الاهه بقراط – درباره تاریخ مشروطه هم منابع اصیل و قابل اتکا و هم کتابهای غیرقابل اتکا و تحریف شده وجود دارد. طبیعتا تحریف و دروغ کار کسانیست که واقعیت چه در تاریخ و دیروز و چه امروز به سودشان نیست.
در هر حال، یکی از مهمترین منابع بیتردید «تاریخ مشروطه» از احمد کسروی است که به دلیل نزدیک بودن به آن دوران بیش از آنکه روایتی دهان به دهان نقل شده باشد، بیشتر به وقایعنگاریِ در همان زمان نزدیک است.
یک منبع مهم دیگر از نگاه مدرن و بومی به آن انقلاب، کتاب «مشروطه ایرانی» از ماشاالله آجودانی است. کتابی که از همان عنوانش بر ویژگیهای بومی و ملی تأکید دارد. مشروطهای که انگلیسی و اسپانیایی و سوئدی و ژاپنی نیست! درست همانطور که آنها نیز مشروطهی بومیِ فرهنگ و تاریخ خودشان هستند.
موضوع مهم درباره مشروطه اما نقش آن در امروز و جنبش ملی کنونی است. وقتی درباره مشروطه و انقلاب مشروطه حرف میزنیم درباره دیروز و گذشته صحبت نمیکنیم بلکه درباره امروز و شرایط کنونی ایران حرف میزنیم چرا که صد و هفده سال پیش این انقلاب برای محدود کردن قدرت و اختیارات بلامنازع استبداد دنیوی و دینی اتفاق افتاد. اگرچه تاریخ آن را مصادف با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه در سال ۱۲۸۵میدانند ولی این انقلاب دستکم یک سال پیش از آن شکل گرفته بود و مشروطه شدن حکومت با فراز و نشیبهایی تا پایان دوران قاجار یعنی سال ۱۲۹۹ و روی کار آمدن رضاشاه به عنوان رئیس کشور و بعد هم پادشاهِ مشروطه، یعنی حدود ۲۰ سال در کش و قوس و درگیری و جنگ ادامه داشت تا بذری که پاشیده شده بود بتواند بار و برگ بدهد. این در حالیست که رضاشاه در مقام وزیر جنگ و نخست وزیر از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ در خدمت مشروطه برای حفظ ایران از گزند روس و انگلیس و همچنین غائلههای قبیلهای و طایفهای تلاش میکرد.
در چنان شرایطی و در جهان پس از جنگ اول و درگیر بحران اقتصادی اواخر دهه بیست تا دهه سی میلادی و بعد هم جنگ دوم جهانی، دو پادشاه پهلوی زیربنای ایران نوین را با نهادهای مدرن اعم از مدنی و نظامی پایهگذاری کردند. تمرکز رشد و توسعه ایران در آن دوره بر سه موضوع خیلی خیلی مهم قرار داشت:
یکی، آموزش همگانی و گسترش آن؛
دیگری، به میدان آوردن زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور از جمله با کشف حجاب و تأمین حقوق آنها
و سومی که بدون آن، آن دو مورد دیگر ممکن نمیشد، همانطور که از اهداف انقلاب مشروطه نیز بود، کوتاه کردن دست دستگاه دین و ملایان مرتجع از مراجع تصمیمگیری. دستگاهی که البته همچنان از جمله با تکیه بر قانون اساسی مشروطه و متمم آن قدرتمند باقی ماند و پهلویها برای توسعهی کشور چارهای نداشتند که برخی اصول آن قانون را با راهکارهای غیرمستقیم دور بزنند و گاهی نیز تمامقد در برابر آن بایستند مثلا برای حق رأی زنان و اصلاحات ارضی و بطور کلی انقلاب سفید که به غائله خمینی در ۱۵ خرداد ۴۲ انجامید.
به هر روی، بیش از هفتاد سال انقلاب مشروطه و پهلوی آنقدر در کشور ریشه دواند که انقلاب اسلامی نتونست با پیروزی در ۵۷ آنطور که مشروعهخواهان دوران قاجار میخواستند، جامعه ایران را در قرن بیستم به عقب برگردانند. البته جمهوری اسلامی قوانین ارتجاعی وضع کرد و دستگاه قضا و نهادهای مدنی را که به آن تحمیل شده بودند به عقب برگرداند و ازمحتوا تهی کرد. ولی چون ایده مشروعه با روح زمان نمیخواند، در نتیجه یک نظام مذهبی فاسد شکل گرفت که با توجه به مناسبات خانوادگی روحانیت و آخوندها نمیتوانست جز یک ساختار به راستی مافیایی پیدا کند. ساختاری فاسد و سودجو که اگرچه به خودشان هم رحم نمیکنند اما در برابر جامعه همدست و متحد هستند و از به کار بردن هیچ ابزار و جنایتی برای بقا و سرکوب مردم رویگردان نیستند.
این همان دوران و رویداد گسست است که بین انقلاب مشروطه و پهلوی و آینده ایران مثل یک سد قرار گرفته است.
تمام موضوع بر سر این است که چطور بتوان بر این گسست غلبه کرد و هفتاد سال مشروطه و پهلوی را از فراز جمهوری اسلامی و با عبور از آن به آینده کشور متصل کرد و راه توسعه و پیشرفت را با ضروریات روز مثل تحقق دموکراسی و رعایت حقوق بشر ادامه داد.
مشروطه و پهلوی به همین دلیل که جمهوری اسلامی یک گسست است که میبایست بر آن غلبه کرد، هنوز به تاریخ نپیوسته و امری مربوط به گذشته نیست چرا که اهداف و آرمانهای آن دوران توسط نظام مشروعه جمهوری اسلامی تخریب و تحریف شد و تا جایی به غارت رفت که ایران را به عنوان یک کشور و ایرانیان را به عنوان یک ملت با خطر نابودی در همه عرصهها روبرو کرده است.
از همین نظر است که مشروطه و طرفداری از راه و روند پهلویها یک نظر و عقیدهی صرفا سیاسی نیست! بلکه یک اندیشه و راهکار برای غلبه بر مشکلات است.
این اندیشه و راهکار میتواند و باید نیروی هر کسی را برای برانداختن جمهوری اسلامی و ساختن ایران به کار بگیرد و هر کسی با هر اعتقاد مذهبی و نظر سیاسی اعم از چپ و راست و مؤمن و غیرمؤمن و با هر تعلق اجتماعی اعم از قوم و زن و مرد و دین میتواند با این اندیشه و راهکار علیه جمهوری اسلامی مبارزه و در بازسازی ایران مشارکت کند و ایران نوین دیگری مطابق با مقتضیات قرن بیست و یکم بسازد.
به این دلیل است که باید تأکید کرد ملی گرایی همان ناسیونالیسم در معنای متعارف و غربی آن نیست وگرنه مانند عناوین بقیه ایدئولوژیها چون کمونیسم و سوسیالیسم و فاشیسم و هومانیسم، این را هم میشد گفت ناسیونالیسم! درست همانطور که مردمسالاری نه ایدئولوژی بلکه راه و راهکار و روش و اندیشه برای همزیستی و تحقق حاکمیت ملی است. راهکاری که انتخابات دموکراتیک فقط یکی از ابزار آنست!
یک نکته مهم در تفاوت «ناسیونالیسم» به عنوان ایدئولوژی و نظر سیاسی، و ملیگرایی که بیشتر به معنی پاتریوتیسم یا میهندوستی و میهنپرستی است به عنوان راهکار و روش، این است که با ناسیونالیسم میتوان دموکراسی را سر برید! چنانکه ناسیونالیسم آلمان مرتکب شد! تازه نازیها، ناسیونال سوسیالیستها، عنوان «سوسیالیسم» را هم یدک میکشیدند!
در حالی که در رابطهی بین دموکراسی و ملیگرایی که منافع ملی و زندگی امن و مرفه و آزاد همه ملت برایش در صدر همه چیز قرار دارد، به روشنی دیده میشود که هیچ دموکراسی بدون ملیگرایی یا تکیه بر منافع ملی، قابل پیاده شدن نیست!
نگاهی به همه دموکراسیها در سراسر جهان نشان میدهد که همه کشورها دموکراسی را با تاریخ و فرهنگ بومی و هویت ملی خود تطبیق دادهاند! تفاوت بین دموکراسیها نیز بخشی از همین تفاوت ملتها و تاریخ و فرهنگ و هویت آنها میآید.
به این ترتیب آنچه مشروطه را برای رویدادهای امروز با اهمیت میکند همان اندیشهی مشروطه است که از یکسو متکی بر فلسفه سیاسی مدرن و لیبرال یعنی محدود کردن قدرت حاکمه است که بطور سنتی همیشه بر دو ستون قدرت دینی و دنیوی (کلیسا و سلطنت) استوار بود و دیگری تحقق آزادی و تجدد و ترقی. همه اینها با وقوع انقلاب۵۷ و جمهوری اسلامی دوباره در دستور کار ایرانیان قرار گرفت!
بخت ایرانیان در این است که صد و هفده سال پیش مشروطهخواهان پیروز شدند وگرنه کشور از روند آزادیهای اجتماعی و توسعه حقوقی و اقتصادی که تا پیروزی مشروعهخواهان در انقلاب۵۷ در پیش گرفت بیبهره میماند. روندی که بنیهی جامعه را تقویت کرد تا هرگز در برابر جمهوری اسلامی تسلیم نشود و آن را سرنوشت محتوم خود نداند و همیشه حتا در اقلیتی کوچک آنقدر مقاومت کند تا با نسلهای جدید به اکثریت تبدیل شود.
با اینهمه باید گفت رضاشاه همانطور بدون انقلاب مشروطه نمیتوانست آرزوهای خود را برای یک ایران نوین در همان دورانی که قدرت را در دست داشت تحقق ببخشد که شعارهای انقلاب مشروطه بدون رضاشاه ملی و میهندوست که چیزی جز سربلندی ملت و مملکت و منافع آن را در سر نداشت نمیتوانست در ایران نوین به واقعیت بپیوندد؛ شعارهایی که در دوران دومین پادشاه پهلوی با انقلاب سفید به سراسر کشور گسترش یافت و اینهمه البته بدون نادیده گرفتن برخی اصول مشروعهی قانون اساسی مشروطه ممکن نمیشد.
اگر پهلویها و سه قوهی وقت مو به مو قانون اساسی مشروطه و متمم آن را اجرا میکردند، بسیاری از اصلاحات از جمله در مورد حقوق زنان و اقلیتهای دینی نمیتوانست انجام شود زیرا روحانیت مرتجع مانع میشدند. هر اصلاحی در زمینه آزادی و تجدد با سد روحانیت مرتجع روبرو بود که عین خمینی با شعار زیر پا گذاشتن قانون اساسی توسط پهلوی، طلبهها و مقلدان خود و عوام مذهبی را علیه آن اقدامات بسیج میکردند.
ملایان مرتجع به سهم مفت خود در تولیتها و اوقاف و خمس و زکات و دیگر منابعی که بدون ذرهای زحمت آنها را پروار میکرد، قانع نبودند. آنها قدرت سیاسی میخواستند تا بتوانند رسالت دینی خود را برای صدور عقاید قرون وسطایی خود در سراسر جهان انجام دهند و برای این رسالت به منابع اقتصادی بیشتری نیاز داشتند که طبیعتا نه با علم و دانش و تولید بلکه فقط با قدرت سیاسی انحصاری میتوانست به دست بیاید. انقلاب اسلامی و جمهوریش نمونهی منحصر به فرد در به قدرت رسیدن یک گروه اقلیت مذهبی تروریستی و کسب قدرت دولتی است و همچنین نمونهای منحصر به فرد در قرار دادن قدرت با ادغام نهاد سلطنت در نهاد دینی ولایت فقیه بر روی فقط یک پایه است. جمهوری اسلامی ۴۴ سال است روی یک پا ایستاده و اگرچه در دورههایی تلوتلو خورده اما با قدرت سرکوب خونین و همچنین با تغذیه انگلی از منابع کشور خود را حفظ کرده است. زمین زیر پایش اما در طول سالها ترک برداشته و نشست کرده و سرانجام نیز دهان گشوده و آن را خواهد بلعید. این، آن روندیست که ایران شش سال است از پاییز ۹۶ به اینسو با روشنی بیشتری شاهدش است. روندی که سرعت گرفته و روز به روز فراگیرتر شده است.
البته برای شکل گرفتن این روند عوامل متعددی دست به دست هم دادهاند که یکی از مهمترین آنها تجربهی عینی خود جامعه و آگاهی از دیروز و امروز است.
آنچه مرتب در این سالها پررنگ شده، ضرورت تداوم مشروطه برای غلبه بر گسست جمهوری اسلامی است که پشتوانه و میراثی مانند پنجاه سال دوران پهلوی دارد با دستاوردهایی از جمله در زمینه حقوق زنان که حکومت اسلامی با همه تلاشهایش نتوانست آنها را با چادر و چاقچور به اندرونی برگرداند.
حالا دزدیدن ایدهی مشروطه و ملیگرایی توسط جمهوری اسلامی از یکسو بیانگر پیروزی این اندیشه است و از سوی دیگر نشانهی خالی شدن چنتهی کارگزاران رژیمی که دمکراتیک و ملی را «فریب خلق» میدانستند!
آنها میخواهند مانند همه مفاهیم و موارد دیگر، مدل جعلی و تقلبی ملیگرایی و مشروطه را بیرون بدهند. میخواهند ولی فقیه مطلقه را ولی فقیه مشروطه کنند در حالی که به قول حاج شیخ عبدالله مازندرانی در دوران انقلاب مشروطه باید به آنها گفت: ای گاو مجسم! مشروطه، مشروعه نمیشود!
میخواهند سفره انقلاب ضدملیشان را با نمایش ملیگرایی همچنان پهن نگه دارند. در حالی که راه عملیتری بجای دزدیدن ایدهای که به آنها تعلق ندارد و با هیچ چسبی هم به آنها نمیچسبد وجود دارد: بجای غصب و تصاحب ایده، به انقلاب ملی، به مردمی که جمهوری اسلامی را نمیخواهند بپیوندند! به مردمی بپیوندند که سالهاست به روشنی فریاد میزنند چه میخواهند: تداوم انقلاب مشروطه و دوران پهلوی با به گور سپردن جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی و امنیت و رفاه و آرامش و تعادل.
۵/۶
ملیگرایی یعنی اینکه خانه خودتان را آباد و امن و مرفه بخواهید و برایش تلاش بکنید و وقتی به این هدف رسیدید، برای آبادی و امنیت و رفاه بیشتر تلاش کنید. و بدانید وقتی این تلاش را برای ایران میکنید، یعنی به همین مساحت در جهان آبادی و امنیت و آزادی به وجود آوردید. یعنی در عین… pic.twitter.com/bQtoq7RMg0— Elahe Boghrat الاهه بقراط (@ElaheBoghrat) August 23, 2023
ملیگرایی یعنی تلاش برای تحقق این اهداف. از همین رو، صرفا یک نظر و عقیده مانند چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی و میانه و غیره نیست.
ملیگرایی یعنی نیرویی فراگیر که بتواند همه اینها را در بر بگیرد.
ملیگرایی یک اندیشه و فرهنگ انساندوستانه و میهندوست است. مرامنامه حزبی نیست! هویت و تعلق تاریخی و سرزمینی است که میخواهد خانه را برای ساکنان خانه حفظ، امن، آزاد و مرفه نگه دارد.
ملیگرایی یعنی ترجیح منافع ملی بر منافع شخصی و گروهی و حزبی!
ملیگرایی یعنی شما چه چپ و چه راست و چه مذهبی و غیرمذهبی و هر دین و قوم و جنسی که داشته باشید، به فکر منافع خانه و همخانه خود هستید.
ملیگرایی یعنی وقتی خانه خود را آباد و امن و مرفه کردید، میدانید که بخشی از این جهان را ساختهاید!
ملیگرایی یعنی همین انگلیس و آمریکایی که دو حزبشان در قدرت یا اپوزیسیون، جز به دنبال منافع ملی کشورشان نیستند!
ملیگرایی یعنی همین آلمان و فرانسه و هلند و سوئد و ژاپن و کره جنوبی و غیره که اول به خانه و همخانه خود فکر میکنند. اگر دست و پایشان در کشورهای دیگر هم دراز است به خاطر اینست که منافع ملیشان را حفظ کنند.
یکی از علل شکل گرفتن انقلاب مشروطه همین منافع ملی بود که با دستگاه قاجار بر باد میرفت! عین امروز که با جمهوری اسلامی بر باد رفته و میرود.
دیروز یعنی مشروطه و پهلوی و ایرانِ نوین که حاصل آنها بود.
امروز، همان قاجار و مشروعه و گسست جمهوری اسلامی است که باید بر آن غلبه کرد.
و ایران نوینِ فردا با پلی که از مشروطه و پهلوی به آینده زده میشود شکل میگیرد.
*فشردهای از این نکات در نشست آنلاین جبهه هفت آبان در چهارم اوت ۲۰۲۳ / ۱۳ امرداد ۱۴۰۲ مطرح شد.