گفتگو با کلودیا یعقوبی نویسنده‌ی کتاب «فرهنگ فراملی در دیاسپورای ارامنه ایران»

- «بخش اعظم کتاب «فرهنگ فراملی در دیاسپورای ارامنه ایران» در مورد تاثیری است که نویسندگان و هنرمندان ارمنی ایرانی از فرهنگ جهانی پذیرفته‌اند و این تاثیر را وارد آثارشان در ایران کرده‌اند. به علت مجاورت با فرهنگ ایران و زبان فارسی، هنرمندان و نویسندگان ارمنی هم فرهنگ ایرانی را جذب کرده‌اند و هم به دلیل گسترش ارتباطات جهانی، فرهنگ جهانی را درونی کرده‌اند و آن را با فرهنگ ارمنی  و ایرانی آمیخته‌اند و به این ترتیب ترکیبی فراملی به وجود آورده‌اند.»

سه شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۳۰ مه ۲۰۲۳


دکتر کلودیا یعقوبی استاد و هماهنگ‌کنند‌ه ‌برنامه مطالعات ایرانی دپارتمان آسیایی و خاورمیانه و مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه و اسلام دانشگاه کارولینای شمالی پژوهشگر مسائل اقلیت‌های قومی، ملی، نژادی و دگرباشان اجتماعی و فرهنگی است. نابرابری جنسی- جنسیتی چه در ایران و چه در جامعه‌ آمریکا از دیگر زمینه‌های مطالعات اوست. وی چندین کتاب به انگلیسی منتشر کرده از جمله کتاب «ازدواج موقت در ایران» و اخیراً هم کتاب «فرهنگ فراملی در دیاسپورای ارامنه ایران» از وی انتشار یافته است. درباره این کتاب با وی گفتگو کرده‌ایم.

کلودیا یعقوبی

-دکتر یعقوبی، پروژه شما در این کتاب چیست؟

-کار من تاریخ نیست و در این کتاب به تفصیل به تاریخ ارمینان ایران نپرداخته‌ام. البته در مقدمه‌ی کتاب با استفاده از کتاب «ساکن دو فرهنگ، دیاسپورای ارمنی در ایران» اثر روبرت صفاریان و همچنین کتاب دکتر الیز ساناساریان، آثار دکتر حوری بربریان، و کتاب دکتر جیمز بری خلاصه‌ای از تاریخ و زندگی اجتماعی و فرهنگی ارامنه را به دست داده‌ام. در این مرور کلی من به کوچ اجباری ارامنه در زمان شاه عباس و نیز درباره دیگر امواج مهاجرت ارمنیان در قرن بیستم نیز پرداخته‌ام. اما تمرکز من در این کتاب بر آثار فرهنگی و هنری ارمنیان در ایران و تداوم آن در کشورهایی است که ارامنه ایران بعد از انقلاب و جنگ ایران و عراق به آنجا مهاجرت کرده‌اند. در این قسمت تمرکز من بر تاثیری است که کنشگران فرهنگی، هنرمندان و نویسندگان ارمنی ایران از فرهنگ ارمنی، ایرانی و جهانی پذیرفته‌‍‌‌اند  و در آثار خود سنتزی فراملی از اینها ارائه داده‌اند.

چه دلایلی شما را به نوشتن این کتاب برانگیخت؟

-مانند هر ایرانی، من از کودکی که در زمان جنگ ایران و عراق بود، خاطراتی دارم و جنگ تاثیر عمیق روانی  بر روح و روان من گذاشته و  مانند بسیاری  دیگر موجب یک نوع ضربه روحی شده است. همین امر و نیز به دلیل شرکت در نشستی در یکی از کنفرانس‌های ایران‌شناسی در سال ۲۰۱۸ که درباره جنگ ایران و عراق بود، من باید تحقیقاتی می‌کردم. در جریان این تحقیقات متوجه شدم که اکثریت قاطع کسانی که درباره‌ی شرکت ارامنه در جنگ نوشته‌اند خود ارامنه هستند. دیگر آنکه دیدم گرایشی وجود دارد که می‌خواهند همه شرکت‌کنندگان در جنگ را زیر علم شیعه جا بدهند. انگیزه‌ی دیگرم این بود که متوجه شدم وقتی صحبت از نویسندگان ایرانی می‌شود، معمولاً شامل نویسندگان ایرانی ارمنی که حتی به زبان فارسی هم نوشته‌اند و می‌نویسند نیست.

به هر حال به این دلایل حس کردم که اگر خود ارامنه دست به کار نشوند کسی دیگر ظاهراً این کار را نمی‌کند. با نوشتن این کتاب خواستم که دِین خودم را به ارمنی‌تباران ایران ادا کنم و در برابر این حذف‌ و برخورد کلیشه‌ای حاکم نسبت به ارامنه بایستم.

-شما در کتابتان به انزواگزینی فرهنگی اجتماعی ارمنیان ایران بطور کلی و فعالین فرهنگی و هنری آنان اشاره‌هایی دارید. دلیل این امر را در چه می‌بینید؟

-بله، معتقد هستم که این وضعیت ایجاد شده دوطرفه است. هم خود اقلیت ارمنی با تاریخچه و هویت خاص خودش در این میان نقش دارد وهم اکثریت جامعه و سیاستمداران که در این رابطه تلاش نکرده‌اند تا این فاصله‌ها پُر شود و ارامنه در جریان اصلی جامعه ادغام شوند. یعنی هرچند که ارامنه به یک معنا در ایران بومی‌ هستند ولی از حق و حقوق مساوی با اکثریت مسلمان شیعه برخوردار نیستند. پس از استقرار جمهوری اسلامی تازه تبعیص علیه ارمینان به عنوان اقلیت‌ قومی‌ و مذهبی بیشتر شده است.  پیش از انقلاب هم- که البته شرایط خیلی بهتر بود- در مواردی تبعیض علیه ارمنیان وجود داشت. از جمله اینکه ارامنه بالاتر از مقام معاونت وزیر نمی‌توانستند ارتقاء یابند و یا اینکه هیچکدام از امرای ارتشی ارمنی نبودند. این به معنای تبعیض و نبود شرایط و امکانات مساوی برای همه صرف‌ نظر از تعلق دینی و قومیتی آنهاست. ولی گفتیم که بعد از انقلاب این تبعیض بیشتر شده. یعنی ما ظاهراً هم‌میهن هستیم ولی از نظر قانونی و حق و حقوق برابر نیستم. در محل کار فرصت‌های شغلی برای مسلمان و ارمنی‌ها برابر نیست.  شهادت یک نفر ارمنی در دادگاه معادل نصف یک مسلمان است. دیه یک قربانی ارمنی  مسیحی نصف دیه یک قربانی مسلمان است. این اگر اسمش تبعیض نیست پس چیست! بنابراین وقتی می‌گویند که همه ما ایرانی هستیم واقعیت این تبعیض پوشیده می‌ماند.

-با وجود انزواگزینی نسبی ارامنه در ایران و محاوره‌ی آنها به زبان ارمنی، شما در مصاحبه‌ای اشاره‌ به ضعف تسلط نسل جوان ایرانی ارمنی بر زبان ارمنی داشتید. دلیل این‌ را در چه می‌دانید؟

-من در بخشی از این کتاب در مورد  مشکلات تدریس زبان ارمنی در مدارس ارامنه ایران بعد از انقلاب پرداخته‌ام. فکر می‌کنم که این محدودیت‌ها و موانع زیادی که آموزش و پرورش در ایران کنونی و به ویژه در چند سال نخست بعد از انقلاب به وجود آورد باعث تسلط کمتر ایرانیان ارمنی متعلق به نسل جدید بر زبان ارمنی شده است. به خوبی یادم است که آن زمان که من در دوره ابتدایی بودم در مدرسه‌مان، در مقابله با این محدودیت‌ها و موانع اعتصاب کردیم و فعالین فرهنگی و نمایندگان ارمنی مجلس هم کمک کردند تا ما به هر حال در هفته بعد از اتمام دروس اصلی دو ساعت زبان ارمنی می‌خواندیم. هدف این بود که ما را از یادگیری زبان ارمنی دلسرد کنند.

-شما در کتابتان از ارامنه بومی‌ و ارامنه مهاجر در ایران صحبت می‌کنید. آیا پژوهش شما دربرگیرنده تمامی‌ این اجزاست و هنرمندان و فعالین فرهنگی ارمنی را که خودشان و اجدادشان متعلق به نسل‌های مختلف مهاجرت ارامنه به ایران هستند شامل می‌شود؟

-من دراین کتاب به تمامی‌ هنرمندان و فعالین فرهنگی صرف نظر از اینکه به چه بخش از ارامنه ایران بستگی دارند پرداخته ام. مثلاً من به آزاد ماتیان نویسنده و شاعر که از ارامنه‌ای است که اجدادش از زمان شاه عباس به ایران کوچانده شده‌اند، پرداخته‌ام؛ به لوریس چکناوریان که نسل دوم مهاجر از ترکیه به دنبال نسل‌کشی ارامنه در آنجاست. من از ناسیونالیسم ارمنی او نوشته‌ام و هم از عشق عمیق وی به ایران و فرهنگ ایران و خلق اپراهایی مانند رستم و سهراب. من از سونیا بالاسانیان نوشته‌ام که نقاش و نویسنده برجسته‌ای است که در آمریکا به آفرینش هنری خود ادامه می‌دهد.  از لیلیت تریان مجسمه‌ساز نوشته‌ام که او هم اجدادش از مهاجران ارمنی اوایل قرن بیستم هستند. از مارکو گریگوریان نوشته‌ام که با اینکه خودش مهاجری از روسیه بود ولی به عنوان یک هنرمند نقاش که در طول عمر خود به درجه‌ای از ادغام فرهنگی در ایران رسید که آثار نقاشی خاصی از کاهگل و یا سنگ خلق کرد که به شدت رنگ و بوی ایرانی دارد؛ او در عین حال به هویت ارمنی خود هم بسیار می‌بالید.  از آراپیک باغداساریان هم نوشته‌ام که گرافیست و کاریکاتوریست برجسته‌ای بود.

در بخشی از آثار هنرمندان ارمنی هم هویت ارمنی و هم هویت ایرانی آنها مشهود است و هم گرایش آنها به فرهنگ جهانی. ولی هنرمندان ارمنی هم هستند که سنتز این تاثیرات در کار آنها به درجه‌ای می‌رسد که تشخیص تعلق آنها به یک فرهنگ ملی کمرنگ و جهانی بودن هویت و زبان اثرشان حاکم می‌شود و شما اگر نام هنرمند را ندانید تصور نمی‌کنید که او ارمنی است.

بگذارید که این موضوع را اینگونه توضیح دهم. بخش اعظم کتاب «فرهنگ فراملی در دیاسپورای ارامنه ایران» در مورد تاثیری است که نویسندگان و هنرمندان ارمنی ایرانی از فرهنگ جهانی پذیرفته‌اند و این تاثیر را وارد آثارشان در ایران کرده‌اند. به علت مجاورت با فرهنگ ایران و زبان فارسی، هنرمندان و نویسندگان ارمنی هم فرهنگ ایرانی را جذب کرده‌اند و هم به دلیل گسترش ارتباطات جهانی، فرهنگ جهانی را درونی کرده‌اند و آن را با فرهنگ ارمنی  و ایرانی آمیخته‌اند و به این ترتیب ترکیبی فراملی به وجود آورده‌اند. به همین علت من عنوان کتابم را «فرهنگ فراملی در دیاسپورای ارامنه ایران» گذاشته‌ام. من خودم طرفدار فراتر رفتن از مرزهای ملی و فراملی شدن هستم.

-شما می‌گویید که با کوچ‌ها و مهاجرت مداوم در تاریخ ارمنیان اساساً موضوع هویت ملی در بین ارمنیان موضوع پیچیده‌ای است. ممکن است کمی درباره این پیچیدگی توضیح بدهید؟  

-ببینید، وقتی تاریخ ارامنه را بررسی می‌کنیم می‌بینیم  که کوچ‌های مداوم و انعطاف‌پذیری جزئی از هویت ارامنه شده  که به نوعی در همه ارمنیان مشترک است. به قول آزاد ماتیان یا منتقد فرهنگی شیکانو گلوریا آنزالدوا دوست دارم بگویم که ارامنه مانند لاک‌پشتی هستند که هر جا مهاجرت می‌کنند خانه‌های خود را بر پشت خود حمل می‌کنند. همین هم باعث شده که ارامنه در مهاجرت سریع جا بیفتند زیرا از امتیاز چندزبانه و چند‌هویتی بودن برخوردارهستند که خود من طرفدار این هستم.

در ثانی می‌دانیم که اگر ارمنستان کنونی حدود ۳ میلیون جمعیت دارد ولی کل جمعیت ارامنه در دنیا در حدود ۱۰ میلیون برآورد می‌شود. ارامنه هم به دو بخش اصلی تقسیم می‌شوند: ارامنه شرقی و ارامنه غربی که با دو گویش متمایز ارمنی شرقی و غربی صحبت می‌کند.

ارامنه ایران وارمنستان به زبان ارمنی شرقی صحبت می‌کنند و ارامنه ترکیه و کشورهای عربی و بیشتر ارامنه‌ی مقیم کشورهای غربی به گویش ارمنی غربی صحبت می‌کنند. در موارد نه چندان کمی‌ متکلمان این دو گویش همدیگر را چندان راحت نمی‌فهمند.

ولی من این مسئله را به این صورت حل کرده‌ام که ایران برایم وطنی است که در آنجا به دنیا آمده‌ام و بزرگ شده‌ام. ارمنستان میهن آبا و اجدادی من است و آمریکا در حال حاضر محل زندگی من.

-وقتی صحبت از هویت ارمنی می‌کنیم،  چه نکته‌ای  می‌تواند وحدت دهنده کل ارامنه پراکنده در جهان باشد؟

-به نظر من  واقعه‌ی نسل‌کشی ارامنه در ترکیه عثمانی- در فاصله سال‌های ١٩١۵ تا ١٩٢٣- هویت مشترک و وحدت‌دهنده کلیه ارامنه است. این واقعه‌ی دهشتناک در تاریخ ارامنه بر ادبیات و تولیدات فرهنگی و هنری ارامنه‌ی ایران نیز تاثیر گذاشته که من به این موضوع هم پرداخته‌ام. معتقدم که هرچند ارامنه‌ی ایران، مانند ارامنه‌ در امپراتوری عثمانی (که بعد از نسل‌کشی در سراسر دنیا پراکنده شدند)، تحت تاثیر مستقیم این واقعه نبوده‌اند، ولی این رویداد دهشتناک در حافظه و آگاهی جمعی کل ارمنیان، حک شده است. زبان ارمنی و دین مسیحیت به باور من در جایگاه دوم اهمیت قرار دارند.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۳٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=320965