مهدی نوذر – اواخر زمستان سال ۱۳۹۰ است و تنها دو سال از غوغای انتخابات ۸۸ و آنهمه جنایت و خیانت حکومت در حق مردم گذشته. مردمی هنوز امیدوار به تغییر و اصلاح! که با وجود هزینههای سنگینی که خودشان بابت جنبش دادهاند، وفادارانه پشت سران جریان اسماً اصلاحات اما رسماً سوپاپ اطمینان رژیم ایستادهاند و غم حصر خانگی رهبران سبز را میخورند. نظام باز در تدارک حماسهی حضور بعدیست؛ مجلس جدید در آستانهی شکلگیریست و انتخابات پرشور هم که مثل همیشه مطلوب نظام و رهبر معظماش است.
و اما سیدمحمد خاتمی؛ این پدر معنوی و سکاندار اصلی سفینهالنجاهِ اصلاحات؛ با وجود موضعگیری قبلیاش مبنی بر تحریم انتخابات و از آنجا که برخلاف ملت، دل در گرو نظام و انقلاب دارد، با عبور از تمام خونهای ریخته شده و امیدهای بربادرفتهی حامیانش، در دماوند به پای صندوق رای میرود و با آرمانهای نظام مقدساش تجدید میثاق میکند.
مردم دلگیرند ولی چون هنوز در پی سازشاند و صلاحِ امور کشور را در اصلاحات میبینند، از این خیانت آشکار میگذرند؛ باز هم اعتماد میکنند و در سالهای ۹۲، ۹۴ و ۹۶ حمایت حداکثری خود را از این جناح تَکرار میکنند و به این ترتیب بعد از کابوس ۸۸، اول نظام و بعد هم اصلاحطلبان دوام خود را تا مدتها بیمه میکنند و از ورطهی سقوط نجات مییابند.
۱۲ سال میگذرد؛ حالا باز هم در پایان زمستانیم و باز حکومت سیرک انتخابات به راه انداخته و باز رابطهی نظام و اصلاحاتچیها شکرآب است زیرا با رد صلاحیتهای گسترده، حسابی نقرهداغشان کردهاند! چهارپای اصلاحات در گل مانده و سرانش هرکدام از یکسو نوایی جداگانه میزنند. یکی از مشارکت حداکثری و رای اعتراضی میگوید، دیگری به دنبال روزنهگشایی است و انگشتشمارانی هم که صالح شناخته شدهاند، دربهدرِ رایاند.
اما باز هم این پیرِ عباشکلاتی است که خلاف انتظارها و رویهی همیشگی خود ظاهر میشود و به طمع دورههای بعدی، روغن ریختهی تحریم انتخابات توسط مردم را نذر امامزادهی جناحاش میکند و با رای ندادن، سنتشکنی میکند تا بلکه از این راه هم دل مردم را به دست آورد تا کنار وی بایستند و هم در صحنه قدرت باقی بماند؛ اما خواب دیده است و اینبار دیگر خیر نیست! زیرا همه چیز همان است که سال ۹۰ بود؛ بجز مردم! مردم، مردمِ ۱۲ سال پیش نیستند و دیگر مردمی برای این فرقهی فریب باقی نمانده است.
به راستی با چه رویی از کنار مردم ایستادن میگویند وقتی در تمام بزنگاههای ملت، خودشان دوشادوش حکومت در مقابل این مردم بودهاند؟!
امروز اصلاحات برای مردم ایران حتی در ردیف رژیم جمهوریاسلامی هم نیست و به مراتب منفورتر از آن است؛ چرا که همواره با سوء استفاده از اعتماد مردم در مسیر تداوم حکومت گام برداشته و جز خیانت و نیرنگ برای آنها نداشته است.
درواقع اگر نیک بنگریم اشتباه از آنهایی مانند ما بود که از ابتدا محالِ بزرگی به نام اصلاحات را باور کردیم. آخر اصلاحِِ چه؟! لازمهی اینکه اصلاحات راه حل مسئلهای باشد، اینست که آن مسئله اصولاً اصلاحپذیر باشد. ما میخواستیم به کمک این فرقهی شیاد، دقیقا چه چیز جمهوری اسلامی را اصلاح کنیم؟!
حتی اگر بر تمام ۲۶ سالی که ما سعی داشتیم این منجلاب را اصلاح کنیم، چشم ببندیم، امروز دیگر از اصلاح گفتن جز خیانت و حماقت محض نیست. چطور به نسل جدید و حتی قدیمی که حالا کاملا از دین و مذهب عبور کرده، بقبولانیم که میشود این سیستم فاسد را که تمام هویت و اساسش بر دین استوار است، اصلاح کرد؟!
دروغ بزرگی به نام اصلاحات دیگر با وجود روی گرداندنِ اکثریت از دین و مطالبهی یک حکومت سکولار از طرف عامهی مردم، مطلقاً هیچ کارکردی ندارد و هرگونه دعوت به آن در حکم سنگاندازی و انحرافِ مردم از تنها مسیر درستِ پیشِ رو یعنی براندازی است و مسلما هر کس در این راستا قدم بردارد، بازوی جمهوری اسلامی است که آب به آسیاب استمرار آن میریزد و رو در روی مردم ایستاده است.
در پایان باز هم میگویم که اصلاحات از همان اول جز خدعه نبود. یک نمایش نخنمایِ پلیس خوب و پلیس بد که هدفی جز اطاعت بیچون و چرای مردم از حکومت نداشت. یک انگل واقعی که در صورت نبودِ میزبانش (نظام جمهوری اسلامی) امکان ادامه حیات ندارد. به هر روی آخرین پیام و اتمام حجتِ مردم با رژیم و جناحهایش خیلی وقت است که با صدای بلند و رسا کف خیابانها فریاد زده شده: «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!»