امان بیداربخت – از هزار وچهار صد سال پیش تا امروز اسلام بر این کوشش است با حملههای خونین و استراتژیهای ضد انسانی خود برسر مردم و اقوام ایرانی، هویت و فرهنگ این آب و خاک را درهم کوبد و از این کشور یک جامعه و فرهنگ اسلامی بسازد. در پیامد این وحشیگری تاریخی که همیشه با قهرهای سهمگین همراه بوده، هزاران اندیشمند و آزادیخواه ایرانی جانشان را در راه آزادی از دست دادند. بدین ترتیب اسلام توانست «سیستم خلاق اندیشیدن دیالکتیکی و پیکربندی» شده ما را از حافظه جمعی ما زدوده و جایش مسیستم اندیشیدن علت و معلولی خودی و ناخودی و یا سیاه و سفیدی حذفی ابراهیمی» را جایگزین آن کند. در این جابجایی «عقل آفریننده و خلاقن از جامعه ما ربوده و رخت بربست و کاهلی و سرسپردگی بر ما چیره گشت.
اکنون در هزاره سوم تمدنها زمان آن رسیده که به روشنگری رسیده و به خود آییم که چه بر ما گذشته و بکوشیم خود را از این ورطه سیاه و کثیف برهانیم و راه انسانی خود را پیش گیریم.
جهانبینی دینی در نگرش خود معنای هستی را در «فراماده» و در رابطه با نیروهای الهی و متافیزیکی میبیند و هر چیز که برون از آنست را به رسمیت نمیشناسد. در این شیوه اندیشیدن که روشی «کلینگر» است، کلیت به دور «الله» و نیروهای الهی میگردد و معنای هستی را در فهم متافیزیک خلاصه میکند. یعنی عقل فقط در خدمت الله است و این اوست که سپهر بیکران، زمین، موجودات، نباتات و حیوانات را آفریده. انسان باورمند به الهیات و قدرت پروردگار هیج نقشی جز پیروی از عقلانیت الهی و خواسته او که سرنوشت تک تک موجودات و تقدیر آنها را رقم زده ندارد.
در «دیدگاه تفکر علت و معلولی دینی» اگر رویدادی پیش آید ما مینشینیم و تماشا میکنیم و به دنبال راه حل نمیگردیم، زیرا آن را خواسته اراده پروردگار میدانیم وآن اتفاق که نباید بر سرمان بیافتد میافتد، بدین ترتیب در این هستیشناسی از اوان تشکیل ادیان ابراهیمی تا کنون هیچ نوع تغییر، نوآوری از جانب ادیان دیده نمیشود و همه دستورات و احکام در این جوامع بسان چند هزار سال پیش است. در نتیجه انسانهای مسلمان در مخیله خود فرو نمیروند و هزاران مشکل و معضل اجتماعی را نمیتوانند حل کنند، زیرا اندیشه خلاق و آفرینندهای از آنها تراوش نمیکند و جامعهشان ایستا میگردد.
در ایران باستان که کهنتر از ادیان ابراهیمی است دید به هستی «مادهگرا»، «جزیینگر» و «گرانیگاه عقلانیت در بشر زمینی است». در میان رویدادها و یا متضادها که به صورت تصادفی و یا انتخابی با هم رو در رو میشوند، جزییات با کل و ربطشان با کل بزرگتر موجود است. تمام اجسام، انسانها، حیوانات و نباتات عنصرهای طبیعتاند و دارای نام و معنا، بهم متصل و از هم برای ادامه بقا تغذیه میکنند. یک انسان سه روز بدون آب میمیرد و اگر چند روز نخوابد دیگر قدرت فکر کردن و حرکت ندارد. یک گیاه بدون نور خورشید خشک میشود. پس طبیعت در انسان و انسان باید تابع قوانین طبیعت باشد.
ایرانیان از زمان ورودشان به دشت مغان و ساختن و آباد کردن آن هیچگاه تا زمان ساسانیان دارای دین ویژهای نبودند اما با آیینهای «مهر»، «زروان» و «زرتشت» خود زندگی میکردند. از زمان ساسانیان به دستور اردشیر بابکان دین زرتشتی با سیاست در هم گداخته و دین رسمی و رایج ایرانیان گشت.
«روش اندیشیدن ایرانیان» در آن زمان یک روش سنجشمآبانه «دیالکتیکی»، «پیکربندی شده» و «جزیینگر» و بسیار خلاق و آفریننده و وابسته به «قوانین طبیعت» بود. آنها به آب و آتش، باد و خاک بسیار احترام میگذاشتند. در آن زمان علم معنایی مانند امروز نداشت و ایرانیان هنوز به صورت کامل به تمام خواص اجسام و گیاهان و ترکیب آنها با هم مانند امروز نرسیده بودند. آنها تنها پی به بعضی خواص و ربط آنها با یکدیگر مانند ترکیب اجسام برای خانه ساختن، رنگرزی فرشها، مخدهها، بالاپوشها، لباسها و ابزار و آلات جنگی برده بودند که البته تا زمان ساسانیان بسیار پیشرفتهتر شده بود.
تا بدینجا توصیفی کوتاه از فلسفه و روش اندیشیدن در زندگی ایرانیان باستان بود. اکنون مایلم برای اولین بار گزارش بالا را در یک مثال ساده آن زمان اثبات کرده و آن را تقدیم جامعه ایران کنم. چه آنچه در زیر میآید شکافتن رازی بزرگ و «شاهکلید موفقیت و خوشبختی نیاکان ما» بود که الگویی اجتنابناپذیر برای فردای ایران خواهد بود.
بزرگمهر بختگان (۵۱۱- ۵۸۰)، ملقب به «برزمهر» یا «داد برزمهر» زاده مداین از کودکی به آموختن اوستای زرتشت پرداخت. به گفته فردوسی۷ بزرگمهر هنگامی که در بلخ به تحصیل میپرداخت به دربار انوشیروان ساسانی فرا خوانده شد و استاد ویژه هرمز پسر خسرو انوشیروان (۵۳۱-۵۷۹) گردید. چندی بعد در اثر فرزانگی، کمال و تواناییهای شگرف وی انوشیروان او را به منصب وزارت ساسانی برگزید. در باب روشنی عقل و دانش او بسیار سخن رانده شده از جمله رسالهای به زبان پهلوی ساسانی به نام «پندنامک وزرگمهر بختگان» از او بجای مانده.
در این زمان پادشاه هند «نیو رسام بزرگ» که خراجده به دربار ساسانی بود برای سنجش خرد ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنچ زیبایی با مهرههای یاقوت و زمرد به دربار اردشیر فرستاد. او در نامهای که توسط «تخت ریتوس» سفیر خود فرستاده بود خطاب به نوشیروان نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند. پس با روش و شیوه آنچه را به نزد شما فرستادم (شطرنج) باز گویید و یا پیش از این ساو و باج برای ما بفرستید».
انوشیروان از این سخن درهم شد و وزیر خود بزرگمهر را فراخواند و از او خواست تا راز شطرنج را بیابد. بزرگمهر پاسخ داد که «بازی شطرنج را چون میدان کارزار ساختهاند که هر طرف با مهرههای خود نبرد میکند و هر آنکس که عاقلتر و داناتر است برنده این جنگ میشود». سپس بزرگمهر تخت ریتوس را پیش خود خواند و بازی «تخت نرد» را که خود نوآفرینی کرده بود به او نشان داده و از او خواست تا بگوید راز آن چیست.
اکنون بیش از ۱۵ سده از آفریدن «شیرنرد» یا تخته نرد توسط بزرگمهر میگذرد و روستایی در جهان نیست که در میدانهایشان و یا در خانهها مردان و زنان باهم دست به این نبرد عقلانی نزنند. تا امروز «روش اندیشیدن این بازی» بر همه پوشیده مانده. اما امروز لازم است بدانیم که این «شیوه اندیشیدن ایرانیان» چه بوده و چگونه اندیشه میکردند. پی بردن به این راز خود دلیلی است بسیار بزرگ و ارزشمند که اثبات میکند جامعه ایرانیان از زمان کهن، یا به شواهدی از زمان شهریار ویشتاب تا پایان سلسله ساسانی، با فلسفه بزرگ اندیشمند خود زرتشت دارای «روش اندیشیدن دیالکتیکی پیکربندی شده» بود. در اینجا اشاره میکنم به گواهی فیلسوف بزرگ اروپا امانوئل کانت که میگوید: «خرد فیزیکی» با «خرد اخلاقی/ عملی» زرتشت در یک آمیختگی برونگرایانه قرار دارند و زرتشت «یگانگی عقلانی ایده» و «اخلاق» را با هم اشاعه میکند»».
شیوه اندیشیدن بزرگمهر بختگان که روی آیین دیالکتیکی زرتشت میگردد به صورت زیر در بازی تخته نرد نقش میبندد. بازی تخته نرد از دوصفحه مربع مستطیل درست شده که در هر طرف آن شش خانه دارد و جلوی هر طرف ۱۶ مهره سفید و سیاه چیده شده. اضافه بر آن دو عد تاس موجود است که در هر طرف آن عدد ۱ تا ۶ منقوش است. معمولا بازیکن با مهره سفید تاس را میریزد و باید طوری بازی کند که بتواند مهرههای حریف را زده و به بیرون بیاندازد و مهرههای خود را جانشین آن کند. هر کدام زودتر موفق به این کار شد او برنده میدان است.
آنچه در این رویداد برای ما قابل توجه و اهمیت است مبنای «ساختار فلسفی عقلانیت این بازی» است. واقعیتی که در دوران کهن فرهنگ و تمدن ایرانیان پابرجا بود و ما امروز آن را در روش اندیشیدن دیالکتیکی/ پیکربندی بزرگمهر بختگان به وضوح فهم مینماییم.
اگر به اجزا این میدان نبرد بپردازیم، به هیچ ریشه علت و معلولی که «الله» در آن نقش داشته باشد و یا دخالتی در اعداد تاسها بنماید موجود نیست. همه تفکر و عمل از خود انسان است. نخست باید «رویدادهای تصادفی» درک و شناخته شده و در برابر «عقلانیت انسانی» قرار داده شوند که با یک درهم آمیختگی و سنجش عاقلانه مانند ساختار تخته نرد و شطرنج با هم به نبرد بپردازند. اروپاییان در چند سده گذشته توانستند بازیهایی چون فوتبال، تنیس، بکس و غیره را روی این اصول پدیدارشناسی بیافرینند.
متاسفانه آنچه ما در زمان کهن به صورت دانش، علم و تکنیک داشتیم با اخلاقیات سروری که جامعهمان داشت مورد دستبرد دیگران قرار نمیگرفت تا مجبور به ثبت آن گردند. اروپاییان که قرنها بعد، به هر جهت، به این دانشها دست یافتند، آنها را به نام خود به ثبت رساندند. دهها مثال در مورد این حقیقت قابل ذکر است که ایران بیشتر این دانشها را قبل از دیگران آفریده بود که بعدها به نام دیگران ثبت شده. اما اکنون اهمیت در این است دریابیم که «چه روش اندیشیدنی» در ساختار تخته نرد ایرانی نقش دارد و آیا این روش اندیشیدن با تئوری پدیدارشناسی فیلسوف اسکاتلندی «جیمز فردریک فریر» (۱۸۰۸ – ۱۸۶۴) به نام «فنومنولوژی» یا «معرفتشناسی» برابر و همگام است یا نه.
ساختار و پیکربندی
در دیدگاه تفکر علمی اینشتین و استفن هاوکینگ فیزیکدانان برجسته قرن بیستم و تمام دانشگاههای برجسته غرب (کنستلاسیون) پیکربندی یا «برخورد تصادفی پیکرها و یا رویدادها» که موقعیتهای جدیدی را در طبیعت و در اجتماع ایجاد میکند یک پدیده معرفتشناسی است و به فهم طبیعت و جامعه کمک میکند و حل مشکلات و مسائل را آسان مینماید.
در شیوه اندیشیدن بزرگمهر بختگان و جامعه آن روز ایران۷ معرفتشناسی– که کسی در آن زمان نامی برایش نمیشناخت- این روش اندیشیدن کمک به فهم طبیعت و حل مشکلات و معضلات میکرده و کنستلاسیون یا برخورد تصادفی رویدادها در شیوه تفکر ایرانیان بطور عملی موجود بوده که با عقلانیت خود به این روندها معنا، فهم و نظم می بخشیدند و بر مشکلات با عقلانیت علمی به نفع خود پیروز میشدند.
تخته نرد بزرگمهر بختگان تمثیلی از برخورد پدیدههای تصادفی و عقلانیت انسانهای ایرانی آن زمان است. این بازی، یک بازی پیش پا افتاده نیست و در سطح شطرنج ارزش تفکر جهانی دارد.
اگر به تئوری «جبر» و «اختیار» برگردیم و پنجاه درصد رویدادها و اتفاقات را به جبر یا «برخوردهای تصادفی» که ما نقشی در آن نداریم داده و پنجاه درصد دیگر آن را به اختیار یا «عقلانیت انسانی» خود واگذار کنیم، به «راز شیوه اندیشیدن آن زمانِ ایرانیان» پی میبریم.
در بازی شیرنرد، بازیکن با مهرههای سفید تاس را میریزد. هیجکس از نشستن تاسها و اینکه چه اعدادی تصادفی بر زمین مینشینند اطلاع ندارد. این مانند «جبر زمان» است. هر عددی که بر زمین بنشیند به حساب پنجاه درصد شانس برای بازیکن محسوب میشود. در مرحله بعد که مرحله «اختیار» است، شخص مجبور است تفکر کرده و با پنجاه درصد عقلانیت خود مهرههای سفیدش را در خانه حریف گذاشته و مهرههای او را به بیرون بیاندازد. این عینا عملی است که امروز در علوم دانشگاهی و سازمانهای عملی و تکنیکی جهان چون «سازمان ناسا» که روی روش علمی پدیدارشناسی پژوهشهای خود را میگذراند انجام میگیرد.
این مکانیسم اندیشیدن در پدیدهشناسی (فنومنولوژی) به معنای «آگاهی بر حقیقت» یا واقعیت درک و فهم درست جامعه است که انسان با «عقلانیت علمی» خود در آن دخالت کرده و فرم دلخواه خود را از آن میگیرد. برخورد تصادفی رویدادها و عمل کنستلاسیون یا پیکربندی در مثال زیر علوم امروزی غرب آمده است:
سنگهای آسمانی یا شهابهای سنگی بسیار سترگ که با سنجشهای سازمان ناسا قطر آنها تا ۴ کیلومتر هم میرسد و با سرعت ۳۰۰۰۰ کیلومتر در ساعت میتوانند وارد جوّ کره زمین شده و در اثر برخوردشان با زمین حیات را در این کره خاکی به به نابودی بکشانند. «فیل پلیت» روشی است از ستارهشناس آمریکایی به نام فلیپ کاری پلیت (۱۹۶۴) که در کتاب معروفش «مرگ از آسمانها» محافظت زمین را در برابر شهابهای آسمانی به عهده میگیرد.
راهکار یافته شده منطبق با روش «فیل پلیت» از جانب «سازمان ناسا» این است که با طرز تفکر دیالکتیکی و محوریت دادن عقل به بشر زمینی و روشهای علمی حاصل از آن، میتوان راکتهای هوایی نیرومندی را تکامل داده و ساخت تا با پرتاب آنها به سوی شهابهایی که به سمت زمین در حرکتاند، جهت و مسیر آنها را عوض کرده و از تخریب زمین جلوگیری کنند. در اینجا میتوان نتیجه گرفت که با عقل علمی انسان میتوان به روی فرمهای مورد نیاز و مطلوب، چه در طبیعت و چه در مسائل اجتماعی تاثیرگذار شد و نتایج دلخواه خود را به دست آورد.
بدینسان در شیوه تفکر جزئینگر بزرگمهر بختگان است که اثبات میشود نیاکان ما تا آخر جامعه ساسانی از «روش اندیشیدن دیالکتیکی و پیکربندی» مانند غرب امروز برخوردار بودند ولی با حمله بیامان اسلام و قهر شمشیر و زور در یک تاریخ نکبتبار بلند این شیوه از حافظه جمعی ما زدوده شد و روش تفکر خودی و ناخودی بر اساس حذف و تخریب ادیان ابراهیمی، جانشین روش تفکر پویا، خلاق و سازنده ایرانیان گشت.
اکنون که به این راز بزرگ پی بردیم، رازی که راهنما، حافظ و «کلید خوشبختی» آیندهی نونهالان ایران است پس در شایسته چنین است که به این طرز تفکر پیوست و ایران آینده را در مقام بلند خود دوباره برپا ساخت.