نمانیم کین بوم ویران کنند

چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ برابر با ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳


نادر کاکاوند – همانگونه که همه می‌دانیم در روز شنبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۳ در شهرهای مختلف جهان گرد هم می‌آییم تا سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی (دختر ایرانزمین) را کنار یکدیگر باشیم و به همگان بگوییم که چه بر سر آن دختر نازنین آوردند، پس از آن جنایت چه میزان دروغ گفتند و چگونه موجب شدند که خشم فروخورده ملت ایران لبریز شده، به خیابان‌ها بریزند و یکصدا خواهان سرنگونی رژیم حاکم بر ایران شوند.

جمهوری اسلامی تلاش زیادی کرد تا این جنایت را کتمان کند، ولی با سرکوب‌های گسترده پس از آن قتل که تعداد زیادی از ایرانیان را در خیابان‌ها کُشته، چشمان بسیاری کور، بسیارانی را در بازداشتگاه‌ها تا سرحد مرگ شکنجه کردند و تعداد زیادی را به زندان‌های درازمدت و تبعید از شهر و دیار خود فرستادند، بر ایرانیان، مردم و دولت‌های خارجی ثابت شد که کار، کارِ خود رژیم است.

برای یادآوری بد نیست در اینجا یک برگشت کوتاه به گذشته ایران، به همان روزهای پا نهادن اهریمن (آیت‌الله خمینی) و یارانش به کشور داشته باشیم. همان شب‌هایی که در بیدادگاه‌های چند دقیقه‌ای مدرسه رفاه، امرای ارتش شاهنشاهی ایران را محکوم به اعدام کرده، دسته دسته آنها را به جوخه مرگ می‌سپردند و در همان هنگام سازمان‌های مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی خلق، حزب توده، نهضت آزادی، هیات‌های موتلفه و هر آنکس که دل در گرو انقلاب نهاده بود به شادی و پایکوبی می‌پرداختند.

بسیاری از آن گروه‌ها و احزاب انقلابی پا را از این خونخواری‌ها فراتر نهاده، به دژخیمانی مانند خلخالی، محمدی گیلانی و… سرکوفتِ کم‌کاری می‌زدند و خواستار اعدام‌های بیشتر و بیشتر می‌شدند!

آری، خون جلوی چشمان آنها را گرفته بود.

آنها به خیال خام خود پس از زدن امرای ارتش شاهنشاهی و وابستگان آن رژیم، می‌خواستند قدرت را در دستان گروه خود قبضه کنند؛ ولی غافل از آنکه در جنگ گرگ‌ها بازی را به ملاها واگذار خواهند کرد.

پس از جنگ ۸ ساله ایران و عراق که بانیان اصلی آن خمینی و صدام بودند و موجب کشته و زخمی شدن میلیون‌ها تن از مردم دو کشور شدند، رژیم با ساده‌اندیشی می‌خواست در کنار سازندگی (که نطفه اصلی فساد بی‌اندازه جمهوری اسلامی از همانجا آغاز شد) با پیش بردن هر چه زودتر قتل‌های زنجیره‌ای در داخل و خارج از ایران، کشور را یکدست در اختیار خود بگیرد!

احمد میرعلایی، احمد تفضّلی، سعیدی سیرجانی، حمید حاجی‌زاده و پسر ۹ ساله‌اش (کارون)، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، پیروز دوانی، داریوش فروهر، پروانه فروهر و… در داخل کشور و در خارج از ایران هم فریدون فرخزاد، شاپور بختیار، عبدالرحمان برومند، کورش آریامنش، منوچهر فرهنگی و… را کشتند تا صدای ایرانیان را خفه کنند!

کجا می‌توان بُرد این درد را
ستمکاری ناجوانمرد را

پیامد این همه داغ و درفش و کشتار و محرومیت چه بود؟

در یک کلام: هیچ!

هر بهانه‌ای که به دست ملت می‌افتاد، برمی‌خاستند تا نشان دهند کورسوی امید در دل آنها زنده است و تا رسیدن به آزادی از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد.

پس از رای بالا به محمد خاتمی و دار و دسته اصلاح‌طلب او و ماجرای خونین کوی دانشگاه در تیر ۷۸، مردم همچنان به اصلاح نظام امیدوار بوده و در جنبش سبز به سال ۸۸ یک تلاش دیگر برای به دست آوردن آزادی کردند! حتی پس از سرکوب، کشتار، زندان و سرخوردگی در جنبش سبز باز هم در سال‌های ۹۲ و ۹۶ به مهره امنیتی نظام (حسن روحانی) رای دادند تا نشان دهند ملتی مسالمت‌جو و آرام در پی یافتن آزادی هستند.

ولی نشد که بشود. در اندک زمانی مشخص شد که همه چیز سراب و فریبی بیش نبود!

همانگونه که پیشتر اشاره شد، پس از پایان جنگ و روی کار آمدن دولت رفسنجانی با عنوان دروغینِ دولت سازندگی، فساد گسترده‌ مانند موریانه به تمام ارکان حکومت نفوذ کرد و این خود مزید بر علت شد که سفره ایرانیان هر روز کوچک و کوچکتر شود و در همان هنگام مردم ببینند که انگل‌زاده‌های رژیم در داخل و خارج از کشور در حال جولان دادن با پول و سرمایه ملی که متعلق به همگان است، هستند.

افزون بر نبود نان، آزادی و امنیت، مردم دیده‌اند که چگونه جمهوری اسلامی زیست‌بوم ایران که سرمایه ملی و همگانی است را تخریب می‌کند. اثری از تالاب گاوخونی نمانده، هامون و بختگان خشکیده، مرداب انزلی و تالاب میانکاله نفس‌های آخر را می‌کشند و در همین روزهایی که بسر می‌بریم، دریاچه ارومیه را هم به شوره‌زار تبدیل کرده‌اند!

آنقدر سدهای بی‌حساب بر رودخانه‌های کم‌جان و بی‌رمق ایران زده‌اند که همه جای کشور در حال خشک شدن است!

این تخریب بزرگ امکانپذیر نبود مگر با دروغی بزرگتر به نام «خودکفایی کشاورزی».

به خاطر همین مدیریت فاسد و رانتی، بهره‌برداری بی‌حساب و وحشتناکِ آب از دل زمین کرده، سطح آب‌های زیرزمینی را چند صد متر پایین برده و فرونشست زمین در جای جای کشور را به بیشترین میزان خود رسانده‌اند.

در بخش فرهنگ و هنر، رژیم جمهوری اسلامی تلاش فراوان داشته که از فردای پیروزی انقلاب اسلامی آن را اسلامیزه کند. بانوان خواننده پیش از انقلاب یا فراری و یا خانه‌نشین شدند. بسیاری از بازیگران سینما و تئاتر دیگر هیچگاه پروانه بازی کردن نیافتند. بسیاری از هنرها بدون کمک دولتی امکان رشد و بالندگی ندارند و رژیم با توجه به دانستن همین مورد کمک‌ها را قطع کرد تا کم‌کم آن هنرها کمرنگ شده و یا از بین بروند.

چند تن از هنرمندان خودفروخته درجه سه که تا پیش از انقلاب برای حضور در جشن هنر شیراز، جشنواره فیلم سپاس و یا جشنواره بین‌المللی فیلم تهران دست و پا می‌شکستند، پس از پیروزی انقلاب به کمک رژیم نوپای انقلابی رفته و بسیاری از هنرمندان درجه یک را خانه‌نشین و یا مجبور به ترک دیار کردند.

کوتوله‌ها جای امثال بهروز وثوقی، گوگوش، مرضیه، پرویز صیّاد، ناصر ملک‌مطیعی، نصرت کریمی، دلکش، پرویز یاحقی، هایده، مهستی، محمدعلی فردین، فریدون فرخزاد و… را گرفتند!

هنر خوار شد، جادویی ارجمند

از ورزش هم هر چقدر بگوییم، پایانی ندارد. بسیاری از ورزشکاران فراری شدند، یک تعداد را خانه‌نشین کردند و همان سیاست‌هایی که در بخش فرهنگ و هنر اجرا کرده بودند به ورزش هم منتقل کردند. سرداران سپاه را بر جای مدیران کاردان ورزش و باشگاه‌های پرسابقه و ریشه‌دار پیش از انقلاب نشاندند و از مدیرانی مانند دکتر محمدحسن رهنوردی، تیمسارها خسروانی و جهانبانی و مربیانی مانند حشمت مهاجرانی و بازیکنانی مانند ناصر حجازی به مدیران، مربیان و ورزشکارانی مانند سردار آجرلو، علی فتح‌الله‌زاده، مهدی تاج، علی پروین، نیما نکیسا، علیرضا دبیر، حسین رضازاده، عباس جدیدی و… رسیده‌ایم.

مسابقه با تیم‌های ورزشی اسراییل را در هر کجای جهان ممنوع کرده‌اند! اگر بدانند که با برد یک ورزشکار ایرانی، او در دور بعدی به حریف اسراییلی برمی‌خورد، آن ورزشکار بخت‌برگشته که سال‌ها برای پیروزی در میادین جهانی زحمت کشیده باید ببازد و یا اینکه ورزشکار ایرانی با تمارض و مصدومیت ساختگی و یا اضافه وزنِ کاذب نباید به دیدار ورزشکار اسراییلی برود! سیاستی نژادپرستانه و احمقانه که چند ورزشکار نترس و باشرف ایرانی آن را دنبال نکردند؛ ولی توسط حکومت برای همیشه از ورزش کنار گذاشته شدند!

آموزش و پرورش و آموزش عالی را گروگان ایدئولوژی خود گرفته‌اند. تمام تلاش خود را به کار گرفته تا کودکان ایران را از همان روزهای نخست ورود به مدرسه تحت تاثیر علوم دینی (آنهم شیعه تندرو) و آموزش‌های نفرت‌‌برانگیز خودشان قرار دهند. موسیقی و هنرِ اصیل هیچ جایگاهی در سیستم آموزشی ایران ندارند. ورزش و آموزش تندرستی هم در حد گذراندن یک ساعت در هفته برای فرزندان ایران است که بود و نبودش با یکدیگر برابر است! در کتاب‌های درسی چنان دروغ‌های شاخدار تاریخی، سیاسی و اجتماعی می‌نویسند که زبان از بیان آنها کوتاه است.

فرزندان ایران پس از ورود به دانشگاه هم همین گرفتاری‌ها را دارند. بجای آنکه دروس تخصصی رشته تحصیلی خود را یاد بگیرند، باید چندین واحد دروس ایدئولوژیک و حکومتی بخوانند. اساتید خوب و باتجربه یا امکان کار برایشان بسیار سخت است و یا اصلا ادامه تدریس آنها در دانشگاههای کشور لغو شده و اخراج می‌شوند و به تازگی هم خبر ورود پانزده هزار استاد حکومتی به سیستم آموزش عالی برای یکدست کردن دانشگاه‌ها را شنیدیم.

تبعیض حکومتی علیه بانوان ایران را هم که نگوییم، بهتر است. آنقدر تبعیض‌های گسترده از جمله در نوع پوشش، حق ارث، حق حضانت، پیدا کردن کار و… علیه بانوان وجود دارد که نیازی به یادآوری هزارباره نیست.

تبعیض سیستماتیک علیه مردم ایران که دینی جز شیعه دارند هم بر همگان آشکار و روشن است. آیین بهایی آشکارترین نمونه و سپس سنّی‌ها، یارسان، دراویش، کلیمیان و ارامنه هستند که از این تبعیض‌ها در رنج بسر می‌برند.

اکنون نوبت به این پرسش بنیادین می‌رسد که اگر کار، نان و امنیت کشور هر روز بیش از دیروز در معرض خطر باشد، آزادی نباشد، زیست‌بوم به سوی تخریب همه‌جانبه و گسترده برود، فرهنگ و هنر و ورزش را حکومتی و در اختیار ایدئولوژی حاکمیت قرار داده باشند، آموزش و پرورش و آموزش عالی گروگان حکومت باشند، تبعیض علیه بانوان وجود داشته باشد، باورمندان به دیگر آیین‌ها بجز شیعه در زیر ضرب و زور و یا تبعیض باشند، دلیلی برای سکوت وجود دارد؟

پاسخِ روشن و شفاف این است: نه!

مردم در دی‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸ ثابت کردند که برای پایان دادن به همین موارد به میدان آمده و خواستار براندازی یک رژیم تمامیت‌خواه و مطلق‌نگر شدند. سینه‌هایشان را سپر گلوله کردند تا یکبار دیگر به جهان ثابت کنند که میهن و آزادی‌اش بالاتر و برتر از هر چیزی است.

رویدادهای سال گذشته پس از قتل حکومتی مهسا امینی ادامه جنبش‌های براندازانه ۹۶ و ۹۸ بود. ما خوب می‌دانیم برای ضربه پایانی بر پیکر فاسد رژیم جمهوری اسلامی به چند گزینه مهم نیاز داریم؛ ولی این را هم درک کرده‌ایم که شعله را باید روشن نگهداریم تا دست آخر به پیروزی پایانی برسیم.

– ما نیازمند اعتصاب‌های گسترده در جای جای میهن (به ویژه صنعت نفت که شریان اصلی اقتصاد فاسد جمهوری اسلامی است) هستیم.

– ما نیازمند کنار گذاردن مماشات کشورهای غربی با جمهوری اسلامی هستیم. آنها نه تنها باید با اینها همکاری اقتصادی نکنند و رژیم را تحریم همه‌جانبه (درست مانند رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی) نمایند، بلکه دیگر برای این گروگانگیران حرفه‌ای پولی نفرستند که راه برای گروگانگیری بعدی بسته شود.

– کشورهای غربی باید سپاه فاسد پاسداران انقلاب اسلامی را درست مانند آمریکای دوران ترامپ در فهرست سازمان‌های تروریستی بگذارند تا بازوی سرکوبگر رژیم متوجه شود که پایان نزدیک است.

– کشورهای غربی باید با دقت هرچه تمامتر از ورود کاربدستان و عوامل رژیم و همچنین بستگان آنها به خاک کشورهایشان جلوگیری کنند. این یک خواست عمومی و مهم از سوی ایرانیان است.

– ما نیازمند حضور قشر خاکستری ایران در بخش پایانی جنبش هستیم.

– دست آخر نیازمند زمین گذاشتن سلاح توسط نیروهای فاسد و سرکوبگر جمهوری اسلامی هستیم که اگر این رخ ندهد، مردم جان به لب رسیده حق دفاع مشروع و خرابکاری شرافتمندانه را برای خود قائل خوهند بود.

پیروزی در این جنبش دور نیست؛ اگر ناخالصی‌ها را از خود بزداییم و به رهبران واقعی مانند شاهزاده رضا پهلوی که واقعا دل در گرو میهن دارند، گوش فرا دهیم.

که گردون نگردد مگر بر بِهی
به ما بازگردد کلاه مِهی


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۳٫۶

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=330477