محمود مسائلی – هدف اصلی تحریر این نوشتار توضیح و شرح کوتاهی از پیشزمینههایی است که به موجب آن نفرت از یهودیان در طول تاریخ شکل گرفته و موجبات اذیت و آزار آنها را فراهم آورده است. در بخش اول و دوم، این پیشزمینهها از آغاز تا قرن ۱۹ توضیح داده شد. در این بخش ادامهی آن از پایان جنگ جهانی اول تا سالهای نخست پس از جنگ جهانی دوم توضیح داده خواهد شد.
با شروع مراحل فروپاشی و زوال امپراتوری عثمانی، ساکنان مسلمان منطقه فلسطین امروزی، یهودستیزی را آغاز کردند. یکی از مهمترین رهبران فلسطینیها الحاج امین الحسینی فرزند خاندان حسینی از اشراف عرب اورشلیم یا «بیتالمقدس» بود که سازمانهای الفتح و حماس از درون اندیشهها و اقدامات او شکل گرفتند. او تحصیلات خود را در غزه و سپس در دارالدعوه و الارشاد قاهره که یک مدرسه علمیه اسلامی زیر نظر متکلم سلفی محمد رشید رضا بود به پایان رساند. از همان اوایل سالهای پایانی جنگ جهانی اول، و شکلگیری قیمومیت بریتانیا بر منطقه فلسطین، الحسینی مانند پدر خود بطور فعال به مخالفت با یهودیان و همچنین سرپرستی انگلستان برخاست و به عنوان چهره پیشرو در سیاستهای مربوط به فلسطین در دوره قیمومیت ظاهر شد. پدرش، مفتی محمد طاهر الحسینی، یکی از اولین مخالفان صهیونیسم بود. تلاشهای او در سال ۱۸۹۷ نماینده محلی قسطنطنیه را متقاعد کرد که فروش زمین به یهودیان را برای چندین سال متوقف کند. در همان سال، او پیشنهاد کرد که مهاجران یهودی باید مورد تهدید و ارعاب قرار گیرند تا مهاجرت کنند یا اخراج شوند. امین الحسینی به پیروی از پدرش در حدود ۲۰ سالگی درگیر مقاومت اعراب در برابر صهیونیسم شد. در ابتدا شروع به سازماندهی گروههای کوچکی از انتحاریها به نام فداییان برای ایجاد وحشت در یهودیان کرد. اولین شورشهای بزرگ اعراب در ۴ آوریل ۱۹۲۰ در اورشلیم در روزهای میانی عید فصح یا عید پاک آغاز شد. وی همچنین شورش نبی موسی[i] در سال ۱۹۲۰ را سازماندهی کرد. الحسینی به اتهام تحریک در برابر قیمومیت انگلستان به ده سال زندان محکوم شد، اما توسط انگلیسیها مورد عفو قرار گرفت. نماینده بریتانیا با هدف کاهش درگیریها و تنشها با انتصاب او به عنوان مفتی اعظم موافقت کرد. اما الحسینی به مبارزات خود برای استقلال فلسطین ادامه داد. شورشهایی در پتاچ تیکوا و یافا[ii] که منجر به قتل شماری از یهودیان شد از جمله تحریکات او بود. در سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۲۶ مهاجرت یهودیان به منطقه بهانهای برای طغیانهای ضدیهودی بیشتری شد که باعث گشت تا بریتانیا کنترلهایی بر مهاجرت یهودیان اعمال کند. بزرگترین پیروزی مفتی الحسینی در این مبارزات به ماه مه سال ۱۹۳۹ باز میگردد که به موجب آن بریتانیا مهاجرت یهودیان به این منطقه را با محدودیتهای رسمی همراه ساخت.
با ظهور رایش سوم، الحسینی به سوی آلمانیها تمایل پیدا کرد. مخالفت او با بریتانیا در جریان شورش اعراب در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ به بالاترین درجه خود رسید. در سال ۱۹۳۷ از فلسطین گریخت و به مناطق تحت قیمومیت فرانسه در لبنان و سپس پادشاهی عراق پناه برد و در نهایت در ایتالیای فاشیست و آلمان نازی پناه گرفت. ویژگی یهودستیزی فصل مشترک میان افکار او و فاشیسم بود. از مهمترین ابعاد همکاری او با فاشیستها در طول جنگ جهانی دوم کمک به نازیها برای استخدام مسلمانان بوسنیایی جهت تشکیل لشکر پارتیزانی «وافن اساس»[iii] در بالکان بود که درواقع نخستین گروه قدرتمند نظامی غیرآلمانی هوادار هیتلر بود که اغلب اعضای آنرا مسلمانان تشکیل میدادند. حضور این لشکر سرکوبگر نازی در یوگسلاوی سابق همراه با استقرار دولت دستنشانده نازیها در یوگسلاوی سابق بود که پس از اضمحلال نظام پادشاهی در سال ۱۹۴۱ تشکیل شد و کشتار نژادی و برپایی اردوگاههای مرگ را در پی داشت. آندره پاولیک[iv] رهبر کشور تازه تاسیس کرواسی که هدایت سیاسی آن را بر عهده گرفت، وابستگی عجیبی با موسولینی داشت و سپس همکاری خود را با هیتلر نیز توسعه بخشید. همکاری نزدیک و فعال امین الحسینی با گروه نظامی هوادار نازی در منطقه کاملا آشکار بوده و اسناد محکم و غیرقابل انکاری برای آن وجود دارد.
پیشزمینههای شکلگیری یهودستیزی؛ تأملی در مفهوم «قوم برگزیده خداوند» در آیین یهود
ارتباط او با نازیها به سال ۱۹۳۳ برمیگردد. امین الحسینی تنها دو ماه پس از به دست گرفتن قدرت توسط هیتلر، با کنسول آلمان در «بیتالمقدس» ملاقات کرد. وی در این دیدار ضمن تایید سیاستهای یهودستیزانه نازیها، نگرانیهای خود را در مورد افزایش مهاجرت یهودیان از آلمان به فلسطین بیان کرد. سپس به عنوان رهبر مسلمانان فلسطینی در ملاقات با آدولف هیتلر، از او حمایت کرد و استقلال اعراب و مخالفت با ایجاد سرزمین ملی یهودی در منطقه را درخواست نمود. این دیدارها با دیگر رهبران نازی مانند هاینریش هیملر نیز اتفاق افتاد. در این ملاقاتها او کوشید حمایت نازیها برای اقدامات ضد یهودی در سراسر جهان عرب را کسب کند. برای توضیح آنچه در ملاقات او با هیتلر اتفاق افتاد شرحی از آن گفتگوها در زیر آورده میشود.[v]
مفتی اعظم با تشکر از «پیشوا» به خاطر افتخار بزرگی که با پذیرایی از او ترتیب داده شده بود، شروع کرد. او در ابتدا از فرصت استفاده کرده و از هیتلر به عنوان پیشوای رایش آلمان بزرگ، که مورد تحسین جهان عرب بود، تشکر کرد و قدردانی خود را از همراهی که هیتلر نسبت به آرمان عربی و به ویژه فلسطین نشان داد به وضوح بیان داشت. در آن زمان کشورهای عربی متقاعد شده بودند که آلمان در جنگ پیروز خواهد شد و پس از آن آرمان عربی به پیشرفت سریعی دست پیدا خواهد کرد. اعراب دوستان طبیعی آلمان هیتلری بودند، زیرا آنها در سه مورد بایکدیگر اشتراک نظر داشتند. «دشمنی با انگلیسیها، یهودیان و کمونیستها». بنابراین آنها با تمام وجود مایل به همکاری با آلمان و مشارکت در جنگ بودند. این همکاریها شامل تحریک انقلاب و تشکیل یک لژیون عربی برای همکاری با آلمانیها بود.
به نظر مفتی، اعراب هم به دلایل جغرافیایی و هم به دلیل رنجی که توسط انگلیسیها و یهودیان بر آنها تحمیل شده، میتوانستند برای آلمان متحدی قدرتمند باشند. علاوه بر این، آنها روابط نزدیکی با همه ملل مسلمان داشتند که این امر میتوانست در جهت منافع و آرمان مشترک مورد استفاده قرار گیرد. تشکیل لژیون عرب کاری آسان بود. درخواست مفتی از کشورهای عربی و وجود زندانیان با ملیت عرب، الجزایر، تونسی و مراکشی در آلمان، تعداد زیادی از داوطلبان مشتاق مبارزه با دشمنان مشترک را گرد میآورد. در آن زمان جهان عرب به پیروزی آلمان باور داشت، نه تنها به این دلیل که رایش دارای ارتش قدرتمند، سربازان شجاع و آماده جانفشانی در راه «پیشوا» داشت، بلکه به این دلیل که توضیح داده میشد که خداوند پیروزی آنها را برای هدفی عادلانه اعطا میکند.
در این مبارزه اعراب برای استقلال و وحدت فلسطین، سوریه و عراق نیز تلاش میکردند. آنها نیز به «پیشوا» اعتماد کامل داشتند و به دنبال مرهم زخمهای خود بودند که توسط دشمنان آلمان بر آنها وارد شده بود. پس هیتلر تنها امید مفتی الحسینی و متحدان عرب او بود.
نظرات و اهداف الحسینی مفتی اعظم
در این دیدار، الحسینی به نامهای که از آلمان دریافت کرده بود اشاره کرده که در آن آمده بود آلمان هیچ سرزمین عربی در اختیار نداشته و آرزوهای استقلال و آزادی اعراب را کاملا درک کرده و آن را به رسمیت میشناسد، و البته از نابودی سرزمین آینده یهودیان نیز حمایت میکند. نظر الحسینی بر این بود که یک اعلامیه عمومی از سوی هیتلر جهت تأثیرات تبلیغاتی آن بر مردم عرب بسیار مفید خواهد بود، زیرا نه تنها اعراب را از رخوت بیدار میکرد بلکه جسارت تازهای نیز به آنها میداد. علاوه بر این، تلاش مفتی را برای سازماندهی مخفیانه اعراب در برابر حمله به دشمنان مشترک نیز آسان میکرد. در عین حال، او این اطمینان را به هیتلر داد که اعراب با دستورات «پیشوا» هماهنگ هستند.
در رابطه با حوادث عراق، مفتی مشاهده کرد که اعراب آن کشور قطعاً به هیچ وجه توسط آلمان برای حمله به انگلستان تحریک نشدهاند، بلکه اقدامات آنها صرفاً در واکنش به حمله مستقیم انگلیسیها بر اساس غرور ملی و افتخارات خود است. در مورد ترکها نیز او معتقد بود که آنها از استقرار یک کشور عربی در سرزمینهای همسایه استقبال میکنند، زیرا آنها دولتهای عربی ضعیفتر را به کشورهای اروپایی قوی در کشورهای همسایه ترجیح میدهند. ترکها خود یک ملت ۷ میلیونی هستند، در نتیجه از شکلگیری کشوری با جمعیت حدود ۲ میلیون عرب ساکن سوریه، ماوراء اردن، عراق و فلسطین هیچ ترسی ندارند. فرانسویها نیز مخالفتی با طرح اتحاد نخواهد داشت، زیرا در اوایل سال ۱۹۳۶ استقلال سوریه را پذیرفته بودند. علاوه بر این، آنها از اوایل سال ۱۹۳۳ موافقت خود را با اتحاد عراق و سوریه به رهبری ملک فیصل اعلام کرده بودند.
در این شرایط او بار دیگر درخواست خود از هیتلر را مورد تاکید قرار داد. وی میخواست هیتلر اعلامیهای درباره این درخواستها صادر کند تا اعراب امید خود را که امری بسیار مهم در زندگی ملتها است از دست ندهند. با چنین امیدی در دل اعراب، همانطور که مفتی بیان داشت، آنها مایل بودند صبر کنند و برای تحقق فوری آرزوهای خود اصراری نداشتند.
واکنش هیتلر
هیتلر در ارتباط با این خواستها پاسخ داد که نگرش اساسی آلمان در مورد این موضوعات، همانطور که خود مفتی قبلاً گفته بود، روشن است. آلمان طرفدار جنگ سازشناپذیر علیه یهودیان است. این امر بطور طبیعی شامل مخالفت فعال با تشکیل سرزمین ملی یهودیان در منطقه فلسطین بود. هیتلر همچنین معتقد بود این ادعا که یهودیان پیشگامان اقتصادی در فلسطین هستند دروغی بیش نیست. اینگونه کارها در آنجا فقط توسط اعراب انجام میشود و نه یهودیان. آلمان تصمیم گرفته است در ابتدا مشکل یهودیان در اروپا را حل کند و در زمان مناسب آن را به کشورهای غیراروپایی نیز گسترش دهد. بنابراین سیاست یهودستیزی گام به گام و تدریجی است.
آلمان در حال حاضر درگیر مبارزه مرگ و زندگی با دو کشوری است که قدرت یهودیان در آنجا استقرار دارد: بریتانیای کبیر و روسیه شوروی. البته هرچند که از لحاظ نظری میان نظام سرمایهداری انگلستان و کمونیسم روسیه شوروی تفاوتهای بسیار وجود داشت اما درواقع یهودیان هر دو کشور هدف مشترکی را دنبال میکردند. بنابراین، مبارزه با آنان سرنوشتساز بود. در سطح سیاسی و ایدئولوژیک نیز نبردی بین ناسیونال سوسیالیسم آلمان و یهودیان در جریان بود. ناگفته نماند که آلمان به اعراب درگیر در همان مبارزه کمکهای مثبت و عملی ارائه خواهد کرد، زیرا وعدههای افلاطونی در جنگ برای بقا یا ویرانی که در آن یهودیان میتوانستند تمام قدرت انگلستان را برای اهداف خود بسیج کنند، بیفایده بود.
با این حال، مفتی نمیتوانست به خوبی درک کند که نتیجه مبارزاتی که در حال حاضر در جریان است، سرنوشت جهان عرب را نیز رقم خواهد زد. بنابراین «پیشوا» مجبور بود به شکل منطقی و در درجه اول به عنوان یک سرباز، به عنوان رهبر ارتش آلمان و متحدانش، با خونسردی و عقل فکر کرده و صحبت کند. به نظر او، همه چیز برای کمک به این نبرد بزرگ برای آرمان مشترک، و در نتیجه برای اعراب، میبایست انجام شود. با این حال، هر چیزی که ممکن است به تضعیف وضعیت نظامی کمک کند، باید کنار گذاشته شود، مهم نیست که چقدر این حرکت ممکن است مناسب به نظر نرسد.
آلمان درگیر نبردهای بزرگی بود تا دروازه شمال قفقاز را باز کند. مشکلات عمدتاً مربوط به حفظ ذخایری بود که در نتیجه تخریب راهآهن و بزرگراهها و همچنین زمستانی که در راه بود، کار را سختتر میساخت. اگر در چنین شرایطی، هیتلر بیانیهای صادر میکرد، عناصری در فرانسه که تحت نفوذ دوگل بودند، قدرت جدیدی مییافتند، زیرا آنها این اعلامیه را به عنوان طرحی برای در هم شکستن قدرت استعماری فرانسه تفسیر میکردند. آنها از هموطنان خود درخواست میکردند که ترجیح دهند با انگلیسیها برای نجات، همکاری و تلاش کنند. پس هیتلر نظر خود را در واکنش به خواستهای مفتی در موارد زیر خلاصه نمود:
۱. آلمان نبرد خود را برای نابودی کامل امپراتوری یهودی- کمونیستی در اروپا ادامه خواهد داد.
۲. در لحظهای که تعیین دقیق آن در آنزمان غیرممکن بود، اما به هر حال دور از انتظار هم نبود، ارتش آلمان در جریان این نبردها به منطقه جنوبی قفقاز میرسد.
۳. با تخمین این پیروزیها، آلمان به جهان عرب این اطمینان را میداد که زمان رهایی آنها فرا رسیده است. هدف آلمان در این صورت صرفاً نابودی یهودیان ساکن در حوزه عرب تحت حمایت قدرت بریتانیا خواهد بود. در این شرایط است که مفتی معتبرترین سخنگوی جهان عرب خواهد شد. سپس این وظیفه بر عهده مفتی قرار میگیرد تا عملیات اعراب را که مخفیانه از پیش آماده شده بود، آغاز کند.
هنگامی که آلمان بتواند راه ایران و عراق را از طریق روستوف (در نزدیکی دریای آزوف) باز کند، آغاز پایان امپراتوری جهانی بریتانیا شروع خواهد شد. هیتلر امیدوار است که در سال بعد این امکان را برای آلمان فراهم کند تا دروازه قفقاز به روی آلمانیها باز شود. در اینصورت به نفع آرمان مشترک آنهاست که صدور اعلامیه در جهت حمایت از اعراب برای چند ماه دیگر به تعویق بیفتد تا برای آلمان مشکلاتی ایجاد نشود و بتواند از این طریق به اعراب کمک کند. (هیتلر معتقد بود که) پس از رسیدن لشکرهای تانک و اسکادرانهای هوایی آلمان در جنوب قفقاز، درخواست مفتی اعظم میتواند در ارتباط با جهان عرب انجام شود.
مفتی اعظم پاسخ داد که نظر او این است که همه چیز درست همانطور که «پیشوا» اشاره کرده اتفاق خواهد افتاد. او از سخنانی که از رهبر آلمان شنیده بود کاملاً اطمینان و رضایت داشت. با این حال، پرسید که آیا دست کم مخفیانه نمیتوان به توافقی با آلمان دست یافت که او به «پیشوا» اعلام کرده بود؟
«پیشوا» پاسخ داد که او همین الان دقیقاً آن اعلام محرمانه را به مفتی اعظم داده است.
مفتی اعظم از او تشکر کرد و در پایان اظهار داشت که با اطمینان کامل و با تشکر مجدد از علاقه نشان داده شده به آرمان عربی، از حضور «پیشوا» مرخص میشود.
در ۱۷ فوریه ۱۹۴۵ هیتلر در زیرزمین پناهگاه خود اشتباهات خود را تجزیه و تحلیل میکرد. او به ویژه بیان داشت که همپیمانی با ایتالیای فاشیست مایه شرمساری بوده است. به عنوان مثال، او میگوید این اتحاد با ایتالیا بود که آلمان را از دنبال کردن یک سیاست انقلابی در شمال آفریقا باز داشت. هیتلر اضافه میکند که اگر به تنهایی عمل میکرد، میتوانست کشورهای مسلمان تحت سلطه فرانسه را آزاد کند، و این میتوانست عواقب عظیمی در مناطق تحت سلطه بریتانیا و مصر داشته باشد: «تمام اسلام از خبر پیروزیهای ما به لرزه میدرآمد! مصریها، عراقیها و کل خاور نزدیک همه آماده بودند تا قیام کنند. فقط فکر کنید که چه کاری میتوانستیم برای کمک به آنها انجام دهیم، حتی برای تحریک آنها، همانطور که هم وظیفه ما بود و هم به نفع خودمان!»[vi] هیتلر ادامه میدهد که چنین سیاستی میتوانست شور و شوق در کل جهان اسلام را برانگیزد و همه را تحت تأثیر قرار دهد.
این اسناد نشان میدهد که هیتلر تا چه اندازه روی مسلمانان حساب باز کرده بود و بانی این امر کسی بجز الحسینی نبود.
در هفته اول ماه مه سال ۱۹۴۵، زمانی که آلمان تسلیم میشد، حاج امین الحسینی، از اقامتگاه کوهستانیاش در اتریش فرار کرد و اسناد شخصی خود را که از سال ۱۹۴۰ جمعآوری شده بود، بجا گذاشت. ارتش ایالات متحده آنها را پیدا کرد و پس از تجزیه و تحلیل و طبقهبندی آنها را بایگانی کرد. در عین حال این اسناد مخفیانه با اسرائیلیها به اشتراک گذاشته شد، اما تنها چندین دهه بعد آنها را برای اطلاع عموم منتشر کردند. حاج امین الحسینی در ۴ ژوئیه ۱۹۷۴ بر اثر سکته قلبی در بیمارستان آمریکایی بیروت در لبنان درگذشت. او در قبرستان کشتهشدگان انقلاب فلسطین به خاک سپرده شد.
بد نیست نگاهی کوتاه هم به همفکران او به ویژه در جهان عرب داشته باشیم. هنگامی که او با هیتلر و دیگر مقامات آلمانی ملاقات کرد، افراد دیگری هم با او همراه بودند. مایل بوداک نظریهپرداز حزب اوستاشای[vii] قومی رادیکال و ضدیهودی بود که رهبری کرواسی را در اجرای سیاستهای حزب نازی به عهده گرفت. در زمان حکومت او تعداد بیشماری از یهودیان، مسیحیان ارتدکس، و کولیها به اردوگاههای مرگ فرستاده شدند. در حقیقت، در فاصله سالهای میان ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ کارزاری برای نسلکشی جمعیت کولیها و یهودیها، و همچنین کشتار، اخراج، و تغییر مذهب علیه جمعیت صرب در آن کشور به راه انداخته شد. در ۱۸ ماه مه سال ۱۹۴۵، بوداک توسط مقامات نظامی بریتانیا دستگیر شده و به پارتیزانهای مارشال تیتو تحویل داده شد. او در ۶ ژوئن همان سال در دادگاه نظامی در زاگرب محاکمه و به دار آویخته شد. در جریان محاکمه، بوداک رفتاری بزدلانه داشت، دائم گریه میکرد و ادعا میکرد که هیچ گناهی ندارد.
علی الگیلانی نخست وزیر سابق پادشاهی عراق نیز با الحسینی همراه بود. این ملیگرای رادیکال نیز بر این باور بود که از طریق اتحاد و همکاری با هیتلر میتواند به نفوذ بریتانیا در عراق خاتمه بخشد. در حقیقت، بعد از شکست نیروهای عراقی از بریتانیا در سال ۱۹۴۱، وی به ایران فرار کرد. اما با اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم توسط انگلستان و شوروی سابق، او به ایتالیا پناهنده شد. سپس به آلمان رفت و در برلین مورد استقبال آدولف هیتلر قرار گرفت و به عنوان رهبر دولت عراق در تبعید شناخته شد. پس از شکست آلمان، الگیلانی دوباره گریخت و اینبار در عربستان سعودی پناه گرفت.
در پایان جنگ جهانی دوم، الحسینی توانست با کمک اخوان المسلمین از جنایات جنگی بگریزد و به مصر برود. در قاهره ضد انگلیسی، الحسینی مورد استقبال فاروق قرار گرفت. سپس در دولت فلسطینی در غزه که زیر نظر مصر بود مشارکت کرد. اما این دولت توسط جمال عبدالناصر در سالهای بعد منحل شد. حسن البنا، بنیانگذار و پیشوای اخوان المسلمین، پس از ورود الحسینی او را به عنوان نماینده رسمی و ناظر شخصی خود بر فعالیتهای اخوان در فلسطین منصوب کرد. این اتحاد اساسا حول محور یهودستیزی شکل گرفته بود و بیتردید به جنایاتی هم منجر گشت. الحسینی به مخالفت با طرح تقسیم منطقه به دو کشور اسرائیلی و عربی مانع از این شد که این منطقه بتواند روی آرامش به خود بیند. الحسینی در سال ۱۹۶۸ به عرفات توصیه کرد که هدایت سازمان آزادیبخش فلسطین و آزادسازی فلسطین را به دست بگیرد.
الحسینی در خاطرات پس از جنگ و سایر نوشتههای خود تاکید میکرد که در هولوکاست در آلمان دخالتی نداشته است، اما در ملاقاتهایش با هیتلر و تنی چند از دیگر رهبران نازی با مهاجرت یهودیان از اروپای تحت اشغال نازیها به فلسطین مخالفت کرده است. بنابراین بطور غیرمستقیم در هولوکاست مشارکت داشته است. اما به دلیل سازماندهی مسلمانان در بالکان در لشکر کوهستانی متحد نازیهای آلمان بطور مستقیم در ایجاد هولوکاستی در آن منطقه مشارکت مستقیم داشته است. در کنگره جهانی صهیونیستی در سال ۲۰۱۵، نتانیاهو این موضوع را به شکلی دیگر به حوزه افکار عمومی کشاند. او بیان داشت که هولوکاست زاییده فکر مفتی اعظم «بیتالمقدس»، حاج امین الحسینی است که به ادعای نتانیاهو، پیشنهاد کشتن یهودیان بجای اخراج آنها را به هیتلر داد.[viii] این موضوع واکنش سنگینی در پی داشت زیرا این عقیده را القا میکرد که مسئول اصلی کشتار جمعی یهودیان هیتلر نیست و باید آنرا به گردن الحسینی انداخت.
امروز الحسینی در جهان عرب به عنوان نماد شکست ۱۹۴۸ و همچنین در حماسه خونین هولوکاست به عنوان مردی شناخته شده که خطاب به هواداران نازی خود همواره فریاد میزد: «یهودیان را هر جا که پیدا کردید بکشید! این باعث رضایت خدا، تاریخ و دین است».
در اینجا توضیح مختصری از مواضع جنبش الفتح نیز میتواند در روشنگری رابطه با الحسینی مفید باشد. محمود عباس در سپتامبر سال ۲۰۲۳ بیان داشت که کشتار یهودیان اروپا توسط هیتلر به دلیل آنچه او به عنوان «کارکردهای اجتماعی» و شیوههای غارتگرانه توصیف میکند، صورت گرفته و نه به علت مذهبشان. این امر باعث شد تا در نامهای سرگشاده، دانشگاهیان فلسطینی که عمدتاً در آمریکا و اروپا زندگی میکنند، اظهارات عباس را «از نظر اخلاقی و سیاسی مذموم» دانسته و آن را محکوم کنند. در این نامه از جمله آمده است: «ما قاطعانه هرگونه تلاش برای ترسیم چهره نادرست و یا توجیه یهودستیزی، جنایات نازیها علیه بشریت یا تحریف تاریخی در برابر هولوکاست را محکوم میکنیم. تعدادی از امضاکنندگان در قدس شرقی و کرانه باختری اشغالی مستقر هستند.»
اما سازمان الفتح که تشکیلات خودگردان فلسطین را اداره میکند اعلام داشت: بیانیه آنها با روایت صهیونیستی و امضاکنندگان آن مطابقت دارد [و] به دشمنان مردم فلسطین اعتبار میدهد. مقامات الفتح امضاکنندگان را بیانگر «سخنان اشغالگران» و «بسیار خطرناک» خواندند. در هر حال محمود عباس الحسینی را قهرمان فلسطینیها میداند.
*دکتر محمود مسائلی استاد بازنشسته روابط و حقوق بینالملل، دانشگاههای آتاوا و کارلتون و دبیرکل اندیشکده بینالمللی نظریههای بدیل با مقام مشورتی دائم نزد ملل متحد
[i] Nebi Musa
[ii] Petach Tikvah and Jaffa
[iii] Waffen-SS
[iv] Ante Pavelić
[v] Document on German Foreign Policy 1918-1945. United State: Government Printing Office. Washington, 1954, 871-888
[vi] Grand Mufti al-Husseini: Britain’s Deadliest Enemy?
[vii] Mile Budak and Ustasha Movement
[viii] Kaiser, D. (October 22, 2015). What Hitler and the Grand Mufti Really Said. Time