فیروزه نوردستروم- مدتی است که در شبکههای اجتماعی برخی کاربران ایرانی با هشتگهایی چون «اتباع بیگانه» یا «اخراج افغان» ضمن مقایسه مهاجرت نخبگان از ایران به ورود اتباع افغانستان به ایران و فعالیت آنها در مشاغل مختلف انتقاد میکنند. همزمان رسانههای داخلی و مقامات جمهوری اسلامی نیز با عنوان «اتباع بیگانه» و هشدار در مورد تغییر کامل بافت جمعیتی، قومی و مذهبی ایران نسبت به پیامدهای امنیتی افزایش روند ورود افغانستانیها به ایران پس از استقرار طالبان هشدار میدهند.
کیهان لندن دراین گزارش میدانی دیدگاههای چند شهروند ایرانی و همچنین افغانستانی ساکن ایران را در مورد موضوع افغانهراسی در ایران و مسائل مرتبط با آن بررسی کرده است. موضوعی که شیوهی برخورد مقامات و ناکارآمدی جمهوری اسلامی در ساماندهی مهاجران افغانستان در کشور نقش کلیدی در آن بازی میکند. آنهم در حالی که حکومت با سوء استفاده از وضعیت و ناچاری شماری از این مهاجران از آنها به عنوان گوشت دم توپ در «لشکر فاطمیون» استفاده کرده و با تطمیع و وعده و وعید آنان را در گروههای شبهنظامی و نیابتی به کار میگیرد. همچنین شماری از این مهاجران افغان نقش سیاهی لشکر رژیم در انواع مراسم حکومتی را دارند در حالی که بخشی دیگر که از شرّ طالبان فرار کردهاند، به کار و زندگی معمولی قانعاند. ضمن اینکه نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل بنا به رویهی خود سالانه کمکهای مالی ویژه در اختیار جمهوری اسلامی قرار میدهند تا آنها را هزینهی رسیدگی به وضعیت این مهاجران کند.
محمد شهروند ۲۵ساله اهل افغانستان، فارغالتحصیل کارشناسی رشته گرافیک در هرات، دو سال پیش به تهران آمد و از آن زمان تا کنون به کار در حوزه ساختمان مشغول است.
او با بیان اینکه کار ساختمانی در ایران شرایط خاصی ندارد و اغلب اتباع افغانستان به کارگری ساختمان مشغول هستند به کیهان لندن میگوید: «کمبود کارگر ساختمانی ایرانی، مزد مناسب، نداشتن بیمه، سازگاری با اکثر شرایط سخت کاری و زندگی، کار به صورت قسط و نسیه بدون سود بطوری که گاه دستمزد تا یک سال در دست کارفرما میماند، از جمله دلایل انتخاب افغانها از طرف کارفرما بجای کارگر ایرانی است.»
به گفته وی، بیشتر کارهای ساختمانی به دست افغانها انجام میشود بجز برقکشی و گازکشی که البته در این دو شغل هم حتما شاگرد افغان دارند و در کل برای سازنده ساختمان هم بسیار به صرفه تمام میشود.
محمد توضیح میدهد: «بعد از به قدرت رسیدن طالبان، قشر تحصیلکرده افغانستان نیز به خاطر بیکاری و یا فرار از دست طالبان به ایران مهاجرت کرده و به کارهای غیرساختمانی مانند حسابداری، طراحی گرافیک، مسئولیت انبارداری و غیره در بخشهای خصوصی با دستمزد پایین و بدون بیمه مشغول به کار شدند. البته این موارد خیلی کم هستند و خیلی از تحصیلکردهها مثل من کار ساختمانی انجام میدهند.»
او ادامه میدهد: «طی سالهای متمادی که افغانها در ایران هستند و به خاطر وضعیت بد افغانستان مجبور شدند خودشان را به هر نوع شرایط خصوصا کار شاقه وفق بدهند، بدرفتاری بخشی از مردم ایران نیز یکی از فشارهایی است که مجبور به تحمل آن هستند و امروزه تحمل این مورد در بین افغانها و به چشم بیگاری و حمال دیدن آنها از سوی بخشی از ایرانیان متاسفانه تقریبا یک فرهنگ شده است!»
به گفته این شهروند افغانستانی، «با تعاریفی که از اوایل مهاجرت افغانها تا حالا شنیدم امروزه رفتار بسیاری از ایرانیها تغییر داشته و دیدن از نگاه انسانی به سمت فرصتطلبی چرخیده است! از اجبار افغانها به هر صورت ممکن استفاده میکنند. پولشان اگر به دست یک افغان باشد کوشش میکنند کارهای بیشتری از حد تعیین شده درخواست کنند. گاهی بعد از پایان کار به خاطر نداشتن قرارداد کار، پول کارگر افغان را بالا میکشند.»
بهگفته وی، «نوعی نژادپرستی و شهروند افغانستانی را به عنوان انسان درجه دو دیدن در بین اغلب ایرانیها کاملا جا افتاده است. شما بین یک جمع ایرانی اگر صحبت اتباع را باز کنید حتما این جمله را خواهی شنید که «به افغانها رو ندید!» بار منفی این جمله سبب شده افغانها با اندک اشتباهی مورد فحاشی و عدمتا با الفاظ رکیک، تحقیرآمیز، تهدیدکننده و یا اخراج از کار قرار بگیرند! فقط به خاطر اینکه به افغانها رو ندهند! در این بین افرادی هم هستند که حقیقتا انساندوست هستند و مهربان که البته تعدادشان کمتر است.»
یک زن ۴۰ ساله کابلی که در سال ۱۳۹۵ با خانواده خود به مشهد آمده در مورد صدور شناسنامه برای اتباع افغانستان توضیح میدهد: «همان مراحل قبلی طی میشود. با آنکه چند ماهی میشود در مورد کارتهای شناسایی الکترونیک برای مهاجرین مژده میدهند اما عملا هیچ اقدامی نشده و از دو سال پیش همان کارتهای سبزرنگ بعد از اثر انگشت و ثبت مشخصات فرد، دیگر سرشماری یا صدور شناسنامه واقعی و معتبری نشده. با آنکه روی کارت سبزرنگ، مشخصات و تاریخ اعتبار درج شده اما نزدیک به یک سال میشود با همان تاریخ منقضی معتبر خوانده میشود که این خود بیتوجهی سازمان مهاجرت را معنی میکند.»
به گفته محمد، «بسیاری از مهاجرین چون مجرد هستند مجبورند به خانه خود در افغانستان هم بروند که کم از کم ۱ یا ۲ سال یکبار و بعضا حتی ۵ سال هم طول میکشد. خود مسیر رفتن هم حکایت دور و درازی است! بعد از مدتی برای برگشتن باید همان راه قاچاق و مشکلات آن را تحمل کنند. با آنکه سازمان مهاجرت ایران سالهای زیادی است با این مشکل روبروست اما هیچ چارهجویی در این مورد نمیشود در حالی که با صدور شناسنامه معتبر برای ورود و خروج قانونی و برنامهریزی شده میتوانند رفت و آمد مهاجرین را بهتر کنترل کنند اما این مشکل همچنان به قوت خود باقی است.»
او در ادامه توضیح میدهد: «منظور از این حرفم تمام افغانهایی است که قاچاقی وارد ایران میشوند و بعد از مدتی که میخواهند به افغانستان بروند به اردوگاه معرفی میشوند، بدون دلیل خاصی دو یا سه و گاهی ۴ شب را باید سپری کنند تا نوبت حرکت کردنشان بشود، خصوصا از اول مرحله تصمیم خروج در اردوگاه برای صفبندی مهاجرین همراه با فحش و تحقیر و توهین شروع شده تا حرکت اتوبوس به سمت مناطق مرزی! وسط راه برای خرید غذا، مهاجرین باید تابع راننده اتوبوس باشند، هر رستوران به هر قیمتی که باشد باید فرد مهاجر خریداری کند! وقتی به مرز نزدیک میشویم، هر مرز، یک ایستگاه شهرداری مخصوص خودش را دارد که تمام اتوبوسهای مهاجرین وارد آن ایستگاه شده و همانجا تخلیه شده به صف میشوند، بعد از هر کدام ۸۰۰هزار تومان طلب عوارض شهرداری میشود، برایشان مهم نیست که مهاجرین رد مرزی هستند یا داوطلبانه بر میگردند، به هر حال این مبلغ را باید بپردازند، اگر کسی امتناع کند تمام جیبها و کیفاش را میگردند و اگر نداشت فحش میدهند و حتی کتک میزنند که چرا پول ندارد! آنوقت به تمام مهاجرین در همان اتوبوس، اجازه حرکت نمیدهند تا این فرد پول عوارض را بدهد! بعد از اینجا مستقیم حرکت میکنند به سمت لب مرز، لب مرز هم ایستگاه سازمان ملل هست که البته انگار نه انگار سازمان ملل است!»
محمد ادامه میدهد: «اگرچه برای کسی که خانه، فرزند و زندگیش را میگذارد و به خاطر خرج زندگی مجبور به مهاجرت میشود، هیچ چیز نمیتواند جایگزین باشد اما وقتی به این اجبار، تحقیر و توهین نیز اضافه میشود هنگام برگشت به خانه فرد بعضا معتاد است و یا با مشکلات روانی است.»
زهره شهروند ایرانی ساکن تهران که فروشنده محصولات غذایی خانگی است از تجربیات و شواهد خود در اینباره میگوید: «امکان ندارد بروی بیرون و افغانستانی نبینی! نه تنها به وفور دیده میشوند بلکه کسی که غذا را سرو میکند و یا دستفروش تیشرت است هم افغانستانی هستند. در خانهها تقریبا ۹۹ درصد نظافتچیها، سرایدارها و نگهبانان افغانستانی هستند.»
او اضافه میکند: «در مجتمع ما ۴ تبعه افغان داریم. من در هیئت مدیره هستم؛ در یکی از جلسات یکی از اعضا میگفت که اگر اینها نبودند هرگز خدمه ایرانی اینهمه لوله سنگین را جابجا نمیکرد. ما باید خوشحال باشیم که اینها را داریم. دیدهام که سایر خدمه اعم از باغبان و نظافتچی مجتمع ما با افغانهای مجتمع به تندی و پرخاش رفتار میکنند. در حالی که خودش هم روستایش را ول کرده و الان آشغال و زباله جمع میکند اما برای افغانستانیها شاخ و شانه میکشد.»
به گفته این شهروند تهرانی، «در بازار وقتی خرید زیاد دارم و نمیتوانم حمل کنم به گاریچی میدهم. همیشه افغان هستند و با قیمت مناسب انجام میدهند. یکی از دوستانم که سرایدارشان افغان است میگفت چون یک ایرانی هرگز نمیآید در یک زیرزمین نمور با ماهی ۵ میلیون تومان زندگی کند. سرایدار ایرانی بیمه میخواهد، حق اولاد میخواهد، و به این خوبی هم کار نمیکند.»
او ادامه میدهد: «افغانها هم خوب و با قیمت مناسب کار میکنند هم از کار نمیزنند، اما فراموش نکنیم جمهوری اسلامی قبلا از آنها با تشکیل لشکر فاطمیون برای مقاصد سیاسی خود بهره برده و خواهد برد.»
او توضیح میدهد: «چون خودم تجربه مهاجرت داشتهام و میدانم چه دوران تلخ و تاریکی است، با افغانها همدردی میکنم. اما اگر قرار باشد کد ملی بگیرند و در رای گیریها شرکت کنند و مثلا روزی همه پرسی برای ورود شاهزاده عزیزمان را تحت تاثیر قرار دهند یا اگر قرار باشد از آنها برای سرکوب و شکنجه استفاده کنند به شدت میترسم.»