«شاهنامه»، سِفرِ عشقی بر ایرانِ پادشاهی 

شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۲ مارس ۲۰۲۴


بهزاد پرنیان – این نوشته به دنبال ورود دوباره برخی به اصطلاح سیاسیون و مخالفان رژیم ولایت فقیه (اما در اصل همان شاخابه خیانت به مُلک و ملت ایران که آسیاب رژیم را سال‌ها در گردش نگاهداشته‌اند) به صحنه فضای رسانه‌ای و مجازی، آنهم به بهانه به رای گذاشتن ارزش‌های غیرقابل تغییری چون ایران یکپارچه، پرچم شیروخورشید و مفهومی به نام هویت ایرانی، تهیه شده است. به رای گذاشتنِ هویتیِ سرزمینی که تاریخ پیدایش آن به چند هزار سال پیش بازمی‌گردد، و در طول همه این چند هزار سال، نماد اتحاد و یکپارچگی ملتی به نام ملت ایران، زیر برافراشته شدن بیرق، درفش و پرچمی با نشان پادشاهی معنا و مفهوم می‌یافته.

جای خوشوقتی آنکه تاریخ چند هزار ساله ایرانِ پادشاهی، بطور دقیق و مدوَّن توسط دانشمندان و پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی جمع‌آوری گشته و برای آشنایی و آگاهی یافتن از رخدادهای سیاسی و اجتماعی عهد باستان و نیز دوره بعد از اسلام می‌توان به آنان رجوع کرد. دانشمندان و پژوهشگرانی چون آرتور کریستن‌سن، تئودور نولدکه، فیلیپ کرینبروک، ماتیو کامپارتی، رودریگر اشمیت، احمد کسروی، اقبال آشتیانی، محمدعلی فروغی و بسیاری دیگر از پژوهشگران و دانشمندان ایرانی و خارجی.

اما در این میان، فارغ از جنبه‌های پژوهشی و علمی مرتبط با تاریخ‌نگاری کلاسیک و مدونِ آثار مکتوب تاریخی، آثاری دیگر در دست است که منبع موضوعات و رخدادهای مورد اشاره در آنان، به داستان‌های روائی و سینه به سینه‌ای بازمی‌گردد که خاستگاه همه آنان، در پیوند این‌همانی با همان رویدادهای آمده در آثار و پژوهش‌های مکتوبِ مدون و علمی قرار دارد.

هرچند که در چنین آثاری (داستان‌های روائی) ردِ پای افسانه و توتم بسیار مشهود است، اما در حقیقت همه آنها شرح و توصیفِ نظربازانه‌ای از افکار و اندیشه مردم و شخصیت‌های مورد اشاره در این آثارند، آنهم در قالب نبرد و رویارویی خیر و شرّ، سیاهی و سپیدی و پلیدی و راستی. آثاری چون خدای‌نامه، شاهنامه ابومنصوری‌، چکامه‌های دقیقی توسی و در نهایت مروارید غلتان ادب پارسی، شاهنامه فردوسی. و همین داستان‌های آمده در چنین آثار منظوم و منثوری، کارِ آشنا شدن با بخشی از تاریخ ایران (عمدتا باستان و میانه) را برای ما ایرانیان زیرِ نام شهروندان ایران در مقام پیشه‌ور، صنعتگر، دهقان، کارگر، آموزگار، خانه‌دار و… سهل‌تر و آسان‌تر کرده‌اند.

از این رو برای ورود به موضوع اصلی در این نوشتار، از شاهنامه فردوسی مدد گرفته و برای همین در پیروی از حکیم توس با پرداختن به شاهنامه آغاز می‌کنم.

«شاهنامه»، کتاب شاهان، داستان شاهان، یا بهترین، بی‌بدیل‌ترین و شامخ‌ترین کتاب؟

اینکه چرا فردوسی پاکزاد چنین نامِ یکتا و در خوری را برای سِفر (کتاب) شصت هزار بیتی خود برگزیده (کتابی که هزار بیت نخستین آن، سخن دقیقی توسی است)، به خاستگاه اصلی آن رخدادها، همه آن عشق و نفرت‌ها، راز و رمزها و نام‌هایی برمی‌گردد که در این کتاب آمده‌اند. خاستگاهی زیرِ نامِ ایرانِ پادشاهی، و مُلک و ملتی کیانی‌.

‏خودِ فردوسی بزرگ در سرآغاز کتاب جاودانش می‌نویسد:

یکی نامه بود، از گَهِ باستان
فراوان بدو، اندر آن داستان
که این نامه را، دست پیش آورم
ز دفتر به گفتارِ خویش آورم
چو آورد، این نامه نزدیک من
برافروخت، این جانِ تاریکِ من
بدین نامه، چو دست کردم دراز
یکی مهتری بود، گردن‌فراز

‏آری ، یکی مهتری بود گردن‌فراز.

مراد از واژه «نامه»، وارونه‌ی آنچه امروز بین ما ایرانی‌ها رایج است (نامه به دوستان، آشنایان و…)، در پارسی کهن و ساسانی، به معنای کتاب بوده و واژه کتاب پس از یورش اعراب، در ایران رواج یافت.

‏از این رو، مراد از «نامه» در زبان ساسانی همان کتاب بوده است. همانند «ختای‌نامک» که بعدها به «خدای‌نامه» تغییر یافت.

از دیگرسوی در زبان فارسی، واژه شاه جدا از نمایندگی سامانه پادشاهی و یا شاهنشاهی، به معنی یکتا، ارزشمندترین و گرانبهاترین نیز می‌آید.

‏بر همین پایه واژگانی چون شاهکار، شاه‌بیت، شاهراه، شاه‌ماهی، و… را می‌توان نام برد که در آنان، منظور از «شاه» نه پادشاه و یا شاهنشاه بلکه در یک مقایسه و سنجش بین همنوعان و هم‌صفتان و همدستان یک پدیده، آن پدیده مورد نظر بی‌رقیب‌ترین و ارزنده‌ترین و شاید بی‌همتا‌ترین آنها باشد.

‏با این توضیحات، گروهی که به زبان فارسی آشنایی ندارند و یا کینه‌توز با فرهنگ ایرانی و زبان پارسی هستند، نام کتاب ارزشمند و جاودانی فردوسی توسی را هنگام برگردان (ترجمه) از «شاهنامه» در زبان فارسی به انگلیسی «بوک آو کینگز» ترجمه می‌کنند و این نه تنها یک جفای تاریخی است  ‏بلکه خود شیطنتی است که حدود ۱۷۰ سال پیش توسط یک نویسنده انگلیسی و آنهم به عمد و غرض پیش کشیده شد و از آن پس، بی‌دانشانی که ید طولا در کپی کردن از انگلیسی داشتند، آنرا «بوک آو کینگز» یا «لِتر آو کینگز» خوانده و این ناروا به وبسایت‌ها، نوشته‌ها و حتی دایره المعارف نیز برده شد.

‏با توضیحات ارائه شده ، برگردان (ترجمه) کتاب حماسی و جاودان شاهنامه فردوسی The Masterpiece یا The Legendary Book است و نه Letter of Kings یا Book of Kings!

‏پس شاهنامه یعنی داستان یکه، کتاب بی‌نظیر، داستان بی‌همتا، بی‌بدیل و بهترینِ بهترین داستان‌ها. کتابی که در آن شرحِ بهترینِ بهترین داستان‌ها، به شیوه چکامه‌سرایی به تصویر کشیده شده. تصویری از ایرانِ پادشاهی، سرزمین هزاردستان، داستان دلیران سیستان، داستان زایش دوباره و چندباره سرزمین راستی و پندار نیک، نبرد بی‌وقفه سپاهیان خیر و شرّ، هجوم اکوان دیو به طبرستان و دیلمان و مازندران (نام اصلی لرستان)، داستان جانفشانی‌ها و وصف عشق و دلدادگی به کیان اهورایی، داستان فریدون فرخ و باز آمدن و برنشستنِ تخمه کیانی بر سریر پادشاهی به دست مردم و سالاروشانی از تبار آرش و برافراشته کردن پرچم پادشاهی ایران، زیرِ نامِ درفش کاویانی. پرچمِ پادشاهی که در هنگامه بازآمدن و بازآوردن سامانه پادشاهی و پادشاه ایرانزمین (آنهم به همت خودِ پادشاه و همراهی و همت و اراده ملت ایران)، در مقابل کافِّه‌ی مردمی که نام او (فریدون) را فریاد می‌زدند، به اهتزاز درآمده بود و پرچمدار آن آهنگری بود کاوه‌نام.

و در پرداختن به واژه پرچم و وام گرفتن از لغتنامه دهخدا، درمی‌یابیم که پرچم خود از ترکیب پَر و چَم است و در آن پَر همان بَر به معنای جلوداری، پیشاهنگ و پیشرو است و چَم نیز به معنای اهتزاز، پیچ و تاب و برافراخته و برافراشته کردن است.

همچنانکه فردوسی می‌گوید:

چماننده‌ی دیزه هنگامِ گَرد
چراننده‌ی کرکس اندر نبرد

که در اینجا چماننده به معنای همان کسی است که دیزه (اسب) را به خروش می‌آورد و در میانه آوردگاه، مبارز و سلحشورِ سوار بر اسب، خود همچون نمادی از لشکر به جوش و خروش و اهتزار در می‌آید. و از همین رو از گذشته تا امروز، پرچم، بیرق، عَلَم و درفش هر کشور، چه در زمانه صلح و چه هنگام جنگ‌ و آورد، نماد همبستگی یک ملت به حساب می‌آید. چنانکه مردان و زنان یک کشور، گاه زیرِ نامِ سفیران صلح و دوستی، در هیأت کاروانی یکرنگ و یکدل برای کسب افتخار پای به میدان جشن و رقابت و ورزش می‌گذاردند و گاه برای پاسداری از کیان و مُلک و ملت خویش، در قالب لشکریانی از خُرد و کلان، زن و مرد پای به میدان نبرد و سلحشوری نهاده و می‌نهند.  در میان لشکریان نیز هستند گروه و فوجی از دلاورترین و ازجان‌گذشته‌ترینِ سیاوشان  که با صلابت و استواری  با در دست داشتن پرچم و بیرق سپاه و کشور خود، بی‌آنکه واهمه‌ای از افواج تیر و پیکان و خدنگ دشمن در دل داشته باشند، قلندرانه در برابر لشکریان خود گام برمی‌دارند و بیرق و پرچم کیان و ملت خویش را به نشانه اقتدار بر می‌افرازند و می‌چمانند. و همواره یکی از اصلی‌ترین اهداف دشمن از بین بردن پرچمدار و به زمین انداختن پرچم، به قصد تضعیف روحیه جنگی لشکر مقابل استوار و متمرکز بوده! به گونه‌ای که هرگاه پرچم از دست پرچمدار می‌افتاده، نوعی شکست و ازهم‌گسیختگی در لشکر پدیدار می‌آمده است.

و امروز نیز شاهد آنیم که بار دیگر دشمنان این مُلک و ملت، سینه جوانان و پاکبازان ایرانِ پادشاهی را که پرچمدار سامانه پادشاهی هستند نشانه رفته‌اند تا شاید با به خون در غلتیدن کاوه‌های زمان، آتش پادشاهی‌خواهی فروکش کند! غافل از آنکه همه مردان و زنان این مرز و بوم  همچون مجیدرضا رهنورد و فاطمه سپهری خودِ خودِ وجودشان بیرق پادشاهی‌ست.

دشمنان ملت ایران خود خوب می‌دانند که این بیرق پادشاهی و درفش کاویانی، تار و پودی بافته و از پوست و گوشت و خون همه ایرانیان دارد و نشانی از شیروخورشیدِ مُزین به تاگ شاهی، که بر دل و جان و روان ملت ایران، از عهد باستان نقش بسته و هویت آنان (ایرانیان)، متَّصف به سامانه پادشاهی و پرچم سه رنگ شیروخورشید نشانِ تاجدار.

*بهزاد پرنیان دانش‌آموخته ریاضیات و تحلیلگر سیاسی

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹ / معدل امتیاز: ۴٫۶

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=343601