فرد صابری – تلاشهای جمهوری اسلامی با صرف هزینههای بسیار، برای عادی نشان دادن اوضاع فلاکتبار ایران امر تازهای نیست. در کنار این مهم، شبکهسازی اتاق فکر خامنهای و شرکا در راستای به «ابتذال» کشیدن حقوق بشر به واسطهی فرستادگانش در هیبت ویترین کسب درآمد و پشتیبانی رسانههای دروغپرداز، در حقیقت سوهانی شده که بر اعصاب زخمخوردگان این سیستم فاسد و تروریسمپرور، کشیده میشود.
جمهوری اسلامی برای ایجاد خاکریز دفاعی، یاد گرفته که چگونه و چه جاهایی را باید نشانه رود تا دست مخالفانش را از دستیابی به هرآنچه اهرم فشار علیهاش میشود کوتاه یا آن را لوث نماید. با نگاهی دقیق به رفتار دزدسالاران اشغالگر حتی بدون نیاز به هیچ تحقیق عمیقی، همان اعمالی به ذهن میرسد که چپ- اسلامیسم برای ارضای خود، ایران را در سال پنجاه و هفت به قهقرا کشید. یکی از آن موضوعات همین مسئلهی حقوقبشر بود که با دروغپراکنی و بزرگنمایی– دقیقا مانند آنچه امروز در مورد غزه میگویند- به عنوان مستمسک استفاده کرده و حال، مزد تفکر ویرانکنندگان ایران را با انواع جوایز نمایشی، بعداز چهل و اندی سال یکی پس از دیگری هوراکشان، دریافت میکنند که یکی از آن جایزه بیخاصیت، نوبل است.
خندهآورترین بخش جایزهی نوبل، اهدای آن به مدافعان انقلاب (شورش) اسلامی با لابیگریهای مختلف است. از سوی دیگر وجود کوهی از تناقض است. بخشیدن جایزهی حقوق بشری صلح نوبل به کسانی است که معتقدند: این مقوله سیاسی نیست اما، تمام تلاش آنها، رهبرسازی سیاسی و انحراف خواست واقعی جامعهی ایران است.
نگاهی کوتاه به جایزهی صلح نوبل ساخت نروژ که گویا در بطن آن اهداف دیگری نهفته، نشان میدهد حداقل در دو دههی گذشته، تفکر کاسبان آن از شیرین عبادی ایرانی تا اوبامای آمریکایی، علاوه بر اینکه، هیچ عملکرد مثبتی دیده نمیشود بلکه قدم و قلمشان جز ویرانی و فاجعه بهبار نیاورده است. از سوی دیگر، کمیتهی جایزهی صلح نوبل در سالهای گذشته از سوی بسیاری از مردم و روزنامهنگاران و تحلیلگران اسکاندیناوی و جامعه بینالملل مورد انتقاد شدید قرار گرفته و به کلوپ فرمایشی سیاسی چپ- اسلامیسم که حقوق بشر را به خودی و غیرخودی تقسیم کرده، مبدل شده است.
کلوپ کمیتهی نوبل طی سالهای گذشته، زیر نفوذ اندیشهی ورشکستهی چپ- گلوبال قرار گرفته، و برخلاف نام پرهیاهوی آن، آنجایی که، اسم حقوق بشر به درستی به میان میآِید، کاملا برعکس عمل کرده و هر جا که جنگ، ویرانی و سرکوب انسانهای بیگناه در میان باشد یا مانند: گروهای چپ علیه اسرائیل و مردم یهود باشند، دفاع از گروهای اسلامی و وابستگان فکریشان، در اولویت کسب نوبل قرار میگیرند!
در اساسنامهی نوبل واضح نوشته شده، افراد «نوآور» در سطح جهان، مستحق دریافت این نشان هستند و به آنها تعلق میگیرد. پاسخ به یک پرسش ساده و قابل درک برای مردم در مقابل دلیل یا دلایل دریافت نوبل این باید باشد مثلا جیمی کارتر و یاسر عرفات چه نوآوری یا دستاورد انسانی برای حقوق انسانی در دنیا به وجود آوردند که آن را دریافت نمودهاند؟ یا همان بهار عربی یا بهتر شتاءالعرب خاورمیانه، مگر جز دکترین حسین اوباما بود که خاورمیانه را بیثباتتر و به مرکز تروریسم اسلامی با چهارده میلیون آواره جهان تبدیل کرده است؟
گرفته شدن جان صدها هزار تن از مردم خاورمیانه با ایجاد و رشد انواع گروههای تروریستی اسلامی یهودستیز، نتیجهی گاوبندی تفکری است که بر نوبل دست انداخته ودر سایهی آن، کشورهای اروپایی را به لانههای جاسوسی تروریسم خمینیسم و همذاتپندارانش تبدیل نموده است.
نمونهای دیگر از تبانی کلوپ چپ- اسلامیسم نوبل نروژ، هدیه به شیرین عبادی در سال ۲۰۰۳ همزمان با رشوه دادن شرکت نفتی دولتی بزرگ این کشور (استات اویل) به خانواده رفسنجانی است. در زمان خاتمی که به دولت اصلاحات معروف بود، شیرین عبادی و ملی- مذهبیها به تبلیغات حقوق بشر اسلامی مشغول بودند و اروپا با تلاش از سوی این افراد در صدد آرزوی محال رفرم در جمهوری اسلامی بود. نوبل صلح یا اهداء جایزهی حقوق بشر به شیرین عبادی در حقیقت، یک زد و بند آشکار برای منافع شرکت نفتی استات اویل نروژ بود.
از دیگر کاسبان نوبل نروژ، آن سان سوچی رهبر اپوزیسیون در میانمار بود. او بعداز آزادی از زندان، به دولت نظامی میانمار پیوست و با همراهی این دولت، دست به نسلکشی مسلمانان آن کشور زد و خانههای آنان را به آتش کشیدند. بعد از این رسوایی بزرگ، نوبل نروژ وقتی با انتقادات بزرگ روبرو شد ناچار در خبرگزاریها اعلام کرد: جایزهی نوبل آن سان سوچی را پس گرفته است.
امروز بعد از بیست سال، دوباره جایزه جنگ و ضد حقوق انسانی نوبل را به یک بانوی ایرانی که بنا بر گفتهی نوبل و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به ۵ سال حبس محکوم شده اهدا میگردد . تقی رحمانی همسر نرگس محمدی ساکن پاریس که فعالیتش جز ترویج یهودستیزی، تبلیغ افکار نظام جمهوری اسلامی و تخریب مخالفان نظام متبوعش در رسانههای فارسیزبان خارج کشور و شبکههای اجتماعی نیست، به همراه فرزندانش برای دریافت نوبل بجای همسرش میرود.
این برای اولین بار است که درعرض مدت کوتاه بیست سال به افرادی از یک کشور دو بار نوبل داده میشود و باید گفت: طبق اساسنامهی نوبل دستاورد ویژهی این افراد در عرصهی جهانی چه و کجا بوده که این جایزه به چنین افرادی تعلق میگیرد؟ واقعیت این است که بسیاری برای سرنگونی کامل جمهوری اسلامی با انتقاد از این نظام به دلیل غارت سفرهی مردم و خزانهی ملی با بخشیدن آن به تروریستهای حماس، حزبالله و نیروهای نیابتی متعدد، سالهای زیادی در زندانهای ولایت فقیه، بدون کوچکترین ملاقات و مرخصی و حتی انواع بیماریها بسر میبرند یا اعدام شدهاند بدون داشتن امکاناتی که امثال نرگس محمدی در اختیار دارند.
این مهم را باید در نظر گرفت؛ یا جمهوری اسلامی درست میگوید: علیهاش تبلیغات شده و امکانات نرگس محمدی مانند آزادی عمل در برقراری تماس با آنجلینا جولی از امکانات زندانیان در نظام رأفت اسلامی است پس چرا فاطمه سپهری و دیگران در وضعیت دشوار بسر میبرند؟ شاید هم از برکات به کرسی نشستن جمهوری اسلامی در مجمع اجتماعی سازمان ملل باشد اما، برای نسل پرسشگر امروز پذیرفته نیست در نزد حکومتی که عنوان فعال حقوقبشر یک جرم اجتماعی محسوب میشود، چگونه در خبرگزاری امنیتی فارس برای نرگس محمدی هورا میکشند؟
به روشنی نمایان است؛ شیرین عبادی بعد از گرفتن جایزهی تبلیغاتی نوبل در گردنه گونتانامو گیر کرده بود و انگار نه انگار که این جایزه را به خاطر فلاکت حقوق بشر در ایران به او داده بودند؛ شاید نرگس محمدی با وصفی که شوهر فرنگنشین وی پای میفشارد هم به فکر گرسنه ماندن تروریستهای حماس در تونلهای مرگآفرین غزه باشد. در هر صورت جای حیرتی نیست اگر نوبل آینده به روح خمینی، به عنوان رهبر معنوی تقی رحمانی تقدیم شود!
آنچه پیداست، جایزهی واقعی حقوق بشر هدیهای بالاتر از نوبل، از سوی ملت ایران که از صمیم قلب به افراد رنجکشیدهی وطندوست در داخل سیاهچالههای انقلاب اسلامی و حتی بیرون از زندانهای ولی فقیه، با انواع مشکلات اقتصادی و ناهنجاریهای اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند، دوران قهرمانسازیهای پوچ بسان همان جایزه خریدن پدر و مادر برای فرزند تنبلشان به عنوان شاگرد اول در مدرسه، بسر آمده و تنفس مصنوعی به جسد عفنی که مردم دمادم به دنبال دفناش هستند، ره به جایی نخواهد برد!