گفتگو با نسیم بهروز عضو «حزب ایران نوین»؛ ضرورت اعلام برائت جمهوریخواهان از چپ تندرو و گروه‌های ضدایرانی و ضد دموکراسی

- «طیف تندرو جمهوریخواه که در سال‌های اخیر، بسیاری از آنها تمام موجودیت و مواضع خود را در قالب ضدیت با پادشاهی‌خواهی و ملی‌گرایی خلاصه کرده‌اند، از آنجا که هدف خاصی هم برای ایده‌های خود ارائه نداده‌اند کار سختی در پیش دارند. آنها بجای این رویکردها می‌توانند ضمن اعلام برائت از چپ تندرو جهانی و افراد و گروه‌های ضدایرانی و ضد دموکراسی‌خواه در این فضای سیاسی به شکل سالم رقابت کنند. همچنین چپ ملی‌گرا یا چپ میانه می‌بایست خود را متشکل ساخته و راه خود را از چپ افراطی و ایران‌ستیز جدا کند.»
- «زنان مشروطه‌خواه برخلاف فعالان زن صرفا فمینیست و استمرارطلبان جمهوری اسلامی تنها به دنبال حقوق زنان از جمله آزادی پوشش نیستند، آنها نه تنها کلیت نظام را نشانه گرفته‌اند بلکه علاوه بر آن می‌دانند که چه می‌خواهند و چه رویکردی نجات‌بخش آنها و هویت ملی‌شان خواهد بود.»
- «ملی‌گرایان و مشروطه‌خواهان هر دو بر تمامیت ارضی و ملی کشور تاکید دارند و با ایده‌های فدرالیستی طراحی شده برای کشورهای مدرن مخالف هستند. هر دو می‌دانند باید بر روی تقویت مفهوم میهن، ملی‌گرایی و منافع ملی تمرکز کرد تا ایران به عنوان خانه مشترک ما درست مثل دیگر کشورهای پیشرفته به آزادی و امنیت و آبادی و آبرو دست یافت و عضو مؤثر  و شایسته‌ای از جامعه‌ی جهانی شد.»
- «بخشی از مردم وقتی دیدند صدایشان در جایی انعکاس پیدا نمی‌کند به دنبال رسانه‌ها و فعالان سیاسی معتمد در شبکه‌های اجتماعی رفتند که صداها و خواست آنها را بازتاب می‌دهند.»

سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۱۶ مه ۲۰۲۳


فیروزه نوردستروم- نسیم بهروز مدرک کارشناسی خود را در رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران دریافت کرد و پس از خروج از ایران تا کنون به عنوان تحلیلگر داده‌ها و مدیریت پروژه‌های مربوط به توسعه نرم‌افزار در کمپانی‌های مختلف آمریکا مشغول به کار بوده است. فعالیت‌های سیاسی او از زمان دانشجویی آغاز و با پیوستن وی به «فرشگرد» به عنوان یک فعال مشروطه‌خواه روندی جدی‌تر به خود گرفت.

کیهان لندن در گفتگو با این عضو «فرشگرد»، شبکه‌ای که مدتی است به عنوان تشکیلات «حزب ایران نوین» فعالیت می‌کند، پرسش‌هایی را از جمله در مورد نقش زنان مشروطه‌خواه در انقلاب مهسا و نقش ایرانیان خارج کشور در پیشبرد این انقلاب مطرح کرده است.

-نقش زنان مشروطه‌خواه در انقلاب مهسا تا چه حد پررنگ است؟

-فعالین سیاسی چپ ایرانی و جریان چپ جهانی بعد از قتل حکومتی مهسا امینی و آغاز انقلاب ملی در ایران سعی در تحریف شعار «زن زندگی آزادی» با هدف سوء استفاده و بهره‌برداری از این شعار داشتند تا به این وسیله اهداف و خواسته‌های خود را پیش ببرند اما زنان ایران و به ویژه زنان مشروطه‌خواه داخل و خارج کشور تلاش کردند این انقلاب ملی را به درستی با عنوان جنبشی متعلق به همه مردان و زنان کشور معرفی کنند و تا کنون این نقش را به خوبی ایفا کرده‌اند. اولین نشانه‌های آن با تکمیل شعار «زن زندگی آزادی» با «مرد میهن آبادی» بود؛ شعاری که ۱۰ روز پس از کشته شدن مهسا امینی از سوی دانشجویان دختران دانشگاه علوم پزشکی شیراز در حالی که همکلاسی‌های پسر آنها «زن زندگی آزادی» فریاد می‌زدند، سر داده شد. همچنین شاهد بودیم که زنان مشروطه‌خواه مثلا در ایذه در بزرگداشت جانباختگان انقلاب ملی بر مزارشان شعرهایی با محتوای ملی‌گرایی و پهلوی‌خواهانه سر دادند و اینگونه نقش زنان مشروطه‌خواه پررنگ‌ شد. چنین حرکت‌هایی نقش موثری در تقویت توجه به هویت ملی و بازگشت به ارزش‌های ملی برای کسب آزادی داشت. زنان مشروطه‌خواه به این مسئله واقف هستند که این انقلاب زنانه نیست و اساسا فاقد جنسیت و یک حرکت فراگیر است. آنها بر این نکته آگاهند که برقراری آزادی، دموکراسی، امنیت و آبادی کشور در گرو اتکا بر ارزش‌های ملی است تا بتوان حقوق همه مردم از جمله زنان را تأمین و تضمین کرد. رضاشاه بزرگ نیز که شخصا او را همواره راسخ‌ترین مدافع حقوق زنان در تاریخ معاصر ایران می‌دانم همین رویه را پیش برد. زنان ایران به این خرد، آگاهی و درک رسیده‌اند که این تنها ایده و راهی است که آنان و کل ایران را نجات می‌دهد، آنها می‌دانند که در مبارزه با افراطی‌ترین رژیم مذهبی که نه تنها ضد زن بلکه بچه‌کش و  ضدبشر است قرار دارند. این رژیم ایده‌های ضد انسانی خود را با روش‌هایی چون جداسازی‌ جنسیتی و قومی و مذهبی و عقیدتی پیش برده. زنان مشروطه‌خواه برخلاف فعالان زن صرفا فمینیست و استمرارطلبان جمهوری اسلامی تنها به دنبال حقوق زنان از جمله آزادی پوشش نیستند، آنها نه تنها کلیت نظام را نشانه گرفته‌اند بلکه علاوه بر آن می‌دانند که چه می‌خواهند و چه رویکردی نجات‌بخش آنها و هویت ملی‌شان خواهد بود.

-وجوه اشتراک ملی‌گرایان و مشروطه‌خواهان کدام‌اند؟

-از دید من امروزه ملی‌گرایی جنبش و حرکتی جهانی و یک راهکار برای حل مشکلات کنونی جهان به شمار می‌رود. شهروندان کشورهای گوناگون برای حل بسیاری از تعارضات و پیچیدگی‌های موجود در جهان در مسیر تقویت هویت ملی خود قرار گرفته‌اند و در این راه، محتوای دولت‌های حاکم را مورد انتقاد قرار می‌دهند بدون اینکه بر موضوعی چون نوع حکومت تمرکز کنند. این همان رویکردی است که بخشی از ملی‌گرایان ایران در پیش گرفته‌اند. پرسش شما پرسش قابل تأملی است چون معمولا روی اختلاف نظرهای موجود میان ملی‌گرایان و پادشاهی‌خواهان بحث می‌شود در حالی که از دید من در حال حاضر باید بر روی نزدیک کردن این دو طیف برای مبارزه با ارتجاع حاکم و ارتجاع فعال خارج کشور تمرکز کرد. وجوه اشتراک مشروطه‌خواهان با ملی‌گرایان را می‌توانم در چند نکته خلاصه کنم:

هر دو معتقدند ایران هنگامی به سعادت می‌رسد که یک نظام قانونمند مبتنی بر منافع ملی برقرار باشد.
هر دو جریان فکری معتقدند در مقابله با حکومتی که هویت ملی و تاریخی شهروندان را سلب کرده و آنها را «امت اسلام» می‌داند، باید هویت ملی را احیا کرد.
ملی‌گرایان و مشروطه‌خواهان هر دو بر تمامیت ارضی و ملی کشور تاکید دارند و با ایده‌های فدرالیستی طراحی شده برای کشورهای مدرن مخالف هستند.
هر دو می‌دانند باید بر روی تقویت مفهوم میهن، ملی‌گرایی و منافع ملی تمرکز کرد تا ایران به عنوان خانه مشترک ما درست مثل دیگر کشورهای پیشرفته به آزادی و امنیت و آبادی و آبرو دست یافت و عضو مؤثر  و شایسته‌ای از جامعه‌ی جهانی شد.

-نقش ایرانیان خارج کشور در پیشبرد گفتمان مشروطه‌خواهی در داخل کشور تا چه اندازه موثر است؟

-با گذشت بیش از ۴۴ سال از انقلاب ارتجاعی مشروعه ۵۷ مردم ایران که زیر بار فشارهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کمرشان خم شده خواه‌ناخواه تمایل پیدا کرده‌اند بدانند ریشه این مشکلات در کجاست. به نظر می‌رسد آنها کلید حل این مشکلات را در ایرانگرایی می‌بینند. به‌خصوص نسل جوان وقتی دیدند گفتمان ایران‌ستیزی که سعی در نابودی هویت ملی آنها دارد به گفتمان روزمره حاکمیت بدل شده و این حکومت دروغگو از تمام امکانات خود برای پیشبرد این سیاست استفاده می‌کند تا هویتی صرفا مذهبی به آنها ببخشد، به دنبال گفتمان متقابل رفتند و کشش و اشتیاق نسل جوان به ایرانگرایی بیشتر شد. البته این اقبال عمومی فرایندی یکروزه نبود بلکه ذره ذره طی چهار دهه در داخل کشور شکل گرفت و در هفتم آبان ۹۵ این اشتیاق در پاسارگاد تجلی یافت. بعلاوه مردم ایران متوجه نفی و انکار دستاوردهای خاندان پهلوی در کتاب‌های درسی، سریال‌ها و فیلم‌ها از سوی حکومت شده‌اند و دیده‌اند که رژیم همواره سعی کرده دستاوردهای پادشاهان پهلوی را که به ملت و مملکت خدمت کردند وارونه نشان دهد. در مقابل مردم نسبت به واقعیت‌های دوران پهلوی کنجکاوتر شدند و همین به اقبال به سوی پهلوی، ملی‌گرایی و میهن‌دوستی و گسترش مشروطه‌خواهی منجر شد، مخصوصا نسل جوان وقتی چند ماه پیش در انقلاب مهسا به خیابان‌ها بازگشت دیدیم که عناصر  ملی‌گرایی چقدر در بین آنها پررنگ‌تر شده است. البته مردم ایران، امروز فقط پهلوی‌گرا نیستند، قلمرو دیدگاه آنها فراتر رفته و تمایل دارند در مورد نظام پادشاهی و مشروطه‌خواهی بیشتر بدانند، در حالی که شاید در سال‌های گذشته تمایل به مشروطه‌خواهی تا این اندازه پررنگ نبود. به هر حال، مردم شکوه دوران پهلوی را به خاطر دارند، آن دستاوردها و عزت و آبروی ایران در آن سال‌های طلایی را فراموش نکرده‌اند، به همین دلیل تکیه بر دستاوردهای پهلوی را کلید نجات خود می‌دانند و از همین رو به شاهزاده رضا پهلوی اعتماد دارند و شاهد حمایت از وی و جریان مشروطه‌خواهی هستیم. این یک پشتوانه منطقی است که بر اساس تجربه و عقل به دست آمده و نه از روی احساسات و پیروی کورکورانه از این و آن یا برخی رسانه‌ها. البته این اشتیاق در داخل کشور شکل گرفت و در خارج با پاسخ وحمایت ایرانگرایان همراه شد. در این میان، هرقدر مشروطه‌خواهان و ایرانگرایان در رسانه‌ها منزوی شدند و دستشان از بلندگوهای تبلیغاتی کوتاه ماند و حتی از سوی «گروه منشور» که ظاهرا برای «همبستگی» بود  رد صلاحیت شدند، هرگز امید خود را از دست ندادند بلکه به ایده‌ی خود در داخل کشور اطمینان دارند. بخشی از مردم هم وقتی دیدند صدایشان در جایی انعکاس پیدا نمی‌کند به دنبال رسانه‌ها و فعالان سیاسی معتمد در شبکه‌های اجتماعی رفتند که صداها و خواست آنها را بازتاب می‌دهند.

از نمونه‌های آشکار همگرایی و مراوده بین داخل و خارج می‌توان به موضوع پرچم اشاره کرد. بسیاری از شهروندان ایرانی ساکن ایران جان خود را به خطر انداختند تا پرچم ملی کشور را برافرازند. شیروخورشید بر بازوی مجیدرضا رهنورد باعث شد تا حکومت دست وی را بشکند و سپس او را اعدام کند. ولی  مردم این اشتیاق را داشته و دارند که پرچم شیرو خورشید را در ایران نیز بالا ببرند، حال آنکه عده‌ای با سوء استفاده از واژه «اتحاد» سعی کرده و می‌کنند پرچم ملی ایران را در خارج کشور پایین بیاورند! آنها در تجمعات خود از برافراشته شدن این پرچم جلوگیری می‌کنند و در سخنرانی‌هایشان جای این پرچم را خالی می‌گذارند. اما ایرانگرایان به خاطر احساس وظیفه‌ای که نسبت به ایرانیان داخل کشور دارند کوتاه نیامده و در مقابل این افراد که مهری نسبت به پرچم کشور ندارند مقاومت کردند. البته این اقدامات کافی نیست ما ملی‌گرایان و میهن‌دوستان طرفدار دمکراسی و حقوق بشر در خارج کشور اعم از جمهوریخواه و پادشاهی‌خواه و چپ و راست می‌توانیم صدای شهروندان ایرانگرای داخل ایران را به خارج کشور منعکس کنیم، در شبکه‌های اجتماعی صدای آنها را به زبان‌های دیگر بازتاب بدهیم، تصاویر شعارها و اعتراضات ملی‌گرایان را به گوش قانونگذاران و اعضای دولت کشورهای محل سکونت خود برسانیم. وقتی مردم در کمپینی مثل «من وکالت می‌دهم» شرکت می‌کنند یا در دیوارنویسی‌های خود از شاهزاده رضا پهلوی می‌گویند، این کنش‌ها را به زبان‌های مختلف ترجمه کنیم تا دنیا ببیند که مردم ایران چه می‌خواهند و آلترناتیو مورد اعتماد آنها کیست  و اسم چه کسی را صدا می‌کنند. اجازه ندهیم روایت‌های دروغین، روایت غالب در خارج کشور باشد، خانواده زندانیان سیاسی مشروطه‌خواه همچون رضا نوروزی یا خانواده جانباخته‌ی میهن پویا بختیاری که از سوی بسیاری رسانه‌ها بایکوت شده‌اند باید حمایت شوند و صدای آنها منعکس شود.

-فکر می‌کنید انقلاب ملی ایران با شعار زن زندگی آزادی به چه سمتی خواهد رفت آنهم در شرایطی که بسیاری از دختران و زنان در ایران با وجود هشدارهای امنیتی همچنان به حجاب اجباری بی‌اعتنایی می‌کنند…

-در آبان ۹۵ روح ملی‌گرایی مبتنی بر حقوق شهروندی در مبارزات مردم ایران متبلور شد و مبارزه آنها به سمت تازه‌ای حرکت کرد، هربار که این اعتراضات خاموش شد و دوباره سربرآورد جلوه ملی‌گرایانه و میهن‌دوستانه آن بیشتر شده بود؛ هربار شعارها رنگ ملی‌گرایانه پررنگ‌تری به خود گرفتند، مثلا در جریانات سال ۸۸ که خودم هم حضور داشتم مردم شعار «مرگ بر خامنه‌ای» یا «مرگ بر دیکتاتور» سر می‌دادند اما در انقلاب مهسا شاهد ظهور شعارهایی چون «خامنه‌ای ضحاک می‌کشیمت زیر خاک» بودیم. با توجه به بار حماسی این شعار که یکی از شخصیت‌های شاهنامه فردوسی در آن نامبرده شده و وجه اشتراک ضحاک با خامنه‌ای، می‌بینیم یک شعار ساده «مرگ بر خامنه‌ای» چطور روح حماسی و ملی‌گرایی در آن دمیده شده. در انقلاب مهسا شعار «جانم فدای ایران» بارها تکرار شد و یا شعار «مرد، میهن، آبادی» تکمیل کننده «زن زندگی آزادی» شد. در مورد زنان، این روزها می‌بینیم بسیاری از آنها با وجود دوربین‌ها و تشدید قوانین و مجازات‌های سختگیرانه همچنان بدون روسری در کوچه و خیابان ظاهر می‌شوند، این مبارزه مدنی به شهروندان ایران این نوید را می‌دهد که انقلاب زنده است و جوّ و فضای انقلابی ادامه دارد. در عین حال مردم به‌خصوص زنان در شبکه‌های اجتماعی تاکید می‌کنند که مشکل‌شان فقط حجاب نیست و مثلا بر مشکلات معیشتی تاکید فراوانی می‌کنند. مشکلی که به مردم ثابت شده که جمهوری اسلامی اراده و  توان حل آن را ندارند. زنان ایران که قربانی تفکیک و تبعیض جنسیتی هستند به این انقلاب تنها به عنوان یک جنبش آزادیخواهانه برای فقط حقوق خود نگاه نمی‌کنند، آنها بیشتر از هر طیف دیگری در ایران مورد تبعیض قرار گرفته‌اند و با این حال می‌دانند که نباید حقوق آنها فقط به پوشش اختیاری و یکسری خواست‌های آنان تقلیل پیدا کند چون آن را چاره این ظلمی که اینهمه سال بر آنها رفته نمی‌دانند و خواهان بازگشت به هویت ملی خود به عنوان یک شهروند برابر با شهروندان دیگر هستند. فکر می‌کنم این روند در ماه‌های آینده تشدید شود و موج بعدی انقلاب ملی، روح و محتوای ملی‌گرایی خود را بیشتر نشان دهد.

-ملی‌گرایی بسیار عام و فراگیر است. جریانات چپ و راست و جمهوریخواه حامل چه نقش و مسئولیتی در آن هستند؟

-طی چهار دهه سرکوب آزادی‌های اجتماعی مدنی، رکود اقتصادی و انزوای سیاسی جمهوری اسلامی، مردم به فاشیسم مذهبی این حکومت پی برده‌اند، از طرفی شناخت و آگاهی آنها نسبت به کشورهای طیف چپ افراطی نظیر کره شمالی، کوبا و ونزوئلا بالا رفته، همین مقایسه وضعیت دوستان جمهوری اسلامی در صحنه بین‌الملل در این سال‌ها و صدها دلیل دیگر باعث شد تا تمایلات مردم به طیف چپ کاهش پیدا کند و از آنجا که جامعه ایران ملی‌گراست، جریان چپ کار دشواری برای جلب اعتماد مردم ایران پیش رو دارد. همچنین طیف تندرو جمهوریخواه که در سال‌های اخیر، بسیاری از آنها تمام موجودیت و مواضع خود را در قالب ضدیت با پادشاهی‌خواهی و ملی‌گرایی خلاصه کرده‌اند، از آنجا که هدف خاصی هم برای ایده‌های خود ارائه نداده‌اند کار سختی در پیش دارند. آنها بجای این رویکردها می‌توانند ضمن اعلام برائت از چپ تندرو جهانی و افراد و گروه‌های ضدایرانی و ضد دموکراسی‌خواه در این فضای سیاسی به شکل سالم رقابت کنند. همچنین چپ ملی‌گرا یا چپ میانه می‌بایست خود را متشکل ساخته و راه خود را از چپ افراطی و ایران‌ستیز جدا کند. همه می‌دانیم که احزاب چپ میانه در کشورهایی نظیر انگلستان، کانادا یا نیوزلند به هیچ وجه دشمن نهاد پادشاهی نیستند و پرچم خود را گرامی می‌دارند و بر سر تمامیت ارضی کشور خود نیز با کسی شوخی ندارند. من به عنوان عضو «حزب ایران نوین» فکر می‌کنم در این شرایط، نیازمند یک فضای سیاسی سالم و پویا برای همکاری با جریانات میهن‌دوستِ چپ، راست و طرفدار جمهوری و پادشاهیِ دمکراسی‌خواه هستیم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۱ / معدل امتیاز: ۴٫۱

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=319595