محمود مسائلی – آیا دین سیاسی نهادینه شده میتواند اخلاق اجتماعی مورد قبولی به وجود آورد؟ اگر چنین است، چگونه زشتترین نمونههای بیاخلاقی اجتماعی را در ایران امروز توضیح داد؟
اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده ۱۸ صراحت دارد که «هر انسانی شایسته برخورداری از آزادی اندیشه، وجدان، و دین است. این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب، و آزادی برای آشکار کردن آیین و ابراز عقیده، چه به صورت انفرادی و چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در آموزش، اجرای مناسک عبادت، و نظارت آن در محیط عمومیو خصوصی میباشد». مطابق با همین اعلامیه، آزادی در برگزیدن دین و آیین، تغییر آن، و یا حتی خروج از دین و آیین حق ذاتی همه مردم، بدون هیچ نوع تبعیض به شمار میرود. در حقیقت آزادی دین و مذهب با برابری و اختیار آزادانه همه مردم برای تصمیمگیری و انتخاب همراه است.
این مقاله خطاب به شهروندانی است که حق دارند با خلوص نیت و بدون اغراض سیاسی به آیین مورد نظر خود پایبند باشند. اینان به موجب همان باورهای مذهبی تعهد دارند که اعتقادات خود را از سیاسی شدن برای رسیدن به مال و منال مصون نگهدارند. به عنوان باورمند به دینی خاص، معتقدان میبایست با صداقت در برابر کاسبکاران شیاد بایستند و اجازه ندهند بیش از این اعتقادات آنها را دستمایه اغراض سیاسی و توهمات جزمگرایانه خود سازند. این نوشتار برای معتقدان است تا در مورد اعتقادات خود عمیقتر اندیشه کنند.
طرح موضوع
رسانههای حکومتی همواره به عنوان بلندگوی نظام به اصطلاح مذهبی به اشکال مختلف مردم را به اخلاق دینی مورد نظر خود فرا میخوانند. عدهای هم در این فضای هدایت شده توسط حکومت، به عنوان معلم اخلاق و یا الگوهای دینداری به نان و نوایی رسیدهاند. مقامات بالای سیاسی در اختیار آنهاست، و به این ترتیب همه اهرمهای مادی و اقتصادی جامعه نیز در انحصار آنان قرار گرفته است. فساد اقتصادی آنقدر عمیق و گسترده است که نیازی به توضیح آن نیست. آلودگی و تباهی جنسی بخش بزرگی از ارکان حاکمیت را فرا گرفته است. اخباری که هر روزه انتشار مییابد، همه حکایاتی از این آلودگیهای جنسی توسط مقامات و هواداران حکومت اسلامی است. در حقیقت، میزان و گستردگی فساد از سوی منادیان اخلاق در حکومت چنان بالاست که اذهان عمومی را نه فقط با تردید نسبت به توانایی مذهب برای هدایت جامعه، بلکه با رویگردانی از آن همراه ساخته است. در نتیجه، تمامیت گفتمان مذهبی فقط در سطح شعارهایی بیمحتوا که از واقعیات جامعه فاصلهای زیاد دارد، همچنان به عنوان ابزاری برای فریب در دست شیادان قرار دارد.
هدف اصلی این نوشتار توضیح و اثبات این فرضیه است که اخلاق مذهبی اساسا نمیتواند واقعیات دنیای امروزین را دریافته و با آنها مناسباتی سازنده برقرار نماید. برای این منظور، در ابتدا توضیحاتی ساده درباره پارهای از مفاهیم پایهای ارائه شده و سپس فرضیه مورد نظر با حفظ اصول بیطرفی به بحث گذاشته میشود.
منظور از اخلاق چیست؟
در زبان فارسی، واژه اخلاق مانند پارهای از واژگان دیگر ممکن است با نارساییهای معنایی و مفهومی همراه باشد. در زبان انگلیسی اساسا دو واژه برای این مفهوم استفاده میشود، و هر دو در برگیرنده قضاوت انسان درباره عمل خوب یا بد، درست یا نادرست، و مجاز و ممنوع هستند. اولین واژه «مورال»[۱] است که به آن در زبان فارسی اخلاق میگویند، و دربرگیرنده باورهای فردی در خصوص عمل درست و یا نادرست است. یعنی فرد تصمیم میگیرد چگونه رفتار اجتماعی خود را تنظیم کند. به عنوان مثال، یک باورمند به خدا، صرف نظر از اینکه عملی که میخواهد انجام دهد درست است یا نه، به صرف اینکه آن عمل در مغایرت با فرمان الهی است، از انجام آن خودداری میکند. در این مورد اخلاق آن چیزی است که به نمایندگی از طرف خدا کسانی به او آموختهاند، و آن فرد آن آموختهها را چراغ راه رفتار اجتماعی خود قرار میدهد. در این چشمانداز مذهبی، اقدام اخلاقی با مفاهیم فضیلت دینی و ثواب میآمیزد، و عمل اخلاقی نادرست جامه گناه میپوشد. در نقطه مقابل نگرش دینی، فردی که از ناحیه احترام به بشریت برنامه زندگی خود را تنظیم میکند، نیز انجام عملی و یا پرهیز از آنرا با اعتقادات شخصی خود میآمیزد. یعنی در تصورات خودانگاشتهی خویش[۲]، خواه متافیزیکی و خواه عقلانی فردی، باورهایی را به وجود آورده و بر اساس آنها تصمیم گرفته و اقدام میکند. در هردو این موارد، انجام عمل و یا خودداری از انجام آن با اعتقادات شخصی فرد همراه و بر اساس اعتقادات و باورهای فردی است. یعنی اینکه این باورهای شخصی نظاممند نشده و به عنوان یکسری دستوراتی که بازتاب فضایل اجتماعی بوده، و هدایت جامعه را به حیات گروهی و همکارانه افراد به عهده گیرند، در نظر گرفته نمیشود و به افرادی که از آن پیروی میکنند محدود است.
اما «اتیک»[۳] که شاید بتوان آنرا به زبان فارسی «اصول اخلاقی» و یا «استانداردهای رفتار اجتماعی» نامید، وظیفه نظاممند شدن دستورات اخلاقی را به عهده گرفته و در نتیجه، مرزهای خودانگاشتهی بایدها و نبایدها را به حیطه مبتنی بر رضایت اجتماع انسانها میکشاند. بنابراین در حالی که اخلاق از منابعی از پیش تعیین شده، مانند خدا و دین، و یا باورهای غیردینی، سرچشمه میگیرد، و همواره میکوشد ثابت و غیرقابل تغییر باقی بماند، اتیک، و یا استانداردهای رفتار اجتماعی مولود عقلانیت همکارانه اجتماعی، و بنابراین ساختاری اجتماعی است.
به این ترتیب، برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی، اتیک آماده پذیرش تغییرات بوده و ماهیتی خلاق و پویا پیدا میکند. آنچه اما مذهب به پیروان خود تعلیم میدهد، «اخلاق» است که از منابع الهی- متافیزیک سرچشمه گرفته، و همواره میکوشد ثابت و غیرقابل تغییر باقی بماند و به افراد پیرو آن محدود است. به همین دلیل، ماهیتا نمیتواند نیازهای بشری را که در طول زمان و با تغییرات در حیات اجتماعی و سیاسی شکل میگیرند پاسخ بگویند. به همین دلیل بجای مطابقت خود با این شرایط، در حالتی دفاعی جزمی، خشک، و غیرکارآمد فرو رفته و در آن محصور میمانند و مواضعی عمیقا محافظهکارانه واغلب واکنشی[۴] و در عین حال حق به جانب و با ادعای «حقیقت مطلق» به خود میگیرند.
تفاوت دیگر میان اخلاق و اصول رفتار اجتماعی (اتیک) این است که نظامهای اخلاقی مذهبی ادعاهای منحصر به فرد خود را داشته و هیچ تمایلی به گفتگو (دیالوگ) برای اثبات آن داعیهها ندارند. اینان میکوشند پیروان خود را متقاعد سازند که آن باورها و داعیهها کاملا صحیح و غیرقابل تامل و یا پرسش هستند. پیروان نیز بجای اندیشهی انتقادی باید تسلیم محض آن باورها و دستورات باشند. در حقیقت آن قواعد اخلاقی که زیر عنوان مذهب عرضه میشوند، ماهیتی از بالا به پایین دارند؛ به عبارت بهتر دستورات خداوند هستند که باید با جان و دل به آنها تسلیم شد. از نقطه نظر اخلاق مذهبی، هدف مذهب این است که انسانها را از هوای نفس رها سازد تا رستگار شوند. راه رستگاری عرضه شده توسط صاحب نظران مذهبی نیز یکسویه بود و امکان هیچ نوع دیالوگ و همکاری و یا بازاندیشی در مورد آنها را بر نمیتابد. شایان ذکر است که دستگاههای اخلاق مذهبی، به ویژه آنهایی که در ایران امروز و یا در جهان اسلام بر آنها پا فشرده میشود، همگی غایتگرا[۵] بوده و منطق نهفته در آنها نیز با عقلانیت مستقل انسان آزاد قابل انطباق و یا سازش نیست، صرفا به این دلیل ساده که طبق نظر معتقدان به آنها، همگی از منابع الهی و غیرقابل تردید حاصل میشوند.
اگر بخواهیم این استدلال را به زبان جامعهشناسی تعریف کنیم، باید بگوییم که اخلاق مذهبی بنیاد عقلانی مدرن و برآمده از توان فهمیدن انسان ندارد، بلکه ذات و ماهیت اینگونه نظامهای اخلاقی از نوع قانع ساختن معتقدان، و به عبارتی روشنتر، تعطیل ساختن توان عقلانی انسان برای تأمل در خصوص خویشتنِ خویش و رابطه آن با محیط اجتماعی پیرامون است. به همین دلیل ساده، تلاش هواداران اخلاق مذهبی برای قانع ساختن دیگران، در متن و ماهیت خود با تلاشی بیوقفه برای دعوت دیگران به دیانت خاص خود به عنوان تنها راه رستگاری همراه است.
اساسا دعوت به دیانت خاص برآمده از همان ماهیت قانعکنندگی آن دین بر میآید. این دو با هم همراه و پیوسته هستند به گونهای که با تامل انتقادی در خصوص یکی از آنها، دیگری نیز ماهیت وجودی خود را از دست میدهد. دعوت به راه و روش دینی خاص با تغییر آیینی و یا کیش میآمیزد، در نتیجه همه دستگاه اخلاق مذهبی به سوی سرنوشت محتوم جانبدارانه بودن متعصبانه، یکسونگر، جزمی و سرکوبگر تبدیل میشود. در حالی که اصول رفتار اجتماعی (اتیک) به دلیل ماهیت ساختاری اجتماعی خود، پرسشگر و همواره مهیای پذیرش حقایق اجتماعی، نقدپذیر و تغییرپذیر، و در نتیجه ماهیتی همگرا و جهانشمول به خود میگیرد زیرا هیچکس از دایره شمول آن اخراج نمیشود.
اخلاق مذهبی از نقطه نظر اصل و منشاء جهان[۶]، به عالم غیب اعتقاد داشته و راه را برای کنکاش عقلانی مسدود میسازد. عالم غیب جهانی غیرقابل مشاهده، آزمایش، و تجربه است و فقط ایمان به آن امکان «ایقان» را برقرار میسازد یعنی «یقین» فرد در «ایمان» وی، و فقط وی، قرار دارد. این ایقان با روشهای قیاسی مجرد انجام میشود، و در نتیجه نمیتواند به عرصه روش استقرایی اندیشه، یعنی نگرشی بر آمده از تجربیات مردم در حیات واقعی خویش وارد شود. عالم غیب سراسر اسرار است و میکوشد راز و رمزها را با شیوههای شهودی برای دوستداران و باورمندان به عالم غیب توضیح دهد. به عنوان مثال، در جهان اسلام، دریافت عالم غیب یا به «نبایدهای شرعی»[۷] میآمیزد تا بتواند باورمندان را به راه و رسم خاص و از پیش تعیین شدهای برانگیزد، و یا راه خود را به عرفان و تصوف باز میکند. در حالی که اولی حتی الوهیت را به فهمهای سطحی و سادهلوحانهای تقلیل میدهد که با عقوبت و پاداش حضور خود را در اخلاق مذهبی توضیح میدهد، دومیمیکوشد رمز و راز عالم الهی را با عشق و دلدادگی عارفانه فراخواند تا از طریق تجربه درونی بایدها و نبایدها ادراک شود. اما همین ادراک درونی عاشقانه نیز هرگز راهی برای اندیشه انسان مستقل عقلانی باز نمیکند. در نتیجه، یا به رمز و رازهای عابدانه[۸] کشیده میشود، و یا اعماق ادراک را به رازهای سرمستی عاشقانه[۹] فرا میخواند. اما حقیقت این است که هر دو نحلهی شرعیاندیشی و عرفانگرایی ذاتاً نمیتوانند گفتمانی اجتماعی و مبتنی بر همگرایی فراگیر[۱۰] به وجود آورند که همه انسانها در آن مشارکت داشته باشند.
به سخن بهتر، باور به عالم غیب میتواند در حیطه انتخاب انسانی قرار گیرد. البته حقوق بشر بینالملل این انتخاب را تصدیق و آنرا حق ذاتی انسان میداند. اما این حقی است برای فرد انسانی و رفتار و باورهای او در حیطه شخصی، و نمیتواند و نباید به عالم اجتماع، یا عرصه عمومی، راهی برای خود باز کند زیرا عالم غیب نمیتواند واقعیات حیات اجتماعی را برای همگان توضیح دهد.
اگر چیزی و یا رفتاری بد است، و باید از آن امتناع شود، برای این است که سلامت اجتماعی برای همه مردم تامین شود. بنابراین، اخلاق نمیتواند در فرمان مذهب خلاصه شود چرا که همه مردم را در بر نمیگیرد. حال اگر از نقطه نظر باورمندان به دیانت اسلام هم بخواهیم به این بیان بپردازیم، همان آیه معروف «لااکراه فی الدین» کفایت میکند تا استدلال کنیم که اخلاق مذهبی ماهیتا نمیتواند جهانشمول باشد. اساسا ذات فرماندهنده و بالا به پایین اخلاق مذهبی با همان مبانی اعتقادی مانند آیه یادشده، و یا اینکه «خداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر است»[۱۱] و یا «به هرسو نگرید، خداوند همانجاست»[۱۲] مغایرت ذاتی دارد.
کمترین معضل مربوط به اخلاق مذهبی در این حقیقت قرار دارد که نمیتواند کنکاش خردمندانه ذهن جستجوگر را قانع و راضی سازد. علاوه بر این، همان ماهیت فرماندهنده ماوراء طبیعی مذهب که ریشه در اعتقاد به عالم غیب دارد، جامعه با به قطببندیهای ناگزیر میکشاند. با نگرشی خوشبینانه، و متاثر از عرفان مست، این تفاوت در فهمها لازمه تلاشی شهودی برای یافتن معشوق است. یعنی اینکه هر کسی معشوق خود را به گونهای میجوید و طریق خاص خود را انتخاب میکند. در نگرش شهودی، این حقیقت هستی آدمیان است تا راه خود را به سوی معشوق بازکنند تا بتوانند در دستان او آرام گیرند. به همین دلیل در عرفان مست، که با زیباپرستی (آهنگ، شادی، و رقص) همراه است، این اعتقاد وجود دارد که راههای شناخت خدا بیشمار و به اندازه روح آدمیان فراخ است. پس هر کسی حق دارد، و باید راه خود را به سوی دلدار باز کند. اما با نگرشی واقع بینانه، مذهب و شرع فرماندهنده آن راه انتخاب را مسدود ساخته، ترسیم چهره معشوق را به قلم زشت و زهرآگین شریعتمدار خشکاندیش متعصب میسپارد، و نه فقط همه زیبایی عالم سرمستی عشق را به جهنمی تبدیل میسازد، بلکه با جدایی و تفرقه در جامعه، قطبهای متعارض و سرکوبگر به وجود میآورد. در اینجاست که اخلاق مذهبی فرمان نابودی دیگران را میدهد، حتی آنانی که به عالم خداوندگاری باور دارند اما نگرش آنان با مذهبیون متعصب متفاوت است. در اینجا، اخلاق مذهبی به ضد ارزش، ضد مقام انسانیت، مخالف مدارا و تساهل، مسدودکننده فرآیند یادگیری، و در حقیقت نیروی مهیب سرکوبگری تبدیل میشود که تحت هیچ شرایط نمیتوان آنرا پذیرفت.
اینگونه استدلالها را میتوان بیشتر ادامه داد. «اتیک» از محدودیتهای ذاتی در امان است. اتیک بطور عام ساختار اجتماعی است که از طریق همگرایی فراگیر ساخته شده و گفتمانی جهانشمول برای هدایت سرشتهای خردمند فراهم میآورد.
بر اساس نظام «اتیکال» کانتی (ایمانوئل کانت) هر نوع فرمانی برای هدایت زندگی باید از محاسبه سود و زیانهای فردی رها بوده و از فرمان مطلق عقل عملی، که برای همه سرشتهای خردمند قابل درک و دریافت است، برخیزد. انسانهای خردمند به دلیل ذات عقلانی خود میدانند که راه و روش زندگی انسانی چیست، و این راهی است که از باور به انسانیت سرچشمه میگیرد. یعنی باور به اصل انسانیت، و صرف نظر از اینکه انسان در عالم شخصی خود چه اعتقاداتی را برای یافتن خویشتن خویش دنبال میکند. بر اساس «اتیک»، به عنوان گفتمان همگرایی اجتماعی، اگر کاری خوب است، انسان آنرا به دلیل همان فرمان عقل در مییابد، و اگر کاری بد است، به این دلیل است که در تناقض در فرمان عقل برای احترام به اصل انسانیت است. در «اتیک»، پاداش و مجازات جایی ندارد، زیرا همه آفریدگان خردمند آنرا به دلیل ذات عقلانی خود ادراک میکنند. هرگاه این اتیک پا به عرصه اجتماعی بگذارد، حدود اجرایی آنرا قانون مدنی تعیین کرده و حقوق و آزادیهای اساسی عصارههای آنرا به وجود میآورند. به همین دلیل، اتیک، علم و اصول رفتار اجتماعی در جامعه سکولار را تعریف و تعیین کرده، و به دلیل سرشت اجتماعی ساخته شده خود، ماهیتی عام و جهانشمول پیدا میکند، صرف نظر از اینکه افراد جامعه چه اعتقادات دینی دارند.
شرارت و نه اخلاق دینی
قضاوت نسبت به عمل اخلاقی، یکی از چالش برانگیزترین موضوعات فلسفی را در اندیشههای کانت شکل بخشیده است. در کتاب «مذهب در چارچوب عقل»[۱۳] کانت این پرسش را به بحث میگذارد که اگر خداوند مهربان و کامل است، چرا شیطان و عمل شیطانی را به وجود میآورد؟! پاسخ را شاید بتوان اینگونه توضیح داد که از نقطه نظر روش قیاسی، آنگونه که الهیون مذهبی توضیح میدهند، خداوند به انسان اراده آزاد میدهد تا او راه خود را برگزیند. بنابراین شیطان مولود اراده خداوند نیست بلکه این انسان است که عمل شیطانی را با اراده آزاد خود ایجاد کرده است. از نقطه نظر روش استدلال استقرایی نیز، عمل شیطانی میتواند از طریق مشاهده و تجربه، انسانهای خردمند را برانگیزد تا فکر کنند که چرا نباید مرتکب اقدامات نادرست بشوند. البته پاسخ کانت با این توضیحات متفاوت است. کانت از نقطه نظر الهیات به «مذهب پاکگرایان» تعلق خاطر دارد و بر همین اساس میتواند بپذیرد که انسانها به دلیل گناه اولیه، گرایشی طبیعی به طرف امور نادرست و شیطانی دارند. اما برای عبور از محدودیتهای این نگرش دینی، عمل شیطانی را به اراده آزاد خود فرد ارتباط میدهد. پیشتر از این در کتاب «بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق»[۱۴] توضیح میدهد که موضوع عمل اخلاق اساساً هیچ نیازی به بحث خداوند ندارد. بلکه انسان دارای این استعداد ذاتی است که فرمان اخلاق و پارسایی اجتماعی را به لحاظ عقلانی دریافت کند. بنابراین اگر هم بتوان به گرایش ذاتی بشر به شرور بودن اعتقاد داشت، منظور این است که آن گرایش به این دلیل به وجود میآید که فرد از فرمان عقل خود را جدا میسازد. در نتیجه، بنای هویتی خود را بر اساس محاسبه امتیازات و نیز منافع فردی استوار میگرداند. دقیقا همین انحراف است که قانون جهانشمول اخلاق اجتماعی را زیر پا گذاشته و فرد را به خودپرستی کشانده، و در نتیجه شخصیت اجتماعی او را فاسد میسازد. به همین دلیل، منبع شیطان و امور نادرست را باید در همان ناسازگاری اراده انسانی با فرمان عقل جستجو کرد. این ناسازگاری را کانت «شیطان رادیکال»[۱۵] مینامد.
اما میتوان با ایجاد تغییراتی بنیادین در اندیشه، به این گرایش به شرّ و شیطان غلبه کرده و به تدریج به اصلاح در شخصیت و رفتارها دست یافت. منظور این است که بدون اصلاح اولیه یعنی تغییرات بنیادین در اندیشه نمیتوان شخصیتهای اجتماعی را اصلاح کرده و جامعه را به صلاح و آرامش رساند. این نگرش اصلاحگرایانه توضیحاتی بیشتر را اقتضا میکند. کانت میخواهد بگوید که اگر تمایل به شرّ و شیطان پیدا میشود به این دلیل است که فرمان اخلاق نادیده گرفته میشود. در حقیقت فرد به لحاظ شخصیتی و یا منش اخلاقی خوشرفتار و پرهیزگار، اصل اخلاقی احترام به انسانیت را برای هدایت زندگی خود آگاهانه و خردمندانه انتخاب میکند. اما هرگاه حفظ منافع فردی و یا خودخواهی جای این ویژگی شخصیت اخلاقی را بگیرد طبیعتاً دیدگاه شرورانه جانشین آن میشود. به همین دلیل کانت توضیح میدهد که سرشتهای خردمند باید هر معیاری برای قضاوت و رفتار در زندگی خود را تابع قانون مطلق اخلاق سازند نه اینکه قضاوت اخلاقی تابع مقتضیات زندگی و حساب و کتاب منافع فردی باشد. به سخن بهتر، همه آدمیان دارای این توان اخلاقی هستند و میتوانند آگاهی داشته باشند که راهی جز پرورش شخصیت اجتماعی پرهیزگارانه برای حیات انسانی شرافتمندانه وجود ندارد. حال اگر گرایش شیطانی در وجود انسان به وجود آید به این دلیل است که انسانیت او آسیب دیده است. برای عبور از این آسیبدیدگی میبایست بار دیگر به ضرورت شکوفایی انسانی او دقت نمود تا راه را بر رفتار شیطانی مسدود ساخت. انسان در برخورداری از ظرفیت عقلانی خویش میتواند آزادی اندیشه را تجربه نموده و آنرا با عقل عملی پیوند دهد تا در مسیری قرار گیرد که در آن احترام اصل انسانیت و عمل به آن اصل غیرقابل انکار حیات انسانی خواهد بود. برای این کار همواره بایستی به نیت خوب و اراده خیر برای اقدام کردن بر اساس اصل انسانیت توجه کرد. نیت و اراده خوب و خیر تنها امر مقدسی است که میتواند روح انسانی را در پرتو حمایت خود قرار دهد؛ یعنی ارادهای مقدس برای اندیشیدن خردمندانه مستقل در جهت احترام و اقدام بر اساس اصل انسانیت.
در پرتو این نوع نگرش است که ضرورتا میبایستی با عبور از محدودیتهای اخلاق مذهبی، اصول رفتار اجتماعی را را که از تجربه تغییرات بنیادین در اندیشه شده است، مبنای اصلی گفتمان اجتماعی قرار داد. در حقیقت، اگر قرار باشد هر نوع انقلابی برای اصلاح امور در جوامع استبداد زده انجام پذیرد، راه رسیدن به آن در اندیشه عقلانی انسانهاست وگرنه انقلابات فیزیکی، همانگونه که از انقلاب فرانسه یا انقلابهای دیگر مشاهده میشود، در نهایت فرجامی جز ترور و سرکوب دگراندیشان نخواهد داشت. برای دستیابی به اصول رفتار اجتماعی که بازتاب منش اخلاقی انسان است، باید به همان عقلانیت مستقل انسانی مراجعه کرد که میتواند بر گرایش شیطانی پیشی گیرد. اما در نظر داشته باشیم که تنها انقلاب فکری کافی نیست. بلکه فرآیندی عملی برای تحقق آن انقلاب نیز اجتنابناپذیر است. انقلاب در اندیشهها باید با تجربه انسانی در صحنه حیات اجتماعی و سیاسی پیوند پیدا کند. در حقیقت، اصل مقدس اراده انسان خردمند میتواند او را در مسیر تعالی اخلاقی اجتماعی قرار داده و در نتیجه این توانایی را دارد تا بر رذالتها و گرایشهای شرورانه غلبه کند. در اینجاست که باز دیالوگ سقراط به ذهن خطور میکند که عمل اخلاقی صحیح آن است که در ذات خود نیکو و اخلاقی است، و نه عملی که توسط مذاهب تصدیق شده و اعتبار پیدا کرده است.
ناتوانی ذاتی اخلاق دینی
با توضیحاتی که ارائه شد، اخلاق دینی به عنوان معیار راهنمای عمل اجتماعی، در ماهیت خود به چالش کشیده میشود. اخلاقی مذهبی داعیه تشخیص خوب از بد را دارد. اما این داعیه غیرقابل اثبات است زیرا معیار و ملاک تشخیص آن عقلانی و انسانی نیست بلکه از اعتقاد و ایقان به عالم غیب سرچشمه میگیرد. در نتیجه این ناتوانی ذاتی، اخلاق مذهبی در بهترین حالت ممکن باورمندان را به زهد و گوشهنشینی فراخوانده و نقش فعال اجتماعی را از آنان میگیرد، و در بدبینانهترین حالت ممکن، به ابزاری برای حذف و یا سرکوب دیگران تبدیل میشود. علاوه بر این، همان باورهای مذهبی، با فرهنگهای جوامع مختلف میآمیزد، و به سرعت از منابع الهی ثابت خود فاصله میگیرد. به همین دلیل است که باورمندان به دیانت خاصی به گروهها، دستهها و تفاسیری متفاوت و حتی متعارضی که توسط آنها صورت میگیرد، تقسیم میشود. اخلاق مذهبی حتی در جامعه باورمندان خود نیز مرزهای جدایی ایجاد کرده و جامعه را به انشقاق میکشاند. بنابراین نمیتواند به نیازهای پیوسته در حال دگرگونی جوامع پاسخ گوید.
«اتیک» یا «اصول رفتار اجتماعی» به دلیل ماهیت ساخته شده خود جهانشمول است و در نتیجهی عدم پیوستگی خشک با هر نوع نگرش الهیاتی میتواند به سرعت در پرتو انتظارات و نیازهای جامعه تحول یافته و طبیعتی پویا داشته باشد. برخلاف اخلاق که از مورد به مورد مواضع متفاوتی را اتخاذ میکند، اتیک اما گفتمانی فراگیر به وجود میآورد که توانایی عبور از مرزهای اعتقادی را دارد. به عنوان مثال، یک پزشک، یک استاد دانشگاه، و یا یک حقوقدان، صرف نظر از اینکه به چه آیین و باور مذهبی خاصی وابسته میباشد، بر اساس «اتیک» میتواند رفتار خود در جامعه را تنظیم و در پرتو انتظارات اجتماعی به وظایف خود عمل نمایند. به همین دلیل اتیک با مقتضیات جامعه سکولار درآمیخته و از محدودیتهای اخلاق مذهبی به سرعت عبور میکند. در حقیقت، اتیک تأملی فلسفی و انتقادی نسبت به ماهیت امور دارد، و به همین دلیل فرد انسانی در آن اهمیت مرکزی دارد. علاوه بر این اتیک تلاشی جمعی است برای رسیدن به توافقی فراگیر در خصوص بایدها و نبایدها. از این رو هیچکس از دایره شمول آن خارج نمیشود. در حالی که اخلاق مذهبی از نوع یقین و ایقان است، اتیک اما ذاتاً عقلانی و انتقادی و همواره معطوف به تغییر برای تامین خیر همگانی است. فرضاً اخلاق مذهبی به آیین کمک به فقرا فرا میخواند و آنرا راهی در جهت کسب فضایل الهی تصور میکند که پاداش آن نزد خدواند قرار دارد. اتیک این پرسش را مطرح میسازد که اصلا چرا فقر و نابرابری وجود دارد، و با این نگرش انتقادی جامعه را به مبارزه با علل ساختاری فقر و نابرابری فرا میخواند.
نتایج برآمده از اخلاق مذهبی جدایی ایجاد میکند و نمیتواند همگرایی بر سر اصول مورد توافق جامعه به وجود آورد. اما اصول برآمده از اتیک، همه باورهای فردی را به ملاحظات اجتماعی پیوند میدهد. به عنوان مثال، فضیلت و پارسایی در اخلاق مذهبی جای خود را به فضایل اجتماعی شامل حقیقتجویی، احترام به حقوق دیگران، و نیز عدالت اجتماعی میدهد. از این رو اتیک آیین رفتار مساواتطلبانه است و به همین دلیل میتواند نظم اجتماعی را به پایداری و انسجامی عمیق بکشاند. همین ویژگی اتیک باعث میشود تا برخلاف اخلاق مذهبی، باورمند به مبارزهای بیامان برای مساوات و عدالت برخیزد. اخلاق مذهبی در بهترین شرایط ممکن میکوشد درمانی برای تخفیف آلام و دردهای اجتماعی ارائه نماید. اتیک اما متعهد به رفع هر نوع بیماری و تباهی است و از این نظر روح پیشگیرانه و سازنده دارد.
*دکتر محمود مسائلی بنیانگذار و دبیرکل افتخاری اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل؛ با مقام مشورتی نزد سازمان ملل متحد؛ بنیانگذار و مدیر مرکز مطالعات عالی حقوق بشر و توسعه دمکراتیک؛ اتاوا؛ کانادا
[۱] Morality, morals
[۲] Subjective preference
[۳] Ethics, sometime called ethics interchangeably
[۴] Conservative reactionary
[۵] Teleological
[۶] Cosmology
[۷] Hortatory negative
[۸] Sober Sufism
[۹] Intoxicated Sufism – Drunk Sufism
[۱۰] Overlapping consensus
[۱۱] نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
[۱۲] وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّ
[۱۳] Kant, I. (1793). Religion within the Limits of Reason Alone
[۱۴] Kant, I. (1785). Groundwork of the Metaphysics of Morals
[۱۵] Radical evil