بهرام فرخی – در جهان سیاست، اتفاقات ناگهانی و پیشبینینشده اغلب منجر به تغییرات اساسی میشوند. مرگ ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری اسلامی ایران، میتواند یکی از همین وقایع باشد که فرصت تازهای برای تحلیلگران سیاسی ایجاد کرده و افقهای جدیدی برای آینده سیاسی ایران و همچنین دیپلماسی بینالملل در مقابل دیدگان آنها قرار داده است.
تحلیلگران سیاسی کشته شدن و حذف رئیسی از دایره قدرت را با دو نگاه متفاوت دنبال میکنند.
۱-بحران جانشینی از فردای مرگ خامنهای
۲-نیاز رژیم اسلامی به معامله با غرب برای خروج از بنبست سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی که با آن دست به گریبان است.
شخصا با نظریه دوم موافق هستم ولی در ادامه از بحران جانشینی و دلایل آن شروع میکنم.
بحران جانشینی
بحران جانشینی در جمهوری اسلامی ایران موضوعی است که بطور فزاینده در سالهای اخیر توجه تحلیلگران سیاسی و رسانههای بینالمللی را به خود جلب کرده است.
کشته شدن و حذف ابراهیم رئیسی از صحنه سیاسی ایران و انتخابات ریاست جمهوری جدید در طول ۵۰ روز آینده، این بحران را بیشتر نمایان کرده است. سعی میکنم به بررسی ابعاد مختلف این بحران و دلایل بروز آن بپردازم.
پیشینه بحران جانشینی خامنهای
بحران جانشینی در جمهوری اسلامی ایران سالها مورد بحث محافل سیاسی داخلی و خارجی بوده است که به موضوع جانشینی رهبر رژیم اسلامی، علی خامنهای، برمیگردد که از سال ۱۹۸۹ این سمت را در اختیار دارد. با افزایش سن و مسائل مربوط به سلامتی رهبر فعلی رژیم، پرسشهایی درباره آینده نظام و جانشین احتمالی او مطرح میشود.
رهبر جمهوری اسلامی مانند رهبران تمامیتخواه و دیکتاتور، نقش کلیدی در سیاستگذاریهای نظام دارد و تغییر در این مقام میتواند پیامدهای گستردهای برای ایران و منطقه به همراه داشته باشد.
ابراهیم رئیسی که پیش از ریاست جمهوری ریاست قوه قضائیه را بر عهده داشت، در سال ۲۰۲۱ به عنوان رئیسجمهور، به خواسته رهبر و با کمک شورای نگهبان به روشی گزینش شد که با انتصاب تفاوت چندانی نداشت.
وی با حمایت گسترده نهادهای قدرت، از جمله اقتصادی و نظامی، به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در نهایت توانست به این مقام دست یابد.
انتخاب و یا انتصاب رئیسی به مقام ریاست جمهوری، تحلیلگران را به این نتیجه رسانده بود که وی یکی از گزینههای اصلی جانشینی برای رهبری است.
رئیسی به دلیل چهار دهه سابقهاش در دستگاه قضایی و نقش کلیدیاش در سرکوب مخالفان سیاسی، در سالهای متمادی همواره به عنوان یکی از چهرههای منفور رژیم و البته مورد اعتماد نظام شناخته شده بود. دستنشاندگی محض و عدم کاریزمای سیاسی و رابطه بسیار نزدیک به رهبر انقلاب و فرزندش مجتبی خامنهای، تحلیلگران را واداشته بود که او را دستکم در مقام رهبر موقت رژیم پس از مرگ علی خامنهای تصور کنند تا فرزند وی، مجتبی خامنهای به آمادگی کامل برای بازی کردن نقش ولی فقیه و رهبری دائمالعمر برسد.
عوامل موثر در بحران جانشینی
۱. سن و وضعیت سلامتی خامنهای: افزایش سن و مسائل مربوط به سلامتی علی خامنهای یکی از عوامل اصلی بحران جانشینی است. عدم شفافیت درباره وضعیت سلامتی او نیز به این بحران دامن زده است.
۲. اختلافات داخلی: درون ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، جناحهای مختلفی وجود دارند که هر کدام برای نفوذ و قدرت بیشتر تلاش میکنند. این اختلافات میتواند فرآیند جانشینی را پیچیدهتر کند.
۳.نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: سپاه پاسداران به عنوان یکی از نهادهای قدرتمند در ایران، نقش مهمی در تعیین جانشین رهبری ایفا خواهد کرد. حمایت این نهاد از یک فرد خاص میتواند به او در رسیدن به مقام رهبری کمک کند.
۴.نفوذ و نقش قدرتهای خارجی: کشورهای خارجی نیز به دلیل اهمیت استراتژیک ایران در منطقه، تحولات داخلی کشور را با دقت دنبال میکنند. تغییر در رهبری ایران میتواند تأثیرات گستردهای بر روابط بینالمللی و سیاستهای منطقهای داشته باشد.
پیامدهای بحران جانشینی
بحران جانشینی در جمهوری اسلامی ایران میتواند پیامدهای مختلفی داشته باشد. در کوتاهمدت، این بحران میتواند به ناآرامیهای داخلی و افزایش تنشهای سیاسی منجر شود.
در بلندمدت، چگونگی حل و فصل این بحران تأثیر عمیقی بر آینده نظام جمهوری اسلامی و روابط آن با دیگر کشورهاخواهد داشت.
انتخاب رئیس جمهوری اسلامی آینده میتواند بخشی از تلاش برای مدیریت بحران جانشینی و آمادهسازی او برای جانشینی رهبر فعلی باشد. با این حال، پیچیدگیهای داخلی و خارجی و اختلافات جناحی، این فرآیند را با چالشهای بسیاری مواجه میکند.
نتیجهگیری بحران جانشینی
بحران جانشینی در جمهوری اسلامی ایران یکی از مسائل حیاتی است که میتواند تأثیرات عمیقی بر آینده کشور و منطقه داشته باشد. حذف ابراهیم رئیسی از صحنه سیاسی و انتخاب رئیس جمهور آینده، یکی از نشانههای تلاش برای مدیریت این بحران است. با این حال، عوامل متعددی از جمله وضعیت سلامتی رهبر فعلی، اختلافات داخلی، نقش سپاه پاسداران و مداخلات خارجی، میتوانند این فرآیند را پیچیدهتر کنند. آینده جمهوری اسلامی ایران به چگونگی حل و فصل این بحران بستگی دارد.
شخصا معتقدم که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش کلیدی در بحران جانشینی دارد و از تمامی فاکتورهای قدرت به تنهایی برخوردار هست و قول هرگونه حمایت و همکاری با مجتبی خامنهای و یا هر شخص دیگری فقط برای کسب مشروعیت پس از مرگ رهبر جمهوری اسلامی است. اما چنین وعده و وعیدهایی مانند «کف روی آب» در تلاطمهای سیاسی آینده به سرعت از بین رفته و سرنوشت و زندگی سیاسی مجتبی خامنهای نمیتواند بسیار متفاوتتر از زندگی و آینده سیاسی احمد خمینی پس از مرگ «رهبر کاریزماتیک انقلاب۵۷» باشد.
نیاز رژیم اسلامی به معامله با غرب
مرگ رئیسی نه تنها فضای سیاسی ایران را برای اصلاحطلبان حکومتی باز کرده بلکه فرصتی برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو که ۵۰ روز دیگر قرار است برگزار شود نیز برای آنها فراهم آورده است.
در این فضا، حضور اصلاحطلبان که نماینده جناحهای «میانهرو» از نظر سیاستمداران و دیپلماتهای غربی هستند، از اهمیت ویژهای برخوردار است. این جناح میتواند نقشی حیاتی در اجرای توافق جدید «برجام۲» برای رژیم درمانده اسلامی و غرب ایفا کند که در حال حاضر در مرحله گفتگوهای دیپلماتیک در عمان، قطر و سفارت سوئیس در تهران در جریان است.
جو بایدن رئیس جمهور آمریکا و حزب دموکرات برای موفقیت در انتخابات ۵ نوامبر باید مشکل مهار برنامه هستهای رژیم ایران را به نوعی حل کنند.
با توجه به اولتیماتوم بایدن در هفتههای اخیر مبنی بر اینکه «ایالات متحده با هر وسیلهای به هیچ وجه اجازه نخواهد داد رژیم اسلامی به بمب هستهای دست یابد، ولی روش دیپلماسی را ترجیح میدهد»، رژیم ایران ناچار است برای غلبه بر بنبست سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و بینالمللی که با آن مواجه است، به نوعی با غرب به توافق برسد.
بازگشت اصلاحطلبان با مکانیزمهای دستوری میتواند سیگنالهای مثبتی به آمریکا و اروپا ارسال کند.
اولین گام در این جهت با انتصاب علی باقری کنی یکی از بستگان دیکتاتور اعظم، علی خامنهای، به عنوان کفیل وزیر امور خارجه برداشته شده است. این حرکت میتواند به عنوان تلاشی از سوی رژیم آیتاللهها برای نشان دادن آمادگی برای گفتگو و همکاری بینالمللی، تفسیر شود. چنانکه باقری کنی نه تنها یکی از معاونین وزارت خارجه حسین امیرعبداللهیان بود بلکه به دلایلی شاید تنها دیپلمات مورد وثوق خامنهای در دیپلماسی هستهای به شمار میرود که از مدتها قبل حتی در روزهای پر تلاطم جنبش ملّی مهسا بطور مخفیانه به پایتختهای اروپایی سفر کرده و همچنان خطوط تماس با دیپلماتهای غربی را حفظ نموده است.
باقری کنی در هفتههای اخیر پای ثابت مذاکرات غیرمستقیم بین رژیم اسلامی و آمریکا در عمان و قطر بوده است.
شرکت کردن اصلاحطلبان در انتخابات آینده و حضور پرشمار نمایندگان رسانههای ارتباطات جمعی غرب در کشور برای ارسال گزارش و ایجاد کمپینهای انتخاباتی رنگارنگ مانند سبز و بنفشهای سابق که در طول زمان، رنگ باختهاند، شاید نشانههایی از وضعیت عادی رژیم، «پس از دو سال مبارزات سیاسی و اجتماعی انقلاب مهسا» به خارج و غرب مخابره کنند.
انزوای سیاسی رژیم در منطقه و جهان پس از شکستهای مفتضح در عرصه بینالمللی افزایش یافته است. از حمله تروریستی ۷ اکتبر گروه حماس، مورد حمایت رژیم ایران، علیه اسرائیل تا ناامنی تجارت بینالملل توسط حوثیهای یمن و ناتوانی حزبالله از دست زدن به یک حمله تمامعیار به اسرائیل از جمله آنهاست.
کافی نبودن رسوایی حمله تبلیغاتی و بیثمر موشکی به اسراییل و خنثی شدن تنها دستاورد نظامیرژیم در دو دهه اخیر توسط کشورهای منطقه و قدرتهای غربی، و در نهایت، پشت کردن رژیم دستنشانده بشار اسد در اجلاس اخیر سران عرب در منامه، که رژیم برای بقای آن از تمامی اهرمهای سیاسی، نظامی، اقتصادی ایران استفاده کرده بود، رژیم را در منطقه بیش از همیشه تنها گذشته و در عرصه بینالمللی بیاعتبار کرده است.
یک برجام جدید شاید مرهمی باشد بر زخمهای ایجاد شده از یک دیپلماسی تهاجمی و شکستخورده رژیم در منطقه. یک برجام جدید میتواند تا حدی از شدت تحریمها کاسته و نوعی آرامش موقت اجتماعی در داخل به وجود بیاورد. از طرف دیگر، کسب پیروزی در انتخابات ۵ نوامبر در آمریکا و جلوگیری از پیروزی یک نئوکان مانند ترامپ برای گردانندگان اصلی حزب دموکرات مانند جرج سوروس از اهمیت ویژهای بر خوردار است.
سبقت گرفتن رؤسای کشورهای اروپایی از هم برای ابراز تسلیت به رژیم جنایتکار، نشان از آن دارد که اروپا در افق نزدیک خود، مرگ رئیسی را فرصتی ارزیابی کرده و همزمان امکان موفقیتی برای اپوزیسیون رژیم نمیبیند و در صدد عادی ساختن روابط با رژیم است.
این وظیفه ماست که به عنوان اپوزیسیون رژیم، بین آرزوهایمان و واقعیتهای سیاسی و بینالمللی تفاوت قائل شده و تحلیلهای خود را بر واقعیتهای سیاسی بنا کنیم.
اپوزیسیون خارج کشور در حال حاضر با تمامی تلاشهایی که شاهزاده رضا پهلوی و دیگر دوستداران وطن شبانهروز انجام میدهند، نتوانسته آن ائتلاف گسترده را در کنار وی ایجاد کند. مسئولیت بزرگی از این عدم موفقیت به افراطیون سلطنتطلبی مربوط میشود که در گذشته دور سیر کرده و چکمه رضاشاهی را بر دموکراسیخواهی مدرن شاهزاده رضا پهلوی ترجیح میدهند و هرگونه تلاش وی را برای اتحاد در صفوف اپوزیسیون در بدو تولد خنثی نموده و به کارشکنی خود ادامه میدهند زیرا بر این باورند که میتوانند به تنهایی بر رژیم غلبه کنند و نیازی به همکاری با دیگر نیروهای اپوزیسیون ندارند.
از طرف دیگر نیروهای چپ افراطی منجمدشده در قرن گذشته نیز مانند رژیم اسلامی، غزه را بر ایران و تروریستهای حماس را بر مردم خود ترجیح میدهند.
البته نیروهای افراطی در نهایت دست همکاری بهم داده و با حمایتهای بیدریغ «مالی، سایبری، سیاسی» از سوی رژیم، عمر جمهوری اسلامی قرون وسطایی را طولانیتر میکنند.
در این میان، در پایتخت و دیگر شهرهای ایران ۵ روز عزای عمومی اعلام شده و از روز سهشنبه مراسم تشییع کشتهشدگان برگزار شد تا صبح پنجشنبه در شهر مشهد به پایان برسد.
همزمان جلسه افتتاحیه ششمین مجلس خبرگان رهبری نیز بدون توجه به اینکه دو عضو مهم این ارگان تصمیمگیری به تازگی در سقوط هلیکوپتر کشته شدهاند، برگزار شد.
تمام این رشته اقدامات به منظور عادی نشان دادن وضعیت سیاسی کشور در چشم جهانیان است همانطور که خامنهای در سخنرانی پیش از اعلام رسمی خبر مرگ رئیسی در جمع سپاهیان پاسدار اعلام کرد که هیچگونه اختلالی در سیستم حکومتی رژیم اسلامی به وجود نخواهد آمد و بلافاصله از طرف گماشتگان حکومتی در صداوسیمای دولتی به تکرار و چندین بار با انفجار کاخ ریاست جمهوری در اوایل انقلاب و کشته شدن محمدعلی رجایی و نخست وزیر وقت محمدجواد باهنر در شهریورماه سال ۱۳۶۰ مقایسه شد بدون آنکه وضعیت امروز جمهوری اسلامی و جامعه با آن زمان قابل مقایسه باشد.
خبر مرگ سیدابراهیم رئیسی و حسین امیرعبداللهیان با شادی و شعف عمومی بین مردم روبرو شد. مردمی که اساسا با این رژیم قهر کرده و با تحریم انتخابات ۱۴۰۰ آرایی که به صندوق ریخته نشد باضافه آرای باطله از آرای رئیسی «رئیس جمهوری منتخب» بیشتر بود. در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی نیز در هر دو دور اول (اسفند) و دوم (اردیبهشت) با تمام وعدهها و تهدیداتی که از سوی رژیم مطرح شد، کمترین سطح مشارکت در عمر جمهوری اسلامی ثبت شد.
در عین حال کشته شدن رئیسی و همراهانش این امکان را در اختیار اپوزیسیون داخلی و خارجی رژیم قرار داد تا بار دیگر وضعیت سیاسی ایران و جهان را در مقایسه با واقعیت رصد کنند. از بغض خبرنگار بیبیسی فارسی در کشته شدن «قاضی مرگ» و «قصاب تهران» و نایاکیهای رنگارنگ و پیدا و پنهان که در رسانههای اجتماعی خود عکس رئیسی را با نوار سیاه منتشر کردند تا محمود احمدی نژاد رئیس دو دولت نهم و دهم که برخلاف دیگر اعضای مجلس خبرگان با پیراهن سفید در نشست آن حضور پیدا کرد.
البته در صفوف اپوزیسیون خارج کشور علاوه بر تجمعات و پایکوبی و شادی و شعف در مقابل سفارتخانه و کنسولگریهای رژیم در جهان تصاویری هم دیده شده که از نگاه مخاطبان پنهان نمانده است از جمله شادیهایی که با شعارهای انتقامجویی و برپایی چوبههای دار برای مسئولان نظام همراه بود که برخلاف تصویر و چشماندازیست که اپوزیسیون مدافع دموکراسی و حقوق بشر ترسیم میکند.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.