محمود مسائلی – این مجموعه نوشتار از کتابی با عنوان «مبانی حق و آزادی در نظریه سیاسی بینالمللی» انتخاب شده و از این پس با تغییرات و اصلاحاتی در اختیار شما قرار میگیرد. هرچند که این کتاب برای استادان و دانشجویان این رشته تهیه شده، اما سعی کردهام تا جایی که ممکن است مباحث آن را به زبان ساده بازنویسی کنم تا برای همه علاقمندان قابل درک باشد.
پیشگفتار
این سخن نوید افکاری کشتیگیر قهرمانی است که توسط جمهوری اسلامی اعدام شد: «همه بدانند که در قرن بیست و یکم با اینهمه هزینه و ساز و کارهای حقوق بشری، سازمان ملل، شورای امنیت و غیره، یک انسان بیگناه در حالی که با تمام توان خویش تلاش کرد و جنگید تا صدایش را بشنوند، اعدام شد.»
سخنانی ساده ولی عمیقا تأملبرانگیز از زبان یکی از شناختهشدهترین مبارزان و قربانیان نقض حقوق بشر و نیز قهرمانی که به یکی از نمادهای عدالتخواهی تبدیل شده است. سخنانی که باید آن را نقطه مرکزی همه تحلیلها و چالشها در خصوص حقوق بشر دانست.
اگر حقوق بشر آزادیبخش است و اگر جهانیان حقوق بنیادین از جمله حق آزاد بودن را بهرسمیت شناختهاند، چرا هر روز نظامهای سلطهگر قربانی بیشتری میگیرند؟
چرا صدای بزرگترین کشورهای حامی حقوق بشر جهان در تب و تاب منافع سیاسی و یا اقتصادی به خاموشی گراییده است؟
چرا مدافعان حقوق بشر که به درستی و دلسوزی برای حقوق بشر مظلومان و ستمدیدگان مبارزه میکنند، به تناقضات ذاتی نهفته در گفتمان جاری حقوق بشر توجه کافی ندارد؟
چرا مصلحان مصلحتاندیش، عاقلان عاقبتاندیش، فیلسوفان سفسطهگر، خداباوران بتپرست، دینداران دینفروش، عارفان گوشهگیر و زاهدان مصلحتاندیش شدهاند؟
چگونه میتوان با همه ساز و کارهای حقوق بشری چشم به روی مرگ تدریجی و ناپیدای میلیونها قربانی نظامها و ساختارهای پیدا و ناپیدای ضدبشر فرو بست؟
اگر این پرسشها بذرهای ناامیدی را به دلها فرو مینشاند، کدامین بدیل را میتوان برای حمایت از مظلومان و به حاشیه راندهشدگان راه مبارزه برای آزادی و رهایی قرار داد؟
آیا به دلیل ناکارآمدی قوانین حقوق بشری باید به یکباره این گفتمان بشارت دهنده آزادی را فراموش کرد؟
اینگونه پرسشها سالهاست ذهن مرا در درسهای حقوق بشری به خود مشغول کرده بود. تدریس در حوزههای مختلف و زوایای متفاوت تحت عناوین “فلسفه حقوق بشر”، “سیاستهای حقوق بشر”، “حقوق بشر بینالمللی”، “حقوق بینالملل”، و در نهایت “حقوق بشر و اصول اخلاق جهانی” در دانشگاههای سنت پل، کارلتون، آتاوا و ایران آکادمیا، این فرصت را فراهم آورد تا با دقت بیشتری در خصوص گفتمان حقوق بشر تأمل داشته و ضرورت تحلیل پیچیدگیهای عمیق آن نیز مورد واکاوی قرار گیرد. بنابراین همواره این ذهنیت مطرح بود که چگونه میتوان اندیشهها را از گرفتار آمدن در قالبهای از پیش تعیین شده رها ساخت و آنها را به گونهای تنظیم کرد که از یکسو امید برانگیزد، و از دیگرسو پرسشهای جدی در برابر کاستیهای آن مطرح سازد، و در عین حال اندیشهها را نیز به سوی بدیلهای ناشناخته معطوف نماید.
چشماندازهای کهن
کوفی عنان دبیرکل اسبق سازمان ملل گفته است: «همه ما میدانیم که مشکلات چیست و همه میدانیم که چه قولهایی برای برطرف ساختن آنها دادهایم. آنچه هماکنون لازم است اعلامیهها یا وعدههای بیشتری نیست، بلکه اقدام برای تحقق وعدههای داده شده است.»
حقوق بشر به عنوان گفتمان، دیسکورس و یا مقولهای آزادیبخش برای حفاظت و پیشبرد حقوق ستمدیدگان و مظلومان در مقابل استبداد سیاسی، سلطه طبقاتی و اقتصادی و تصلب فرهنگی، جزماندیشی و خشکمغزی و در یک سخن تنظیم رابطهای عادلانه میان حکومتکننده و حکومتشونده، مورد توجه جهانیان قرار گرفته است. این استقبال عمومی از پیامهای انساندوستانهی حقوق بشر، عملا آن را به آیین نوین فراگیری برای احترام به آزادیهای اساسی و حقوق بنیادین انسانها تبدیل ساخته است به گونهای که روز به روز بر پیروان این آئین انسانی افزوده میشود. اما گستردگی دامنه، غنا و عمق، تنوع و گوناگونی موضوعات و پیامهای امیدآفرینی که این گفتمان را شکل بخشیدهاند و هر روز نیز بر تعداد و تنوع آنها افزوده میشود، همزمان تعریف حقوق بشر را با پیچیدگیهایی مواجه ساخته که به آسانی نمیتوان آن را در چارچوب فهم متعارف از این گفتمان توصیف نمود.
علاوه براین امروزه بیش از٢٠۰ مقوله حق در حیطه گفتمان حقوق بشر قرار میگیرند به گونهای که نمیتوان گفت حقوق بشر فقط به مفاهیم فردگرایانه حق برخورداری از آزادیهای مدنی و سیاسی محدود میشود. چنین گستردگی که در پرتو تحولات بنیادین جهانیشدن با چالشهای غیرمنتظرهای مواجه شده، کار تعریف حقوق بشر را مشکلتر ساخته است. آمیختگی گفتمان با سیاست قدرت، اقتصاد انحصارگرا و جریانات فرهنگی سودجو و استفاده ابزاری از آن برای اهداف سیاسی به ویژه سیاست خارجی و توجیه مقاصد سودجویانه و تجاوزگرانه از یکسو، و ابعاد فلسفی، روانشناسانه و معرفتشناسانه و اخلاقی آن از سوی دیگر بر عمق پیچیدگیهای آن افزوده است. بنابراین دامنه این گفتمان و بازتابهای آن بر حیات انسانی بیتردید فراتر از موضوعات حقوقی ملی و یا بینالمللی جاری است. این پیچیدگیها حتی دشوارتر از آن است که فقط از منظر فلسفی یا سیاسی و اقتصادی مورد مطالعه قرار گیرد. از این رو گفتمان و داعیهها و تحولات را میبایست به شکل فرارشتهای[۱] مورد بررسی قرار داده و با توجه به ابعاد اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی که تحولات آن را شکل بخشیدهاند و نیز چالشهایی که در برابر آن قرار دارند، بهویژه چالش شرایط ناشی از جهانیشدن، آن را به بحث و گفتگو گذاشت.
پیام و وظیفه آزادیبخشی حقوق بشر آنگونه که در ادبیات و رویههای جاری مورد نظر و توجه قرار گرفته، موضوعی است که شروع آن را باید در تصویب اسناد بینالمللی حقوق بشر که در سالهای نخست بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفتند، جستجو کرد. شایان ذکر است که عقاید آرمانگرایانه مرتبط با آزادیهای اساسی و حقوق بنیادین انسان از گذشتههای دور به اشکال مختلف مورد اذعان پارهای از جوامع بوده است. منشور کوروش کبیر برجستهترین نمونهی تاریخی ضرورت احترام به حقوق بنیادینی را که در قانون حقوق بشر بینالمللی امروزین تصریح شدهاند مورد تصدیق قرار میدهد. ارتش کوروش کبیر در سال ۵۲۳ قبل از میلاد وارد بابل شد. این واقعه نه یک فتح سرزمینی و کشورگشایی، بلکه به عنوان برگی از بشردوستی در تاریخ ثبت شده چرا که فرامین و اقدامات انساندوستانه کوروش به سرعت به دنیای آن زمان از جمله یونان راه یافت. این آوازه انساندوستی به ویژه توسط مورخان یونانی همواره ستایش شده است. هرودوت او را رهبری با مروت و پدر پارسیان، افلاطون او را رهبر بزرگ یونانیان، یهودیان و مسیحیان او را رهاییبخش مردمان بابل، بشارتدهنده صلح و منجی موعود دانستهاند.
فرامین کورش کبیر را که بر لوح بابل نوشته شده باید به درستی منبع الهام گفتمان حقوق بشر امروزین دانست. از جمله دستاوردهای روش و منش انساندوستانه کوروش کبیر در حکومتداری را میتوان در رفتار جوانمردانه، پرهیز از خشونت، حمایت از مردم صرف نظر از نوع قومیت و دیانت آنان، مهربانی با مردم، بر تاکید او بر آزادی برخورداری از مالکیت خصوصی، آزادی وجدان و مذهب، ممنوعیت بردهداری و دادخواهی از مظلومان و از همه مهمتر اصل آزادیهای فردی به شرط عدم ایجاد زیان و آسیب برای دیگران اشاره کرد. این ویژگیهای فرماندهی، بیتردید در زمانی که اساس مفهوم حق و انسانیت نمیتوانست در سیاستگذاریهای اجتماعی و سیاسی جایی داشته باشد، سنگ بنای اعتقادی را گذاشت که امروزه اعلامیه جهانی حقوق بشر آن را اساس و پایه ضرورت احترام به کرامت و حیثیت انسانی و سرچشمه همه اندیشههای حقوق بشری و از همه مهمتر اساس صلح عادلانه میان ملتها میداند.
در جهانِ اندیشهی فلسفی، افلاطون شاید صاحبنامترین فیلسوفی باشد که اهمیت آزادی و برخورداری از حقوق انسانی را معیار سنجش ارزشهای رفتاری و مهمترین منبع الهام برای نظامهای سیاسی سالم و عادلانه میداند. در کتاب «جمهوریت»، از زبان سقراط، افلاطون این استدلال را مطرح میسازد که انسان اساسا ظرفیت و توانایی فهمیدن اینکه چه چیزی خوب و خیر است را دارد. به نظر او خوب بودن یک ویژگی نیست، بلکه در هر موضوعِی یافت میشده و به عبارتی همگانی است. همه آنهایی که پایبند به اصول اخلاقی هستند، انسانهای خوب هستند، چرا که به دلیل ذاتی خوب بودن همواره از شرایطی که خوبی ایجاد میکند محافظت میکنند. از این زاویه دید، میتوان استدلال کرد که خوب بودن و الزام اخلاقی به پرورش خوبیها و ضرورت احترام به حقوق بشر اجتنابناپذیر میشود. هر آنکه آراسته به صفات نیک انسانی است، فرد خوبی است که همین خصیصه را میتواند در دیگران برانگیزد. اینان هرگز اعتقادات و ارزشهای اخلاقی را وسیلهای برای آزار دیگران قرار نداده، و به درستی واجد دریافت صفت انسانی هستند. در این دیدگاه، مفهوم خوب بودن با ویژگیهای انسانی مانند تکریم ارزشهای اخلاقی و پرورش آن در خویش، کار صحیح انجام دادن، عدم ایجاد اذیت و آزار برای دیگران، و در نتیجه عدالتجویی، ویژگیهایی هستند که فرد را واجد انسان بودن میسازند. به اصطلاح معروف فرهنگ فارسی، انسانهای خوب آنانی هستند که مردم از چشم، زبان، و کردار آنان در اماناند. افلاطون در همان کتاب «جمهوریت» توضیح میدهد که اینان کسانی هستند که چشم بینا داشته و با بصیرت به دیگران مینگرند چرا که ذهن و اندیشه آنان با صفت خوب بودن آراسته است. درواقع در شخصیت اینان اندیشه خوب و باورهای اخلاقی به یکدیگر آراستهاند و به همین دلیل جز خوبی کار دیگری انجام نمیدهند. اینان مسئول و حافظ خوب بودن هستند. در شرایطی که این نیکیها در وجود انسان پرورش مییابد، جامعهای شکل خواهد گرفت که در آن فضایل انسانی پرورش یافته، همه امور بر معیار خوب بودن توضیح اخلاقی یافته و اعتماد را در همگان بر میانگیزد.
اعلامیه آزادیهای مگنا کارتا[۲] توسط جان پادشاه انگلستان در سال ۱۲۱۵ نیز در شناسایی آزادیهای فردی شامل مصون بودن از دستگیری و زندانی شدن بدون ارتکاب جرم، از دیگر اسناد تاریخی است که بخش کوچکی از حقوق اساسی فردی را به نمایش گذاشته است. البته آنهایی میتوانستند از آزادی برخوردار باشند که با معیارهای طبقاتی آن زمان آزاد شمرده میشدند. و اینان فقط بخش کوچکی از جمعیت انگلیس قرون وسطا را تشکیل میدادند. این در حالیست که اکثر مردم آن زمان رعایایی بودند که روی زمین ملاکان بزرگ بدون برخورداری از هیچ حقوق انسانی کار (بردگی) میکردند. در آن نظامهای ارباب و رعیّتی، رعایا اساسا سفلههایی[۳] به حساب میآمدند که برای عدالتجویی فقط میتوانستند به داوریهایی که اربابان آنها تشکیل میدادند مراجعه نمایند.
در قرن هجدهم، کنگره ایالات متحده به رهبری توماس جفرسون[۴] اعلامیه استقلال را تصویب کرد. از نقطه نظر تکوین اندیشههای فلسفیِ پیشبرندهی مفهوم حقوق بشر، این اعلامیه به دو نکته کلیدی حقوق فردی و حق مردم برای انقلاب پرداخته بود. مقوله حقوق فردی به ویژه بر انقلاب فرانسه تأثیر گذاشت.
به دنبال این اعلامیه، قانون اساسی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۷ برگ دیگری بر تلاشهای تاریخی برای احیای حقوق انسانها افزود. به موجب این قانون اساسی که مهمترین و قدیمیترین سند قانون اساسی در جهان است، با محدود کردن اختیارات دولت فدرال ایالات متحده، ضرورت حمایت از حقوق کلیه شهروندان، ساکنان و بازدیدکنندگان در قلمرو آمریکا تایید شده است.
علاوه بر این، منشور حقوق بشر سال ۱۷۹۱ حقوق آزادی بیان، آزادی دین، حق نگهداشتن و حمل اسلحه، آزادی اجتماعات و آزادی دادخواست نیز مورد توجه قرار گرفته است.
جستجو و توقیف بیدلیل خانهها و متعلقات مردم، مجازات بیرحمانه و خودسرانه و اجباری، محرومیت از زندگی توسط دولت و تلاش برای استقرار دینی خاص، علیه حقوق بنیادین مردم، از دیگر مواردی بود که در این اعلامیه به رسمیت شناخته شده بود.
در زمینه قضایی نیز فرآیند تاکید شده بود که پروندههای جنایی مستلزم کیفرخواستی از سوی یک هیئت منصفه عالی، دادرسی عمومی سریع و حضور هیئت منصفه بیطرف میباشد.
اینگونه تحولات راه را برای ظهور گفتمان حقوق بشر نهادینه شدهای که با عنوان «حقوق بشر بینالمللی» شناخته میشود، و از زیرشاخههای حقوق بینالملل است، هموار نمود. در نوشتاری که در ادامه این بحث در اختیار شما قرار میگیرد، چگونگی تحول از این پیشزمینههای تاریخی به سوی نهادینه شدن حقوق بشر توضیح داده خواهد شد.
*دکتر محمود مسائلی استاد بازنشسته روابط و حقوق بینالملل، دانشگاههای آتاوا و کارلتون و دبیرکل اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل با مقام مشورتی دائم نزد ملل متحد
[۱] Transdisciplinary
[۲] Magna Carta Libertatum; a royal charter of rights agreed to by King John of England at Runnymede, near Windsor, on 15 June 1215
[۳] Villains
[۴] Thomas Jefferson (April 13, 1743 – July 4, 1826), the third president of the United States of America