بیانیه‌ «نهضت مقاومت ملی ایران» به مناسبت فاجعه‌ی تاریخی ۲۲ بهمن

جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲ برابر با ۰۹ فوریه ۲۰۲۴


چهل‌ و پنج سال پیش، در روز ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ فاجعه‌ی ضدانقلابی که هدف آن جانشین کردن مشروطه با مشروعه‌ی شیخ فضل‌الله نوری به رهبری روح‌الله خمینی بود، به رغم کوشش‌های روشن‌بینانه و فداکاری‌های شاپور بختیار به وقوع پیوست. نتیجه‌ی آن، همانگونه که بختیار پیش‌بینی کرده‌بود سلطه و فرمانروایی گروهی بود که به  نام دین نوعی توحش را بر کشور حاکم ساختند که افزون بر خونریزی‌ها و ضربات جانکاه بر ملت ایران، ویرانی و تباهی کشور را در پی داشت.

توحش گروهی که به سرکردگی خمینی، مردی عامی و بی‌اطلاع از امور جهان کنونی و پیچیدگی‌های آن، بر کشور مسلط شده‌بود، تنها به کهنه‌پرستی و عقاید ابتدایی آنان درباره‌ی انسان و زندگی اجتماعی محدود نمی‌شد؛ ناآگاهی ژرف و خیره‌کننده‌ی آنان از پیش‌پاافتاده‌ترین اصول و مقتضیات زندگی اجتماعی در جهان کنونی به حدی بود که می‌توانستند به سرعتی باورنکردنی همه‌ی نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جدیدی را که کشور در طول انقلاب مشروطه تا آن تاریخ، و حتی از پیش از آن انقلاب بزرگ تاریخی، پایه‌گذاری کرده‌ بود برچینند یا از اساس دچار اختلال سازند. دستگاه قضایی، نظام بانکداری، نظام آموزش و پرورش، نیروهای مسلح، و حتی روابط دیپلماتیک با کشورهای خارجی در دست آنان بازیچه‌هایی بود که هر یک به سهم خود و به نوبه‌ی خود دستی در آن می‌برد و با «ابتکارات» جاهلانه‌اش آنها را به وسیله‌ای در جهت تحقق اغراض شخصی و کوته‌نظرانه‌ی خود تبدیل می‌کرد.

یک نمونه‌ی فضاحت‌بار آن نقض مصونیت دیپلماتیک در مورد دیپلمات‌های آمریکایی با تسخیر سفارت آمریکا در تهران بود. مصونیت نمایندگان رسمی یک کشور در یک کشور دیگر، که حتی در جهان باستان نیز در مواردی خاص دارای سوابقی به شکل‌ها و درجاتی گوناگون بوده و به دنبال تحولاتی تدریجی در طول سده‌ها، سرانجام در قرن بیستم در توافقنامه‌ی بین‌المللی ۱۹۶۱ موسوم به توافقنامه‌ی وین به صورت یک اصل غیرقابل‌ نقض درآمده، در نظر اوباشی که به نام دانشجویان خط امام سفارت آمریکا را اشغال کردند و ماشاء‌ا‌‌لله قصاب نیز یکی از آنان بود، نه وجود داشت و نه هیچ معنایی؛ حتی از دید رهبر «فززانه‌ی» آنان. حتی اصل مهمان‌نوازی در قبال میهمانان خارجی مقیم ایران که همیشه از ویژگی‌های خاص ایرانیان بوده نیز، برای این دار و دسته‌ی بی‌سر و پا معنایی نداشت. همین رفتار بود که از همان نخستین سال‌ها به گروگان گرفتن برخی از اتباع خارجی، چون ایرانیان دو تابعیتی تبدیل شد و وسیله‌ای برای باج‌خواهی علیه دولت‌های بیگانه، که هنوز ادامه دارد. رفتاری از نوع رفتار همه‌ی گردنه‌گیران که کوته‌نظرانه آن را بر «زرنگی» خود حمل می‌کنند.

سقوط شرم‌آور و هولناک قوانین جزائی ایران به سطح قانون قصاص نمونه‌ی دیگر این توحش و جهالت بود.

آنان از مبانی و روش‌های مدیریت یک کشور بزرگ و کهنسال کمترین تصوری نداشتند. از دید آنان حکومت تنها وسیله‌ای بود برای اعدام مخالفان، بریدن دست و کورکردن، درشتی و بدرفتاری با دولت‌های بیگانه و نظایر اینها؛ بعلاوه‌ی تقسیم سمت‌ها و مقامات میان خود بی‌آنکه از وظایف دشوار و پیچیده‌ی صاحبان این سمت‌ها بویی برده‌ باشند. انتصاب رفیق‌دوست به وزارت دفاع نمونه‌ی گویایی از آن رفتار است. تصور آنان از قانون چندان ابتدایی بود که خمینی حتی یکبار ادعا کرد قانون را اسلام به جهان آورده‌است! او نه منشاء واژه‌ی قانون را که واژه‌ای یونانی بود می‌دانست، نه از قوانین رم باستان که منشاء سنن حقوقی اروپای دوران مسحیت بود چیزی شنیده‌بود و نه حتی از سیاست‌نامه‌های ایرانی که منشاء آنها در ایران پیش از اسلام بود خبری داشت.

نتیجه اختلال هرچه بیشتر کارها، نارضایی روزافزون مردم، مخالفت‌ها، بازداشت‌های روزمره، زندانی کردن شهروندان بی‌شمار، و اعدام بی‌حساب مخالفان به عنوان تنها وسیله‌ی مقابله با نارضایی‌ها و حفظ قدرت به عنوان «اوجب واجبات» شد.

از آنجا که خود از درماندگی در کار کشورداری باخبر بودند و تراکم مخالفت‌ها در جامعه را که به شکل‌های گوناگون خودنمایی می‌کرد، بهتر می‌شناختند، می‌بایست سران مخالفان، که به ناچار راه غربت در پیش گرفته‌ بودند، و خطر بزرگی علیه نظام فاسد و عامل مؤثری برای اتحاد و همسویی مخالفت‌ها بودند، به ویژه مردی چون شاپور بختیار، که آنان را زودتر از همه شناخته‌ بود و بهتر از هر کس شناسانده‌بود، بی‌رحمانه و بدون فوت وقت از میان برداشته می‌شدند.

اما مسئله‌ی اصلی آنان ناتوانی ذاتی و حل‌‌نشدنی در اداره‌ی کشور بود، بعلاوه‌ی فساد ژرف و مهلکی که از این رهگذر دامنگیر کل دستگاه قدرت آنان شده‌بود، و اینگونه روش‌های ضدایرانی علیه شهروندان ناراضی هرگز نتوانست و نمی‌توانست آن ناتوانی را جبران کند. با قتل شهروندان و غارت کشور مسئله‌ی آنان قابل حل نیست، تنها ایران است که رو به زوال می‌رود، اگر به همت شیرزنان و شیرمردانش بار دیگر به نظامی مبتنی بر حکومت قانون و حاکمیت ملت بر سرنوشت خود بازنگردد. نظامی که مشروطیت نام دارد و حکام کنونی با شورش کوردلانه‌ی ۲۲ بهمن بدان ضربه‌ای مهلک وارد آوردند؛ بی‌آنکه بتوانند آثار حیات‌بخش و سازنده‌ی وجود هفتاد و دو ساله‌ی آن را، با همه‌ی کمبودها و فراز و نشیب‌هایش، در زندگی ایرانی نابودسازند و از خاطره‌ی ملی بزدایند.

به همین دلیل نیز هست که رهایی از شرارت حاکم این نظام جز با
اتحاد در بر پایه‌‌ی بازگشت به اصول اساسی آن نظام که در:
استقلال، برقراری حکومت قانون، حاکمیت ملت، و جدایی دین از حکومت،
خلاصه می‌شود، و اهم آنها در متمم قانون اساسی مشروطه مدون شده، میسر نخواهد‌بود.

در جایی که حسن نیت لازم برای نجات کشور وجود داشته باشد، اتحاد بر سر این اصول با هیچ مانعی روبرو نمی‌شود.

ادامه‌ی حیات آزاد، سازنده و افتخارآمیز ملت ایران از همانجا آغاز می‌شود که در روز ۲۲ بهمن با پایان دولت بختیار قطع شده‌بود.

زنان و مردان مصمم به آزادی خود و ملت خود، همه‌ی موانع را از پیش پا برمی‌دارند و به هیچ بهانه‌ای راه نمی‌دهند، تا بتوانند برای آدامه‌ی آن راه که در روز ۲۲ بهمن قطع شد، به یکدیگر دست اتحاد بدهند.

نهضت مقاومت ملی ایران در این راه با همه‌ی آنان همدل و همراه خواهدبود.

ایران هرگز نخواهدمرد

نهضت مقاومت ملی ایران

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=342052