امان بیداربخت – فرهنگ ایران میترایی هم امروز هم در هویت، شیوه زندگی، رفتار و سنتهای غرب ریشههای پایدار و ناگسستنی دارد. این نوشتار برای ناآگاهانی است که معتقدند فرهنگ ایرانی یک فرهنگ انتزاعی پوسیده و از میدان به در شده است و برای رسیدن به یک زندگی با کیفیت بایست به “فرهنگ (جهانی)غرب” پیوست.
نخست اینکه ببینیم بنپایههای فرهنگ ایرانی به روی چه ارزشهایی است و آیا این ارزشها در سده سوم تمدنها به درد میخورند یا نه.
بنپایههای فرهنگ ایرانی در هستی نگریشان به جهان، به روی درستاندیشی، خردورزی، انساندوستی و آزادگی، سختکوشی، حقوق برابر تمام انسانها، احترام به فرهنگ، هویت، عقیده و مرام دگراندیشان، احترام به رنگ پوست، آزادی انتخاب ادیان، احترام به میهمان و بیگانه، برقراری عشق، محبت، عاطفه و پیمان در روابط با دیگران، جوانمردی، سخاوت، گذشت و بخشش، احترام و حفاظت از حیوانات، گیاهان، محیط زیست، آب، خاک، باد و آتش نهاده شده که علاوه بر همه این محتوای ارزنده اخلاقی، نیکاندیشی رفتار و گفتار ایرانی خود دارای یک محتوی فلسفی است. این سجایا و فضایل انساندوستی اخلاقی در طول تاریخ بلند قبل از اسلام و با استثناهایی تا امروز هنوز در میان قبایل و قشرهای فشرده مردم ایران موجود است.
پرسش اینجاست که آیا چنین گوهرهای ارزندهای را میتوان امروز در فرهنگهای دیگر و به ویژه در فرهنگ اروپایی/ جهانی غرب جستجو کرد و یا اینکه افسانه حقوق بشر و برابری انسانها فقط به صورت نوشتاری در بخش منشور سازمان ملل آمده و قدرت اجراییش فقط برای کسب منافع ملی ۵ کشور ابرقدرت و صاحب رای “وتو”ی آنها است.
قدمت فرهنگ ایران بر فرهنگ غرب هلنیستی
فرهنگ ایران دارای قدمتی ۷ هزار ساله است که به شهادت تاریخ از تنیده شدن فرهنگ سیاسی اولین پادشاه جهان جمشید جم در دوران پیشدادیان و سپس سلسلههای کیانیان و هخامنشیان با فلسفه مهری، زوروانی و مزده یسنه زرتشت بافته شده، وبن پایه جامعه ایرانی و جهاننگری مردم این سرزمین را پایهگذاری کرده. نخستین خشت بنای تمدن هلنی در سده هفتم و یا هشتم پیش از میلاد گذاشته شده که در آن تالس فیلسوف یونانی آن را پیشرفت و گسترش هلنیسم قلمداد کرده وبه مراتب کوتاهتر از قدمت فرهنگ و تمدن ایرانیان است فرهنگ و هویت غرب مدرن به روی تمدنهای ناحیهای جزیره کرت، میسن، آتن و دیگر نواحی هلنی و نظم اداری و قانون زمان امپراتوریهای روم قدیم پابرجا شده که با تکیه بر جهانگیریهای اسکندر مقدونی، توسط اقوام دیگر اروپایی به عنوان فرهنگ و تمدن غرب برداشته و به آن رسمیت داده شده.
کریستینسن در کتاب “تاریخ کتزیاس” (کتزیاس یونانی ۱۷ سال پزشک پادشاه ایران بود) متذکر است یونانیان از زمان قدیم با ایران و داستانهای آن آشنایی داشتهاند. به نقل از”دیوگنس لا یرتیوس سقراط یونانی ۲۰۰ سال بعد از زرتشت پا به جهان گذاشته و افلاطون و ارسطو شاگردان سقراط بودند و تحت نفوذ بسیار او قرار داشتند. ارسطو دو اصل “خیر” و”شر” ایرانی را مقدم بر دانش مصریان میدانسته.
در “تاریخ کتزیاس” نام “اسپیتما” یا اسفنددات/ اسفندیار از صفات پاک زرتشت و اسفندیار اهورایی و پهلوانان اوستایی است. امشاسپندان ۶ فرشته ورجاوند جاودانه در ادبیات اهورامزدایی ایران هستند به نامهای “بهمن” (وهومن) منش نیک ونگهبان جانوران، “اردیبهشت” نگهبان گیاهان ومرغزارها، “شهریور” نماد فرمانفرمایی نیرومند شهیاران دادگر، فرشته مهربانی و جوانمردی و نماد فلزات، “اسفند یا سپندارمد” دارنده خرد کامل، “خرداد (هوروتات)” نگهبان آب، نماد رسایی و کمال و نابودکننده دیوان و ضحاکان، “امرداد” نماد پایداری و جاودانی که در “تاریخ کتزیاس” آمده است.
یونانیان در این دوران، حکمت و آیینهای مهری و زرتشتی ایرانیان را میستودند و آن را سرآمد دانش جهان میشمردند. فلاسفه یونان سقراط، افلاطون و ارسطو شیفته مغان بودند و بر دستاوردهای دانش و فرهنگ ایران و نسخه زرین اوستای زرتشت بعد از حمله اسکندر و یغمای کتابخانههای ایران دست یافتند که آنها را با خود به آتن بردند و ترجمه کردند. از جمله تاثیر فرهنگ ایران در آتن، مدرسه افلاطون بود که به روی “شیوه تربیت ایرانیان” بنا شده بود و دانستنیهای فلسفیای که ارسطو به اقرار خودش از زرتشت آموخته بود.
“چاشوا ج. مارک” بنیانگذار “دانشنامه تاریخ جهان” سرزمین ایران را در مقوله فلسفه میترا و آیین زرتشت از یک طرف و در سیاست و حکومت در ایران باستان که بر اساس سامانه اداری و کاربرد ترکیبی بود از شیوه تمرکز قدرت و تمرکززدایی از مدیریت، سرآمد تمام تمدنهای باستان میداند.
“جهانبینی ایرانی مهر” یا میتراییسم آیینی است پیش از آیین مزدا. میتراییسم آیینی ایرانی/ هندی است. در کشفیات “بغاز کوی” آنکارا لوحه میخی به دست آمده که به دوران پادشاهان “میتانید” با قدمتی بیش از ۱۴ قرن پیش از میلاد میرسد. در این لوحه از خدایان ایران و هند به نام “میترا” و “واروناوایند” یاد شده. در کتابخانه “آسوریانی پال” نام میترا برابر نام “شمس” آمده است. در فرهنگ پارسی باستان میترا پروردگار روشنایی و فروغ و نیز به معنای درستی و پیمان است.
در مهر یشت اوستا “مهر”به نام دارنده دشتهای فراخ، اسبهای تیزرو که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی خوشاندام و زورآزما است. دارای هزارگوش و هزارچشم و چستی و چالاکی است. کسی که جنگ و پیروزی از آن اوست . هرگز فریب نمیخورد… یاد شده.
به سبب جهانگشایی اسکندر و استقرار تمدن هلنیستی در زمان اشکانیان و مراوده بین ایرانیان و مردم آسیای صغیر، آیین مهر کم کم به کشورهای همسایه آسیایی و سپس به اروپا سرایت و از راه سوریه و آسیای صغیر به کشور روم رسید و گسترش جهانی یافت.
در کتاب “تمدن ایرانی” ترجمه دکتر عیسی بهنام، بنگاه نشریات، ص ۱۴۸ آمده است: “در سال ۶۶ میلادی امپراتور روم نرون به وسیله تیرداد پادشاه ارمنستان به کیش مهر گرایید. کنستانتین امپراتور روم شرقی نیز قبل از قبول مسیحیت پیرو کیش مهر بود”.
“پرفسور آربری” در کتاب “میراث ایران” ترجمه از بنگاه ترجمه و نشر کتاب سال ۱۳۳۶ ، ص ۷۴ مینویسد: “توسعه و پیشرفت مهرپرستی از زمان امپراتور “فلاویوس” در سراسر امپراتوری روم آغاز شد. این کیش عجیب در همه جا چون آتش در جنگل خشک زبانه کشید. امپراتوران روم، دیوکلیسین ( ۲۸۴ – ۳۰۵)، گالریوس (۳۰۶ – ۳۱۱) و سیلیوی (۳۰۷) معبدهایی در کنار رود دانوب به افتخار میترا محافظ امپراتوری روم م بنا کردند”. این نیایشگاهها توام با آتشکدههای مهری “میتریوم” نام داشتند”. هماکنون ۱۱ نیایشگاه و آتشکده در کشور ایتالیا موجود و قابل رویت است.
با جهانگشایی روم باستان در همه قارهها و علاقه مفرطشان به آیین مهر این کیش از شمال آفریقا، شبهجزیره بالکان، سواحل دانوب، کشور داسیا یا مجارستان، سرزمینهای اطراف رن، سرزمین گل یا فرانسه امروزی، جزیره ایبر و ایتالیا را تا جزیره بریتانیا، شهر لندن و دیوارهای شمال اسکاتلند “درین” در برگرفت. در نوامبر ۲۰۲۳۳ به دیدار این معبد در لندن شتافتم.
در آتشسوزی مهیبی که توسط یک رعد و برق به روی یکی از ساختمانهای مرکزی لندن در سال ۱۹۴۱ انجامید بخشی از این شهر آتش گرفت و تبدیل به خاکستر شد. در سال ۱۹۴۴ بمبی از جانب نیروهای آلمان در محوطه “خیابان کوین ویکتوریا” پرتاب شد که قسمت عظیمی از بناها را ویران کرد. ۱۹۵۴ در حفاریهای بازسازی، باستانشناس “پیتر مارسدن” به جایگاه معبد نیایش رومیها برخورد کرد و در آنجا به خرابهها و آتشکده مهر رسید و مجسمه مهر و سنگتراشههای بسیاری از این آیین را یافت که اکنون در موزه لندن نگهداری میشود.
“فرانس کومن” (۱۸۶۰ – ۱۹۴۷) بلژیکی در رابطه با آیین متراییسم ایرانی در پژوهشهای ارزنده خود مینویسد: ” مهر نخست از صخرهای در غاری با چهره فروزنده بر جمعی از شبانان ظاهر شد و شبانان از طلعت زیبای آن فرشته او را شناخته و نیایش کردند. داستان ظهور مهر در غار سبب شد که مهرپرستان اروپایی معابد و پرستشگاههای خود را (میتریوم) در غارها و یا در زیرزمینها ساختند».
کومن مینویسد: “مهر چون به صورت انسانی آشکار شد نخست گاوی را ذبح کرده و از خون او زمین را آبیاری و حاصل بخش کرد و پس از آنکه به نیایشکنندگان خویش از خون و گوشت گاو خوراند و شراب مقدس به آنان نوشاند به آسمان عروج کرد و در زمره جاوید آسمانی آنان درآمد. اشعهای دور سر مهر از آن است که او با خورشید جنگید و چون خورشید نیرویش را دید پرتوش را بر سر او نهاد”.
برای پیوستن به آیین مهر میبایست از ۷ مراحل سلوک گذشت که عبارتند از “کلاغ، پدر پارسا، سرباز، شیر، ایرانی، پیک، خورشید”. در مهرپرستی مراسم “غسل تعمید” اجرا میشد که در نزد زرتشتیان خوردن آب “زور” و نان “درون” از بقایای مهرپرستی است. در آیین مهر قربانی را در کنار ظرفی ذبح میکردند که در زیر آن کسی میبایست از خون او تعمید مییافت. مراسم عشا ربانی (اویخاریستی) یعنی درهم آمیزی با جسم خداوند (کومونیون) از طریق خوردن گوشت و خون خداوند مهر با شراب اجرا میگردید.
در سال ۳۲۴ میلادی امپراتور ” لیسیلیوس” از کنستانتین بزرگ که به کیش مسیحیت درآمده بود شکست خورد و دوران مهرپرستی در اروپا رو به پایان نهاد.
آیین مهرپرستی ایرانیان در کیش کاتولیکی اروپاییان
مهرپرستی بیش از ۳۵۰ سال در اروپا و بیشتر نقاط جهان رایج بود. این آیین شگفتآور به زور شمشیر چنین بر قارهها دست نیافته بود، بلکه نیروی مهر و عشق به هستی تنها سلاح این آیین بود که همه انسانها را شیفته خود میساخت و در همه جا رخنه کرده و به زندگیشان کیفیت میبخشید. بعد از رواج دین کاتولیکی، مهر و آیینش به هیچ وجه از بین نرفتند و ساختار امروزی مسیحیت و اسلام را ساختند.
تاثیرگذاری آیین مهر روی نمادهای مسیحیت عبارتند از واگذاری مقام و مرتبه میترایی به عیسی مسیح و حواریون، سهگانگی روحالقدس، زایش میترا از یک مادر باکره به نام “آناهیتا” و “زایش عیسی مسیح از مریم مقدس”. مهرابهای سجده مهر که به صورت غار در هر دو آیین موجود است، مراسم غسل و تعمید مشترک، صرف نان و شراب در مهرابهای مهری و کلیساها، برافروختن شمع در مهرابها و در کلیساها، نواختن ناقوس در آیین مهر و کلیساهای کاتولیکی، حوضچههای آب مقدس مهری در روی در ورودی کلیساها، سرودخوانی دستجمعی با نواختن موسیقی، مراسم مهری عشا ربانی یا شام آخر، راه یافتن رهبانیت و ریاضت میترایی به مسیحیت، نشان هلال میترایی ماه در روی هفت شاخه شمعدان، بره به دوش داشتن میترا در برج حمل و بره در آغوش کشیدن مسیح، تبدیل شدن روز خورشید مهر “مهرشید” به روز “یکشنبه مسیحی”، تبدیل روز ۲۵ دسامبر “زادروز مهر” که تبدیل به عید کریسمس مسیحی شده، کلاه میترایی که پاپ و کاردینالهای مسیحی به روی سر میگذارند، پایان یافتن زندگی مهر در جهان و عروج او به آسمانها که در کتیبه “دیبورگ” در آلمان به دست آمده و در مراسم عروج مسیح و حواریونش یافت و اجرا میشود، حوضچههایی برای شستشو از صدف که در “پرستشگاههای مهری پانونیه مجارستان” یافته شده و امروز هم در مهرابهای کلیساها از آن استفاده میشود. تاج سر مجسمه آزادی نیویورک که برداشتی از تاج سر آناهیتا فرشته ایرانی است و فرانسویان آن را ساخته و به آمریکا هدیه کردهاند.
فرانس – والری – کومون بلژیکی (۱۸۶۸ – ۱۹۴۷) باستانشناس دوران کلاسیک، تاریخدان و فیلسوف کارشناس بزرگ کتیبهشناسی دوران آنتیک، به ویژه “کاشف آیین میترایسم” در ایتالیای سال ۱۹۵۴ بود. کومون میکوید: “آیین میترایسم و مسیحیت ۴ قرن متوالی در ستیز و رقابت با یکدیگر بودند که در خاتمه آیین میترایسم با وجود تمام نمادها، رموز و اسرارش به دین مسیحی واگذار شد”.
تاثیر شگفتانگیز و غیر قابل رد آیین مهر ایرانی بر پیدایش ساختار دین کاتولیکی، رفتارها، سنتها، آداب وسلوک و هویت اروپاییان تا به آن حد وسیع است که امپراتور ژوستینین یا قدیس یوستی نیانوس بزرگ (۵۶۵ – ۴۸۲ میلادی) در کتاب “محدیه یا آپولوژی” بر آن است که “این شعبده شیطان است که دین مسیحی را این چنین به مهرپرستی شبیه ساخته است”.
بنابراین تشابهات غیرقابل انکار، دین مسیحی در سراسر جهان و به ویژه اروپا و آمریکا به کلی تاثیر عملی یافته و برگردانی یک به یک از “هویت میترایسم ایرانی” است که تا امروز بر فرهنگ، سنتها، آداب و رسوم غرب غالب بوده و قسمت بزرگی از هویت ملی، رفتار و کردارهای اروپایی وامریکایی را در برگرفته و میسازد.
آیا هیچ از خود پرسیدهایم که ما ایرانیان سرگشته و ناآگاه از تاریخ سرزمینمان چرا در پی فرهنگ و هویت دیگرانیم. چرا آنچه را که خود داشتیم و بیگانه از ما ربوده، از آن بیگانه دانسته و از او طلب میکنیم؟ این نشانه این است که اسلام با قهر، سرکوب و تجاوزات غیرانسانی بیمثالش در شستشوی حافظه جمعی ما کاملا موفق بوده و ما امروز از هزاران ارزشهای ارزنده گذشته خود فارغ و ناآگاهیم.
پس آیا اکنون وقت آن نرسیده تا کمی به خود آمده این زنجیرهای ذلت، بردگی و سرسپردگی را از هم دریده و خود و نسلهای آینده را از این “آلزهایمر جمعی” برهانیم و به کیستی درخشان خویش برگردیم.