حقیقتجو – سیاست دولت بایدن در قبال جمهوری اسلامی بسیاری از ناظران را شگفتزده کرده است. آنها میپرسند به چه دلیلی دولت ایالات متحده مصرانه سیاست مماشات و کنار آمدن با رژیم اسلامی را با وجود اینهمه اتفاقاتی که در ایران و منطقه رخ میدهد در پیش گرفته است؟ چرا با وجود اعتراف رهبران ارشد حماس در مورد پشتیبانی تسلیحاتی و مالی جمهوری اسلامی از عملیات علیه اسرائیل مقامات بلندپایه آمریکا اصرار دارند که شواهد و مدارک برای اثبات دخالت جمهوری اسلامی در حمله هفتم اکتبر کافی نیست؟
در یک ماه گذشته تهدیدها و حملات نظامی از طرف نیروهای نیابتی حکومت ایران از یکسو و واکنشهای نامتناسب دولت آمریکا همه ناظران را دچار سردرگمی و ابهام کرده است. در این حملات دهها آمریکائی آسیب دیدهاند ولی در واکنش تنها چند بار مواضع گروههای شبهنظامی وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه هدف قرار داده شده است. جدید ترین اقدام دولت بایدن در عدم دخالت جدی برای بازداری از حملات و گروگانگیری دریائی تروریستهای حوثی یمن حتی برای طرفدارانش در کنگره آمریکا هم شگفتآور است.
اگر واکنشهای دولت بایدن را با دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ مقایسه کنیم به ابعاد ضعف اراده این دولت در مقابله با جمهوری اسلامی میشود پی برد. در واکنش به حمله نیروهای حشدالشعبی و حزبالله به سفارت ایالات متحده در بغداد دولت ترامپ به تلافی این اقدام و عملیات مشابه علیه منافع آمریکا، قاسم سلیمانی فرمانده نیروهای قدس سپاه پاسداران و ابومهدی المهندس از فرماندهان ارشد حشدالشعبی مورد حمله قرا ر داد و به قتل رسانید. دولت بایدن برای پیشگیری از اقدامات مشابه ترجیح میدهد که دخالت داشتن جمهوری اسلامی در عملیات تروریستی حماس علیه اسرائیل و در حملات گروههای نیابتی به پایگاههای نظامیان را انکار کند. علت این سیاست انکار و انفعال در مقابل حملات و اقدامات جمهوری اسلامی و نیابتیهایش و ضعف نشان دادن آمریکا در برابر رژیم ایران که از آغاز کار دولت بایدن در پیش گرفته شده چیست؟
برای پاسخ به این پرسش باید توجه کرد که تصمیمگیری رؤسای جمهور و وزیران امور خارجه دولت آمریکا درواقع برآورد تحلیلهای برخی کارشناسان و نظریهپردازان آمریکائی در مورد سیاست خارجی این کشور است. این کارشناسان که نفوذ گستردهای در تعیین سیاست خارجی آمریکا دارند بر این باور هستند که که ایالات متحده باید با جمهوری اسلامی روابط عادی داشته باشد. یکی از برجستهترین این کارشناسان زوج فلینت لورت (Flynt Leverett) و هیلاری من لورت است. فلینت که اکنون استاد روابط بینالملل در دانشگاه پنسیلوانیا است از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۳ به عنوان مدیر ارشد بخش خاورمیانه شورای ملی امنیت، متخصص خاورمیانه در اداره برنامهریزی سیاسی وزارت امور خارجه و تحلیلگر ارشد سیا در دولت ایالات متحده مشغول به کار بود. با اینکه در سال ۲۰۰۳ در اعتراض به حمله نظامی به عراق از مشاغل دولتی خود استعفا داد ولی نفوذ نظریات او و همکارانش در تعیین سیاستهای دولت آمریکا نسبت به جمهوی اسلامی به قدرت خود باقی ماند. به عنوان مثال میتوان به تصمیمگیری دولت اوباما در عدم پشتیبانی از جنبش اعتراضی بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ اشاره کرد که به روشنی تحت تاثیر ارزیابی افرادی مانند لورت از این جنبش صورت گرفته بود. لورت در یک مصاحبه با شبکه تلویزیونی «پی بی اس» از شفافیت نتایج انتخابات که به ریاست جمهوری احمدی نژاد منجر شد پشتیبانی کرد و با قاطعیت مشروعیت جنبش اعتراضی به نتیجه انتخابات را رد کرد. پاسخهای وی به پرسش مصاحبهکننده در این مورد بیانگر روشن جانبداری وی در دفاع از مواضع نیروهای سرکوبگر علیه جنبش ۱۳۸۸ است. درواقع واکنش اوباما که بعد از گذشت چند سال و در بحبوحه جنبش مهسا از آن اظهار پشیمانی کرد تحت تاثیر تحلیلهای این افراد بود که به عنوان کارشناس به دولت آمریکا مشورت میدهند. او همچنین مقالهای جنجالآمیز «در روزنامه نیویورک تایمز به عنوان «انقلابی دیگر در ایران؟ محتمل نیست» منتشر کرد که طی آن اهمیت جنبش سبز و امکان هر انقلابی در ایران انکار شده است.[i]
آنچه مهم است و باید به آن توجه شود ارزیابی این کارشناس از موقعیت و ماهیت جمهوری اسلامی است. وی بر این باور است که دولت ایالات متحده باید با جمهوری اسلامی به عنوان دولتی مستقر، پایدار که نماینده منافع ملی ایران است کنار بیاید. وی در کتابی که در سال ۲۰۱۴ با همکاری همسرش هیلاری مان لورت منتشر کرده نظر خود را بطور مبسوط توضیح داده است[ii]. نظریه اصلی این کتاب این است که ایالات متحده باید رابطهای با دولت کنونی ایران بر پا دارد که مشابه آن در سال ۱۹۷۰ توسط نیکسون و کیسینجر نسبت به جمهوری خلق چین اعمال شد. لورت مدعی است که جمهوری اسلامی به دلیل پیشینه تاریخی و فلسفی متفاوت در آمریکا درک نمیشود. به باور او آمریکائیها حقانیت نظام سیاسی که شرکت مستقیم مردمی در انتخابات را با اصول و نهادهای حکومت اسلامی درآمیخته و سیاست خارجی مستقل و توانمندی را در پیش گرفته نمیتوانند پذیرا باشند. تجربه بهار عربی و ترکیه به باور لورت نشان میدهد که مانند تجربه استقرار نظام اسلامی در ایران هر زمان تودههای مسلمان امکان یافتند که به نوع نظام سیاسی و آینده سیاسی رای دهند آنها به شرکت مردمی در چهارچوب اسلامی رای دادند. به این دلیل هم او ادعای غیرعادلانه بودن انتخابات احمدی نژاد را رد میکند و معتقد است انتخاب وی به ریاست جمهوری مشروع بوده است.
توجه به دیدگاههای این دو نویسنده که به طیف سیاسی و دانشگاهی گسترده ای تعلق دارند به دلیل نفوذی که در تعیین سیاست خارجی ایالات متحده دارند حائز اهمیت است.
گرایش ایدئولوژیک این طیف که در حزب دموکرات آمریکا نفوذ دارند چپ سنتی است. برجسته ترین نظریهپردازان این طیف کارشناسان روابط بینالملل در دورانی به تحصیلات عالی آکادمیک اشتغال داشتند که در آن نظریه افرادی نظیر گوندر فرانک و امانوئل والرشتاین نظریات غالب در مطالعات روابط بینالمللی در دانشگاههای آمریکا و بطور کلی در دانشگاههای غربی در سالهای ۷۰ -۱۹۶۰ بود. بر اساس این نظریه معروف به «سهجهانی» و «نظام جهانی» که اغلب متاثر از دیدگاههای چپ و ضدکاپیتالیستی است جهان به سه منطقه و بطور عمده به «دنیای سوم» و یا «حاشیه» از طرفی و نظامهای «دنیای اول» و یا «هسته» تقسیم میشود. توسعهنیافتگی دنیای سوم نتیجه نظام جهانی است که در آن کشورهای صنعتی و سرمایهداری که «هسته» و یا «جهان اول» را تشکیل میدهند بر کشورهای »جهان سوم» یا «حاشیه» تسلط استعماری داشته و آنها را استثمار میکنند.
اواخر سالهای ۱۹۷۰و اوایل ۱۹۸۰ به دنبال افول جنبشهای اعتراضی در دنیای غرب برخی از این نظریهپردازان سهجهانی به این نتیجه رسیدند که مرکز ثقل مبارزات ضد سرمایهداری جهانی به کشورهای توسعهنیافته استعمارزده «جهان سوم» و «حاشیه» انتقال یافته است. استقبال مشتاقانهی این روشنفکران چپگرای غربی از شورش ۱۹۷۹ در ایران ناشی از این دگرگونیهای نظری در آن دوران بود. تاثیرات این نظرات سهجهانی بر افکار کارشناسان پرنفوذ روابط بینالملل در پشتیباتی از جمهوری اسلامی هنوز ادامه دارد.
از رخدادهای مهم در محافل چپگرای غربی، به دنبال ناامیدی از پیروزی جنبشهای ضدسرمایهداری، از سوئی رشد گروههای تروریستی در کشورهای غربی، نظیر بادرماینهوف در آلمان و بریگاد سرخ در ایتالیا بود و از سوی دیگر بخش غالب روشنفکران چپگرا سیاست «مبارزه از درون سیستم» را در پیش گرفتند و به تدریج موفق شدند به نهادهای دانشگاهی، آموزشی، رسانهای و سیاسی نفوذ گستردهای پیدا کنند. تظاهرات وسیع دانشگاهیان و جوانان و حتی برخی رسانههای معتبر آمریکائی در حمایت از فلسطین و حماس و ضد اسرائیل (به عنوان عامل امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه) نتیجه سالها فعالیت این طیف و نفوذ آنان در حساسترین نهادهای فرهنگی و سیاسی دنیای غرب است.
پیشینه و اقدامات رابرت مالی مسئول وزارت خارجه دولت بایدن در امور ایران که به دلیل سوء استفاده از اطلاعات طبقهبندی شده کنار گذاشته شد درواقع گویای سیاستهای چپگرایان سهجهانی و نفوذ آنها در مهمترین نهادهای تعیینکننده سیاست خارجی ایالات متحده است. در مورد پیشینه رابرت مالی قابل توجه است که او به خانوادهای تعلق دارد که در آن پدر به عنوان یک روزنامهنگار مخالف استعمار و با سمپاتی کمونیستی طرفدار جنبشهای ملیگرایانه ضدامپریالیستی در آفریقا بود و مادر با هیئت نمایندگی جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر در سازمان ملل کار میکرد. او همچنین پیشینه ارتباط با مقامات عالی در دولت ایالت متحده دارد از جمله آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه که در پاریس با هم در یک دبیرستان تحصیل میکردند و از آن زمان با هم آشنا بودند. در مورد دامنه آشنائی و حمایت آنتونی بلینکن از رابرت مالی قابل توجه است که او در یک مصاحبه تلویزیونی پس از تعلیق مجوزهای امنیتی او گفت: «راب مالی را برای سالهای بسیار زیادی میشناسم؛ او کسی است که زندگی و حرفهاش را وقف خدمت به کشورش کرده و این کار را بطور تحسینبرانگیزی انجام داده است.» یکی دیگر از آشنایان دوران تحصیلات دانشگاهی او باراک اوباما است که هر دو در مدرسه حقوق هاروارد تحصیل کرده و همکلاس بودند. مالی در سال ۲۰۰۸ مشغول مشاوره به ستاد تبلیغاتی باراک اوباما، بود و در دوران ریاست جمهوری اوباما دستیار ویژه رئیسجمهور و هماهنگکننده امور خاورمیانه، آفریقای شمالی و منطقه خلیج فارس و از اعضای تیم آمریکا در گفتگوهای برجام بود. او درواقع یکی از معماران این توافق است و در پشت پرده و در جریان مذاکرات نقشی «حیاتی» داشت.
برجام و توافق اتمی به حکومت ایران کمک میکرد که از فشار تحریمهای کمرشکن سازمان ملل رها شود و به منابع مالی جدید دست پیدا کند. وقتی دونالد ترامپ در کاخ سفید به قدرت رسید و آمریکا از برجام خارج شد، ائتلافی جدید از کشورهای عربی به رهبری عربستان علیه ایران شکل گرفت. از حوادث نفتکشها در خلیج فارس گرفته تا حمله به آرامکو و درگیریهای عراق و کشته شدن قاسم سلیمانی، خاورمیانه در آستانه انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا هیچ شباهتی به روزهای بعد از به قدرت رسیدن دموکراتها نداشت. پس از به قدرت رسیدن بایدن مجددا دولت آمریکا به سبب نفوذ طیف چپگرا در تعیین روابط بینالمللی ایالات متحده رویکرد مماشات با جمهوری اسلامی را در پیش گرفت که به نمونههائی از تاثیرات این رویکرد در بالا اشاره شد.
رابرت مالی در اظهاراتی حماس را گروهی معرفی کرده که به نادرستی به تروریسم متهم شده و به گفته او حماس «گروهی خیرخواه است.» او معتقد است اسرائیل باید با همه گروههای فلسطینی از جمله حماس بر سر میز مذاکره بنشیند. قابل توجه است که مالی در سال ۲۰۰۸ بعد از فاش شدن ملاقات او با حماس توسط تیم اوباما کنار گذاشته شد. با وجود این پیشینه او به عنوان نماینده ویژه پیشین آمریکا در امور ایران در دولت بایدن منصوب شد. مجددا پس از برملا شدن رابطه او با جمهوری اسلامی نه تنها از اشتغال به مقامات مهم محروم نشد بلکه به عنوان «استاد میهمان» در دانشکده روابط بینالملل دانشگاه پرینستون برای تدریس در مقاطع تحصیلات تکمیلی و کارشناسی در موضوع «تصمیمگیری سیاست خارجی» و «دیپلماسی» از وی دعوت شد. رابرت مالی در این زمینه تنها نیست بلکه وی تنها یکی از دهها مهره در جدال ایدئولوژیک و سیاسی در سیاست خارجی ایالات متحده است که به گفته یکی از مخالفان وی: «در مورد مسائل ایران، اسرائیل، سوریه بیش از اندازه مواضع چپگرایانه دارد.» تام کاتن سناتور آمریکایی او را یک «افراطی» نامیده که با حکومت ایران «همدلی» دارد و به اسرائیل دشمنی میورزد.
مثال دیگر برای درک گستردگی نفوذ این طیف از کارشناسان آمریکائی، موقعیت آکادمیک حسین موسویان دیپلمات سابق جمهوری اسلامی در ایالات متحده است. موسویان به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در آلمان، مسئولیت سفارتی را بر عهده داشت که دادگاه آلمان آن را به عنوان مرکز «برنامهریزی برای ترور چهار فعال سیاسی ایرانی » در سال ۱۹۹۲ در برلین تشخیص داد و در دوران سفارت او بود که ترور فجیع میکونوس و قتل فریدون فرخزاد رخ داد. ظریف وزیر خارجه پیشین جمهوری اسلامی در مصاحبهای در سال ۲۰۱۶ اظهار کرد که «موسویان برای ایران تلاش میکند و به نظام جمهوری اسلامی و ایران اعتقاد دارد و کاملاً به آن وابسته است.»
اشتغال او در دانشگاه پرینستون به عنوان پژوهشگر و همچنین دعوت او از طرف مربوط به اعضای کمیتههای نیروهای مسلح مجلس و سنا با واکنشهای اعتراضی گستردهای روبرو شد و موجی از تقاضاها برای اخراج او از آمریکا به جریان افتاد. کمیته آموزش و نیروی کار مجلس نمایندگان آمریکا که نفوذ زیادی در کنگره دارد روز پنجشنبه هفتم دسامبر ۲۰۲۳ تحقیقاتی را درباره نقش موسویان در دانشگاه پرینستون آغاز کرد. ۱۲ عضو کمیته جمهوریخواه در نامهای به مسئول دانشگاه پرینستون پرسشهای متعددی در مورد تأثیرگذاری جمهوری اسلامی بر سیاستمداران آمریکایی مطرح کردهاند. جیم بنکس عضو جمهوریخواه مجلس نمایندگان از ایالت ایندیانا نیز معتقد است «موسویان یک تبلیغاتچی قدیمی رژیم ایران است که فقط میداند چگونه دروغهای ضداسرائیلی و یهودستیزانه را آموزش دهد. پرینستون باید فوراً روابط خود با موسویان و سایرین مثل او را قطع کند.»
بدون پشتیبانی گروه با نفوذی در محافل دانشگاهی ایالات متحده که طرفدار سیاست مماشات با جمهوری اسلامی هستند، موقعیت دانشگاهی موسویان و سخنرانی او در نشست مهم فرماندهی استراتژیک آمریکا قابل تصور نیست. به گفته لیزا مککلین نماینده کنگره آمریکا و عضو کمیته نیروهای مسلّح این واقعیت که به یکی از اعضای سابق رژیم ایران در پرینستون کرسی دانشگاهی دادهاند نشان میدهد «مراکز آموزش عالی در آمریکا در مقابل چپ افراطی و دشمنان آمریکا مدتهای طولانی است سر تعظیم فرود آوردهاند.»[iii]
موسویان در سخنرانی خود در جلسه فرماندهی استراتژیک آمریکا نظراتی ابراز کرد که با دیدگاه کارشناسان حامی سیاست مماشات با جمهوری اسلامی همسوئی معناداری دارد. وی ادعا کرد که آمریکا باید سیاست «تغییر رژیم در ایران را متوقف کند» و «به دنبال روابطی بر اساس احترام متقابل، عدم مداخله و منافع مشترک با جمهوری اسلامی باشد». درست به همین منوال نیز زوج لورت در خاتمه کتاب خود نتیجهگیری میکنند که «دولت آمریکا باید جمهوری اسلامی ایران را همکار استراتژیک خود محسوب کند و هر دو دولت باید سعی کنند که در مسائل مورد اختلاف به توافق برسند.» مشابه همین اظهارات را امیرعبداللهیان وزیر خارجه ابراهیم رئیسی نیز درباره ضرورت همکاری آمریکا با جمهوری اسلامی بیان داشته است. همانطور که ملاحظه میشود بدون شک موسویان همفکران پرنفوذی در میان کارشناسان سیاست خارجی آمریکا دارد که با او در مورد لزوم کنار آمدن و مماشات با جمهوری اسلامی همنظرند. این حامیان متضمن موقعیت وی در آمریکا در برابر واکنشهای مخالف هستند.
رویکرد «نسبیگرائی فرهنگی» که در چند دهه گذشته در ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی رواج عمومی یافته است، نظریه دیگری است که افراد چپگرا در پیشبرد سیاست پشتیبانی از جریانهای جهان سومی، نظیر مماشات با و کمک به جمهوری اسلامی، از آن بهره میبرند. بر اساس این رویکرد معیار مطلق و جهانشمول برای سنجش ارزشهای فرهنگی مختلف وجود ندارد. معیارهائی نظیر آزادیهای لیبرال و دموکراسی غربی تنها در زمینه تاریخی دنیای غرب معتبر بوده و هرگونه ارزیابی فرهنگ کشورهای دیگر با این معیارها به هدف هژمونی فرهنگی جهانی از طرف کشورهای سرمایهداری غرب به دیگر کشورها تحمیل میشود.[iv] از این رو، همانطور که در بالا اشاره شد، از دیدگاه فلینت لورت، آمریکائیها متهم به تسلطجوئی فرهنگی و عدم درک جمهوری اسلامی بوده و نوع دموکراسی حکومت دینی در ایران و در دیگر کشورهای اسلامی را که با الهام از ارزشهای اسلامی باورمند به مشارکت مستقیم مردم است پذیرا نیستند.
شواهد فوق نشان میدهد که تا زمانی که حزب دموکرات در آمریکا بر سر کار است نمیتوان انتظار داشت که سیاست مماشات دولت ایالات متحده با جمهوری اسلامی تغییر اساسی پیدا کند مگر آنکه انتقادها از غیردموکراتیک بودن نظام سیاسی، سرکوب شهروندان و پایمال کردن ابتدائیترین حقوق انسانی از طرف نظام جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهانی چنان بالا بگیرد که نادیده گرفتناش برای واشنگتن پرهزینه باشد. از سوی دیگر اگر مردم ایران هدف براندازی رژیم را در برابر گفتمان اصلاح نظام جمهوری اسلامی، که سیاست مماشات آمریکا به دنبال آن است، با مبارزه خود به روشنی دنبال کنند همانطور که در اوج جنبش مهسا نشان داده شد مجبور به پذیرش آن خواهند بود. وقتی رابرت مالی سعی کرد هدف جنبش را صرفا اصلاح رژیم و اجرای حقوق بشر اعلام کند با چنان مخالفتی از طرف ایرانیان روبرو شد که مجبور شد حرف خود را پس بگیرد و خواسته مردم را هرچه هست بپذیرد.
[i] https://www.nytimes.com/2010/01/06/opinion/06leverett.html
[ii] این کتاب با عنوان «عزیمت به تهران» با عنوان فرعی «چرا آمریکا باید واقعیت جمهوری اسلامی ایران را بپذیرد؟» توسط محسن محمودی به فارسی ترجمه شده و انتشارات مهرگان خرد آن را در زمستان ۱۳۹۳ در ایران منتشر کردهاست.
[iii] رئیس دانشکده روابط عمومی و بینالملل در دانشگاه پرینستون آمریکا امانی جمال در یک خانواده مهاجر فلسطینی در آمریکا به دنیا آمده است. او دارای دکترای رشته علوم سیاسی از دانشگاه میشیگان است و مواضع بسیار ضداسرائیلی دارد و این کشور را به اشغالگری و جنایتکاری در فلسطین محکوم میکند. او به گفته خودش میخواهد از طریق آکادمیک به مبارزه علیه اسرائیل بپردازد و مدافع حضور بیشتر اساتید مسلمان در دانشگاههای آمریکا است. او که خود زنی محجبه است داشتن حجاب را مایه عفت و حفظ شرافت زنان مسلمان میداند. صداوسیمای جمهوری اسلامی در تمجید این خانم به گفته او استناد کرده که میگوید: «هیچگاه احساس نکردم که باید اصول و آرمانهای اسلامی را که عمری به آن پایبند بودهام تغییر دهم.” حضور امانی جمال در یک مقام عالیرتبه دانشگاهی از سوئی گویای ابعاد نفوذ چپگرایان در محافل اکادمیک آمریکا است؛ کسانی که از مکانیسمهای قدرت در دانشگاههای آمریکا آگاهی دارند میدانند که بدون پشتیبانی جناحی پرنفوذ در محافل دانشگاهی امکان کسب چنین مقامی غیرممکن است. از سوی دیگر علت اشتغال افرادی نظیر رابرت مالی و موسویان در این دانشکده نیز آشکار میشود.
[iv] عدم توجه به ماهیت ارتجاعی، زنستیز و استبدادی گروه اسلامگرای حماس از طرف شرکتکنندگان در جنبش اعتراضی علیه اسرائیل و در پشتیبانی از حماس، به ویژه فمینیستها و گروههای همجنسگرا از دیدگاه نسبیگرائی فرهنگی صورت میگیرد که اظهار نظر و داوری در باره ارزشهای ضد حقوق اولیه بشری حماس و گروههای مشابه را مجاز نمیداند!