چرا می‌بایست به آینده امیدوار بود: تجربه‌ای معاصر از اتحاد و همبستگی ایرانیان

- بدون شک اگر تشکیلاتی مانند کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی که پیش از 57 در خارج کشور وجود می‌داشت رئیسی به این آسانی در نیویورک رفت و آمد نمی‌کرد و در جلسه سالانه سازمان ملل متحد تنها کسی که به او اعتراض می‌کرد سفیر اسرائیل نبود.
- اتحاد اپوزیسیون برای فعالیت در خارج کشور نیازی به نشست و برخاست‌ها و مذاکرات طولانی برای تنظیم منشور‌های غیرعملی ندارد. اپوزیسیون خارج کشور که فاقد توان و ضمانت اجرائی در براندازی و مدیریت دوران گذار است و فعالیت‌های خود را باید متمرکز بر پشتیبانی از مبارزه مردم از طریق  همکاری عملی کند. در راستای این هدف سازماندهی و هماهنگی فعالیت‌های ایرانیان خارج کشور نقشی حیاتی دارد.
- در داخل کشور مشکل اصلی همبستگی و اتحاد برای براندازی رژیم نیست.  این همبستگی همانطور که در جنبش مهسا دیده شد در عمل وجود دارد. تفرقه و اختلاف‌های سیاسی مسئله خارج کشور است و حل آن اگرچه برای پشتیبانی از مبارزه مردم در ایران بسیار موثر است ولی راه حل برای رفع مشکل اصلی جنبش در ایران نیست.

شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲ برابر با ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۳


حقیقت‌جو – چرا همبستگی و هماهنگی بین ایرانیان، به ویژه در خارج  کشور شکل نمی‌گیرد؟ در مورد ایرانیان در داخل کشور پاسخ به این پرسش تا اندازه‌ای آسان است: هر تلاشی برای گرد آمدن و کار گروهی و تشکیلاتی  را رژیم به شدت سرکوب می‌کند. ولی این پاسخ را در مورد ایرانیان خارج کشور نمی‌توان داد چون  اگر بخواهند می‌توانند گسترده‌ترین همکاری و سازماندهی را عملی کنند.

تظاهرات همبستگی ایرانیان در برن/ سوئیس/ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۳ / عکس از رضا رضائی

سفر اخیر رئیسی به نیویورک شاهد این ضعف در بسیج تظاهرات گسترده ایرانیان در نیویورک بود. اگر تشکیلات متحدی وجود می‌داشت می‌شد با گرد آوردن هزاران ایرانی از میان بیش از یک میلیون ایرانی مهاجر و تبعیدی مخالف جمهوری اسلامی از گوشه و کنار آمریکا و کانادا صدای مردم ایران را علیه بدترین نماینده رژیم کنونی به گوش جهانیان رسانید و برای ایرانیان داخل کشور، به ویژه زندانیان سیاسی، دلگرمی‌ و امید فراهم کرد. از این گذشته تظاهرات گسترده مماشات جهانی با ملاهای حاکم در ایران را بسیار دشوار می‌کرد و جوزپ بورل به این آسانی و با خیال راحت با حسین امیرعبداللهیان نمی‌توانست گرم بگیرد و یا جیانی اینفانتینو رئیس فیفا در کمال بی‌شرمی‌ نمی‌توانست با رئیسی دیدار و پیشنهاد برگزاری یک مسابقه دوستانه میان تیم ستارگان جهان با ستارگان ایران را به میزبانی جمهوری اسلامی بدهد . اگر تشکل متحد از ایرانیان وجود می‌داشت اینگونه رفتارهای فرصت‌طلبانه بدون سر و صدا اتفاق نمی‌افتاد. کسانی که تجربه مبارزه متحد و متشکل را در خارج کشور داشته‌اند متوجه درستی این ادعا خواهند شد.

آیا ایرانیان توان کار جمعی و گروهی ندارند؟

هدف این نوشته توضیح تجربه‌ای موفق از کنشگری متشکل ایرانیان  است که از نظر زمانی و مکانی به اوضاع کنونی ایرانیان مقیم خارج کشور شباهت‌های بسیار دارد. بدون شک اگر تشکیلاتی مانند کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی که پیش از ۵۷ در خارج کشور وجود می‌داشت رئیسی به این آسانی در نیویورک رفت و آمد نمی‌کرد و در جلسه سالانه سازمان ملل متحد تنها کسی که به او اعتراض می‌کرد سفیر اسرائیل نبود.

قبل از پرداختن به بررسی دلایل موفقیت کنفدراسیون و آموزه‌هائی که در شرایط کنونی می‌توان از آن بهره برد لازم است به  پیشداوری‌هایی در مورد کنفدراسیون اشاره کنیم.  یکی از زیان‌های تجربه تلخ حکومت دینی سرزنش  و در بهترین حالت نادیده گرفتن هرنوع کنشی است که در مخالفت با سلطنت پهلوی انجام گرفته است. کنفدراسیون هم شامل این پیشداوری شده وتجربه آن به فراموشی سپرده شده است. داوری‌های مغرضانه و دور از واقعیت نیز بر این پیشداوری‌ها افزوده است.[i]

هدف این نوشته بررسی این پیشداوری و ارزیابی تاریخی تجربه کنفدراسیون نیست. کنفدراسیون بدون شک مرتکب اشتباهات بسیاری شد که در نهایت به انحلال آن انجامید.[ii]  ولی لازم به یادآوری است که بسیاری از منتقدان امروزی اگر در آن دوران، آخرین سال‌های دهه ۱۹۶۰ و سال‌های۸۰-، ۱۹۷۰ میلادی با همان میزان آگاهی و تجربه تاریخی و حس میهن‌پرستی دانشجوی ایرانی در خارج کشور بودند بدون شک به کنفدراسیون می‌پیوستند. درواقع هم تعداد بسیار اندکی از این دانشجویان ایرانی در کنفدراسیون عضویت نداشتند و یا طرفدار آن نبودند.

درآن دوران در دنیای غرب،  اقامتگاه و  محل تحصیل غالب دانشجویان ایرانی، بی‌سابقه‌ترین جنبش‌های دانشجوئی  اوج گرفته و ارکان قدرت سیاسی حاکم و فرهنگ غالب در جوامع غربی را به لرزه در آورده بود. در همان زمان جنبش‌های انقلابی در سراسر جهان، به ویژه ویتنام و آمریکای لاتین، علیه امریکا و غرب نیز در جریان بود و محیط‌های دانشگاهی و روشنفکری را تحت تاثیر قرار داده بود.

در ایران هم ساواک به یک کارخانه دشمن‌سازی برای  حکومت شاه تبدیل شده بود و در همه امور حتی فرهنگی، هنری دخالت می‌کرد بطوری که حتی صدای مقامات دولتی  هم در آمده بود.[iii] در این شرایط از جوان دانشجوی ایرانی که ضمنا در دوستی و معاشرت با دیگر هموطنان  خود راه گریزی از مشکلات زندگی در غربت پیدا می‌کرد چه انتظاری می‌توان داشت؟ آیا انتظار می‌توان داشت که به نقض حقوق بشر و اختناق در ایران که خود تجربه کرده بود معترض نباشد به تصور اینکه ممکن است حکومت شاه سقوط کند و سپس کسی مانند خمینی سر کار آید؟ آیا اکنون به دلیل اینکه ایران ممکن است تجزیه شود نباید با جمهوری اسلامی مبارزه کرد؟ احتمال به قدرت رسیدن افرادی مانند خمینی آن زمان همانقدر و شاید بیشتر بعید به نظر می‌آمد  که گمان تجزیه ایران در نتیجه براندازی جمهوری اسلامی در شرایط کنونی.

آیا انتظار می‌رود این دانشجو که عمدتا به اقشار متوسط و بالا و مدرن جامعه تعلق داشت و تصوری از موجوداتی مانند خمینی و اعوان و انصار او نداشت و آگاهی او از تاریخ ایران در حد کتاب‌های تاریخ دبیرستان‌های ایران بود متوجه خطر خمینی و جنبش سیاسی که او راه‌انداخته بود باشد؟ آنهم خطری که در مورد آن یک دنیا، از روشنفکران بنام مانند فیلسوف فرانسوی میشل فوکو گرفته تا سرویس‌های جاسوسی دنیا، از جمله ساواک و بسیاری از مردم در ایران به اشتباه افتاده بودند؟ مقامات دولتی ایران از جمله کارمندان ساواک نیز چنان در تشخیص ماهیت خمینی و نقشه‌های او  ناتوان بودند که بعد از انقلاب به امید اینکه رژیم جدید با آنها کاری نخواهد داشت در ایران ماندند و دسته دسته قربانی وحشیگری ملایان شدند.

اینهمه توضیح برای این بود که بدانیم اعضای کنفدراسیون مسئولیتی در پا گرفتن این حکومت ننگین نداشتند و فعالیت آنها از سوئی نتیجه شرایط تاریخی جهانی بود و از سوی دیگر واکنشی بود به ضعف‌ها و انحرافات رژیم گذشته که اکنون از همه طرف پذیرفته شده است. پس از انقلاب ۵۷، فعالین کنفدراسیون که به احزاب متحد با خمینی وابسته نبودند جزو اولین کسانی بودند که صدای نعلین فاشیسم را شنیدند و علیه این دیکتاتوری نوپا شوریدند. بعد از آنهم وقتی  کشت و کشتار همه مخالفین اوج  گرفت و همه احزاب غیرمذهبی قلع و قمع شدند هیچ فعال سابق کنفدراسیون با این رژیم همکاری نکرد و اکثرا راهی خارج و زندگی در تبعید شدند. تعداد زیادی هم که به دام افتادند به دست جلادان این رژیم کشته شدند. تعداد این افراد بیشتر از آن است که بتوان از همه نام برد ولی می‌شود حداقل از دو دبیر سابق کنفدراسیون، هوشنگ امیرپور و منوچهر بزرگمهر نام برد که هر دو اعدام یا تیرباران شدند.

هدف این نوشته توضیح تجربه کنفدراسیون در متحد کردن گروه‌ها و افراد است، معضلی که اکنون اپوزسیون خارج کشور با آن روبرو است،  این تجربه ضمنا گواهی بر این است  که اتحاد و همکاری بین ایرانیان ناممکن نیست و از آنچه در گذشته نه چندان دور رخ داده  می‌توان در شرایط کنونی برای  همبستگی اپوزیسیون آموخت. نیاز به یادآوری نیست که شرایط تاریخی و اجتماعی در دوران فعالیت کنفدراسیون با شرایط کنونی بسیار متفاوت بود. ولی بسیارند جنبه‌های مثبتی  که برای ایجاد جنبش همبستگی  در شرایط امروزی فراهم است و میلیون‌ها  ایرانی مقیم خارج که دل در گرو آزادی میهن دارند می‌توانند با «وحدت و تشکیلات» جنبشی عظیم در سراسر جهان سازمان دهند.

فعالین  کنفدراسیون عمدتا دانشجویان مقیم خارج بودند که قصد بازگشت به ایران داشتند تعداد ایرانیانی که به دلیل فعالیت سیاسی نمی‌توانستد به ایران برگردند و پناهنده سیاسی محسوب می‌شدند بسیار اندک بود. آنهائی هم که از ایران بطور دائمی‌ به کشورهای غربی مهاجرت کرده بودند شاید از چند صد نفر تجاوز نمی‌کرد. این همگونی منجر به همرنگی عقیدتی و ایدیولوژیک می‌شد که با تاثیر گرفتن از جنبش‌های دانشجویی جهانی و به ویژه اروپایی و آمریکایی تقویت می‌شد. زندگی دانشجویی هم برای شرکت در فعالیت‌های سیاسی بسیار سهل‌تر از شرایط کنونی است. مهاجرین ایرانی اکنون غالبا به دلیل موقعیت شغلی، خانوادگی و سنی و مالی از امکانات کمتری برای شرکت در فعالیت سیاسی برخوردارند.  اما از سوی دیگر ایرانیانی که اکنون مهاجرت کرده و بطور دائمی‌ در خارج کشور زندگی می‌کنند و اکثرا مخالف رژیم هستند چندین  میلیون نفر است. توان اجتماعی عظیمی‌ که شرکت فعال حتی بخش کوچکی از آنها دارد می‌تواند با انزوای گسترده رژیم در جهان هر نوع همکاری و مماشات با آن را با مشکلات اساسی روبرو کند. در حالی که رژیم اکنون با دست بازتری نسبت به دوران  اوج خیزش مردم در سال گذشته به سرکوب مردم رو آورده است. اکنون بدون اعتراض قابل توجهی از طرف افکار عمومی‌ جهان  سرکوب‌ها را تشدید کرده است.

عوامل موثر در سازماندهی و تداوم  فعالیت کنفدراسیون

با اینکه سازمان‌های سیاسی رسما در کنفدراسیون حضور نداشتند و اکثریت اعضاء عضو هیچ سازمان سیاسی نبودند این سازمان‌ها در بنیانگذاری و تداوم تشکیلاتی کنفدراسیون نقش اساسی داشتند. در ابتدای تشکیل کنفدراسیون طرفداران حزب توده، جبهه ملی و جامعه سوسیالیست‌ها (نیروی سوم) و سپس اعضای منشعب از حزب توده (معروف به سازمان انقلابی)،  طرفداران جبهه ملی سازمان‌های فعال در کنفدراسیون بودند. سپس سازمان توفان (منشعبین جدید از حزب توده)، گروه کادرها (منشعب از سازمان انقلابی) و اتحادیه کمونیست‌ها در امریکا به این جمع اضافه شدند.

هماهنگی سازمان‌های سیاسی خارج کشور صرفا در همکاری عملی در پیشبرد هدف‌ها و خط و مشی کنفدراسیون انجام می‌گرفت. این همکاری عملی برای پشتیبانی از مبارزه سیاسی مردم در ایران نیازی به گفتگو و تنظیم منشورهای سیاسی  و توافق رسمی‌ سازمان‌های سیاسی نداشت. هدف اصلی همه این سازمان‌ها و گروه‌ها مبارزه در داخل کشور بود. سازمان‌های نوبنیاد که هنوز امکان مبارزه درون‌مرزی نداشتند به هر حال در این راستا می‌کوشیدند. کنشگران  سیاسی آن زمان این درایت و درک سیاسی را داشتند که بدانند مکان اصلی مبارزه برای تغییر سیاسی درون میهن است نه خارج کشور. متاسفانه این درایت و درک از میان کنشگران سیاسی امروز رخت بر بسته است.

با وجود شرکت  اعضای  سازمان‌های سیاسی  در کنفدراسیون، که غیرعلنی و غیر رسمی‌ صورت می‌گرفت تنها تعیین اعضای رهبری (هیئت دبیران) با توافق افراد شناخته شده این سازمان‌ها با تأیید کنگره‌های کنفدراسیون صورت می‌گرفت. بجز این هیچ مذاکره و یا توافقی در مورد برنامه‌ها و مواضع کنفدراسیون انجام نمی‌شد. همه تصمیم‌گیری‌ها واگذار به  ارگان‌های کنفدراسیون (جلسات و کنگره‌ها) و تصمیم جمعی همه اعضاء بود. در زیر عوامل مهمی‌ که موجب  موفقیت کنفدراسیون در اتحاد و سازماندهی اپوزیسیون خارج  بود توضیح داده خواهد شد. این عوامل عبارت بودند از
:۱٫ اهداف عملی
۲٫ ارزش‌های جمع‌محور
۳٫ مراسم جمعی (ریتوال‌ها)
۴٫ دموکراسی و مرکزیت تشکیلاتی در تصمیم‌گیری

۱.اهداف عملی

اگر کنفدراسیون موفق شد برای سالیان دراز پابرجا و تداوم یابد برای این بود که هدف آن عملی و در حیطه امکانات بود.[iv]  اهداف کنفدراسیون،  دفاع از زندانیان سیاسی، افشای وضعیت زندان‌ها و جلوگیری از اعدام مخالفین و بطور عام دفاع از آزادی سیاسی در ایران بود. درپیشبرد این اهداف  بجز موارد بسیار نادر اختلاف نظری وجود نداشت. ابزار رسیدن به این اهداف نیز افکار عمومی‌ جهان، به ویژه شخصیت‌ها و احزاب دموکرات  و رسانه‌های دنیای آزاد غرب بود. ابزاری که با موفقیت به کار گرفته می‌شد و نتایج عملی نیز به دنبال داشت. از آنجا که کنفدراسیون از این اهداف منحرف شد و اهدافی را دنبال کرد که در حیطه امکانات این تشکیلات نبود دچار روند اضمحلال و فروپاشی شد.

در شرایط کنونی نیز اهداف مبارزه در خارج از کشور متفاوت از اهداف عملی کنفدراسیون نیست. تفاوت عمدتا مربوط به امکانات بیشتر در راستای پیشبرد آن است. آگاهی از  گستردگی سرکوب و اختناق در ایران اکنون بسیار گسترده‌تر از زمان گذشته است. اکنون میزان سرکوب به حدی است که هر روزه شاهد فجایعی در ایران هستیم  که هر کدام می‌تواند وجدان بشردوستانه افکار عمومی‌ را منزجر کرده و آزار دهد. وسایل ارتباطات جمعی نیز امکان دسترسی در اسرع وقت به اطلاعات واقعی در مورد سرکوب‌ها و جنایات رژیم به وجود آورده‌اند.  دیگر اینکه از نظر امکانات و همچنین آمادگی افکار عمومی‌ جهان که در پشتیبانی از خیزش زن، زندگی و آزادی بروز کرد، قابل مقایسه با گذشته نیست. در گذشته افکار عمومی، احزاب حاکم و  بیشتر رسانه‌های  پرتیراژ نظر مساعدی به شاه و حکومت سلطنتی در ایران داشتند. تنها احزاب چپ و بعضی از محافل و شخصیت‌های مترقی حاضر به یاری به کنفدراسیون بودند. اکنون وضع به کلی دگرگون شده و ایرانیان با سازماندهی و ایجاد جنبشی همه‌گیر و با شرکت حداکثری علیه حکومت مذهبی می‌توانند از مبارزات مردم در ایران بطور مؤثر و عملی پشتیبانی کنند.

۲.ارزش‌های جمع‌محور

گذشته از تمرکز بر روی اهداف عملی،  ضامن استحکام و تداوم کنفدراسیون ارزش جمع‌محور حاکم بر آن بود. موفقیت کنفدراسیون در کار جمعی و متحد، با اجتناب از طرح مسائل مورد اختلاف خارج از خط مشی و منشور سازمان پیش برده می‌ شد. رقابت‌های سیاسی تنها در راستای تعیین  سیاست‌های موثر در کنفدراسیون مجاز بود. از گفتگو و رقابت در مورد مواضع و برنامه‌های سازمان‌های سیاسی پرهیز می‌شد. بحث‌ها و مناظره‌های سیاسی صرفا در حاشیه جلسات رسمی‌ صورت می‌گرفت و تاثیری در کاهش اتحاد و در تعیین و انتخاب سیاست‌ها و برنامه‌های کنفدراسیون نداشت. به عنوان نمونه، از بحث‌های مطرح و نفاق‌انگیز کنونی، تفاوت‌های بین جمهوری و پادشاهی مشروطه، در جلسات و نشریات کنفدراسیون به شدت اجتناب می‌شد.

در فعالیت کنفدراسیون اقدامات با تصمیم جمعی انجام شده و به اجرا در می‌آمد. روابط با محافل جهانی به نام کنفدراسیون بود و برای هیچ فردی اعتبار شخصی و امتیاز ویژه به بار نمی‌آورد. در نتیجه همه امکانات برای تماس‌های خارجی در یکجا متمرکز و از پراکندگی کنونی جلوگیری می‌شد. در درون تشکیلات نیز اسم و رسم افراد مطرح نبود و حتی مقالات در نشریات بدون ذکر نام نویسنده منتشر می‌شد. این از نظر امنیتی اهمیت داشت  و نیز مانع  رقابت‌های ناسالم شخصی و سیاسی می‌شد. در نتیجه همکاری بجای رقابت بین افراد در دستور کار بود. در اوضاع کنونی به وارونه رقابت فردی بجای همکاری در دستور کار است.

بدیهی است که رقابت سالم نه تنها مشکل‌ساز نیست بلکه می‌تواند موجب تهییج انگیزه افراد و ازدیاد کنش‌های سودمند باشد. ولی رقابت سالم تنها در چهارچوب رعایت مقرراتی امکان دارد که متضمن کرامت افراد باشد و توهین و تحقیر اشخاص را جایز نداند. اینگونه مقررات حتی در جوامعی که معتقد به اصل خدشه‌ناپذیر آزادی بیان هستند جاری است و رعایت می‌شود. رقابت سالم ضمنا نیازمند تعهد افراد به راستگوئی، انصاف و حقیقت‌جوئی است. در این دوران پراکندگی و آشفتگی در خارج از کشور که هیچ مقرراتی تهمت به افراد و بیان و انتشار اخبار کاذب را منع نمی‌کند برای افراد مشکل است که منافع خود، نظیر اعتبار اجتماعی و شهرت را در صورت لزوم به نفع راستگوئی و انصاف کنار بگذارند. برخی از رسانه‌ها هم در فضای مجازی برای جلب مخاطب به این داوری‌های غیرمنصفانه و توهین‌آمیز دامن می‌زنند. این اصلی مسلم است که فردگرائی، یعنی گرایش به منافع شخصی که دربرگیرنده منافع عمومی‌ نباشد، زیان‌های بی‌شماری به همبستگی جمعی وارد می‌کند.  تنها راه حل برای گذار از این اوضاع اسفناک وجود جامعه متشکلی از ایرانیان خارج از کشور است که در آن روابط دموکراتیک حکمفرما باشد تا با اتکاء به خرد جمعی،  افراد به رعایت حقوق یکدیگر و تعهد به منافع جمع در مقابل منافع فردی کوته‌بینانه گرایش پیدا کنند. پدیده‌ای که در دوران جنبش زن، زندگی و آزادی برای مدت کوتاهی بروز کرد.

۳.مراسم جمعی

برای جامعه‌شناسان پوشیده نیست که مراسم و تجمع اصلی‌ترین عامل برانگیختن و پشتیبانی از اهداف و ارزش‌های اجتماعی هستند. دورکهایم معتقد است که در میان جمع و در مراسم جمعی انسان‌ها به حالت روحی فوق‌العاده‌ای برانگیخته می‌شوند که نمادها  و معانی جمعی برای آنها ارزش قدوسی پیدا می‌کند. از این رو پشتوانه هر نوع همبستگی اجتماعی کنش و رسوم اجتماعی است که افراد در آنها به صورت جمعی حضور می‌یابند. درواقع در روند تجمع منظم و پیگیر است که اعتقاد به اهداف و ارزش‌های گروهی و اعتماد متقابل باز تولید می‌شود و  به همدلی و اعتماد متقابل عینیت داده  و صرفا به توافق ذهنی بین افراد محدود نمی‌شود. در کنفدراسیون تشکیل جلسات هفتگی ، برگزاری جشن‌ها و مراسم ملی مانند جشن نوروز، کنش‌های مداوم گروهی مانند تظاهرات و اعنصاب غذا، شرکت در کنگره‌ها و دیگر  برنامه‌های مداوم عملی  بودند که تجمع، ارتباط و کنش متقابل اعضا را ممکن می‌ساختند. اکنون این نوع جلسه‌ها و مراسم در خارج کشور، به دلیل نبود اپوزیسیونی متحد،  به صورت گسیخته، پراکنده، گاهی از طرف افراد برای منافع مالی، و بدون سازماندهی از طرف اپوزیسیون صورت می‌گیرد. ازین رو این مراسم و تجمعات نمی‌توانند در راستای استحکام بخشیدن به اهداف و ارزش‌ها و  همبستگی اپوزیسیون خارج کشور به کار گرفته شوند.

۴.مرکزیت و دموکراسی در تصمیم‌گیری

بوروکراسی به نظر ماکس وبر موثرترین و شکست‌نا پذیرترین شکل سازماندهی اجتماعی است. مشخصات بوروکراسی در مدیریت  کنفدراسیون در درجه اول شامل رعایت  مقررات در روابط  درون تشکیلاتی بود. این مقررات در  کلیه سطوح بعد از بحث‌های طولانی در اساسنامه‌های واحد‌ها تعیین می‌شد. در اساسنامه‌ها شرایط عضویت، حقوق و وظایف اعضاء، نحوه انتخاب مسئولین (هیئت اجرائیه واحد‌های شهری، هیئت دبیران فدراسیون‌های کشوری و هیئت دبیران کنفدراسیون) که هر ساله باید انجام می‌گرفت و حقوق و وظایف مسئولین مشخص شده بودند. مکانیزم تصمیم‌گیری تابع سلسه مراتب تشکیلاتی بود که حدود اختیارات هر سطح و رابطه آنها در اساسنامه کنفدراسیون تعیین شده بود. تقسیم کار نیز در تمام سطوح که معمولا شامل  تشکیلات، انتشارات، فرهنگی، روابط بین‌المللی و دفاعی و مالی بود به دقت اجرا می‌شد. گذشته از انتخابی بودن مسئولیت‌ها که در سطوح محلی بیشتر بر پایه داوطلبی و تجربه و در سطوح کشوری و جهانی عمدتا برپایه گرایش‌های سیاسی بود، همه مسئولین مطابق اساسنامه در برابر اعضاء پاسخگو بودند و در غیاب کنگره، نهادی برای پاسخگوئی مسئولین و در صورت لزوم عزل آنها در اساسنامه قید شده بود. به گفته حمید شوکت،  کنفدراسیون «به رغم گرایش‌هاى گوناگون درون آن، اعمال روابط دموکراتیک را برای سالیان متمادی عملی ساخته بود. تجربه‌اى که در تاریخ مبارزه سپاسی جامعه ایران همانند نداشت.» [v] در شرایط کنونی متاسفانه تشکیلاتی که بتواند فعالیت‌های خارج کشور را سازمان دهد وجود ندارد. در چند مورد هم که توافق برای همبستگی صورت گرفته تنها به نوشتن منشور اکتفا شده  و توجهی به ایجاد تشکیلات با مشخصات فوق نشده و با نبود روابط دموکراتیک و شفاف و کنترل جمعی  این همبستگی‌ها پایان یافته  است.

چه باید کرد؟

در خارج کشور یکی از علل تفرقه اپوزیسیون وجود سازمان‌های بی‌شماری است که وجود آنها توجیه سیاسی و عقلانی ندارد. جایگاه  احزاب، به گفته ماکس وبر، در سرای قدرت است؛ هدف احزاب  عملی کردن برنامه‌های آرمانی یا مادی و کسب قدرت اجتماعی در  یک چهارچوب سیاسی مشخص است. افزایش قدرت اجتماعی احزاب وابسته به وجود کنشگرانی است که احزاب از میان آنها عضوگیری می‌کنند. این کنشگران به طبقات یا گروه اجتماعی مشخصی تعلق دارند که احزاب منافع آنها را نماینگی می‌کنند.

احزاب یا سازمان‌های سیاسی ایرانی که در خازج کشور تشکیل شده‌اند منافع هیچ قشر، طبقه، صنف یا حتی تعداد قابل توجهی از مردم را در ایران نمایندگی نمی‌کنند. از این رو امکان و توان جلب و عضو گیری از میان این اقشار برای افزایش نفوذ اجتماعی و کسب قدرت اجتماعی را ندارند. با نبود  این مشخصات و توانائی‌ها آنها به معنای واقعی حزب یا سازمان سیاسی نیستند. اگر هدف این سازمان‌ها که اخیرا در «پیمان همکاری» بین تعدادی از آنها نوشته شده است «پشتیبانی و تقویت جنبش مردمی‌ و دموکراتیک مردم ایران است»، درایت سیاسی حکم می‌کند که همگی در کاهش تفرقه‌های موجود و در سازماندهی طیف وسیع مهاجرین ایرانی بکوشند.

اتحاد اپوزیسیون برای فعالیت در خارج کشور نیازی به نشست و برخاست‌ها و مذاکرات طولانی برای تنظیم منشور‌های غیرعملی ندارد. اپوزیسیون خارج کشور که فاقد توان و ضمانت اجرائی در براندازی و مدیریت دوران گذار است و فعالیت‌های خود را باید متمرکز بر پشتیبانی از مبارزه مردم از طریق  همکاری عملی کند. در راستای این هدف سازماندهی و هماهنگی فعالیت‌های ایرانیان خارج کشور نقشی حیاتی دارد.

این سازمان‌ها  باید از نامگذاری‌های بی‌مسما که در خور توان، امکانات و برنامه‌های آنها نیست نیز پرهیز کنند. هدف مشترک باید این باشد که با  تبلیغات، تماس و فشار به دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی و با منزوی کردن رژیم  از بی‌تفاوتی جهانی  نسبت به فجایعی که این رژیم روزمره علیه مردم ایران مرتکب می‌شود جلوگیری شود و تلاش‌هائی را که اکنون دولت‌های غربی برای معامله با این رژیم انجام می‌دهند با مشکل مواجه کند. اکنون مشاهده اینکه دولت آمریکا تسلیم گروگانگیری ملایان شده و دولت‌های دنیای آزاد از رژیم التماس بازگشت به برجام می‌کنند باید زنگ خطری باشد به اینکه اوضاع رژیم در صحنه بین‌المللی گرایش به عادی‌سازی و پذیرش آن به عنوان قدرت مستقر دارد. فراموش نکنیم که دنیای روابط بین‌المللی تابع اصل رابطه بین حکومت‌های مستقر در قدرت سیاسی و عدم مداخله در امور داخلی بکدیگر است و نه اصل مراعات حقوق بشر و دموکراسی! اگر اینگونه نبود ما بایستی شاهد وجود سازمان ملل متحد با توان اجرائی بیشتری می‌بودیم. اعتراضات گسترده در خارج  کشور می‌تواند تصویر دروغینی را که جمهوری اسلامی می‌خواهد از خود به جهان نشان دهد خدشه‌دار کند.

گذشته از این، ایرانیان خارج کشور با همبستگی و تمرکز همت و امکانات وسیعی که دارند توانائی کمک مستقیم و موثر به مبارزات مردم در ایران از جمله در زمینه‌های رسانه‌ای، اینترنتی، مالی و دیگر زمینه‌ها دارند که می‌تواند تعادل نیرو را به نفع مردم و براندازی حکومت دینی مستقر دگرگون کند. آنچه مورد نیاز است پرهیز از فردگرائی، کوشش در همبستگی و کار جمعی و تشکیلاتی است.

هر فرد ایرانی که دلش برای وطن می‌تپد و می‌خواهد کاری انجام دهد می‌تواند از گروه کوچک دوستان نزدیک و ایجاد شبکه اجتماعی شروع کند و با تشکیل جلسات منظم برای دو هدف زیر برنامه‌ریزی کند:

اول افشاگری در محیط  اجتماعی کار و تحصیل
دوم کوشش برای  تماس با دیگر ایرانیان و گسترش شبکه‌های اجتماعی.

باید یاد آوری کرد که اگر کنفدراسیون موفقیتی داشت مدیون فعالیت‌های اعضایش در شهر‌ها بود که در بعضی موارد از ده نفر هم تجاوز نمی‌کرد. اگر اکنون هر گروه حتی کوچک ایرانی برای انجام هدفی عملی تشکیل شود و در تماس و ارتباط منظم با یکدیگر به گروه استحکام بخشد و به اصولی که در مورد کار جمعی و تصمیم‌گیری دموکراتیک در بالا اشاره شد متعهد باشد این گفته که «قطره قطره  جمع گردد وانگهی دریا شود» عملی خواهد شد.

فراموش نکنیم که خیزش مهسا نیز از این اصل پیروی  می‌کرد و جوانان از محله و گروه‌های کوچک شروع کردند تا آن خیزش بزرگ را سازمان دهند. اکنون هم که ما به انتظار نشسته‌ایم تا مردم بدون تشکیلات و رهبری به خیابان بریزند و با تحمل هزینه‌های سنگین، خیزش انقلابی دیگری بیافرینند همین انتظار را در محیط‌های آزاد در خارج  کشور باید داشته باشیم. اطمینان باید داشت که  با بهم پیوستن تدیجی این شبکه‌ها در شهر‌ها و کشورها می‌توان تشکیلات گسترده ایجاد کرد و جنبشی عظیم به راه‌ انداخت. اکنون خطر یأس، ناامیدی و بی‌تفاوتی ایرانیان را تهدید می‌کند ولی در این مواقع نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی عمدتا به خاطر سرکوب با استفاده از ثروت ملی بر سر قدرت هنوز مانده است. با این  رژیم فقط با قدرت مردمی‌ می‌توان مقابله کرد و در خارج کشور با وجود میلیون‌ها ایرانی مهاجر و تبعیدی توان مقابله با رژیم سرکوبگر در صحنه جهانی وجود دارد. برای سازماندهی و تاثیرگذاری این توان باید از تجربه این چند دهه بیاموزیم که به ابتکار عمل به اصطلاح نخبه‌ها و گروه‌های سیاسی نمی‌توان اتکا کرد و تنها امید  وابسته به همت و تلاش تک تک افراد است. این کوشش‌های انفرادی برای گرد هم آمدن و مبارزه عملی کردن برای چیره شدن به احساس یأس و ناامیدی بهترین کنش ممکن است. حتی همکاری با گروهی اندک در راستای تغییری کوچک در شرایط سیاسی موثرترین راه روشن نگاه داشتن مشعل مبارزه  و پاسداری از سلامت روانی فردی است. این رهنمود را از کسی که سال‌ها تجربه مبارزه سیاسی دارد و در جامعه‌شناسی تخصص دارد بپذیرید.

در داخل کشور مشکل اصلی همبستگی و اتحاد برای براندازی رژیم نیست.  این همبستگی همانطور که در جنبش مهسا دیده شد در عمل وجود دارد. تفرقه و اختلاف‌های سیاسی مسئله خارج کشور است و حل آن اگرچه برای پشتیبانی از مبارزه مردم در ایران بسیار موثر است ولی راه حل برای رفع مشکل اصلی جنبش در ایران نیست.

فعالیت سازمان‌های سیاسی خارج کشور در ارتباط با اهداف سیاسی براندازی رژیم باید متوجه سازماندهی سیاسی در داخل ایران که درواقع زمینه اصلی تغییرات سیاسی در ایران است باشد. مشکل در داخل نبود  رهبری سازماندهی جنبش و هماهنگی مبارزه پراکنده مردم است تا با انتخاب اهداف عملی و تشخیص موقعیت‌ها جنبش مردمی‌ به سوی خیزشی ملی گام بردارد. این واقعیت را باید پذیرفت که به دلیل نبود آزادی و سرکوب احزاب و سازمان‌های سیاسی، نه تنها سازمان‌های سیاسی مردمی‌ در هشتاد سال گذشته شکل نگرفته بلکه نخبه‌های سیاسی با تجربه نیز برای ایجاد تشکیلات سیاسی پر توان هنوز به وجود نیامده است. امید  اینکه شخصیتی تاریخی و استثنائی، مانند رضا شاه در ایران و ماندلا و گاندی در جهان، پدید آید نیز متاسفانه انتظاری بیهوده است. کنشگران سیاسی در ایران باید متکی به توانایی‌های خود باشند و ایجاد شبکه‌های مردمی‌ و سازماندهی را از پایه بنیانگذاری کنند و امید به شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی، به ویژه در خارج کشور،  برای این منظور نداشته باشند. بدون شک در این روند نخبه‌های سیاسی، در داخل و خارج کشور،  بروز خواهند کرد و با پیوستن آنها سازماندهی جنبش آزادیبخش شکل خواهد گرفت.

آنهائی  که از عدم نیاز به رهبری در داخل کشور سخن می‌گویند یا می‌خواهند از خود رفع مسئولیت کنند و یا فهم و تجربه سیاسی ناچیزی دارند. در داخل کشور به دلیل اختناق و سرکوب  امکان سازماندهی گسترده مردمی‌ وجود ندارد. بهترین گزینه همکاری داخل و خارج کشور است و این برای جریان‌های سیاسی که طرفداران مردمی‌ و کنشگران سیاسی فداکار در میان اقشار مختلف اجتماعی و در هر گوشه و کنار کشور دارند، مسئولیت بیشتری به بار می‌آورد. این جریان‌ها با رعایت شدید ملاحظات امنیتی، از جمله پرهیز از داد و قال در خارج کشور و شعار و فراخوان‌های توخالی، در تماس و ارتباط با کنشگران سیاسی در ایران  باید در هماهنگی و سازماندهی جنبش بکوشند. علت شکست نیروهای طرفدار دموکراسی و آزادی در سال ۵۷ گذشته از درک و ارزیابی‌های سیاسی نادرست،  پراکندگی کنشگران آزادیخواه و نبود سازماندهی توانمند به‌موقع و ضروری بود. نسل امروز نباید این اشتباه را تکرار کند.

 


[i] در یکی از این پیشداوری‌ها نوشته سام وثوقی به بهانه  ۶۰ سالگی تشکیل کنفدراسیون که عمدتا بر پایه تجربیات شخصی بسیار محدود و همچنین از دیدگاهی مغرضانه نوشته شده به این اشاره شده که «از الگوی تشکیلاتی و کاربرد عملیاتی «کنفدراسیون» در جهت یک «همبستگی ملی» برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی» شاید بتوان بهره گرفت.
[ii] یکی از این شتباهات در متهم کردن حکومت پهلوی در فاجعه سینما رکس بود که در مورد آن ن.ک. به پاسخ نگارنده این نوشته در کیهان لندن ۶ فوریه ۲۰۲۳
[iii] به عنوان نمونه نگاه کنید به مصاحبه امیر افشار وزیر تشریفات دربار با بابک کلهر- اکتبر ۱۴ ۲۰۱۹
[iv] به نظر دورکهایم، عدم تناسب بین اهداف و امکانات علت بسیاری از مسائل فردی و اجتماعی و ناهنجاری (آنومی) از جمله خودکشی است. این تئوری را در مورد سلامت و موفقیت سازمان‌های سیاسی هم می‌توان به کار برد.
[v] حمیدشوکت (۱۳۸۹)؛ جنبش دانشجوئی؛ کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی (اتحادیه ملی)؛ جلد اول؛ شرکت کتاب؛ چاپ چهارم؛ صفحه ۲۴۹

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۱ / معدل امتیاز: ۳٫۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=331311