حنیف حیدرنژاد- پیام انقلاب مهسا (ژینا) امینی ساده و روشن است: زن، زندگی، آزادی! «زن، زندگی آزادی» یعنی مردم ایران جمهوری اسلامی را نمیخواهند.
این نه فقط یک شعار که یک پیام و سرتیتر یک مانیفست است. نه فقط یک شعار سَلبی، که شعاری ایجابی است. نه تنها میگوید، چه نمیخواهیم، بلکه میگوید که چه میخواهیم!
“زن، زندگی آزادی” نافی ارزشهای به بن بست رسیده، شکست خورده و آزمایش پس داده حکومت اسلامی در ایران است. ارزشهای ضد بشری و شکست خوردهای که فراتر از مرزهای ایران، منطقه و جهان را نیز با جنگ و آتش و خون و با ویرانی و نابودی مواجه کرد. ارزشهائی که ترس و تنفر را رواج داد و به انتقام و انتقامجویی دامن زد. ارزشهائی که با علم و دانش و دوستی و همزیستی دشمنی داشته و خرافه و جهل و سانسور را پرورش میدهد.
نگاهی به مفهوم “زن، زندگی، آزادی”
«زن»
چهار دهه است که حقوق زنان و شخصیت و کرامت آنان در جمهوری اسلامی پایمال و لگدکوب میشود. آنان در ۴۴ سال حاکمیت این نظام فقط تحقیر و سرکوب و تبعیض و بیحقوقی روز افزون را تجربه کردهاند.
حجاب اجباری، نمادی است که این سرکوب و تبعیض را در انظار عمومی به نمایش میگذارد. حجاب اجباری با محدودیتهائی که با خود برای فرد و جامعه به همراه میآورد مانند زنجیری است که بر پای فرد بسته شده و مدام به او یادآور میشود: «تو» آزاد نیستی و به جامعه نیز یادآور میشود: «شما» آزاد نیستید! همهتان، همیشه و همه جا در کنترل من (حکومت) هستید!
جانمایهی «حجاب اجباری» بر سلبِ اختیار زن بر بدن و رفتار خویش استوار است. با حجاب و همه احکام و تعاریف و شرایط و ظوابط و قوانینی که برای آن مشخص شده، کرامت و ارزش انسانی زن حذف و او فقط در جنسیتاش خلاصه میشود. این دیدگاه، جنسیت زن را «منشاء فتنه و فِسق و فساد دانسته که میتواند مرد را از راه ایمان خارج کرده و به گناه بیالاید.» در چنین دیدگاه و دستگاه فکری، هویت جنسیِ زن نیز فقط در ارتباط با مرد است که تعریف شده و مفهوم مییابد. زن «برای» مرد است که معنا دارد. در همین چهارچوب «مَحرم و نامَحرم»، خط و مرزی است که جداسازی جنسیتی را رسمیت میبخشد. ساختار این جداسازیِ جنسیتی نیز با هدف حفظ رابطهی قدرت بین زن و مرد و تسلط مرد بر زن بنا شده که در آن، زن «مالِ» مرد بوده و هویت انسانی او تا حد یک «شیئی» که میتواند تحتِ مالکیت قرار بگیرد، کاهش مییابد. در چنین دیدگاهی «حق» زن، معنی ندارد. زن نمیتواند هیچگاه حقی برابر با مرد داشته باشد. چنین است که از تحصیل در دانشگاه گرفته تا تصدی مناصب و سمتهای دولتی و تا اشتغال به کار، موانعی برای زنان ایجاد شده و او مجاز به ورود به بسیاری از عرصهها نشده و از حقوق شهروندی برابر با مرد محروم میشود. همه اینها در ایدئولوژی اسلامِ شیعی حاکم بر ایران نه محرومیت و تبعیض، بلکه تلاش برای «حفظ کرامت زن» قلمداد میشود. حجاب اجباری و دیگر قوانین ضد زن در ایران تبعیضهای زنستیز را «قانونی» و نهادینه میکند.
در این نوع نگاه توهینی بزرگ و آشکار به زن و مرد، هر دو، نهفته است، زیرا:
– در این دیدگاه روابط و مناسبات انسانی بین زن و مرد فقط بر اساس غرایز جنسی تعریف میشود که هدف آن تامینِ لذت جنسی مرد است.
– در این دیدگاه، زن «موجود»ی است که هدفمند و آگاهانه به تحریک جنسی مرد مشغول است. بدن او، اندامش، موهایش، صدایش و… هر حرکت و ایماء و اشاره او معنادار بوده و تحریک و «اِغفال کننده» است.
– در این دیدگاه مرد، موجودی درنده و وحشی و منتظر فرصت است که با هر حرکتِ زن، تسلط بر ارادهی خود را از دست داده و یکباره همچون یک حیوان وحشی به زن حمله کرده و به او تجاوز میکند.
به بیان ساده: بر اساس فهم و نگاه منادیانِ حجاب اجباری، هر زن، یک «اِغواگر» بالقوه و هر مرد یک «متجاوز» بالقوه است. چنین تفکری نگاه بیمارگونه به زن و مرد داشته و با انسانیت بیگانه است. چنین نگاهی با اصلِ اساسیِ حق حاکمیتِ انسان بر بدن و رفتارش در تضاد و با اصل اختیارِ انسان بر تعیین رفتار و سبک زندگی و تشخیص «خوب و بد» برای خودش مخالف و بر سرسپردگی و بندگی انسان بر آنچه فقه و شریعت برای او تعیین میکند تاکید دارد.
تاکید بر حقوق «زن» در شعار “زن، زندگی، آزادی”، نه تنها دفاع از حقوق و کرامت زن، بلکه دفاع از زن و مرد و دفاع از «انسانیت» است.
“زندگی”
“زندگی” همان چیزیست که حکومت اسلامی حاکم بر ایران با آن مخالف است و پیوسته در تلاش بوده تا همه جلوههای آن را نابود و مرگ و نیستی و غم و ماتم را جایگزین آن کند. بنیادیترین جلوه زندگی «حق حیات» است. جمهوری اسلامی در ایران در ۴۴ سال گذشته پیوسته در صدر کشورهای رکورددار اعدام بوده است. نگارنده در یک پژوهش به مناسبت ۴۰ سالگی جمهوری اسلامی، کارنامه این حکومت در زمینه اعدام حد فاصل سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۷ را جمعآوری و تنظیم کرده است. این جدول که در آن تاکید شده آمار ارائه شده ناقص، غیردقیق و آمار حداقلی است از ۲۰۳۲۵ انسان که اعدام شدهاند خبر میدهد. این در حالیست که در همان پژوهش برای چند سال، اصلا آماری یافت نشد تا مورد بررسی قرار گیرد! (کارنامه۴٠ ساله جمهوری اسلامی در زمینه اعدام از ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۷)
طی چند سال گذشته باید چند هزار انسان دیگر که اعدام شدهاند را نیز به این آمار اضافه کرد. در کنار اینهمه، بسیارانی هستند که مفقود شدهاند، بسیارانی ترور شدند، بسیارانی در تظاهراتها کشته شدند و هزاران نفر دیگر بر اثر شکنجه یا اصابت گلوله دچار نقض عضو شدهاند.
به آمار اعدامشدگان باید همچنین آمار کشته شدگان جنگ، شامل ۲۲۵۵۷۰ نفر کشته و ۵۷۴۱۰۱ نفر مجروح با معلولیتهائی با درصدهای مختلف را اضافه کرد. همچنین آنان را که به دلیل سوء مدیریت این حکومت در تصادفهای جادهای یا بر اثر ابتلا به بیماری کرونا و نبود واکسن و دارو کشته شدند نیز باید بخشی از کارنامه مرگبار این حکومت دانست. (ایران- بیلان: ۴۰ سال حکومت اسلامی- فاکتها و اعداد و ارقام در رابطه با ۴۰ سال بیدادگری در ایران)
اما شاید در هر کشوری شناخته شدهترین جلوه زندگی، لبخندِ شادی بر لبان مردم کوچه و خیابان و رقص و شادی آنها باشد. چیزی که این حکومت چهار دهه است آن را از مردم ایران سلب کرده. دیگر جلوههای زندگی از هوای پاک و آب سالم تا طبیعت ویران شده نیز آثار زیانبار و جبرانناپذیری را بر پیکر خود دارند. فرهنگ و هنر و تاریخ و تمدن این سرزمین زیر خاکستری از مرگ و نابودی و ماتم و عزا که جمهوری اسلامی بر این کشور پاشیده، دفن شده است.
با اینهمه، “زندگی” همچون ققنوسی که از آتش خود سر بر میآورد، در فریاد مردم ایران تجلی پیدا کرده و به اسلامگرایانِ حاکم یادآوری میکند که: زندگی در این سرزمین هرگز نخواهد مُرد! رقصِ زنانی که روسریهای خود را بر آتش افکنده و پایکوبان بر گِرد آن میرقصند و شادی و هلهله مردانی که از این زنان حمایت میکنند طلوع فصلی نو در زندگی مردم ایران را نوید میدهد.
“آزادی”
“آزادی” را میتوان در مفهوم سیاسی آن یعنی داشتن حق انتخاب در زندگی فردی و اجتماعی خود تعریف کرد. حقی که دیگران (چه فرد یا حکومت یا رسانهها و شرکتها و…) نباید در آن دخالت کرده و با دستکاری بر آن تاثیر بگذارند. فردِ بالغ، داری قوه تشخیص محسوب شده و به انتخابش احترام گذاشته میشود.
در مفهوم فلسفی اما، شاید بتوان “آزادی” را حرکت در مسیر «بودن» به طرف «شدن» دانست. سِیری پیوسته و مداوم و پایانناپذیر که البته ضرورت آن، داشتن حق اختیار، برای انتخابِ گزینهای مناسب در بین گزینههای موجود، یا حتی ساختن و پردازش ایدهای جدید برای تعیینِ اندیشه و سبک زندگی مناسب برای خود است. از همین دریچهی «آزادی انتخاب» است که هر فرد «مفهوم و معنای» زندگی را برای خود جستجو کرده و یا به آن باورمند شده و زندگیاش را بر اساس آن به پیش میبرد. آزادی پرسشگری را ارج نهاده به دگراندیشان و شکاکان میدان میدهد تا پیوسته «طرحی نو» در اندازند.
باید در نظر داشت که آزادی با مسئولیت فردی و اجتماعی پیوند خورده و فرد در مقابل رفتار و عملِ خویش پاسخگو است.
“آزادی” همان حق پایهای و بنیادین است که حکومت جمهوری اسلامی در تمام عرصههای فردی و اجتماعی، علمی و پژوهشی یا در حوزهاندیشه و هنر و دیگر عرصههای زندگی از مردم ایران سلب کرده است. آزادی به مثابه اکسیژن برای انسان است که اگر نباشد، «زندگی شایسته مبتنی بر کرامت انسانی» از معنا و مفهوم خود تهی شده و به کهولت و مرگ تدریجی گرفتار میشود.
تاکید بر “آزادی” در شعار “زن، زندگی، آزادی”، تاکید بر احیاء حقِ سلب شدهی مردم ایران و تاکید بر تامینِ نیاز و ضرورتی است که اگر نباشد، رهائی زن و تحقق زندگیِ شایسته انسانی نیز نمیتواند آنگونه که باید، عملی شود.
پیامدهای “زن، زندگی، آزادی” در عرصه جهانی
انقلاب مهسا (ژینا) امینی توجه بسیاری از سراسر جهان را به خود جلب کرد. نه فقط از زاویه سیاسی و نه فقط به خاطر همدری با مردم ایران و اعلام همبستگی با آنان. مردم جهان در بسیاری از پیامها، آکسیونها، نوشتهها و سخنرانیهای خود نشان دادند که با انقلاب “زن، زندگی، آزادی” احساس همزادپنداری داشته و کم یا زیاد نیاز به زنده کردن جوهره و مفهوم “زن، زندگی، آزادی” را در زندگی اجتماعی یا در سیاست کشوری که در آن زندگی میکنند حس میکنند. این شعار نیاز در عرصه جهانی، به ویژه در مورد مقابله با سرکوب و محدودیتهای سیستماتیک و سنتهای ضد زن را منعکس نمود. به این ترتیب این شعار پلی شد برای ارتباط مردم از کشورهای مختلف با زبان و فرهنگ و مذاهب مختلف برای ارتباط با هم. برای پیدا کردن مفهوم مشترکی که آنرا گمشدهای از خود میدیدند. مبارزه با افکار و فرهنگ و سیاستهای ضد زن، فرهنگ و منش مردسالاری و مبارزه با تبعیض و تحقیر انسان موضوعی است فراملیتی و فرامرزی و این شعار زمینهای برای نزدیکی و همبستگی جهانی در یک مبارزه مشترک را فراهم کرد.
پتانسیلی بزرگ و عظیم که در تجمع ایرانیان در کشورهای مختلف خود را نشان داد و تجمعهای وسیعی که با حمایت شهروندان کشورهای مختلف همراه شد بازتابی از این همبستگی جهانی بود. حرکتی که سیاستمداران کشورهای مختلف را نیز ناچار به واکنش و حمایت از این جنبش کرد. بدین ترتیب موضوعی انسانی، یعنی «حق زن»، در عرصه سیاست جهانی تاثیرگذار شد و روحیه و فرهنگ ضد مردسالاری و اسلامگرائی را تقویت کرد.
“زن، زندگی، آزادی” پتانسیلی جهانی دارد و در صورتی که به درستی به کار گرفته شود هم میتواند همبستگی با مردم ایران و مبارزه آنان علیه جمهوری اسلامی را تقویت کند و هم میتواند جنبش ضد زن، ضد مردسالاری و ضد اسلامگرائی را در کشورها و جوامع مختلف تقویت و نیروهای ترقیخواه و انسانمدار را هرچه بیشتر در عرصه سیاسی- اجتماعی فعال کند.
جهتگیری انقلاب “زن زندگی آزادی”
“زن، زندگی، آزادی”، انقلابی در ریشهها، در اندیشه، در باورها، در نوع نگاه و در سبک زندگی است. انقلابی که مناسبات قدرت بین زن و مرد را در عرصه حاکمیت نشانه گرفته است. علیه اسلام سیاسی است. علیه دخالت مذهب در حکومت است. علیه مردسالاری است. علیه هر نوع “قیمومیّت” مردان بر زنان است. علیه هر نوع نگاه تبعیضآمیز به خاطر جنسیت و عقیده و تعلق قومی و مذهبی و اجتماعی است. علیه هر نوع به حاشیه راندن انسانها و تحقیر و ارزشگذاری آنهاست. علیه خرافات و خرافهپرستی است.
“زن، زندگی، آزادی” خواهان کرامت انسانی و احترام به آن است. در این نگاه «انسان» و کرامت اوست که در مرکز امور قرار دارد. “زن، زندگی، آزادی” خواهان مشارکت همه انسانها در تعیین سرنوشتشان است. برابریخواه و برابریطلب، عدالتخواه و دادخواه است. صلحخواه و صلحطلب و خواهان همزیستی و زندگی مسالمتآمیز انسانها و کشورها و مردمان آنهاست. مدافع حقوق «اقلیت»ها و به حاشیه راندشدگان و خواهان حاکمیت قانون و برابری همه در برابر قانون است. خواهان پایبندی به اصل شفافیت در برابر مردم و رسانهها و نظام قضائی است. خواهان لغو هر نوع امتیازطلبی و امتیازدهی به دلیل تعلق به یک خانواده، حزب یا یک گروه خاص سیاسی، یا تعلق به یک گروه خاص اجتماعی و مذهبی است. خواهان نظامی دمکراتیک و مدافع حقوق بشر است.
همه آنچه در بالا آمد نشان از باور به «زیر و رو کردن» نظم سیاسی حاکم بر ایران و نظام مدافع آن دارد. این یعنی جمهوری اسلامی با همه ساختار و با همه نهادها و با همه ایدئولوژی و فرهنگ ضد انسانیاش باید برود! این دگرگونی و انقلاب، زمانی تکمیل میشود که علاوه بر نظم سیاسی حاکم، «نظام ارزشی» حاکم و ایدئولوژی که این نظام از آن ارتزاق میکند نیز ریشهکن شده و نابود شود.
چالشهای انقلاب “زن، زندگی آزادی”؛ فرصتها و تهدیدها
انقلاب “زن، زندگی، آزادی”، تقابل تاریخی و ناگزیر دو نظام ارزشی است. انقلابی است که شروع شده و به تدریج تکمیل میشود. انقلابی است «در حال شدن». این انقلاب با چالشهائی مواجه است. با فرصتها و ریسکهائی که اگر هوشمندانه و مسئولانه با آن برخورد شود خون ذخیره کرده، درد و رنج مردم ما را کمتر کرده و گذار از جمهوری اسلامی به یک نظام دمکراتیک را سریعتر و کمهزینهتر میکند.
فرصتها
انقلاب “زن، زندگی آزادی” فرصتی تاریخی ست برای به گور سپردن اسلام سیاسی در ایران. فرصتی برای تقویت خِرد و اندیشه، پرسشگری و آزاداندیشی و ارجح دانستن انسان و حقوق او بر هر تقدس آسمانی. فرصتی برای آنکه منافع ملی، آینده و نجات ایران به عنوان یک کشور، یک سرزمین، یک تمدن با فرهنگ و تاریخ و هنرش، با مردمانش، آنهم با همه تنوع و تکثرش در مرکز توجه و تصمیمگیریهای سیاسی و کشورداری قرار بگیرد. فرصتی برای آنکه ایرانی که در حاکمیت جمهوری اسلامی تا مرز نابودی پیش رفته، بازسازی شده و بتواند در عرصه منطقهای و جهانی نقشی مسئول و سازنده به عهده بگیرد.
انقلاب در حالِ شدن “زن، زندگی آزادی” فرصتی است برای گروهها و شخصیتهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی که عقبافتادگی خود را از سیر تحولات جبران کرده و با نقد گذشته خود، برای همکاری با دیگر گروهها و شخصیتهای دمکراتیک اعلام آمادگی نموده و فراتر از منافع شخصی و گروهی خود به مردم ایران و جوانانی که جان خود را بر کف دست گرفته و به خیابانها میروند اندیشیده و نجات ایران را اولویت اول خود قرار داده و منافع شخصی و گروهی خود را بر منافع ملی برتر ندانند.
تحقق انقلاب “زن، زندگی، آزادی” فرصتی است برای در مرکز قرار دادن حقوق شهروندی. فرصتی است برای برابری حقوقی همه شهروندان، بیتوجه به تعلقات خاص جنسیتی، قومی، عقیدتی، مذهبی، فکری یا هر نوع تفاوت دیگر. فرصتی است برای یادگیری فرهنگ و زندگی دمکراتیک. فرصتی است برای تشکیل و تقویت نهادهای مردمی و دمکراتیک، رسانههای آزاد و مستقل، نهادهای مردم نهاد و غیردولتی. فرصتی برای تشکیل اتحادیهها و سندیکاهای مختلف برای دفاع از حقوق کارگران و مزد بگیران و همه اقشار اجتماعی. فرصتی است برای تشکیل احزاب دمکراتیک و فرصتی است برای تشکیل یک نظام دمکراتیک متکی بر قوه سهگانه مستقل و جدا از هم. فرصتی است برای حاکمیت قانون. فرصتی است برای بازگشت و مشارکت میلیونها ایرانی مهاجر و عاشق وطن که بتوانند دانش و تجربه و تخصص و سرمایه خود را برای ساختن ایرانی آزاد و مرفه به کار بگیرند.
موفقیت انقلاب “زن، زندگی، آزادی” فرصتی است برای شکوفائی و تقویت علم و دانش و خِرد و اندیشه و فرهنگ و هنر. فرصتی است برای پرورش اندیشه و استعدادهائی که در همه این عرصهها زیر چتر اسلام سیاسی و انواع تبعیض و سرکوب ناشی از مردسالاری خفه شدهاند.
پیروزی و تحقق انقلاب “زن، زندگی آزادی” در ایران فرصتی است برای آگاهی و بیداری مردم در کشورهای اسلامزده و حتی برای جوامع اسلامی ساکن در کشورهای آزاد که با الهام گرفتن از این انقلاب، اسلام سیاسی و فرهنگ مردسالار و ضد زن را به چالش بکشند و به تدریج از عرصه قدرت سیاسی خلع کنند. فرصتی است برای نزدیکی مردمان کشورهای گوناگون با فرهنگهای مختلف به یکدیگر و تقویت روحیه همبستگی و تامین رفاه و پیشرفت عمومی. فرصتی برای تقویت صلح و دوستی و همکاریهای دو یا چند جانبه بین کشورهای مختلف و پایهریزی یک دوره صلح و امنیت در منطقه و جهان.
کمبودها
انقلاب “زن زندگی آزادی” چند کمبود مهم دارد: نبود تشکیلات، نداشتن سازماندهی، نداشتن یک رهبری جمعی و نبود یک برنامه مدوّن که چشماندازهای آینده را ترسیم کند. همه اینها باید در قامت آنچه به آن «آلترناتیو» میگویند تبلور پیدا کند. این آلترناتیو باید پشتیبانی بخش بزرگی از مردم ایران را همراه داشته و باید بتواند بر روی سازماندهی حرکتهای اعتراضی تاثیرگذار باشد. لازمه همه اینها این است که چنین آلترناتیوی از افراد و گروههای مختلفی از داخل و خارج ایران تشکیل شود که هر کدام منافع و خواستههای بخشهای مختلف جامعه را نمایندگی کرده، اما همه بر روی اصول پایهای و حداقلی برای عبور از جمهوری اسلامی و دوران گذار و دوران پس از آن توافق داشته باشند.
وقتی از «برنامه» سخن گفته میشود، منظور برنامهای مدوّن برای قبل از گذار، حین گذار و تا استقرار حکومت منتخب مردم در آینده است. بسیارانی فقط از این سخن میگویند که: «ما همه یک دشمن مشترک داریم و فقط باید روی دوره گذار تمرکز داشته باشیم». این کافی نیست! زیرا این حق مردم است که جدا از آنکه میخواهند جمهوری اسلامی برود، نسبت به دیدگاه و برنامه مدعیان رهبری سیاسی آینده کشور از قبل مطلع باشند.
تا کنون شکلگیری چنین رهبری جمعی و در مرحله تکاملیتر، شکلگیری یک آلترناتیو، به چند دلیل مشکل بوده است، از جمله:
– زندانی بودن و سرکوب شخصیتها و نیروهای سازمانده داخل کشور و محدودیت ارتباطات آنها با هم و با خارج از کشور
– نبود یا کمرنگ بودن فرهنگ دمکراتیک در بین شخصیتها و نیروهای سیاسی مستعدِ حضور در رهبری جمعی و کمبود آمادگی برای پذیرش این واقعیت که برای نجات ایران و همکاری جمعی باید با هم گفتگو کرد.
– خودحقپنداری و پافشاری رهبران و شخصیتهای شناخته شده سیاسی بر درست بودن نظر خود و انتظار از دیگران که از آنها پیروی کرده و قائل شدن حق ویژه و امتیاز خاص برای خود در تصمیمگیریها
– بالاتر دانستن منافع شخصی و گروهی بر منافع ملی و نجات ایران و در نتیجه نبود یا ضعیف بودن روحیه تفاهم و توافق و مسالحه و سازش بر سر حداقلها بین اکثر شخصیتها و گروههای سیاسی مختلفی که پتانسیل حضور در یک رهبری جمعی را دارند.
– در کنار اختلاف نظر در ارتباط با شکل نظام حکومتی آینده (پادشاهی یا جمهوری)، موضوع تمامیت ارضی و حق شهروندی و تمرکز یا عدم تمرکز قدرت سیاسی از جمله موضوعات بحث برانگیز در نزدیکی نیروهای مختلف سیاسی برای همکاری با یکدیگر است. در عین باور به تمامیت ارضی و عدم تمرکز در ارتباط با قدرت سیاسی و کشورداری، باید بر نکتهای مهم تاکید کرد: تقسیم قدرت سیاسی در ایران آینده نه براساس ویژگیهای قومی و مذهبی و دیگر ویژگیها، بلکه باید بر اساس به رسمیت شناختن برابرحقوقی همه مردم یعنی بر اساس به رسمیت شناختن حقوق شهروندی باشد (شکل حکومت و نحوه توزیع قدرت سیاسی را مجلس موسسان و قانون اساسی آینده تعیین خواهد کرد). اصل تعیین کننده اما آنست که: قدرت سیاسی و سیستم کشورداری به لحاظ امور اداری باید غیرمتمرکز باشد، همه مردم ایران با همه ویژگیهای متفاوت باید بتوانند بدون هیچ مانعی بطور آزاد و برابر در سرنوشت سیاسی کشور و محل زندگی خود مشارکت داشته و هیچ منطقهای از کشور نباید بر منطقه دیگر برتری داشته یا از امتیاز کمتر یا بیشتری بهرهمند شود. نمونههایِ شکست خورده لبنان، عراق، افغانستان در تقسیم قدرت سیاسی بر اساس مذهب یا قومیت فقط جنگ و خونریزی و تنش مداوم به دنبال آوردهاند.
نگاهی به چند ماه گذشته از آغاز شروع انقلاب نوین مردم ایران نشان میدهد: اگرچه بخش بزرگ و اکثریت بدنه جامعه ایران آماده تغییر نظام و ساختار اجتماعی و رژیم حاکم است، اما شخصیتها و نیروهای سیاسی مخالف رژیم از مردم عقبتر هستند. طولانیتر شدن خلاء رهبری و آلترناتیو برای دوره گذار، بر ابهامات این دوره افزوده و همین باعث میشود تا «قشر خاکستری» و اکثریت مخالف اما ساکت جامعه هنوز وارد میدان نشوند. همه اینها یعنی خرید زمان برای حکومت اسلامی و طولانیتر شدن عمر آن و در نتیجه سختتر و پرهزینهتر شدن مبارزه. حکومت اسلامی نیز امیدوار است با طولانی شدن این مبارزه، شاید گروه بزرگی از مردم ناامید و خسته شده و این رژیم بتواند به کمک سرکوب و وعدههای فریبکارانه همچنان به حکومت ادامه دهد.
در عرصه جهانی اگرچه حمایت و همبستگی بینظیری در بین جوامع و پارلمانهای کشورهای آزاد نسبت به مردم ایران وجود داشته و اخبار خیزش مردمی ایران بطور نسبی در سطح گستردهتری نسبت به گذشته در انواع رسانههای جمعی سنتی و مدرن انعکاس مییابد، اما هنوز دولتهای کشورهای مختلف در ارتباط با حمایت از مردم ایران و محکومیت عملی حکومت جمهوری اسلامی بسیار محتاط عمل کرده و در استفاده از ساز و کارهای بینالمللی در محکومیت و مجازات جمهوری اسلامی کوتاهی به خرج داده و کماکان راه مماشات با این رژیم را دنبال میکننند.
در عرصه بینالمللی نیروئی که اکثریت مردم ایران را نمایندگی کند هنوز وجود نداشته و همین، گفتگو و فشار بر نهادهای بینالمللی یا دولتهای خارجی را برای فاصله گرفتن از رژیم حاکم سختتر کرده است. دولتهای خارجی زمانی بطور موثر از خیزش مردمی “زن، زندگی، آزادی” حمایت خواهند کرد که بدانند بعد از جمهوری اسلامی با چه نیروئی، با چه افرادی و با چه سیستمی سر و کار دارند و تا کجا منافع آنها در دوره گذار از جمهوری اسلامی و پس از آن تضمین شده و اینکه چگونه میتوان تضمین گرفت که آسیب یا خطری متوجه منافع آنها نخواهد شد.
انقلاب “زن، زندگی آزادی” نشان داد که مردم غیرمتشکل میتوانند به میزان زیادی به مرحله به زیر کشیدن جمهوری اسلامی نزدیک شوند، اما این را هم نشان داد که: تحقق سرنگونی این نظام فراتر از خشم و تنفر یا هر انگیزه دیگری به یک رهبری جمعی، داشتن برنامه و حضور یک آلترناتیو جدی نیاز دارد که هم دمکراتیک باشد و هم حمایت اکثریت جامعه متکثر ایران را پشت سر خود داشته باشد. یک آلترناتیو که بتواند هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی منافع اکثریت مردم ایران را نمایندگی و سخنگوئی آنان را به عهده گرفته و با روشهای دمکراتیک، زمینهی گذار از جمهوری اسلامی و ورود به یک دوره دمکراتیک را تضمین کند، جلوی هرج و مرج و بیقانونی را بگیرد، امنیت و تامین نیازهای ضروری غذائی و درمانی و گردش امور اداری روزانه در دوره گذار را تضمین کند، انتقامجویی را مهار کند، زمینههای دادخواهی عادلانه را فراهم سازد و آزادی احزاب و رسانهها را تضمین و شرایط لازم برای برگزاری یک انتخابات آزاد و دمکراتیک زیر نظر سازمان ملل را برقرار و شرایط برای تشکیل یک مجلس موسسان را فراهم کند.
عبور از جمهوری اسلامی بدون خونریزی امکانپذیر نیست. این چیزی نیست که مردم بخواهند، بلکه نظام حاکم است که روش و چگونگی پایان این وضعیت را تعیین میکند. مردم همه راههائی را که بتوانند با خشونتپرهیزی به هدف خود دست یابند آزمایش کردهاند. نتیجه چه شد؟! کوتاه آمدن در مقابل این رژیم و نیروهای سرکوبگرش فقط آنها را وحشیتر کرد و بر تعداد کشته شدگان افزود. اینک نیروهای سرکوبگرِ حکومت حتی خردسالان را هم نشانه گرفته و به مدارس دخترانه یا پسرانه و خوابگاههای دانشجوئی نیز حمله شیمیائی میکنند. این رژیم کوتاه نمیآید و فقط در آخرین مرحله عقب نشسته و تسلیم میشود. نیروهای این حکومت تا آخرین لحظه خواهند کُشت و خواهند سوزاند و خواهند بُرد. این یعنی آنکه هر روز بر خشم و تنفر مردم افزوده خواهد شد.
اگرچه دفاع مشروع مجاز است، اما این رژیم کار را به جائی رسانده که مردم دیگر فقط به دفاع از خود فکر نکرده و به انتقام میاندیشند. خطر آنجاست که این رادیکالیسم وقتی خودجوش بوده و خارج از کنترل باشد میتواند به هرج و مرج و انتقامجویی منجر شود. چرخهای کور که پایان آن را نمیتوان پیشبینی کرد. همین میتواند خطری بزرگ برای انقلاب “زن، زندگی، آزادی” باشد. نباید اجازه داد بجای حاکمیت قانون و عدالت، انتقام (هرچند قابل درک) و خون و خونریزی و هرج و مرج و ناامنی حاکم شود. ساختن ایرانی که جمهوری اسلامی از آن ویرانهای باقی گذاشته نیاز به امنیتِ مبتنی بر عدالت دارد.
دمکراسی برای قوام گرفتن به حکومتِ قانون و به عدالت نیاز داشته و هر شهروندِ زخم خورده از جمهوری اسلامی نیز باید درک کند که فراتر از خشم و تنفر و خواسته و احساس شخصی خودش، ساختن ایرانی آزاد و مرفه و ساختن یک جامعه قانونمند نیاز به گذشت ِفردی و سپردن اجرای عدالت به دستگاههای قضائی صالح دارد. باید درک کرد اگر قرار است ایرانی مدرن بر پایه “زن، زندگی، آزادی” بسازیم، باید انتقامجویی فردی، افترا و اتهامات بیپایه یا هر رفتار فراقانونی را به کنار گذاشته و دستگاه قضائی مبتنی بر عدالت و مبتنی بر استانداردهای جهانی حقوق بشر را تقویت کنیم.
تهدیدها
مقاومت مردم به ویژه زنان و جوانان در ماههای اخیر و پس از شروع انقلاب “زن، زندگی آزادی” در مقابله با جمهوری اسلامی نشان داد که این مردم دیگر نمیخواهند به وضعیت موجود تن داده و نمیخواهند به دوره قبل از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی برگردند. آنها نشان دادند که ماشین سرکوب حکومت دیگر کارآئی خود در ترساندن و خانهنشین کردن مردم را از دست داده یا بسیار ناکارآمد شده است.
اما آنچه میتواند موج امید و اراده مردم برای پایان دادن به حکومت اسلامی در ایران را با مشکل جدی مواجه کند چند چیز است، از جمله: ناامیدی و سرخوردگی مردم، طولانی شدن دوره کنونی و نداشتن چشمانداز مشخص و ندیدن موفقیتهای ملموس و قابل سنجش به ویژه در موضوع همکاری نیروهای مخالف رژیم و تشکیل یک رهبری جمعی و هماهنگ، تشدید اختلاف بین شخصیتها و نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و استفاده آنها و هوادارانشان از شیوههای غیردمکراتیک و شناخته شده در جمهوری اسلامی برای حمله به مخالفینشان.
از شروع انقلاب “زن، زندگی، آزادی” شخصیتها و گروههای مختلف مخالف جمهوری اسلامی تلاشهائی را برای تشکیل ائتلاف یا ایجاد همبستگی با هدف هماهنگی و پیشبرد مبارزه علیه جمهوری اسلامی آغاز کرند. شاید مهمترین تلاش تازه در این میان “شورای همبستگی” بود که در اینجا کمی به آن اشاره میشود. به دلیل حضور رضا پهلوی در این تشکل، این امیدواری وجود داشت که شاید زمینهای برای هماهنگی نیروهای طرفدار پادشاهی و سلطنت با نیروهای جمهوریخواه ایجاد شده باشد. نظر به مواضع دمکراتیک رضا پهلوی این امید وجود داشت که شاید به این ترتیب یک بلوک قوی و دمکراتیک شکل بگیرد.
همچنین نظر به مواضع دمکراتیک رضا پهلوی این انتظار وجود داشت که حامیان و طرفداران او نیز با بردباری، روشی دمکراتیک در برخورد با مخالفان خود در پیش بگیرند. اما کوتاهزمانی پس از اعلام تشکیل “شورای همبستگی” و انتشار منشور آن، رضا پهلوی بدون آنکه رسما اعلام خروج از این شورا کند، از آن کناره گیری کرد، پس از آن حامد اسماعیلیون و دو هفته بعد از آن نیز نازنین بنیادی از این شورا جدا شدند.
تجربه شکلگیری “شورای همبستگی” و جدائی افرادی که نام برده شدند، نبود شفافیت لازم از سوی آنها و از سوی این شورا در گزارش دادن به مردم در مورد آنچه در این شورا گذشت و توضیح دلایل جدائیشان، دلسردی بسیاری از مردم را به دنبال داشت.
در زمانهای که مردم به قیمت خون خود در مقابل جمهوری اسلامی ایستاده و مقاومت و مبارزه آنها، زندگی و خانواده و شغل و آیندهشان را به باد داده یا به زندان و شکنجه و تجاوز و جوخه اعدام ختم میشود، در چنین شرایطی، آنچه میتواند دلسردی مردم را موجب شود یا به آن دامن بزند، عدم شفافیت، عدم صداقت و مهمتر از هر چیز دیگر بازی با اعتماد مردم است! اگر از سوی مدعیان رهبری سیاسی به مردم قول و وعدهای داده شود، اما دنبال نشود، اگر در زمینه دمکراسی و شفافیت به جمهوری اسلامی حمله شده، اما خود مدعیان شفاف و پاسخگو نبوده و رفتار خود یا حامیانش با معیارهای دمکراتیک بیگانه باشد، اینها همه بیاعتمادی و در نتیجه دلسردی و سرخوردگی مردم را به دنبال خواهد داشت.
تجربه شکست خورده “شورای همبستگی” و آنچه بر آن گذشت، تجربه ای سخت و پرهزینه شد. شاهدیم که در یک ماه گذشته حضور خیابانی مردم کمرنگتر شده و حکومت دستگیری و صدور حکم اعدام و اجرای حکم اعدام را افزایش داده است. این وقایع با هم بیارتباط نیستند. همچنین شاهدیم که حامیان گروهها یا شخصیتهای سیاسی در فضای مجازی یا در گردهمائیهای مختلف در کشورهای اروپائی بهم حمله کرده و به دور از ابتدائیترین اصول دمکراتیک با فرهنگی لمپنی و لاتمنشانه به دنبال حذف مخالفین خود هستند. به سه شعار زیر توجه کنید:
«مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر»
«مرگ بر سه فاسد – ملا، چپی، مجاهد»
«رهبرما پهلویه هرکی نگه اجنبیه!»
شعار اول از سوی سازمان مجاهدین، بخشی از نیروهای چپ، بخشی از «ملیّون» و بخشی از مدافعان انقلاب ۱۳۵۷ تکرار میشود. آنها در رویاهای خود هنوز به دنبال انتقام یا تسویه حساب با خاندان پهلوی بوده یا آنکه رضا پهلوی را رقیب خود میبینند. من این نیروها را غیردمکراتیک میدانم. از آنها جز رفتارهای غیردمکراتیک انتظاری نیست. آنها اساسا در جبهه مبارزه آزادیخواهانه علیه جمهوری اسلامی قرار نداشته و مخالفتشان با جمهوری اسلامی به معنی دمکراتیک بودنشان نیست.
شعار دوم و سوم از سوی بخشی از هواداران سلطنت، پادشاهیخواهان و حامیان رضا پهلوی تکرار میشود. آنها با در دست داشتن عکسهای رضا پهلوی، محمدرضا شاه و رضاشاه به تجمع ایرانیان در برخی شهرهای اروپائی، از جمله در لندن حمله کرده و حتی در یک مورد با زدن نقاب به صورت و با عربدهکشی، وحشت پراکنی میکنند. اینها همه رفتارهای غیر دمکراتیک هستند.
نیروها و شخصیتهائی که به رفتارهای افراطی و غیردمکراتیک متوسل میشوند، نیروهائی که حذف دیگران و “مرگ” را تبلیغ و فراخوان “مرگ بر…” سر میدهند، نیروهائی که اصالت خون و تعصب فاشیستی و شوینیستی (برتریطلبی و افراطگرائی بر اساس ملیت) را، چه در ابعاد ملی یا در سطح محلی و منطقهای تبلیغ میکنند، نیروهائی که تقدسگرائی، فردپرستی و هرگونه استبداد فردی را تبلیغ میکنند، نیروهای مدافع تمرکز قدرت سیاسی و مدافع تبعیض، نمیتوانند نیروئی دمکراتیک بوده و نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
همچنین آنانکه در گذشته و در سطوح مختلف در نقش آمر و عامل در جنایت علیه مردم ایران یا در غارت اموال و سرمایههای ملی کشور دخالت داشتهاند و نیز هر فرد و شخصیت و هر نیروئی که به دنبال آن است که در جریان انقلاب “زن، زندگی، آزادی” و بر فرش خونین مردم ایران برای خود جا و مقامی دست و پا کند، همه اینها، فاقد صلاحیت بوده و نمیتوان به چنین افراد یا گروههائی اعتماد کرد.
انقلاب “زن، زندگی، آزادی” پر شتاب شروع شد و اکنون وارد دستاندازهائی شده که حرکت و به نتیجه رسیدن آن را با سختی و هزینه بیشتر همراه کرده است. میتوان از آنچه تا کنون گذشته درس آموخت و با پایبندی به ارزشهای حقوق بشری و دمکراتیک، با شفافیت و با صداقت با مردم سخن گفت و اعتماد آنان را جلب کرد. مردم نیز میتوانند بجای درگیر کردن خود با حاشیهسازیها، از مدعیانِ رهبری، شفافیت و صداقت و پاسخگوئیِ بدون لکنت زبان طلب کرده و میتوانند بجای درگیر کردن خود با موضوعات حاشیهای و کماهمیت، از مدعیان رهبری خواهان پایبندی به همبستگی و ارائه برنامه برای گذار از جمهوری اسلامی و برای دوره بعد از آن باشند.
رسانههای میلیونی و فعالین فضای مجازی نیز میتوانند بجای تبلیغ فردپرستی و استفاده از روشهای تعصبآمیز و افراطی، بر ویژگیهای دمکراتیک افراد و گروههای مدعی رهبری سیاسی تمرکز کرده و آنها را مورد چالش و سنجش قرار داده و از آنها برنامه کار طلب کرده و در مقابلِ آنچه ادعا کرده اما عمل نمیکنند، آنان را به پاسخگوئی بکشانند. این رسانهها میتوانند ارزشهای دمکراتیک را آموزش داده و با این شاخص به حقخواهی دمکراتیک که خودش حق هر شهروند است عمق بیشتری بدهند.
این یک ضرورت ناگزیر ملی و تاریخی است که ما، ما مردم ایران فقط در همبستگی با یکدیگر است که میتوانیم از حکومت جمهوری اسلامی عبور کنیم. اما این همچنین یک مسئولیت خطیر ملی نیز هست که در جریان این مبارزه تا پیروزی نهائی، ارزشهای حقوق بشری و دمکراتیکی را که انقلاب “زن، زندگی، آزادی” منادی آنست چراغ راهنمای خود قرار داده و راه را بر هرگونه رفتار و منش افراطی و غیردمکراتیک از سوی هر فرد و شخصیت و گروه و تشکیلاتی ببنیدیم.
در انقلاب “زن، زندگی، آزادی”، در این «انقلابِ در حالِ شدن»، باید اقدامات فردی یا گروههائی را که به جهتگیری دمکراتیک و حقوق بشری این انقلاب آسیب میرسانند، آن را کُند یا از مسیر اصلی منحرف نموده یا به حاشیهسازیهای پر جنجال و بیحاصل دامن میزنند، به نقد کشید. چنین افراد و گروههائی را باید به پاسخگوئی شفاف فرا خواند، زیرا رفتار و سیاستهای غیر مسئولانه آنان عبور از جمهوری اسلامی را طولانیتر و دوره گذار، که هزینه آن را مردم ایران با خون و جان و سلامتیشان میپردازند، سنگین تر خواهد کرد.