گزارش میدانی؛ کاسبی حکومت از اعتیاد و مواد مخدر در ایران: بدشان نمی‌آید اینها باشند!

- سال‌ها پیش که «هفتاد هزار تومن برای آزادی یکی از بستگان که با سیگار حشیش بازداشت شده بود پرداختم دیدم که جریمه‌های بسیار سنگین‌تر و بسته بسته تراول و اسکناس بود که مردم پرداخت می‌کردند و متوجه شدم دولت در این کاسبی چقدر پول بدون حساب و کتاب جابجا می‌کند.»
- «پسر و دختر‌های ایرانی اولین تجربه‌های مصرف مواد را در پارک یا مهمانی دارند... دختر‌های هم‌نسل ما و دهه ۶۰ حتی ۷۰ گرایش و مصرف مواد را تابو میدانستند ولی الان دختر و پسر هم‌رده هم دارند پیش ‌می‌روند.»
- یک پزشک متخصص: «مادری می‌گفت آقای دکتر دوست دارم قرص برنج را آسیاب کنم یک جوری در کپسولی بریزم این بخورد، فقط بمیرد، بچه‌ام هست ولی دیگر نمی‌خواهم! مادرانی را می‌شناسم که می‌گویند اینکه اینطوری پشت ماشین نشسته آرزو می‌کنم بمیرد، یا خلبانی بازنشسته که ۷ سال در جنگ شرکت کرده یا مجروح شیمیایی زمان جنگ، اینها همه از فرزندان معتاد خود به ستوه آمده‌اند».
- یک کارمند میانسال ساکن تهران به هئیت‌های مذهبی اشاره می‌کند و معتقد است این مراکز، یکی از پرخطرترین مراکز پخش و تجربه مصرف مواد مخدر است.

سه شنبه ۷ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳


فیروزه نوردستروم-وضعیت اعتیاد و مصرف مواد‌مخدر در کشور چگونه است؟ مسئولان دست اندرکار تا حال برای ساماندهی این وضعیت چه کرده‌اند؟ خانواده‌های افراد معتاد چه می‌گویند؟ کمپ‌های ترک اعتیاد تا چه اندازه به ترک اعتیاد این بیماران در ایران کمک می‌کند؟ کیهان لندن این پرسش‌ها را با یک پزشک و چند شهروند مطلع در میان گذاشته است.

«نمی دانید پدرو مادر‌ها چقدر به ستوه آمده‌اند، کسی حریف اینها نمی‌شود، کم‌هوش نیستند، رانندگی بلدند، مدرک تحصیلی دارند ولی مثل جمهوری اسلامی از پدرومادر‌ها باج می‌گیرند، مثلاً مادری معلم، خود را بازخرید کرده پسر معتادش وادارش می‌کند که باید پول بازخریدت را به من بدهی می‌خواهم مغازه باز کنم؛ مادر می‌گوید این پول آب باریکه را می‌خواهم در بانک بگذارم، سودش را بگیرم، پسر می‌گوید اگر ندهی یا خودم را می‌کشم یا خانه را آتش می‌زنم، پدرومادر هم از ترس جان و آبرو، پول را تقدیم‌ش می‌کنند، در حالی که اصلاً مغازه را باز نمی‌کند، مغازه را می‌فروشد زمینی بدون سند می‌خرد، در نهایت آن پول را به باد فنا می‌دهد، ازدواج می‌کند، دو ماه بعد، همسرش را آنقدر کتک می‌زند که سر از بیمارستان و کلانتری در می‌آورد.»

یک پزشک متخصص ترک اعتیاد از تهران با این توضیحات، مستقیم سر اصل مطلب می‌رود: «این خانواده‌ها خون گریه می‌کنند، مادری می‌گفت آقای دکتر دوست دارم قرص برنج را آسیاب کنم یک جوری در کپسولی بریزم این بخورد، فقط بمیرد، بچه‌ام هست ولی دیگر نمی‌خواهم! همه اینجا داریم از دست می‌رویم.»

این متخصص ترک اعتیاد با بیان اینکه ورود مواد مخدر به کشور کاملاً هدفمند و قانونی انجام می‌شود معتقد است: «در حال حاضر وضعیت اعتیاد از مسئله احساسات عبور کرده، بیشتر به رابطه باج‌گیر و باج‌دهنده تبدیل شده، خانواده‌ها به خاطر ترس از آبرو یا محبت، تن به این رابطه غلط می‌دهند، مادرانی را می‌شناسم که می‌گویند اینکه اینطوری پشت ماشین نشسته آرزو می‌کنم بمیرد، یا خلبانی بازنشسته که ۷ سال در جنگ شرکت کرده یا مجروح شیمیایی زمان جنگ، اینها همه از فرزندان معتاد خود به ستوه آمده‌اند».

در ادامه یک روزنامه‌نگار به این گفتگو می‌پیوندد: «حدود سال ۱۳۸۶ یکی از بستگان مرا با یک سیگار حشیش بازداشت کردند و او را از پاسگاه الغدیر بخش مبارزه با مواد مخدر شرق تهران به دادگاه انقلاب فرستادند. صبح روز بعد برای پیگیری کار او به دادگاه انقلاب رفتم. آن روز اجازه کارت کشیدن نمی‌دادند. زمانی بود که حقوقم به عنوان سردبیر ۵۰۰هزار تومان بود و آن زمان ۷۰ هزار تومان برای آزاد کردن او جریمه دادم ولی جریمه‌های بسیار سنگین‌تر و بسته بسته تراول و اسکناس بود که مردم پرداخت می‌کردند. دیدم دولت در این کاسبی چقدر پول بدون حساب و کتاب جابجا می‌کند.»

صاحب یک بنگاه معاملات مسکن در پردیس هم می‌گوید: «قبلاً در پردیس دو برادر بودند که از ۱۰ سال پیش ساقی بودند [فروشنده مواد مخدر و مشروبات الکلی]. بعد از چند سال ناگهان شنیدم کمپ ترک اعتیاد درست کرده‌اند و همدیگر را دکتر صدا می‌زنند! الان در این کمپ، بیزنس خودشان را دارند.»

پرستاری هم از جایگاه یک شهروند از همسایه خود می‌گوید که زمانی مربی موی‌تای بود: «یک مرتبه به شیشه معتاد شد، خانواده ترکش کردند. از اداره اخراج شد و خیلی وضع بدی پیدا کرد. یا‌فامیلی داشتیم مهندس هوافضا، پدر و برادرش آمدند او را به یک کمپ در شمال بردند. آنجا آنقدر او را کتک زدند که خون بالا آورد و در راه بیمارستان فوت کرد.»

یک روزنامه‌نگار منتقد هم که می‌گوید به خاطر چندین ماه حقوق پرداخت نشده مطبوعات را بوسیده و کنار گذاشته می‌گوید: «در ایران کمتر خانواده‌ای است که لااقل یک دوره مستقیم و غیرمستقیم درگیر اعتیاد نشده باشد، دسترسی راحت به مواد مخدر اولین خطر برای خانواده‌هاست. سال ۸۵ با معاون وقت دانش‌آموزی وزارت آموزش و پرورش مصاحبه کردم. او قبول داشت سن اعتیاد در مدارس به ۱۳ سال رسیده ولی گفت اگر بنویسید مجبور به تکذیب می‌شوم!»

او به پنهانکاری حکومت و زد و بند پلیس با خرده‌فروش‌های محلات نیز اشاره می‌کند: «پلیس هم جنس را می‌گیرد هم کارت‌شان را خالی می‌کند. معتاد‌هایی را به کمپ می‌برند که اصلاً قصد ترک ندارند. کمپ مورد توافق با پلیس، بابت ورود و تشکیل پرونده هر معتاد از بهزیستی یک پولی می‌گیرد که خرج خوراک‌شان هم نیست. خانواده‌ها هم باید پول بدهند تا جوان‌شان ترک کند و اگر از طرف خانواده پیگیری نشود فرد را از کمپ بیرون می‌اندازند.»

یک کارمند بانک هم می‌گوید: «در سال ۹۱ یکی از دوستانم مسکن مهر خرید. فروشنده معتاد بود و می‌خواست دوباره بفروشد، او را گرفتیم و به کمپ فرستادیم. آن‌موقع هزینه کمپ، ماهی ۳۰۰ هزار تومان بود. اما خانواده او از اعتیادش استقبال می‌کردند چون می‌خواستند برایش گواهی مهجوریت جور کنند و ارثیه پدری‌شان را بالا بکشند. خوشبختانه او ترک کرد، حق و حقوق‌اش را گرفت. وضعش هم خوب شد. یک هم‌خدمتی هم داشتم که زمان سربازی چون پدرش مصرف‌کننده بود تریاک تلخ را مثل آدامس می‌جوید. اسفند امسال بیستمین سالیست که پاکی را جشن می‌گیرد. حتی قرص استامینوفن هم نخورده. ۱۶ سال هم ترک سیگار دارد و الان یکی از بزرگان ان‌ای ایران شده. تولیدکننده است، درس خواند و دکترا گرفت.» این شهروند در ادامه می‌افزاید: «گفتم یکی دو مورد هم از ترک اعتیاد‌های موفق را در گزارش‌تان بنویسید.»

یک بانوی خانه‌دار ساکن تهران که می‌گوید برادر خدمتکارش در یکی از کمپ‌های ترک اعتیاد نگهداری می‌شود به بحث ما می‌پیوندد: «هر روز از طرف کمپ به خانواده‌اش زنگ می‌زنند که بیایید مریض‌تان را ببرید، گویا او را در خیابان دستگیر کرده و به کمپ ترک اعتیاد فرستاده بودند، خانواده او سال‌ها برای ترک اعتیاد به او کمک کرده‌ اما دوران ترک او به یک ماه نمی‌کشید و او دوباره مواد مصرف می‌کرد. حالا خانواده‌اش می‌گویند خسته شده‌اند و ر‌هایش کرده‌اند. خدمتکار ما از برادرش خبری ندارد چون نمی‌خواهد از او خبری بگیرد.»

او که در این سال‌ها شاهد تجربه‌های متعدد ترک اعتیاد برادر خدمتکارش بوده ادامه می‌دهد: «در بیشتر این کمپ‌های ترک اعتیاد که زیر نظر بهزیستی اداره می‌شوند با بیماران بسیار خشن برخورد می‌کنند، هیچ داروی خاصی برای معتادان تجویز نمی‌کنند، مگر اینکه فرد معتاد، رو به مرگ یا در شرایط تشنج باشد. معتادان در اتاق‌هایی به شکل گروهی نگهداری می‌شوند، پرستاران این مراکز، افرادی غیرمتخصص هستند که با معتادان با خشونت رفتار می‌کنند، حتی کلینیک‌های خصوصی ترک اعتیاد هم وضعیت مناسبی ندارند، درواقع خانه‌هایی هستند با فضا‌های محدود، بدون داشتن فضای باز که معتادان را داخل اتاقی همراه با یک تلویزیون نگه می‌دارند، مثل زندان؛ در این کلینیک‌ها از پزشک خبری نیست، گاه از بیرون کلینیک، پزشکی برای بررسی وضعیت معتادان به این کلینیک مراجعه می‌کند ولی معدود کلینیک‌های خصوصی هستند که امکانات دارویی و ورزشی ارائه می‌کنند، دکتر و روانشناس دارند و ضمن موسیقی‌درمانی حتی اجازه نمی‌دهند معتاد سیگار بکشد، نیکوتین بدن معتادان را با قرص جایگزین می‌کنند، مشاوره گروهی دارند و بعد از ترک، افراد در جلسات گروهی روانکاو شرکت می‌کنند، هرچند هزینه کمپ‌های دولتی چندان ارزان نیست ولی قیمت کمپ‌های خصوصی تا حدودی بالاتر است. در این کمپ‌ها برخلاف بیمارستان‌های اعصاب و روان به هیچ عنوان متادون‌درمانی رایج نیست در حالی که سیگار کشیدن در این بیمارستان‌ها آزاد است و متادون روش غلطی است که بدتر معتادان را به خود وابسته می‌کند و قطع یکباره آن ممکن است به مرگ و اورد‌ز فرد منجر شود.»

یک راننده ۵۰ ساله اهل گرمسار هم به ماجرای هم‌خدمتی خود اشاره می‌کند که گهگاه مواد مخدر مصرف می‌کرد. وی می‌گوید «او هنوز ازدواج نکرده و وبا پدر و مادرش زندگی می‌کند و روی مخ پیرمرد پیرزن راه می‌رود. هم خودش را اذیت می‌کند هم آنها را. من و دوستانم داریم روی او کار می‌کنیم تا هدف و انگیزه پیدا کند.»

یک خانم آموزگار منتقد هم که به یاد دارد در سال ۸۷ رئیس پلیس تهران گفته بود اگر کسی اراده کند به پیدا کردن مواد ظرف حداکثر ۲۰ دقیقه به او می‌رسد معتقد است روش‌های فروش در ژانر‌های مختلف جریان دارد: «تابستان گذشته با یکی از دوستانم می‌رفتیم. هندوانه در خیابان اصلی و جاده بین ۸ تا ۱۰ هزار تومان بود، یکجای کم رفت و آمد یک وانتی هندوانه بود. رفتم از او بخرم که او هم یک فروشی بکند. گفت کیلویی ۱۵ تومن! آمدم داخل ماشین برای دوستم تعریف کردم؛ خندید گفت این کاسبه. افرادی مثل تو رو دک می‌کنند که به مشتری جنس بفروشند، پلیس هم مسئول جمع‌آوری هندوانه‌فروش نیست.»

او اضافه می‌کند: «وقتی مثل هلند جایی برای این کار نباشد و نوجوانان، فضا‌های عمومی رایگان فرهنگی ورزشی نداشته باشند مگر به شرط عضویت در بسیج، در پارک دور هم جمع می‌شوند، محل رؤیت و احتمال قوی تجربه مواد. پسر و دختر‌های ایرانی اولین تجربه‌های مصرف را در پارک یا مهمانی دارند. بنا به طبیعت‌شان می‌خواهند کار‌های گروهی را تجربه کنند، نبود امکانات تفریحی رایگان و سالم مثل زمین بازی، سرآغاز تجربه بچه‌هاست. دختر‌های هم‌نسل ما و دهه ۶۰ حتی ۷۰ گرایش و مصرف مواد را تابو میدانستند ولی الان دختر و پسر هم‌رده هم دارند پیش ‌می‌روند.»

یک مهندس معمار ۵۱ ساله هم می‌گوید: «فکر کنید خواهرزاده ۲۱ ساله من، پریشب با دوستش در خانه مادرم عرق خورده و مسموم شده بودند. امروز رفتم با او صحبت کردم و گفتم من همیشه در خانه دارم اگر خودت خواستی بخری لااقل به ساقی خودم زنگ بزن که ۲۰ سال است او را می‌شناسم. من خودم تابوشکن‌ فامیل بودم. خواهرم را به مهمانی‌ها می‌بردم، با هم مشروب می‌خوردیم. اگر سیگار می‌خواست از خودم می‌گرفت تا ازدواج کرد. آن‌موقع همه نسبت بهم موضع بسیار منفی داشتند ولی تنها راه نجات نوجوان همراهی است ولی والدین ایرانی کمتر وقت می‌گذارند و از درک خواسته‌های نسل «زِد» عقب مانده‌ اند. نسلی بسیار جسور و شجاع که حکومت با آنها مشکل دارد، خانواده‌ها هم با بسیاری از آنها بر سر مواد مخدر چالش دارند.»

او اضافه می‌کند: «در نوجوانی ما که نسل پدران امروز باشد ناگهان شیشه و کراک آمد که بدون بو و فقط با یک فندک و دو تا سنجاق (کراک) یا پایپ و فندک استعمال می‌شد. بعدتر موادی وارد بازار شد به اسم بونزای و نخ که مصرف راحت‌تر و مخرب‌تری دارد. تعریفش را از جوان‌ها شنیده‌ام که هر کس به سراغ این مواد رفته از آنجا مستقیم به خیابان و بعد سفر آخرت رفته! زمان ما نوجوان در اتاق مواد می‌کشید و خانواده فکر می‌کردند دارد درس می‌خواد یا موزیک گوش می‌دهد. پدرمادر‌ها اغلب متوجه چرت زدن جوان‌شان نمی‌شدند یا نمی‌توانستند چیزی را ثابت کنند چون ابزاری نبود مگر اینکه او را برای آزمایش اعتیاد ببرند که محال بود اتفاق بیفتد.»

شرح مشاهدات شخصی کارمندی میانسال اهل تهران هم قابل توجه است. او تعریف می‌کند: «من معمولاً برای خرید سیگار و مایحتاج منزل، گهگاه به بازار عمده‌فروشان خیابان مولوی می‌روم که پاتوق معتادانی‌ست که در پیاده‌رو‌ها وول می‌خورند، گاه با نی و زرورق مواد می‌کشند، انگار حکومت بدش نمی‌آید اینها باشند.»

او به هئیت‌های مذهبی اشاره می‌کند و معتقد است این مراکز، یکی از پرخطرترین مراکز پخش و تجربه مصرف مواد مخدر است: «در ایام قدر و ماه رمضان و دهه محرم نوجوانان می‌توانند شب تا صبح در خیابان‌ها باشند بدون گیر دادن پلیس. در یکی از محلات بومهن، یک هیئت هست متعلق به ساقی محل. پشت چادر جاساز نوچه‌هایش هست که جنس را به دست خریدار بدهند. معمولاً در هر محله یک کاسب مواد مخدر، هیئت خودش را دارد و این روز‌ها فصل مشتری‌یابی و مشتری‌سازی آنهاست.»

صاحب بنگاه معاملات مسکن هم در ادامه صحبت‌های این شهروند می‌گوید: «در تابستان سال ۹۲ مدتی ظهر که می‌شد در پاساژ محل کارم بوی تریاک راه می‌افتاد و جلوی مشتری آبرویمان می‌رفت. محل استعمال را پیدا کردیم و همراه هیئت مدیره با کلانتری تماس گرفتیم که بساط‌شان را جمع کننند. گفتند حریم خصوصی‌شان است!  گفتیم بویش اذیت می‌کند؛ گفتند در قانون چیزی در اینباره نیامده! حالا اگر گزارش حضور یک دختر و پسر یا بساط شادی در همانجا بود، قانون اجازه شکستن در و بازداشت را به آنها می‌داد!»

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۷ / معدل امتیاز: ۴٫۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=336061