی این خیزش تأکید کرد و گفت: «مؤلفه رهبری -که شامل عنصر رهبر و سازمان مبارزه است- باید روند پیروزی و نبرد را پیش ببرد و آن را به تصادف و بخت نسپارد چرا که از آسمان پیروزی نمیبارد و پیش از هر چیزی موضوعی متعلق به انسانهاست؛ همانطور که همیشه بوده است. اما نباید مسئله را ساده دید. پیروزی به معنای شکست یا فروپاشی جمهوری اسلامی نیست. پیروزی را باید در معنای کامل و درست آن طرح کرد و گفت تحقق کدام ایده و وضعیت، پیروزی است و کدام نیرو، نیروی آن ایده است. یعنی با نیروها و ایدهها مواجه هستیم. با کشته شدن مهسا اعتراضاتی که از تهران آغاز شده بود به سرتاسر ایران گسترش یافت و تبدیل به خیزش ملّی شد اما نمیتوان آن را منفرد و گسسته و بیریشه و عقبه دید. اگرچه بسیاری چنین تلاشی میکنند. یعنی میکوشند با بیریشه کردنش، هویت و تمام تواناییهای درونی و زایا و پیشروندهاش را نابود کنند. هر دو شعبه انقلاب ۵۷ در پی از میان برداشتن ملت ایران و دولت ملی ما بودهاند.»
وی با اشاره به مقاومتی که همواره در برابر جمهوری اسلامی وجود داشته ادامه داد: «همزمان با پیروزی انقلاب ۵۷ مقاومت و مبارزه آغاز شده و بالیده است و اکنون توانسته خود را به صورت یک نیروی تاریخی به صحنه بیاورد اما این نیرو برای پدید آمدن تکیهگاههایی مانند آبان۹۸ و دی۹۶ داشت. پدیداری این نیروی ملّی یعنی نیرویی که به هویت و رسالت خود آگاه است از اقبال بلند این سرزمین است. نیرویی که میداند باید برزمد و بجنگد و ایران را پس بگیرد. این نیرو چنان تنومند و آگاه شده است که دشمنانش با کمک رسانههای قدرتمند نتوانستند مدیریت و هدایتش کنند. این نیرو برای برقراری حکومت قانونی به صحنه آمده از یک سوی خود را در امتداد یک ملت تاریخی و طبیعی هزاران ساله میبیند و از سوی دیگر در ادامه دوران جدید ایران و نیروی پاسدار آن است؛ یعنی همان ادامه مشروطه و رضاشاه؛ یعنی نوسازی و آبادی وطن و دفاع از آزادیها و مهار و کنترل ارتجاع و نیروهای مخرب. اینست ایده و نیرویی که در صحنه مبارزات درون کشور است و رهبری در نسبت با این ایده و نیرو باید قرار بگیرد.»
حجت کلاشی در پایان سخنان خود گفت: «جریان پادشاهی مشروطه نمیتواند از این نقش تاریخی خود را کنار بکشد. تعَیُن بیرونی آن ایده و نیرو، به نظر من، چیزی جز تحقق پادشاهی مشروطه نیست. پادشاهی شکل تاریخی تعَیُن سیاسی ملت ایران بوده است. پادشاهی مشروطه نو شدن آن امر کهن و تاریخی، و شکلگیری نظام آزادیها است. در نظام پادشاهی مشروطه شهروندان ایران با هم برابر هستند و قانون پشتیبان همه آزادیهای شهروندان است؛ مجلس خانهی ملت است و بنیاد مشروعیت قانون و فرامین، رضایت عمومی و خیر ملّی است. آنچه فرایند نوسازی ایران در ساختار نظام پادشاهی مشروطه را ناکام گذاشته است نیروهای مخرب در قالب آنارشیسم و ارتجاع بوده است. اهمیت نقش رهبری، فهم این پیچیدگیها در برای برقراری نظم و بازسازی کشور، و دفاع از آزادیها در کنار پیشبرد مبارزه برجسته میشود. درواقع ماهیت رهبری در روند مبارزه و پیروزی و پاسخ به بازسازی کشور و تجدد و کنترل نیروهای مخرب و ارتجاعی آشکار میگردد.»