در وبیناری که ۱۰ آوریل از سوی «فوروم خاورمیانه» برگزار شد، لادن بازرگان فعال حقوق بشر در سخنانی به افشای لابیهای جمهوری اسلامی در دانشگاهها، مراکز اسلامی و سازمانهای نیکوکاری در کشورهای غربی به ویژه آمریکا پرداخت. وی پس از سخنرانی خود که در آن به شرح فعالیتها و افشاگریهای کمپینهای مختلف دادخواهی پرداخت، به پرسشهای برگزارکننده پاسخ گفت.
بازرگان در بخشی از سخنرانی خود با اشاره به روی آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران گفت: «از زمانی که اسلامگرایان با انقلاب ۱۹۷۹ در ایران به قدرت رسیدند، هزاران مرد و زن جوان دستگیر، شکنجه و کشته شده و یا بدون هیچگونه روند قانونی با صدور احکام ناعادلانه به حبس محکوم شدهاند. زندانیان به عنوان شرط آزادی، باید توبه کرده و توبهنامه امضا میکردند و با انجام مصاحبه تلویزیونی و یا سخنرانی در برابر بقیه زندانیان، ابراز پشیمانی کرده و برای آزاد شدن تقاضای عفو میکردند.» وی سپس به قتل عام زندانیان در تابستان ۶۷ پرداخته و افزود: «با نزدیک شدن به دهمین سالگرد بنیانگذاری رژیم، هنوز هزاران نفر در سراسر ایران در زندان بودند و از تسلیم شدن به حکومت و ایدئولوژی وحشیانه آن سر باز میزدند. بنابراین مقامات جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند با حذف زندانیان سیاسی یکبار برای همیشه «مشکل» را حل کنند. زندانیان را در برابر هیئت مرگ برده و آنها با تفتیش عقاید در مورد ایمان و اعتقادات و وابستگی سیاسی زندانیان در جلسات کوتاه پنج تا ده دقیقهای مورد بازجویی و شکنجه قرار میگرفتند. هدف این بود که تا حد امکان زندانیان را از بین ببرند. زندانیانی که در این تفتیش عقاید گزینش میشدند به پای چوبههای دار برده شده و اعدام میشدند. پیکر آنها به وسیلهی کامیونهای حمل گوشت به خارج زندان برده میشد تا با عجله در گورهای دستجمعی کمعمق و بدون علامت و نشانه در مکانهایی مانند گورستان خاوران دفن شوند. به خانوادهها هرگز محل دفن عزیزانشان اطلاع داده نشد.»
این فعال حقوق بشر که برادر خود را در اعدامهای تابستان ۶۷ از دست داده است در همین ارتباط توضیح میدهد: «برادرم بیژن بازرگان دانشجو بود که در تیرماه ۱۳۶۱ در سن ۲۳ سالگی دستگیر و پس از دو سال بازجویی، شکنجه و بلاتکلیفی به ده سال زندان محکوم شد. اتهام او عضویت در یک حزب چپگرا، توزیع جزوه و کمک مالی به آن گروه بود. پس از بیش از شش سال پشت میلههای زندان، او را ناگهان اعدام کردند! پدر و مادرم در حالی از دنیا رفتند که هرگز ندانستند پسر عزیزشان در کجا دفن شده است. ما نیز هنوز نمیدانیم.»
لادن بازرگان که به همراه شمار دیگری از خانوادههای دادخواه مدتهاست برای اخراج محمدجعفر محلاتی سفیر سابق جمهوری اسلامی در سازمان ملل فعالیت میکند و سالهاست استاد «دین و صلح» در کالج اوبرلین است، در ادامه سخنان خود به نقش این سیاستمدار حکومت ایران در لاپوشانی قتل عامهای دهه ۶۰ و سال ۶۷ میپردازد و میگوید: «در ۳۰ سال گذشته، محلاتی و سایر وابستگان رژیم ایران در دانشگاههای آمریکا، نسلی از شهروندان این کشور را پرورش دادهاند که از اسلام سیاسی و ایدئولوژی عقبمانده جمهوری اسلامی هراسی ندارند. محلاتی منحصر به فرد نیست. حسین موسویان، ژانت آفاری، رضا اصلان، حسین مدرسی و بهروز تبریزی از دیگر اساتید به اصطلاح ایرانی هستند که مشغول شستشوی مغزی دانشجویان آمریکایی برای گسترش تبلیغات جمهوری اسلامی خارج از مرزهای ایران فعالیت میکنند. ما دیدهایم که چگونه دولتهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه به اسلامگرایان اعتماد کردند و با تروریستهای طالبان و جمهوری اسلامی ایران مذاکره کرده و به آنها اجازه دادند افغانستان و عراق را تصرف کنند و در سوریه، یمن، لبنان و سایر کشورهای خاورمیانه آشوب ایجاد کنند. برخی از مشاوران رؤسای جمهور ایالات متحده از خطرناک بودن اسلام سیاسی اطلاعی ندارند و از مقابله با آن به عنوان طاعون خودداری میکنند.»
لادن بازرگان در ادامه افزود: «این آفت به دانشگاهها محدود نمیشود. جمهوری اسلامی با موفقیت از موسسات نیکوکاری، مراکز اسلامی، گروههای ضدجنگ و حتی برخی اتاقهای فکر برای پیشبرد برنامههای تبلیغاتی و ضدآمریکایی خود استفاده میکند. چپگرایان در ایالات متحده سادهلوحانه شعارهای توخالی ضدامپریالیسم و ضدسرمایهداری جمهوری اسلامی را باور کرده و با چنین حکومت مذهبی بدوی و غیرمتمدنی همسو شده است. برخی از چپها به دلیل دشمنی با سرمایهداری، عموماً صمیمیت عجیبی با رژیمهای استبدادی مانند جمهوری اسلامی دارند و فقط به دلیل مخالفت با امپریالیسم، استبداد آنها را نادیده میگیرند. این چپها ظلم جمهوری اسلامی ایران به زنان و قوانین آپارتاید جنسیتی آن را به عنوان «فرهنگ ما» توجیه میکنند و فریادهای ما علیه جمهوری اسلامی ایران را به عنوان اسلامهراسی رد میکنند!»
این فعال حقوق بشر در ادامه به پولپاشیهای جمهوری اسلامی و خریدن برخی افراد پرداخته و میگوید: «یکی از پیامدهای «حکومت رانتی» این است که اگر جمهوری اسلامی نتواند کسی را با شعارهای توخالی جذب کند، مبالغ بالایی میپردازد و برخی را میخرد. حسین رونقی زندانی سیاسی چندی پیش در وال استریت ژورنال به مشکل نیابتیهای جمهوری اسلامی در رسانههای آمریکا پرداخت و نوشت که انگار دو ایران وجود دارد؛ یکی، جایی که ما در آن زندگی میکنیم و دیگری جایی که شما در غرب در مورد آن میخوانید! ایرانی که شما میشناسید با مذاکرات اتمی تعریف میشود؛ ایرانی که ما با ترس و وحشت در آن زندگی میکنیم یک حکومت مذهبی پلیسی است با خطوط قرمز بیشمار…»
لادن بازرگان سپس به فعالیتهایی که در ارتباط با دادخواهی در مورد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ صورت گرفته اشاره میکند: «در دو و نیم سال گذشته، ما، بستگان قربانیان قتل عام ۶۷، اعضای جامعه ایرانی-آمریکایی، و شهروندان نگران اوهایو، کمپینهای موفقی علیه محلاتی برگزار کردیم امابه هدفمان که اخراج محلاتی است نرسیدیم، با اینهمه چند پیروزی داشتیم از جمله:
۱.ما موضوع کشتار ۶۷ را به خط مقدم مبارزه رساندیم و جنایت علیه بشریت را برجسته کردیم در حالی که جمهوری اسلامی ایران تلاش زیادی برای فراموشی آن داشت.
۲.زمانی که محلاتی سعی کرد با استفاده از ارتباطات خود در دانشگاه کلمبیا به عنوان دانشپژوه مهمان فعالیت کند، ما آن دانشگاه را مجبور به توقف این معامله کردیم.
۳.ما کسب و کارهایی را در ایران پیدا کردیم که نام محلاتی را در وبسایت خود داشتند. ما این اطلاعات را در اختیار خبرنگاران قرار دادیم؛ از جمله بنجامین وینتال از روزنامه اورشلیم پست شروع به ارسال پرسشهای مطبوعاتی به سازمان ملل متحد و یک دانشگاه آلمانی کرد مبنی بر اینکه آرم آنها در این وبسایت استفاده شده؛ پس از آن، نام محلاتی ناگهان پاک شد و چند روز بعد خود وبسایت نیز ناپدید شد
۴.ما مانع برگزاری یکی از سمینارهای دو روزه او و افراد به اصطلاح مذهبی شدیم و آنها مجبور شدند تمام پوسترهای آن را حذف کرده و ایمیلهای لغو این سمینار را برای افرادی که در آن ثبت نام کرده بودند بفرستند.
۵.در سپتامبر سال گذشته، دو قانونگذار جمهوریخواه آمریکا در کمیته آموزش و کار، به دلیل ارتباط محلاتی با بدترین دولت حامی تروریسم در جهان و نقش این فرد در لاپوشانی یک قتل عام، خواستار تحقیق درباره وی شدند.
۶.با سازماندهی سه تظاهرات در کالج اوبرلین و تظاهرات دیگر در برلین، لندن، واشنگتن دی سی، آتلانتا، و نیویورک در مقابل شرکتهای هیئت امنای اوبرلین، در مورد محلاتی افشاگری کرده و گذشته تاریک او را در برابر افکار عمومی به نمایش گذاشتیم. بر اساس این افشاگریها، دانشجویان کلاسهای محلاتی را تحریم کردند و اوبرلین مجبور شد آن کلاسها را لغو کند و او را به بخش اداری منتقل کند.
۷- در ششم فوریه، سازمان عفو بینالملل گزارش جدیدی منتشر کرد که در آن به دخالت دیپلماتهای سابق جمهوری اسلامی در سرپوش گذاشتن بر قتل عام زندان ۱۹۸۸ پرداخته و با استفاده از اسنادی که ما پیدا کرده بودیم، نقش شرمآور محلاتی را شرح داده است.
۸.ما در ماه مارس به واشنگتن دی سی سفر کردیم و با کارکنان دفتر ۱۵ سناتور و اعضای کنگره ایالات متحده صحبت کردیم و از آنها خواستیم تا به بررسی و پیگیری روابط محلاتی با رژیم ایران و نفوذ خارجی در دانشگاههای این کشور بپردازند.
۹.محلاتی به عنوان بخشی از فعالیت خود، کارگاههای آموزشی برگزار کرده و از چهار مهمان دعوت نمود. ما با مهمانان تماس گرفتیم و سه نفر را متقاعد کردیم که حضور خود را در همبستگی با خانواده قربانیان لغو کنند.
۱۰. ما در هفته آخر آوریل به اوهایو برمیگردیم تا با قانونگذاران این ایالت ملاقات کرده و در مورد منابع مالی کالج اوبرلین گفتگو کنیم و خواستار توقف کمکهای ایالتی و فدرال به این مرکز آموزشی شویم.»
لادن بازرگان سپس به جوانبی از مسائل مالی این قضیه پرداخت و گفت: «در اکتبر ۲۰۲۰ که کمپین خود را شروع کردیم، فکر میکردیم استخدام محلاتی توسط اوبرلین صرفاً تصادفی و عدم آگاهی از گذشته تاریک اوست. با گذشت زمان، متوجه شدیم این استخدام از طریق شبکهای از زد و بندهای پشت درهای بسته انجام شده است که حتی ممکن است شامل نوعی کلاهبرداری یا نقض قوانین ایالات متحده نیز باشد. سالها قبل از استخدام در اوبرلین، محلاتی درگیر مذاکرات تسهیل سفر نانسی دای رئیس سابق کالج اوبرلین به ایران بود. در سال ۲۰۰۴، دای اولین رئیس یک مرکز آموزشی آمریکایی بود که پس از ۲۵ سال [قطع رابطه ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹] به ایران سفر کرد. او دو بار دیگر، در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ نیز به ایران رفت و یک کمپین موفق برای جذب سرمایه را مدیریت کرد که طی آن ۱۷۵ میلیون دلار، یعنی بیشترین کمک مالی تا آن تاریخ برای اوبرلین، جمعآوری شد! ممکن است باعث تعجب شود که او این پول را از کجا آورد؟! یکی از تسهیل کنندگان سفرهای نانسی دای به ایران، باب نیون مجلس نمایندگان ایالات متحده در اوهایو بود که پس از اعتراف به اتهامات توطئه و اظهارات نادرست و رسوایی دستگاه لابیگری جک آبراموف استعفا داد. ما نامهای ناشناس از یکی از استادان کالج اوبرلین دریافت کردیم که در آن محلاتی قول داده بود پول برای این دانشگاه بیاورد. در این نامه همچنین آمده است که استخدام محلاتی بسیار غیرعادی بوده زیرا وی بدون داشتن مدرک دکترا استخدام شده است. در حالی که همان زمان، کاندیداهای بهتر از محلاتی در دسترس بودند. جای تعجب است که محمدجعفر محلاتی و نانسی دای در سال ۲۰۰۲ چگونه با هم ارتباط داشتند؟! چرا یک رئیس دانشگاه با مقامات دولتی مانند ولایتی وزیر خارجه سابق جمهوری اسلامی که تروریست تحت تعقیب اینترپل است ملاقات میکند؟! جواد لاریجانی دیپلمات و مشاور عالی علی خامنهای رهبر رژیم، محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه سابق، محمد خاتمی رئیس جمهوری اسلامی سابق، مهدی فریدزاده سفیر فرهنگی سابق جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد و رئیس هیئت امنای مؤسسه اسلامی نیویورک و دیگران. همچنین محلاتی بنیانگذار بنیاد Ilex یک سازمان غیردولتی است که مطالعه تمدنهای مدیترانه و خاور نزدیک و فراتر از آن را ترویج میکند. این بنیاد از جمله از کمال خرازی وزیر امور خارجه پیشین رژیم در سال ۲۰۰۰، و محمد خاتمی رئیس جمهوری اسلامی سابق در سال ۲۰۰۶ برای سخنرانی دعوت کرد.»
این فعال حقوق بشر در ادامهی افشاگریهای خود در وبینار «فوروم خاورمیانه» به فعالیتهای دیگری اشاره میکند که تحت پوشش سازمانهای خیریه و نیکوکاری در غرب به ویژه آمریکا در ارتباط و به سود جمهوری اسلامی و همچنین دیگر دیکتاتوریهای جهان تلاش میکنند: «فریدزاده نیز عضو هیئت مدیره موسسه خیریه لوک۱۰ است که مدعیست مدیران آن اعتماد بین فرهنگها و رواداری مذهبی بین ایرانیان و آمریکاییها را از طریق جلسات و کلاسهای آموزشی از راه دور، تبادلات بین ادیان، تورها و رویدادهای فرهنگی و ملی و چندملیتی تشویق میکنند. پروژههای خدمات به اصطلاح بشردوستانه این بنیاد همچنین از طریق یک موسسه خیریه ایرانی دیگر مستقر در سانفرانسیسکو به نام Mom’s Against Poverty پیش برده میشود که یکی دیگر از بنیادهای مرتبط با رژیم اسلامی است که پول جمع آوری کرده و به ایران میفرستد. پیتر کلی عضو هیئت مدیره لوک۱۰، وکیل و لابیگر معروفی است که در کنار راجر استون، پل مانافورت و چارلز بلک به دیکتاتورهای کشورهایی مانند سومالی، کنیا، فیلیپین و غیره خدمت کرده و میلیونها دلار به دست آورده است. ژانت آفاری و رضا اصلان اعضای هیئت مشاوران موسسه باسکرویل هستند؛ یک سازمان غیرانتفاعی و غیرحزبی و غیردولتی دیگر که ظاهرا برای حمایت و تقویت پیوندهای دوستی بین ایرانیان و آمریکاییها تلاش میکند. وبینار محلاتی توسط باسکرویل برگزار شد. در ۱۸ و ۱۹ ماه مه ۲۰۲۱، در اوج مبارزه ما با مدیران کالج اوبرلین برای عدالت و پاسخگویی، آنها این وبینار را «دیپلماسی مذهبی در خاورمیانه؛ پاپ، شیخ الازهر و آیتالله العظمای نجف» نامیدند. بهمن بختیاری مدیر مؤسسه باسکرویل به دلیل سرقت ادبی از سمت ریاست مرکز خاورمیانه دانشگاه یوتا برکنار شده است. من در ماه مه ۲۰۲۱ به رضا اصلان و ژانت آفاری نامه نوشتم و از آنها خواستم از هیئت مدیره باسکرویل استعفا دهند، اما آنها پاسخی ندادند. وقتی از حضور در هیئت مدیره بنیادی که مدیر آن سرقت ادبی میکند اهمیتی نمیدهید، مشارکت در قتل عام نیز قابل تحمل میشود.»
لادن بازرگان فعال حقوق بشر و از خانوادههای دادخواه قربانیانی که در طول چهل و چهار سال گذشته توسط جمهوری اسلامی اعدام شدند، در پایان این سخنرانی میگوید: «بنابراین همانطور که میبینید، یکی از راههایی که جمهوری اسلامی ایران بر دانشگاهها تأثیر میگذارد، از طریق این بنیادهای خیریه است. آنها سخنرانی ترتیب میدهند، سخنرانان را دعوت میکنند، کتاب منتشر میکنند، دورههای کارآموزی، هدایای کاری و غیره ارائه میدهند. موسسات خیریه به ابزاری در دست مأموران جمهوری اسلامی ایران برای نفوذ به دانشگاهها و تأثیرگذاری بر آنها تبدیل شدهاند؛ همه اینها زیر ردای فریبکارانهی دوستی و گفتگو بین ادیان و صلح انجام میشود. اگر میخواهید با افراطیون و اسلامگرایان مبارزه کنید، باید توجه خود را به این مراکز مذهبی و خیریه معطوف کنید. پس از اینکه افبیآی بنیاد علوی را به دادگاه کشاند، جمهوری اسلامی ایران تمرکز خود را روی این مؤسسات خیریه کوچکتر متمرکز کرد که مانند قارچ روییدند! اکنون جمهوری اسلامی بجای اینکه برای تبلیغات خود هزینه کند، از این بنیادها برای دریافت پول و کمکهای مالی استفاده کرده و درآمدزایی هم میکند! از کنگره بخواهید که این بنیادها را بررسی کند و منافذ این سازمانهای خیریه را ببندد. افرادی که در هیئت مدیره این سازمانها هستند باید مطلع شده و شرمنده و پاسخگو شوند. پس از خیزش انقلابی اخیر در ایران، رضا اصلان جایگاه خود را از دست داد و آنقدر در شبکههای اجتماعی شرمنده شد که مجبور شد علنا عذرخواهی کند و حساب توییتر خود را ببندد. قضیهی محلاتی، خطرات بالقوه عوامل اسلامگرا در آمریکا، بهویژه آنهایی را که با دولتهای خارجی و سازمانهای افراطی ارتباط دارند، نشان میدهد. سابقه محلاتی به عنوان یک دیپلمات ارشد جمهوری اسلامی، همراه با دست داشتن وی در لاپوشانی قتل عام زندانیان سیاسی در دهه شصت، پرسشهایی را در مورد وفاداری وی به رژیم و انگیزههای او ایجاد میکند. پروندهی محلاتی یک مورد منحصر به فرد نیست و دولت آمریکا و نهادهای آموزشی باید برای شناسایی و پیشگیری از تهدیدات احتمالی از سوی چنین افرادی اقدام کنند. در حالی که حفظ آزادی و استقلال آکادمیک ضروری است اما اطمینان از امنیت موسسات آموزشی و نهادهایی که این افراد در آنها به فعالیت مشغولند نیز به همان اندازه مهم است.»