در نقد نظریه «انقلاب بی‌رهبر» برای ایران؛ لزوم دقت تئوریک در مفهوم‌سازی برای «انقلاب»

- نتیجه انقلاب بی‌رهبر به صورت اتوماتیک مساوی با دموکراسی پنداشته شد و انقلاب رهبری شده پیشاپیش برابر با ظهور دیکتاتوری تازه‌ای قلمداد گردید. مروجان ایده انقلاب کوشیدند با چشم‌پوشی از خطرات انقلاب بی‌رهبر، در عوض افکار مردم را بیش از هر چیز از ظهور خمینی دیگری بترسانند.
- یک خیزش انقلابی بی‌رهبر که نتواند منجر به دگرگونی بنیادین شود و از استقرار نظم جدید ناتوان باشد، در نهایت منجر به یک روند اصلاحات خواهد شد که بهره‌برداران اصلی آن نیروهایی هستند که برای چهل و چهار سال از موجودیت نظام جمهوری اسلامی به انواع گوناگون سود جسته‌اند. درواقع دستاورد چنین «انقلابی» می‌تواند تنها پوست‌اندازی رژیم در درون ساختار‌های موجود اقتصادی- اجتماعی باشد و نیروهای حیاتی نظام جنایتکار را از بحرانی که گریبانگیر آن شده نجات دهد.

جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲ برابر با ۰۷ ژوئیه ۲۰۲۳


حمیدرضا نیک‌بخش – مطمئنا هیچ واژه‌ای بیش از «انقلاب» در توصیف خیزش ملی ایرانیان پس از قتل حکومتی مهسا امینی به کار نرفته است. «انقلاب مهسا»، «انقلاب ملی ایران»، «انقلاب زنانه» و «خیزش انقلابی ایران» تنها نمونه‌هایی از آن هستند. تقریبا تمام صاحب نظران بر انقلابی بودن این خیزش توافق دارند. آنچه اما محل اختلاف است چگونگی پیشبرد خیزش انقلابی است و اینکه چگونه می‌توان آن را به سرانجام رساند.

از همان آغاز خیزش انقلابی، برخی رسانه‌ها تمام تلاش خود را برای ترویج ایده «انقلاب بی‌رهبر» به کار بردند. قرار بود «شهروند- رهبر»های برساخته‌ی برخی رسانه‌ها انقلابی خلق کنند که از «خطاهای» انقلاب ۵۷ به ویژه حضور رهبری کاریزماتیک مصون باشد.

نتیجه انقلاب بی‌رهبر به صورت اتوماتیک مساوی با دموکراسی پنداشته شد و انقلاب رهبری شده پیشاپیش برابر با ظهور دیکتاتوری تازه‌ای قلمداد گردید. مروجان ایده انقلاب کوشیدند با چشم‌پوشی از خطرات انقلاب بی‌رهبر، در عوض افکار مردم را بیش از هر چیز از ظهور خمینی دیگری بترسانند.

به باور من نقطه قوت نظریه انقلاب بی‌رهبر در مورد ایران عمدتا به واسطه ابهام در پردازش مفهوم انقلاب میسر بود. در این نوشتار به بررسی دو مقاله که در حمایت از ایده انقلاب بی‌رهبر نوشته شده‌اند پرداخته و خواهیم دید که چگونه استدلال آنها تنها به واسطه چنین ابهامی‌ می‌تواند قدرت داشته باشد.

بررسی دو مقاله در حمایت از انقلاب بی‌رهبر

در مقاله‌ای که در وبسایت «زیتون» منتشر شده[۱]، نویسنده به مقایسه خیزش انقلابی ایران و شماری دیگر از اعتراضات در جهان همچون قیام سریلانکا در سال ۲۰۲۲ و بهار عربی می‌پردازد. نویسنده این مقاله به قیام سریلانکا به عنوان یک نمونه موفق از انقلاب بی‌رهبر اشاره کرده و سپس تأکید می‌کند که هدف اصلی معترضان در سریلانکا «استعفای رئیس جمهور» بود. او سپس با اشاره به اینکه در بهار عربی هدف اصلی معترضان سرنگونی رهبران و سران دولت‌ها بود ادامه می‌دهد: «معترضان ایرانی نیز همین هدف را دنبال می‌کنند، یعنی سرنگونی علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی. آنها معتقدند که رهبری، منشأ وضعیت اسفبار کنونی ایران است.»

این گزاره آخر از منظر تحلیل گفتمان می‌تواند به صورت دیگری نیز تفسیر شود: منشأ مشکلات کنونی ایران بنیاد‌های جمهوری اسلامی نیست بلکه «خامنه‌ای» است! نویسنده سپس با تأکید بر وجه اشتراک فرضی خیزش انقلابی ایران و انقلاب‌های بهار عربی می‌خواهد به این نتیجه برسد که برای انقلاب ایران نیز لزوما به رهبر نیاز نداریم: «بهار عربی، بدون «رهبری» موفقیت‌آمیز بود (فارغ از دوران استقرار یا پس از پیروزی).»

نویسنده در مقاله یادشده دچار سه خطای مهم در ارائه استدلال‌های خود می‌شود:

نخست اینکه چنانکه اشاره شد هدف انقلابیون ایران را سرنگونی رهبری نظام می‌داند (هرچند که در بخش دیگری بسیار گذرا و بدون اینکه دیدگاه اصلی و نتیجه‌گیری‌های خود را نقض کند به «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی» هم به عنوان هدف خیزش انقلابی اشاره می‌کند).
دوم اینکه با اشاره به مورد سریلانکا که اعتراض بود و نه یک خیزش انقلابی دچار خلط مبحث می‌شود، ورای اینکه مقایسه کشوری همچون سریلانکا که مطابق پژوهش‌ها[۲] یک «دموکراسی ناقص» (flawed democracy) به حساب می‌آید با موردی همچون جمهوری اسلامی که یک نظام اقتدارگرا (authoritarian) است، از منظر تطبیقی مقایسه چندان معناداری نیست.
سوم اینکه این مقاله انقلاب را عملی سلبی می‌داند و نه ایجابی و به همین علت انقلاب‌های بهار عربی را (که تقریبا همگی در مرحله استقرار حکومت شکست خوردند) «موفقیت‌آمیز» قلمداد می‌کند.

مقاله دوم که در وبسایت «ایران اینترنشنال» [۳] منتشر شده و هدف آن نیز مشابه مقاله قبلی کم اهمیت جلوه دادن موضوع رهبری در انقلاب است، دقیقا از استدلال‌هایی مشابه بهره می‌گیرد: «رهبری همچنین از ارکان مورد نیاز برای پیروزی یک انقلاب نیست… همچنین طبیعت بدون رهبر جنبش اخیر در ایران، مسبوق به سابقه است و پیشتر در شیلی، لبنان، عراق، اندونزی،‌ هائیتی، مصر، بولیوی و هنگ‌کنگ هم رخ داده است. در موارد این کشورها، اعتراضات رهبری نداشت اما به موفقیت چشمگیری دست یافت.»

این مقاله نیز مانند مقاله وبسایت «زیتون» دو خطای مهم مرتکب می‌شود:

ابتدا به خلط مبحث انقلاب و اعتراض می‌پردازد چنانکه اعتراضاتی را مانند آنچه در عراق و لبنان و سایر نقاط رخ داد، مصداق انقلاب می‌داند (که اگر «انقلاب» باشند نویسندگان باید روشن کنند چه انقلابی مد نظر است).
دوم آنکه جنبه ایجابی انقلاب را نادیده می‌گیرد.

مطالعات آکادمیک درباره انقلاب چه می‌گویند؟

در مطالعات آکادمیک علوم اجتماعی با دو مفهوم از انقلاب روبرو هستیم که تفاوت‌های بسیار مهمی‌ با یکدیگر دارند. مفهوم «انقلاب اجتماعی» و مفهوم «انقلاب سیاسی».

تدا اسکاچپل دریافت خود از مفهوم انقلاب اجتماعی را با تلفیق آرای ساموئل‌ هانتینگتون و لنین ارائه داده است.‌ هانتینگتون در کتاب «نظم سیاسی در جوامع دستشخوش دگرگونی» نوشته: «انقلاب یک تغییر داخلی سریع، بنیادی و خشونت‌آمیز در ارزش‌ها و افسانه‌های غالب در یک جامعه، در نهاد‌های سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری، و کنش‌ها و سیاست‌های حکومتی می‌باشد.» [۴]

اسکاچپل با تلفیق نظریات‌هانتینگتون و آرای لنین درباره انقلاب، یعنی تأکید لنین بر نقش توده‌های ستمدیده و استثمار شده در برقراری نظم جدید، می‌نویسد: «این ادغامِ تغییر ساختاریِ سراسری و قیام طبقاتی عظیم است که انقلاب‌های اجتماعی را از کودتاها، قیام‌ها، شورش‌ها و حتی انقلاب‌های سیاسی و جنبش‌های استقلال ملی متمایز می‌گرداند.» [۵]

از سوی دیگر مفهوم انقلاب سیاسی که با آرای حامیان انقلاب بی‌رهبر تناسب بیشتری دارد تفاوت بسیار مهمی‌ با انقلاب اجتماعی دارد. نیل دیویدسون درباره این تفاوت می‌نویسد: «انقلاب‌های سیاسی در درون یک ساختار اجتماعی- اقتصادی رخ می‌دهند و انقلاب‌های اجتماعی مستلزم تغییر از یک ساختار اجتماعی- اقتصادی به دیگری هستند.» [۶] از سوی دیگر، مفاهیمی‌ همچون شورش (revolt)، کودتا (coup d’état) یا تظاهرات جمعی (mass demonstration) به عنوان مقوله‌های انقلاب سیاسی در توضیح انقلاب‌های بهار عربی در شمال آفریقا نیز به کار رفته است. [۷]

به عبارت دیگر، آنچه در دو مقاله مورد نقد این جستار به عنوان انقلاب بدانها اشاره شده است (همچون سریلانکا، عراق و لبنان) درواقع اعتراض یا قیام هستند هرچند که از نظر مفهومی‌ در علوم اجتماعی شاید بتوان آنها را «انقلاب سیاسی» دانست. چنین مفهومی‌ با اراده ملت ایران که خواهان گذر از جمهوری اسلامی است سازگار نیست. مراد مردم ایران برای گذر از این رژیم جنایتکار همانا تغییری شبیه به انقلاب اجتماعی است که به دگرگونی کامل ساختاری و ایدئولوژیکی منجر شود، یعنی نابودی کامل قدرت ملا، پاسدار و مافیای بازار.

انقلاب‌ها جنبه ایجابی دارند و به دنبال استقرار نظم جدیدند

مورد دوم که پیشتر اشاره شد و در آرای هواداران نظریه انقلاب بی‌رهبر کاملا نادیده انگاشته می‌شود جنبه ایجابی انقلاب یا همان استقرار نظم جدید است. در کتاب «انقلاب بدون انقلابی‌ها» نوشته پرفسور آصف بیات [۸] که به تجزیه و تحلیل خیزش‌های بهار عربی می‌پردازد می‌توان اهمیت این جنبه از انقلاب را دریافت. او در این کتاب میان دو مفهوم از انقلاب، یعنی «انقلاب به‌ مثابه یک جنبش» و «انقلاب به ‌مثابه یک تغییر»  تمایز قائل می‌شود. مورد اول دلالت بر حرکت اعتراضی مردم علیه وضع موجود دارد و درواقع بیشتر بر وجه سلبی انقلاب دلالت دارد. این وجه همچنین با تعریف ما از انقلاب سیاسی بسیار تناسب بیشتری دارد. آنچه آصف بیات «انقلاب به ‌مثابه یک تغییر» می‌نامد درواقع بر اهمیت وجه ایجابی انقلاب و برقراری نظم جدید صحه می‌گذارد و به درک ما از مفهوم انقلاب اجتماعی نزدیکتر است.

چنانکه بیات در کتاب خود اشاره می‌کند، انقلاب‌های عربی نه «انقلاب به ‌مثابه یک تغییر»، بلکه «انقلاب به‌ مثابه یک جنبش» بودند و به همین علت ناتوان از تغییرات بنیادین در جوامع خود. به همین علت بیات با ترکیب واژگان انقلاب (revolution) و اصلاحات (reform) مفهوم جدید رفولوشِن (refolution) را ابداع می‌کند، یعنی انقلابی که درواقع منجر به اصلاحات می‌شود و نه تغییرات بنیادین. به عبارت دیگر، یکی از علل این امر ناتوانی انقلاب‌های عربی از ارائه رهبران انقلابی بود.

این نتایج پژوهشی درواقع هشداری است برای خیزش انقلابی ایران. یک خیزش انقلابی بی‌رهبر که نتواند منجر به دگرگونی بنیادین شود و از استقرار نظم جدید ناتوان باشد، در نهایت منجر به یک روند اصلاحات خواهد شد که بهره‌برداران اصلی آن نیروهایی هستند که برای چهل و چهار سال از موجودیت نظام جمهوری اسلامی به انواع گوناگون سود جسته‌اند. درواقع دستاورد چنین «انقلابی» می‌تواند تنها پوست‌اندازی رژیم در درون ساختار‌های موجود اقتصادی- اجتماعی باشد و نیروهای حیاتی نظام جنایتکار را از بحرانی که گریبانگیر آن شده نجات دهد.

نتیجه

برای مقابله با نظریه انقلاب بی‌رهبر لازم است نیروهای ملی و دموکراسی‌خواه با افزایش دقت تئوریک در پردازش مفهوم انقلاب، بر لزوم انقلاب اجتماعی (هرچند در عمل تفاوت‌هایی جزئی داشته باشد) برای اعمال دگرگونی ساختاری و بنیادین در کشور تأکید کنند.

اگر ما شورش‌ها و تظاهرات‌های جمعی موفقیت‌آمیز را در زمره انقلاب‌های سیاسی به حساب بیاوریم که هدف‌شان تغییر در درون ساختار است و آن را نقطه مقابل مفهوم انقلاب اجتماعی قرار دهیم که هدف آن تغییر بنیادی در اصل ساختار است، در آن صورت سرنگونی خامنه‌ای و دگرگونی هیئت حاکمه کوچکترین هدف ماست.

علف هرز را باید از ریشه قطع کرد. تجربه انقلاب‌های عربی ثابت کرده که قدرت انقلاب بی‌رهبر در بهترین حالت در براندازی است و نه در سازندگی.

در مورد ایران نیز انقلاب سیاسی بی‌رهبر هرچند بتواند هیئت حاکمه فعلی را سرنگون کند، در نهایت چیزی جز بازی نخبگان و کارگزاران سیاسی جمهوری اسلامی نیست و میوه‌اش در دامان آنها خواهد افتاد.

گذر کامل از جمهوری اسلامی و قطع ریشه‌های آن به لحاظ عینی می‌تواند تفاوت‌هایی با نسخه ایده‌آل انقلاب اجتماعی داشته باشد، اما بی‌شک به این مدل از انقلاب نزدیکتر است تا نسخه انقلاب سیاسی که مسلما تنها به مصیبت‌های ملت ایران تداوم خواهد بخشید، ولو شدت آن را کم کند.

دگرگونی ساختاری همچنین به معنای ناتوان ساختن نیروهایی است که برای چهل و چهار سال به انواع گوناگون ضامن حیات این رژیم جنایتکار بوده‌اند. برای ضمانت این دگرگونی، ملت به رهبرانی نیاز دارد که پیشینه‌ای پاک داشته باشند، مورد اعتماد مردم باشند و سابقه‌ای طولانی در پیکار با جمهوری اسلامی داشته باشند. در میان کاندیداهایی که این شاخصه‌ها را داشته باشند بدون شک هیچ نامی‌ بیش از نام شاهزاده رضا پهلوی نمی‌درخشد.

*حمیدرضا نیک‌بخش دانش‌آموخته علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه است.


منابع:
۱-جبارزاده، فرزانه. آیا خیزش مردمی‌ایران لزوماً نیازمند رهبر است؟
۲-دموکراسی ایندکس ۲۰۲۲
۳-خیزش انقلابی علیه جمهوری اسلامی؛ مسائلی هستند که بیش از رهبری جنبش اهمیت دارند

۴-Skocpol, Theda. (1994, p.133). Social Revolutions in the Modern World. Cambridge University Press.

۵-همانجا

۶-Allinson, Jamie. (2022, p.35). The Age of Counter-Revolution: States and Revolution in the Middle East. Cambridge: Cambridge University Press.
۷-Laremont, Ricardo (ed). (2013). Revolution, Revolt and Reform in North Africa.: The Arab spring and beyond. London: Routledge.
۸-Bayat, Asef. (2017). Revolution Without Revolutionaries: Making Sense of the Arab Spring. Stanford: Stanford University Press.


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۸ / معدل امتیاز: ۴٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=324408