اکنون، یک سال بعد؛ اگر آنها امروز می‌بودند….

یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ برابر با ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۳


ایران، هفته‌ی سوم شهریورماه ۱۴۰۱
جامعه ملتهب و حساس نسبت به خبر ضرب‌ و جرح منتهی به کما رفتن یک دختر جوان در تهران از سوی مأموران گشت ارشاد.

۲۵ شهریور ۱۴۰۱. تهران. بالاتر از میدان آرژانتین، خیابان الوند، تجمع اعتراضی مردم مقابل بیمارستان کسری و دخالت سریع نیروی انتظامی و مأموران امنیتی و بازداشت شماری از معترضان، ساعاتی پس از جان‌ باختن مهسا امینی، تجمعی که سرآغازخیزش بزرگ ملی ۱۴۰۱ شد.

شهروندان به ستوه آمده در شهرهای مختلف به پا خاستند. و خشم و نارضایتی انباشته از جمهوری اسلامی همچون سیلی خروشان به خیابان‌ها ریخت. همه‌ی ایران، همدل و همصدا و یکپارچه، علیه حکومتی که ۴۳ سال امنیت و رفاه و کرامت و غرور و آزادی و زندگی ایرانیان را به سخره گرفته…

ماشین سرکوب جمهوری اسلامی به کار افتاد.

طی چهار ماه
دست‌کم ۵۴۰ تن از جمله ۷۴ کودک و نوجوان زیر ۱۸ سال جان باختند
هزاران نفر مجروح و هزاران تن بازداشت شدند
 بیش از ۱۰۰ شهروند در دادگاه های حکومتی با خطر اعدام روبرو و هفت جوان معترض در شهرهای مختلف اعدام شدند
و شماری از بازداشت‌شدگان پس از آزادی به طرز مشکوکی جان باختند.

اکنون، یک سال بعد،
صدها جان جوان با هزاران امید و آرزو اگر می‌بودند… 

آیلار حقی ۱۳۷۸ – ۲۵ آبان ۱۴۰۱، تبریز
آیلار اگر امروز می‌بود در حال اتمام دوره پزشکی عمومی بود. او شاید به گشایش مطب یا به ادامه تحصیل در تخصص مورد علاقه‌اش فکر می‌کرد. 

مهرشاد شهیدی ۶ آبان ۱۳۸۱ – ۵ آبان ۱۴۰۱، اراک
مهرشاد اگر امروز می‌بود یک گام دیگر به تبدیل شدن به یک سرآشپز معروف نزدیک شده بود. او با جادوی مزه‌های زندگی می کرد و چه بسا در یکی از چند رشته ورزشی که بطور حرفه‌ای دنبال می کرد مدال می‌آورد. 

حنانه کیا ۱۷ بهمن ۱۳۷۸ – ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، نوشهر
حنانه اگر امروز می‌بود شاید مراسم ازدواج‌اش را برگزار می‌کر و خانه و زندگی پر از عشق خودش را می‌داشت. شاید این روزها به فکر مادر شدن می‌بود. 

کیان پیرفلک ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ – ۲۵ آبان ۱۴۰۱ ، ایذه
کیان اگر امروز می‌بود، ۱۰ ساله شده و قایق‌های دیگری ساخته بود، نهال‌های بیشتری کاشته بود، آزمایش‌های علمی بیشتری انجام داده بود و یک سال دیگر برای آرزویش، مخترع شدن، تلاش کرده بود. 

غزاله چلابی ۱۳ مرداد ۱۳۶۸ – ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، آمل
غزاله اگر امروز می‌بود، حتما به قله‌های بیشتری صعود کرده بود و با چشمان درخشانش بر قله‌های ایران به سرزمین‌اش می‌نگریست و نفس تازه می‌کشید و زندگی را جرعه جرعه می‌نوشید. 

خدانور لجه‌ای ۱۰ مهر ۱۳۷۴ – ۱۰ مهر ۱۴۰۱، زاهدان
خدانور اگر امروز می‌بود، حتما تا الان با نامزدش ازدواج کرده بود. قلب خواهرش از حرکت باز نایستاده بود و خودش در هر عروسی و بزمی در شهرش دوچاپی و سه‌چاپی می‌رقصید و به طرزی شگفت‌انگیز شادی می‌آفرید. 

اینها همه در سراسر ایران به میدان آمدند و جان و تن و گوشت و پوست و استخوان را سپر سرکوب‌های وحشیانه کردند؛ برای آزادی، برای آبادی، برای میهن. آنها زندگی دادند که زندگی در ایران بماند. که ایران بماند.

اکنون، یک سال بعد،
در سالگرد یک جنبش ملی که چشم جهانیان را خیره کرد
ایرانیان در داخل و خارج کشور می‌گویند:
من و تو، همه ما، باید با پذیرش مسئولیت ملّی و شهروندی، برای ایران، برای زن زندگی آزادی، برای مرد میهن آبادی، برای امیدها و زندگی‌های از دست رفته جانباختگان، برای نوزادان و کودکان و جوانان فردا، به میدان‌ بیایم… 

لینک مستقیم به ویدئو

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۳ / معدل امتیاز: ۴٫۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید