دولت بایدن از فشار سیاسی و تبلیغاتی علیه دولت اسراییل چه مقاصدی را دنبال می‌کند؟

- در مورد آینده  باریکه غزه، خلع سلاح حماس و تبدیل شدن به یک منطقه غیرنظامی‌ و عاری از سلاح، که راه پیشرفت اقتصادی با کمک ائتلافی از کشورهای عربی را در پیش بگیرد که از طرف دولت اسراییل مطرح می‌شود، قابل درک و عقلانی به نظر می‌رسد.
- راه حل سپردن اداره باریکه غزه به دولت خودگردان فلسطین در کرانه باختری که تا گلو در فساد فرو رفته است در بلندمدت امیدوارکننده به نظر نمی‌رسد و شاید سناریوی تکراری فراری دادن  آنها با پیژامه را  پس از فروپاشی دولت مشترک با گروه تروریستی حماس در ژوییه  سال ۲۰۰۷ را رقم بزند.
- تشکیل دولت مستقل فلسطینی هم که از طرف بعضی از کشورهای دموکراتیک و غربی مطرح می‌شود، بدون اشاره به پایبند بودن به دموکراسی و قوانین حقوق بشر سرابی بیش نخواهد بود و سرنوشتی مشابه سوریه و یمن و افغانستان و ایران را برای مردم فلسطین رقم خواهد زد؛ به شکلی  که اقلیتی تندرو و تمامیت‌خواه و تا دندان مسلح قدرت را در دست گرفته و دمار از روزگار مردم خود و همسایگان خود درخواهند آورد.

شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۰۹ دسامبر ۲۰۲۳


بهرام فرخی – با ورود به ماه سوم جنگ غزه که با حمله ترویستی حماس به اسرائیل از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شده و این کشور را بیش از پیش در مقابل گروه‌های تروریستی «محور مقاومت» قرار داده، اینک خبر از فعال ساختن ماده ۹۹ سازمان ملل توسط آنتونیو گوترش می‌رسد، و به همین دلیل  دبیرکل سازمان ملل قصد بردن موضوع به  شورای امنیت را دارد که با مخالفت اسراییل و بی‌اعتنایی ایالات متحده مواجه شده است.

وضعیت جنگ همچنان در شرایط آخرین هفته‌ها با دو مولفه پیروزی نظامی‌ اسراییل در میدان نبرد  و پیروزی تبلیغاتی مخالفان اسراییل و طرفداران گروه‌های فلسطینی در شبکه‌های خبری در  کشورهای غربی ادامه دارد و تفاوت چندانی نکرده است.

حملات و تهدیدات وزرا و مسئولین  دولت بایدن از جمله کاملا هریس، انتونی بلینکن، لوید جیمز اوستین به دولت بنیامین نتانیاهو شدت و فرم جدیدی به خود گرفته تا جایی که اهالی شهرک‌نشینان کرانه غربی را هم تهدید به تحریم‌های آمریکایی کرده‌اند.

واقعا دولت بایدن از این حملات و التیماتوم‌ها چه مقاصدی را دنبال می‌کند؟

تضعیف دولت محافظه‌کار اسراییل در هنگامه نبردی سرنوشت‌ساز برای آینده سیاسی و امنیت این کشور چه پیامدهایی خواهد داشت؟

شکی نیست که شخص بنیامین نتانیاهو و دولت‌اش نه در اسراییل و نه در خارج از مرزهایش از محبوبیت بالایی برخوردار نیستند، و شاید اگر این جنگ در مقابل تروریسم اسلامی را، دولتی متفاوت در صحنه سیاسی اسراییل به پیش می‌برد از حمایت بیشتری لااقل در میان افکار عمومی‌ کشورهای غربی و دموکرات برخوردار می‌شد.

ولی اسراییل در هر حال یک کشور دموکرات و از همبستگی ملی خاصی برخوردار است و منافع ملی کشور  با تعویض رنگ دولت‌ها تغییر چندانی نمی‌کند.

لازم به یادآوری نیست که در تایید مطالب بالا ،بیش از چهار انتخابات پارلمانی در یک زمانه کوتاه در این کشور انجام شده و دولت اتئلافی بنیامین نتانیاهو بر آمده از آخرین انتخابات است که با ورود بنی گانتز وزیر دفاع سابق در دولت قبلی به صورت یک دولت ائتلاف ملی درآمده است.

از نظر حمایت مردم اسراییل در دفاع از کشورشان در مقابل تروریسم، تعویض  رئیس و یا کابینه دولت، تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند ولی کشورهای حامی‌ تروریسم در منطقه از برکناری و یا استعفای  نتانیاهو به عنوان یک پیروزی تاریخی یاد خواهند کرد، همانطور که از  ویرانی  و کشته شدن هزاران نفر در باریکه غزه و سلاخی و تجاوز به  ۱۲۰۰ نفر بی‌گناه نظامی‌ و گروگانگیری زن و کودکان نیز با نام پیروزی بزرگ «محور مقاومت» یاد می‌کنند.

در مورد آینده  باریکه غزه، خلع سلاح حماس و تبدیل شدن به یک منطقه غیرنظامی‌ و عاری از سلاح، که راه پیشرفت اقتصادی با کمک ائتلافی از کشورهای عربی را در پیش بگیرد که از طرف دولت اسراییل مطرح می‌شود، قابل درک و عقلانی به نظر می‌رسد.

راه حل‌های دیگر کشور‌ها با ابهامات زیادی همراه هست و راهکاری بلندمدت برای ثبات در منطقه و آرامش و پیشرفت و همزیستی مسالمت‌آمیز برای مردم فلسطین و اسراییل در بر ندارد.

حتی راه حل سپردن اداره باریکه غزه به دولت خودگردان فلسطین در کرانه باختری که تا گلو در فساد فرو رفته است در بلندمدت امیدوارکننده به نظر نمی‌رسد و شاید سناریوی تکراری فراری دادن  آنها با پیژامه را  پس از فروپاشی دولت مشترک با گروه تروریستی حماس در ژوییه  سال ۲۰۰۷ را رقم بزند.

تشکیل دولت مستقل فلسطینی هم که از طرف بعضی از کشورهای دموکراتیک و غربی مطرح می‌شود، بدون اشاره به پایبند بودن به دموکراسی و قوانین حقوق بشر سرابی بیش نخواهد بود و سرنوشتی مشابه سوریه و یمن و افغانستان و ایران را برای مردم فلسطین رقم خواهد زد؛ به شکلی  که اقلیتی تندرو و تمامیت‌خواه و تا دندان مسلح قدرت را در دست گرفته و دمار از روزگار مردم خود و همسایگان خود درخواهند آورد.

دولت بایدن چه تضمینی می‌دهد که در همسایگی اسراییل، حکومتی مانند طالبان به قدرت نرسد؟!

راه حل  کشور‌های تروریستی منطقه نیز که از خود به عنوان «محور مقاومت» یا «جبهه مقاومت» نام می‌برند هم با ریختن مردم یهود از نهر تا بحر به دریای مدیترانه پایان می‌یابد.

البته در سال‌های نه چندان دور پیشنهادهایی مبنی بر تشکیل دو کشور و پیوستن  همزمان آنها به اتحادیه اروپا از طرف حزب رادیکال ایتالیا و رهبر تاریخی آن مارکو پانلا مطرح شده بود که هرگز جامه عمل به خود نگرفت و در حال حاضر با پیشروی اسلام سیاسی به عنوان ایدئولوژی غالب در مناطق فلسطینی، امکان مطرح شدن هم دیگر ندارد.

حال این فشار افکار عمومی‌ جهان بر اسراییل که از طرف دولت بایدن به قصد بر اندازی نتانیاهو از دولت و یا متقاعد کردن او به قبول پیشنهاد «دو ملت، دو کشور»  انجام می‌شود، چطور و به دستان چه کسانی انجام می‌پذیرد؟

متاسفانه در دورنمای سیاسی آمریکا در سال‌های اخیر  نوعی پولاریزاسیون دیده می‌شود که جناح‌های میانه‌رو در احزاب  جمهوریخواه و دموکرات جای خود را به تندروهای نئوکان در حزب جمهوریخواه مثل  مارک پمپئو، جان بولتون و دونالد ترامپ و تندرو‌های چپ مانند  برنی سندرز، الکساندر اوکازیو کورتز، جمال بومن، رشیده طلیب و حتی ایلان عمر در حزب دموکرات داده‌اند که تا حدی دولت بایدن را به گروگان گرفته‌اند.

همچنین این هجوم‌های تبلیغاتی علیه دولت بنیامین نتانیاهو در سرتاسر جهان از حمایت مالی و تبلیغاتی جرج سوروس فیلانتروپ و میلیاردر یهودی و حامی‌ انقلاب‌های رنگین در سال‌های گذشته بر خوردار است که حتی برای مقاصد خاص خود از کمک  به دشمنان هموطن و هم‌کیش خود نیز پروایی ندارد.

یکی از مقاصد خاص جرج سوروس که سرمایه عظیمی‌ را هزینه‌ی تحقق آن کرده، همانا معاهده برجام بود که  با کمک دولت دموکرات اوباما و اصلاح‌طلبان داخل جمهوری اسلامی و اتاق‌های فکر در غرب از جمله نایاک موفق به رسیدن به آن شد که هم‌اکنون در عمل مُرده است و جرج سوروس قصد احیای آن را تا قبل از پایان دوران ریاست جمهوری بایدن دارد. البته ناگفته نماند که بعضی از افراد دخیل در آن هم‌اکنون از طرف ادارات ضدجاسوسی آمریکا  تحت پیگرد قانونی  قرار گرفته‌اند. دشمنی پایان‌ناپذیر سوروس با نئوکان‌ها در حزب جمهوریخواه آمریکا مانند جرج بوش و دونالد ترامپ با هدف جلوگیری از بازگشت دوباره ترامپ به کاخ سفید است. وی یکی از حامیان مهم کاندیداتوری  بایدن سالخورده و بیمار برای ماندن در قدرت است.

سازمان ملل هم با مدیرکل و شاخه‌های متفاوت آن نقش مهمی‌ به عهده دارند؛ از  یونیسف که چاپ و توزیع کتاب‌های درسی کودکان در غزه را به عهده دارد و عملا کار شتسشوی مغزی کودکان فلسطینی علیه یهودیان را به عهده گرفته تا UNHRO که برای کمک به سرزمین‌های اشغالی تشکیل شده و طی این سال‌ها تبدیل به کانالی برای رسیدن جنگ‌افزار و تربیت و تغذیه تروریست‌های حماس و دیگر گروه‌های فلسطینی در باریکه غزه شده است.

در شهرهای بزرگ اروپایی و آمریکایی نیز تظاهرات چند صدهزار نفری نقش مهمی‌ در  تبلیغات علیه دولت اسراییل به شمار می‌روند. در این تظاهرات جوانان و زنان و فعالان سیاسی و فرهنگی  در کشور‌های غربی شرکت می‌کنند. جوانان و زنانی که از طریق اخبار و  سوشیال مدیا با ویرانی‌های غم‌انگیز و کشتار بی‌گناهان  جنگ اخیر  آشنا شده و اطلاع چندانی با تاریخ خاورمیانه و مسئله  فلسطین  و ایدئولوژی حاکم بر گروه‌های تروریستی حماس و جهاد اسلامی یعنی اسلام سیاسی  ندارند و بازیچه‌ی گروه‌های اسلامی و  نژادپرست ضداسراییلی  و گروه‌های سیاسی چپ  با انگیزه‌های ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی شده‌اند.

وگرنه چگونه ممکن است چنین  تظاهراتی را برای  همبستگی با مردم سوریه که بیش از نیمی‌ از جمعیت خود را به دست بشار اسد جلاد با همکاری روسیه و رژیم ددمنش اسلامی در  ایران و گروه تروریستی حزب‌الله کشته و زخمی‌ و فراری کرده برگزار نمی‌کنند؟!

چرا علیه روسیه پوتین که بیش از دو سال  است مردم بی‌پناه اوکراین و خانه و مدارس و بیمارستان‌های آن کشور را هدف بمباران‌های خود قرار داده، فراخوان نمی‌دهند؟! و به عنوان یک ایرانی حق این سوال را دارم که چرا در طول ۴۴ سال شاهد چنین راهپیمایی‌هایی در لندن و پاریس و نیویورک برای همبستگی با مردم بی‌دفاع ایران و علیه رژیم آدمکش آخوندها  نبوده‌ایم؟

زنان و اقلیت‌های جنسی در افغانستان  که در دام طالبان خونخوار  قرون وسطایی افتاده‌اند و راه فرار از همه طرف بر آنها بسته شده نیز  شاهد چنین تظاهرات و  همبستگی گروه‌های حقوق بشری و فمینیست و LGBTQ در غرب نبوده‌اند!

تمامی‌ این دلایل ناشی از حضور ویروس ضدآمریکایی در بدنه اکثر  گروه‌های چپ و حتی حقوق بشری است که در جنگ اخیر بین اسراییل و گروه‌های تروریستی در باریکه غزه به خوبی شاهد آن هستیم.

نکته نگران‌کننده بزرگ، کوتاه آمدن و عقب‌نشینی کشور‌های دموکرات از اصول دموکراسی و لیبرال در قوانین خود به خاطر فشار و تهدیدات کشورهای حامی‌ تروریست است که تازه‌ترین نمونه آن  تغییر قوانین در کشور دانمارک مبنی بر محدود کردن آزادی انتقاد از مذاهب است.

در مورد ضعف و پایین آمدن پرستیژ دولت بایدن همین بس که ناامنی از خلیج فارس و برای کشتی‌های اسراییلی به دریای سرخ و اقیانوس هند کشیده شده و منحصر به کشتی‌های اسراییلی نیست و کشتی‌های تجاری دیگر کشورها را هم در بر می‌گیرد و حتی ناو‌های جنگی آمریکا هم در امان نیستند، آنهم توسط ایادی تروریست رژیم ایران در یمن که تا چندی پیش در لیست تروریستی آمریکا قرار داشتند و دولت بایدن به محض روی کار آمدن آنها را از لیست تروریسم خارج و بندر حدیده را در دریای سرخ به اسم کمک‌های حقوق بشری و در عمل برای ناامن کردن خاورمیانه به این گروه تروریستی هدیه کرد.

در نهایت اینکه پوتین  که از  ترس پیگرد به دلایل جنایات جنگی در اوکراین، سفرهای خود را مدتی مدید محدود کرده بود و فقط به کشورهای امن چون چین و کره شمالی و روسیه سفید مسافرت می‌کرد اینبار برای ریشخند بایدن با کلی دبدبه و کبکبه از نزدیکترین کشورهای متحد آمریکا یعنی  امارات عربی و عربستان سعودی بازدید کرد و مورد استقبال گرم رهبران آنها قرار گرفت و صدور اعلامیه مشترک مبنی بر پایین آوردن تولیدات نفتی در ماه‌های آینده یک نوع دهان‌کجی به ایالات متحده به حساب می‌آید و این نشانه بارز  عدم اعتماد کامل سران این کشورها به سیاست‌های مماشات و عقب‌نشینی بایدن در مقابل رژیم اسلامی حاکم بر ایران است.

*بهرام فرخی دانش‌آموخته علوم سیاسی و روابط بین‌الملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۱ / معدل امتیاز: ۴٫۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=337276