چندی پیش پروفسور تجلی کشاورز ادیب و شیفتهی ادبیات فارسی در مورد نقش شعر فارسی در انسجام ایرانزمین یک سخنرانی در «کانون فرهنگی پرشیا» یا «کانون ایران» داشت. پروفسور کشاورز بر این عقیده است که درک مفاهیم و موشکافی در شعر و ادب ایرانزمین نشان میدهد که چگونه شعر دقیقاً در استواری فرهنگ ما مؤثر بوده است. کیهان لندن در همین ارتباط با وی گفتگو کرده است.
-پروفسور کشاورز، به محض اینکه صحبت از ایران و یکپارچگی آن میشود در ذهن اغلب ایرانیان فردوسی و نقش او و شاهنامهاش مطرح میشود. آیا تحقیق شما محدود به شعر حماسی و ملی ایران است یا فراتر از این اشعار می رود؟
-وقتی از فردوسی میگوییم، فقط صحبت از میهنپرستی او نیست که قولی است که جملگی برآنند، بلکه فردوسی سخن از انسان میگوید و انسانیت. با خواندنِ شاهنامه به نمونههای بارزی از ذهنیت ایرانی بر میخوریم، به زمینههای وسیعی که ما را با مفاهیم و نمونههایی از جوانمردی، شجاعت، آزادگی از یکطرف و خیانت، دوروئی، جبن و دسیسه از طرف دیگر روبرو میکند. فردوسی در عین توصیف یک داستان، یک حادثه، یک فاجعه، گفتگوئی با همه ما و بطور گسترده با خلقت دارد. این به اشعار او بُعد فلسفی میدهد و میبینیم که چطور نقش شاهنامه در انسجام ایران فقط در ارتباط با داستانهای حماسی نیست بلکه به عمقی از ناخودآگاه مجموع ما ایرانیان میرود. مثالی از آن در داستان دردناک سیاوش است که برای ما همه آشناست. در این تراژدی گذشته از تاریخ حماسی و اندیشمندی در موجودیت ایران، از انواع صفات انسان سخن میرود؛ از سادگی و معصومیت، غرور و حماقت، او همینطور هم از عشق و دسیسه، خیانت و مرگ، بغض و درد و کینه و انتقام میگوید و مهم اینست که پیامی که دارد امید است. و دقت کنیم به این خصلتها که بسیار مطرحاند در انسجام ایران و ایرانی.
موجودیت ما مجموعهای است از آنچه ظاهر ماست و آنچه ذهنیت و احساس ماست. و موجودیت ایران، اجتماع و ارتباط و هماهنگی ماست با هم، با خاکِ ایران و با طبیعتِ آن در طول قرون. و شعر در گونهگونیاش در اینجا بیانگر موجودیت ماست. گستردهای است در تداوم و تنوع و اتصال در طول تاریخ.
-اهمیت محوری شعر در فرهنگ ایرانزمین که میگوئید از کجا سرچشمه میگیرد؟
-فرهنگ را تجلیات شعور انسانیِ آدمها با هم میدانند. ابرازات و دریافتهای هوشمندانه، عقاید و روشهای مرسوم، رفتار اجتماعی یک عده، یک گروه یا اجتماع. در این ارتباط، در ذهنیت ایرانی شعر مطلبی است جدائیناپذیر از فرهنگ، و از پایههای آنست. در ذهنیت ایرانی و ساختار ایران بطور اساسی شعر بازیگر اصلی است. فرهنگ ما فرهنگ جشن و رقص و پایکوبی است. البته که انواع و اقسام تجلیات در بیان احساسات در هر فرهنگ برقرار است، از غم و رنج و خشم و خروش هم. اما ایران سرزمین شادمانی و امید است. هر گوشه آنرا که نگاه کنید در دهات، در مزارع، در هر آب و هوایی از ایرانِ متنوع ما، موسیقی و رقص برقرار بوده. و شعر در این فعالیتها نقشی صمیمی و نزدیک داشته. فرهنگ چند هزار سالهی ما به سنگ وخاک، زمین و ماه و ستارگان و چرخش و نورشان، تا گل و گیاه، درخت و نهال، حیوان و انسان، با خصوصیتهای انسانی آغشته است و برای هر پدیدهای و فعالیتی، شعری و برای هر جنبش سرودهای فراهم داریم. در فرهنگ روستائی و کشاورزی، همراهی و کمک به همدیگر در مواقع سرور و شادمانی و همینطور در شرایط سخت طبیعی از موارد عادی زیست روزمره است. دوستی با حیوانات، با گیاهان و طبیعت. و چقدر شعر در این موارد هست.
و میگویند که یک کشور پایدار میمانَد بر اساس تاریخ و فرهنگِ خودش. اما به نظر من این هردو مفاهیمِ ثابتی نیستند بلکه با زمان در تغییرند و به عبارتی در تکاملاند. تاریخ یک ملتِ فعال، مثل موجودی است زنده. با وقایع رشد میکند، مفهومی متفاوت و پیشرفته از خودش به تماشا میگذارد و در ابرازش مثبت و راحت و تابنده است.
-این آمیختگی عمیق بین شعر و فرهنگ ایرانزمین آیا بعد از حمله اعراب به وجود آمده یا اینکه ریشه در پیش از اسلام دارد؟
-از هزارههای دور، پیش از حملهی اعراب، سرودهها که غنای عروضی نداشتند، در همراهی با موسیقی و حرکات دلپذیر به دلها مینشستند. صحبت از اینست که شعر ریشه در ناخودآگاه مجموع ما دارد. برخی براین باورند که بعد از حمله اعراب شعر فارسی به شکوفائی میرسد ولی اگرچه آثار کمی از اشعار قبل از حملهی اعراب باقی مانده، اما سرودههای زرتشت بازتابی ازذهنیت شاعرانهی ایرانی است. و برای ما آنچه هست از زرتشت و سرودههایش، پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک مطرح است. زرتشت علاقه زیادی داشت به اینکه فرهنگهای مختلف بهم نزدیک شوند. و اینکه چطور این اندیشه در شعر ایران نشت کرده که حتی در دوران اخیر هم میبینیم.
نقالی که از قدیمترین روشهای نمایش در ایران بوده، قبل از حملهی اعراب به ایران اجرا میشده. برخی منابع اینطور نشان میدهند که این هنر پس از ورود قوم آریائی به فلات ایران رشد پیدا کرده و البته بعدها در مورد شاهنامه، شاهنامهخوانی در قهوهخانهها و کاروانسراها شکل گرفت و در افزایش آگاهی و یادآوری آنچه ایران است و ایرانی، نقشی اساسی ایفا کرد.
اما در مورد پس از حملهی اعراب شاید بتوانیم به عبارتی سرودههای شاعران را در سه نوع بطور خیلی کلی تقسیمبندی کنیم. در این صحبت، تأکید من بر شعر به اصطلاح کلاسیک ایران است:
یکی سرودههای حماسی/ تاریخی/ اجتماعی است. در این زمینه همانطور که همه میدانند فردوسی نمونه بارز است و البته در دورههای اخیر به ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا، میرزاده عشقی و عارف قزوینی میتوان اشاره کرد.
دیگر سرودههای عاشقانه، سرودههای دربارهی طبیعت است. بسیار شعرا در اینجا هستند. شاید بتوان گفت که همهی چکامهسرایان ما در این مقوله نوشتهاند. از رودکی تا صائب و از منوچهری دامغانی تا سعدی و بسیاری دیگر.
و بالاخره اشعار با مفاهیمِ فلسفی/ عرفانی است که شعرای نامدار از ابوسعید ابوالخیر و خیام تا فیلسوف بزرگ شیخ اشراق گرفته تا عطار و مولوی و حافظ و جامی و دیگران را در بر میگیرد.
وقتی به انواع شعر و برداشتهای این شعرا نگاه میکنیم، نقش آنان و سرودههایشان را در انسجام ایران با توجه به آنچه در ارتباط با فرهنگمان گفتم به وضوح میبینیم.
– فرهنگ خودجوش ایرانی و نیز نتیجهی امتزاج و تلفیق فرهنگها در نهایت چه مسائل بنیادینی را در ناخوادآگاه مجموع ایرانیان و در مرکز جهانبینی ایرانی قرار داده و برجستهشان میکند که به صورتهای گوناگون در شعر پارسی تبلور یافته؟
-امروزه میبینیم که چطور فرهنگها در هم آمیختهاند و ارتباط به طرق مختلف برقرار است و آنجا که با درهای بسته سعی در اعمال و محدود کردن افکار میکنند، با اعتراض و مقاومت روبرو میشوند و بالاخره مجبور به تسلیم به آزادی و گستردگی زیست هستند.
این نکتهی مهمی است؛ موضوع باز بودن و فاش بودن. هیچ فرهنگی که دربسته و در خود فرورفته است، رشد نمی کند چون آب که در جریانش از ماسه و شن، از سنگ و صخره میگذرد و شفاف می شود. ولی آنجا که در گوشهای بسته میماند، میگندد.
در زمانهای گذشته هم فرهنگها در هم میآمیختند و رشد میکردند. مثلاً نقش مصر کهن در فرهنگ ایران و یونان و رم. فرهنگها در تداوم و رشد با هم هستند نه در مبارزه. در اینجا من صحبت از مفاهیمِ فرهنگی میکنم نه از سیاستهای مخرب که به هر حال برقرارند. صحبت از اثری است که دارای این مفاهیم به صورت عمقی هستند. و به این ترتیب است که شعر هم در طول تاریخ در خودش تحول و تکامل پیدا کرده و این با ارتباط داشتنِ ذهنیتِ شاعرانه است با اندیشههای گوناگون، با تنوعاتِ ذهنی ملل مختلف. و همین که میگوئیم در ارتباط با اندیشههای گوناگون، در حقیقت به اتصال و انسجام اندیشهها اشاره داریم. به عبارتی لغات و ابیاتی که در سرودهها میبینیم سازندهی جامهای است که فرهنگِ پایدار ماست. هر واژه، هر خط، رنگی و بافتی را در این ساختمان میسازند. و وقتی به وسعت و گسترشِ چکامههای فارسی نگاه میکنیم، دنیای رنگارنگی در مقابل خودمان میبینیم. و این یک تصویر تکبُعدی نیست بلکه از ابعاد گوناگون برخوردار است و سرشار از زیبائی ظاهری تا مفاهیم عمقی.
فرهنگها در اتصال و ارتباط و تبادل رشد میکنند نه در مرزهای بسته. در شعر پارسی، اگرچه آثار کمی از سرودههای شاعرانهی قبل از حملهی اعراب بجا مانده است، اما سرودههای زرتشت بازتابی از ذهنیت ایرانی را در پندار نیک گفتار نیک کردار نیک بیان میکند. یکی از نکات جالب در فرهنگ ایران آنست که در برابر فرهنگهای دیگر باز و پذیراست. و ذهنیت شاعرانهی ایرانی روشهای شعری ملل دیگر را با اشتیاق میپذیرد و در انواع مختلف از تکبیتی و دوبیتی، قطعه و غزل و مثنوی تا انواع ترجیعبند و ترکیببند و غیره بسط و گسترش میدهد. و ذهنیت ایرانی است که ابیات دلپذیر را در خود تکرار و زیر لب باز میخوانَد. و از طرف دیگر، در گستردگی و جهانشمولی است که گوته به آرامگاه حافظ میرود و شعر عمر خیام در محافل دوستانه در دور دنیا یادآور در لحظه زیستن میشوند. ابراز شاعرانه- فلسفی منطقالطیر عطار در تئاتر پیتر بروک نویسنده و کارگردان نامی و ویدیوی بیل ویولا هنرمند معروف ظاهر میشود، و فلان خواننده امروزیِ موسیقی غرب از مولوی میگوید.
-آیا برداشت درستی است که آگاهی به مسائل بنیادین که در ناخودآگاه مجموع ما نهفته و در آثار شعرای ما تبلور یافته، کلید شناخت از خودمان را به ما میدهد؟
-نکتهی مهم این است که با شناخت خود به عصارهی خود در حقیقت به عصارهی ایرانی بودن، فرهنگِ ایرانی دست پیدا میکنیم.
اشعار متنوع چکامهسرایان ما هرکدام به طریقی اشاره دارند به شناخت خود در مسیر آگاهی. مثلاً به ویژه در غزلیات حافظ و اشعار مولوی و عطار ابیات زیادی در این رابطه هست. یا در شعر معروف ناصرخسرو که با مصرع «ز که نالیم که از ماست که بر ماست» تمام میشود.
تاکید به شناختِ خود ما را به نگرشی وسیع، باز و فرهنگی دربرگیرنده میرساند که از ارتباط نمیهراسد بلکه مشتاق آنست. این فرهنگ دوستی و مهر است که در چکامههای شعرای ایران هرکدام به زبانی بیان شده است.
به تاریخ کشورمان که نگاه می کنیم میبینیم که ایران در طول قرون مدام در معرض هجوم بوده است که برخی شدیدتر و برخی حفیفتر بوده اند. با وجود این ما نه تنها خصوصیات شاد و پُرنشاط خود و باز بودن نسبت به ملل دیگر را از دست ندادهایم بلکه بر خصوصیات مهاجمین نیز تاثیر گذاشته و در رشد فرهنگشان مؤثر بودهایم.
زبان ما، جشنهای ما، رسوم ما همه در پایندگی ایران و ایرانی نقش داشتهاند که از طریق شعر ابراز شده و گسترش پیدا کرده است. اینطور است که ایران سرافراز و پایدار دورههای تاریک را پشت سر گذاشته و میگذارد. جذابیتی که شعر همواره در فرهنگ و اندیشههای عاشقانههای سرزمین رنگارنگ ما دارد، بیش از پیش خودش را در دنیای جدید نشان خواهد داد.